خواندن کتاب ارزشمند «حادثه همزاد من است» به قلم حمیده خانم جوانشیر را توصیه می کنم. کتاب از سه بخش تشکیل شده است. ابتدا حمیده خانم به زندگی پدرش احمد بیک جوانشیر می پردازد. پدر او یکی از ملاکان قره باغ در قرن نوزده و از نوادگان حاکمان قره باغ پیش از غلبه روسها بود. البته پدر او آموزش روسی دیده بود و متجدد به حساب می آمد. بخش دوم در مورد همسرش میرزا جلیل محمد قلی زاده- ناشر مجله طنز تاثیرگذار ملانصر الدین – هست. بخش پایانی که بلند ترین بخش کتاب هست خاطرات و شرح خدمات ریز و درشت بیشمارخود حمیده خانم است. البته به همراه تواضع و فروتنی واقعی و نه تصنعی! در زندگی نامه او در سایت ها به یکی یا حداکثر دو مورد از خدمات او اشاره می شود.مثلا می نویسند «از فعالان آموزش دختران» بود یا موسس نهادهای خیریه بود. البته حمیده خانم هر دوی اینها بود ولی بسی بیشتر از اینها خدمت کرده بود.
-ازجمله این که در مقطعی به همراه یکی از پسرعموهایشان از دعوای خونین مسلمان و ارمنی جلوگیری کرد.
-از جمله این که آموزش های کمک پزشکی دیده بود و بیماران فقیر بسیاری را از مرگ نجات داد. -از جمله آن که در مقطعی با راه اندازی کارگاه ریسندگی و پارچه بافی با دستگاه های نسبتا مدرن برای زنان فقیر مسلمان و ارمنی اشتغالزایی کرد (در حضیض بدبینی این دو قوم نسبت به هم ودر حضیض فقر و فلاکت).
-در آن برهه از تاریخ که روش های نوین کشاورزی جای روش های قدیمی را می گرفت حمیده خانم در املاک پدری روی روش های نوین کشاورزی جدید تحقیق می کرد و روش های نو برمی گرفت. حتی برای کنگره ای در مسکو به خاطر این دستاوردها دعوت شد. ارائه علمی توسط یک زن آن هم زن مسلمان در آن زمان چنان جدیدو بدیع و پیشتازانه بود که حتی میرزا جلیل (روشنفکر و طرفدار آزادی زنان) هم متعجب مانده بود! همان میرزا جلیل که به حق در بسیاری از موارد -از جمله حقوق زنان --پیشرو بود!
در مورد پیشتازی ملانصر الدین در امر حقوق زنان و برتری آن به مجلاتی نظیر توفیق که نزدیک به پنجاه سال بعد منتشر می شد مقاله ای در خور توجه به قلم آقای سلطانی هست که در بخش نظرات (باخیش) به اشتراک می گذارم.
اگر فعالیت های طرفداران محیط زیست ایران در سال های اخیر در جهت تغییر الگوی کشت و آبیاری را دنبال کرده باشید درک خواهید کرد که چه قدر تحول در روستا سخت هست. صد سال پیش که مردم سنت گرا تر بودند و نسبت به تحول مقاومت بیشتری از خود نشان می دادند، سخت تر هم بود.
آن قدر مطلب در این کتاب ۳۰۰ صفحه زیاد هست که فرصتی برای مانور دادن روی هیچ کدام به اندازه کافی نیست.
عنوان کتاب در نظر اول برایم عجیب بود. بعد از خواندن کتاب فهمیدم واقعا حمیده خانم راست می گفت که حادثه همزاد اوست. در زندگی اش حوادث خیلی زیادی رخ داده بود. بیش از آن که تصور آن را بکنید.
میرزا جلیل تنها به حرف، اهل طرفداری از حقوق زنان نبود! در زندگی خانوادگی اش هم یار ویاور زنان خانواده بود. در فعالیت های کشاورزی و زمینداری حمیده خانم هم یاوری می کرد. به نظرم این نقطه قوت او در مقابل سایر روشنفکران بود. او مسایل عملی را می فهمید. برعکس اغلب روشنفکران که از قبول مسئولیت های کاری در زندگی شخصی و خانوادگی شانه خالی می کنند و در نتیجه عقاید و آثارشان اغلب هپروتی می نماید .نوشته ها و آثار میرزا جلیل، ناشی از تجربه زیسته بود. درنتیجه آثار میرزاجلیل چنان پخته بود که تا به امروز تاثیر گذاری مثبت دارد.
در دور وبر این زوج مرگ زیاد اتفاق افتاده بود و آنها مجبور شده بودند علاوه بر سرپرستی فرزندان خود، سرپرستی کودکان فامیل ها و دوستانشان را که یتیم شده بودند برعهده بگیرند. بعد از کمونیسم و مصادره اموال وسایر سنگ اندازی ها، این همه مسئولیت، فشار خارج از حدی بر میرزا جلیل آورد که متاسفانه تاب نیاورد. البته حمیده خانم تاب آورد. تاب آوری زنان معمولا بیشتر است.
حمیده خانم سواد ادبی بالایی هم داشته. هم ادبیات خودمان را خوب می شناخت و هم ادبیات روس را و هم ادبیات غربی را. از پدرش آموخته بود. بیراه نبود که وقتی حمیده خانم موفقیت نمایشنامه میرزا جلیل را به او تبریک گفته بود میرزا جلیل در جواب گفته بود سعی می کنم لیاقت تو را داشته باشم. اگر روحیات مردان آذربایجانی همتیپ میرزا جلیل ومیزان ابای آنها از زبان بازی را بشناسید حتما می توانید تصور کنید که اگر ده برابر این موضوع در ذهن و دل میرزا جلیل نبود هیچ وقت چنین جمله ای بر زبان نمی راند!
صحبتم در مورد این زوج بسیار هست. باز هم در مورد آنها و کتاب «حادثه همزاد من است» خواهم نوشت.
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل