نقل قولی از فاینمن

+0 به یه ن

 نقل قول زیر را از این سایت كپی می كنم. درست و نادرستی اش پای سایت:

The "special introduction" to the 1989 edition of the Feynman Lectures on Physics contains the following paragraph:


Feynman was once asked by a Caltech faculty member to explain why spin 1/2 particles obey Fermi-Dirac statistics. He gauged his audience perfectly and said, "I'll prepare a freshman lecture on it." But a few days later he returned and said, "You know, I couldn't do it. I couldn't reduce it to the freshman level. That means we really don't understand it."


An undergraduate lecture is not the same as a casual conversation, or a newspaper editorial, however, but it does not presume any unusual erudition regarding higher mathematics. Feynman was also asked to say what he won the Nobel Prize for in 15 seconds, and he replied that if he could summarize it in 15 seconds, it wouldn't have been worth the Nobel prize.


از قرار معلوم  اون چیزی كه مردم از فاینمن نقل می كنند دقیقا آن چیزی نیست كه فاینمن گفته یا منظورش بوده. فضایی كه در آن گفت و گو انجام شده را هم باید در نظر گرفت.
نقل قول كردن بدون در نظر گرفتن فضایی كه كلام ادا شده خیلی وقت ها می تونه گمراه كننده باشه.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سخنرانی دكتر استكی در مورد تكامل مغز و ظهور شناخت

+0 به یه ن

سخنرانی چهارشنبه آینده مان از چند لحاظ ویژه هست. سخنران آقای دكتر حسین استكی هستند. یكی از بزرگترین دانشمندان  ایرانی عصر حاضر كه در همین ایران خودمان دارند به علم خدمت می كنند.

من معمولا سخنرانی های ماهانه را در اینجا اعلام نمی كنم و تنها در وبلاگ قیل و قال علم ابلاغ می نمایم. اما این بار سخنرانی را در اینجا نیز اعلام  می كنم. چون موضوعش فیزیك نیست. فكر كردم برخی از شما كه  به وبلاگ قیل و قال علم سر نمی زنید علاقه مند باشید شركت كنید. شركت برای عموم آزادهست. در زیر عنوان و چكیده و زمان سخنرانی آمده است.

Dear all,
It is a pleasure for me to announce that our speaker in Tir is Dr Esteky. In the following please find the details of the colloquium in Tir.

Everybody is welcome to attend.
With kind regards,
Y. Farzan
 
Speaker:  
Hossein Esteky

of

school of cognitive sciences, IPM 
Time: 

 4:30pm, Wednesday, 4th of Tir


25th of June

Location:
Farmanie building, IPM, Tehran 

Title

Evolution of brain and emergence of cognition
Abstract:
 
 
Life, brain and cognition have evolved over the course of near 1.5 billion years. In this talk I will present evidence showing how biological molecules evolved and eventually created the brain. Over time, simple brain neural networks evolved into more complex ones forming a hierarchy of interactive networks. Bio electrical activity at different levels (ionic current, membrane potential, spiking activity, local field potentials and EEG) emerge from these structures and convey information as they synchronize across different parts of the brain. Cognition may emerge from interactive spatio-temporal pattern of the bio-electrical activities that are generated by these complex networks. Neurophysiological evidence show correlation between these brain waves and cognition. Complexity and organization of the networks that generate these brain waves define each animals’ cognitive state.
Evolution adds control structures over the existing cortical areas. An important example is the explosive enlargement of frontal cortex in humans that enable us to predict, imitate, form logic, plan, talk, ... and form complex social life. The frontal cortex, that was evolved to process “symbolic” social and facial cues, is now involved in computations of other abstract symbols such as language and math. 
 
عنوان

تكامل مغز و ظهور شناخت



 آدرس محل سخنرانی: تهران, فرمانیه, بین دیباجی شمالی و كامرانیه, جنب فربین, پژوهشگاه دانش های بنیادی, ساختمان جدید بلند مرتبه, طبقه اول (بالای همكف) سالن آمفی تئاتر

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

استنفوردها-تكرار از آبان 1386

+0 به یه ن

پیروزی شیرین

للاند و جین شبكه وسیعی از دوستان قدرتمند و سیاستپیشه داشتند. جین برای رفع مشكلات مالی با آنها وارد مذاكره شد. او به منظور حل مشكلات به كرانه شرقی آمریكا سفر كرد تا از نزدیك با دولتمردان و سناتورها به گفتگو بپردازد. چنین سفر دور و درازی با قطار برای یك بانوی سالخورده و داغدیده چندان هم ساده نمی توانست باشد. همچنین جین از مخارج خانه خود تا حد ممكن كم كرد و برای حفظ دانشگاه چوب حراج به بخشی از دارایی های شخصی اش زد.در طول زندگی مشترك با للاند او به مناسبت های گوناگون جواهرات متنوعی برای جین خریده بود. از جمله محبوبترین متعلقات كه جین از آن برای حفظ دانشگاه چشم پوشید همین مجموعه جواهرات بود. اما قبل از این كه با مجموعه محبوب و خاطره انگیزش وداع كند و آن را به بانك
endow
نماید از نقاش خانوادگی شان خواست تا تصویر این مجموعه را بر بوم بیاورد. هنوز هم در گوشه ای از موزه استنفورد این تابلوی نقاشی خودنمایی می كند و یاد آور
تعهد و تلاش های جین برای برپا نگاه داشتن استنفورد است.


خلاصه بعد از چند سال تلاش بالاخره جین موفق شد كه دولت فدرال را قانع كند كه از مصادره املاك دانشگاه صرفنظر كند. همان روز با وجود بارش باران سراسر دانشگاه جشن وسرور بود. دانشجویان از این كه خانه شان را ایمن می دیدند در پوست خود نمی گنجیدند.

ده سال پس از درگذشت للاند وقتی تمام این مشكلات به پایان رسیده بود هیئت امنا ی استنفورد جین را به ریاست خود انتخاب كردند. دقت كنید كه با این كه دانشگاه استنفورد به تمام معنی ملك طلق جین بود و او یك تنه برای حفظش جنگیده بود اما هنوز خود را مقید و ملتزم به هیات امنا می دانست! شیرزن پیر در یك سخنرانی خطاب به هیئت امنا گفت

Let us not be afraid to outgrow old thoughts and ways and dare to think on new lines as to the future work under our care."

این جمله را دو بار دیگر هم بخوانید. یكی با نظر به این سئوال كه چرا دانشگاه استنفورد و دیگر دانشگاه های غرب صدها سال زنده و پویا باقی می مانند و دومین بار با نظر به این كه این جمله گفته یك پیر زن است آن هم در عصری كه بیشتر دانشگاه های معتبر (به استثنای استنفورد تازه متولد شده) از زنان ثبت نام نمی كردند! به راستی چه شرایط و محیطی این چنین ذهنیتی در جین و همچنین همسرش للاند به وجود آوردند؟
در نوشته بعدی ام سعی خواهم كرد به جواب این سئوال بپردازم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

استنفوردها-تكرار از آبان 1386

+0 به یه ن

باغچه كاكتوس استنفورد

یك روز كه در باغ استنفورد می گشتم یك باغچه نسبتا كوچك كاكتوس پیدا كردم. این باغچه كوچك كه باسلیقه تمام كاشته شده بود از آن به بعد جزو محل های محبوب من در استنفورد شد. هفته ای نبود كه من به این باغچه سر نزنم. مدتی بعد یك نوشته مفصل در روزنامه استنفورد درباره تاریخچه این باغچه خواندم كه علاقه مرا به این باغچه دوچندان كرد. باغچه از دانشگاه استنفورد قدیمی تر است. سالها قبل از این كه استنفورد ها به فكر ساختن دانشگاه بیفتند جین دستور ساخت این باغچه را داده بود وبرای این كار باغبانی كه متخصص كاكتوس بود استخدام كرده بود. خود جین مرتب به این باغچه سر می زد و از احوال تك تك بوته های آن جویا می شد. نگهداری چنین باغچه ای كار ساده ای نیست. هر یك از این بوته ها در محل طبیعی خود مقدار مشخصی آب مصرف می كردند. میزان تابش آفتاب بر آنها در محل طبیعی متفاوت بود. به علاوه در طبیعت فاصله این گیاهان كه به درجات مختلف از مواد معدنی خاك استفاده می كنند زیاد است. در چنین باغچه كوچكی كه گیاهان به دلایل زیباشناسانه در كنار هم كاشته شده اند همواره این خطر هست كه یكی از بوته ها مواد معدنی خاك را به قیمت خشكاندن بوته های كناری مصرف كند. باغبانی كه جین استخدام كرده بود به همه نكات توجه داشت و با تحقیق و تدبر باغچه را زنده نگاه می داشت. وقتی می گویم كار عالی تنها از كارمند عالی بر می آید منظورم همین است. آری! باغبان جین در كار خود درجه یك بود. اگر باغبان متوسطی به این كار گمارده می شد او به هیچكدام از این نكات توجه نمی كرد و پس از مدتی باغچه خراب می شد. باغبان هم خشكیدن باغچه را یا به "كمبود امكانات" نسبت می داد و یا به "قضا و قدر." به جین
هم نصیحت می كرد و می
گفت حالا چند تا بوته چه ارزشی دارد كه تو خودت را برای خشكیدن آنها ناراحت می كنی!؟


آری باغبانی كه جین استخدام كرده بود درجه یك بود وشایسته تقدیر در عمل. می خواهم روی "در عمل"تاكید كنم. برای این كه معنای حرفم را بشكافم یك داستان خیالی می آورم تا نشان دهم "قدر ندانستن در عمل" یعنی چه. فرض كنید روزی جین هوس می كرد كه در وسط باغچه كاكتوس یك نهال چنار بكاردو بدون هماهنگی با باغبان مسئول كاكتوس ها به یكی دیگر از باغبان هایش دستور می داد كه در وسط باغچه كاكتوس درخت چنار را بنشاند. فرض كنید باغبان اولی در حین كاشتن درخت از سر می رسد و اعتراض می كند ودر جواب می شنود "خانم چنین دستور داده اند."خوب اگر باغبان اول یك كارمند متوسط بود ساكت می شد و با خود می گفت گور پدر همه كاكتوس های عالم! اگر "خانم" از من راضی نباشد ما را از نان خوردن می اندازد!
به قول عبید "من ندیم توام نه ندیم بادمجان! " بخوانید من "كارمند خانمم نه كارمند كاكتوس ها!"

اما باغبان مورد نظر ما كارمند متوسطی نیست. با تك تك بوته ها زندگی كرده است. به علاوه نان خوردن خود را نتیجه لطف خانم نمی داند بلكه حق خود به پاس زحماتش می داند و اطمینان دارد اگر خانم هم او را بیرون كند باغدار های زیادی هستند كه در به در به دنبال باغبانی هستند كه به اندازه او در كارش وارد وحرفه ای باشد. انتظار " رسم خوش اخلاقی نوچگانه" از چنین باغبانی به منزله انتظار" رسم وفا" از "خوبرویان" به تعبیر حافظ است. باغبان درخت چناررا از وسط باغچه كاكتوس محبوبش می كند و به كناری می اندازد و می گوید "خانم دستور داده كه داده! مسئول این بخش منم و به تشخیص من در اینجا چنار نباید كاشته شود".

باغبان دوم فوری به سوی خانم می رود و چغلی باغبان اول را می كند . خانم از این گستاخی باغبان بر می آشوبد و از چند نفر دیگر پرس وجو می كندو آنها هم واقعه را تایید می كنند.كم ظرفیت هایشان هم با دمشان گردو می شكنند كه حال كه باغبان محبوب خانم از نظرها افتاده آنها پس از این می شوند همه كاره باغ!خانم به سراغ باغبان مسئول باغچه می رود و می گوید سه نفر به من گزارش داده اند كه تو با بی احترامی مانع اجرای دستور من شدی. باغبان حرف را تایید می كند و در دل می گوید" نیازی به گماردن خفیه نویس و راپرت چی نبود. من از این كارم پشیمان نیستم چون كه برای این كارم دلیل داشتم" اما خانم اجازه نمی دهد باغبان دلیلش را توضیح دهد داد می زند اینجا ملك من است ودر هر جایش كه بخواهم درخت چنار می كارم و هر كدام از كارمندانم را كه میلم بكشد مامور این كار می كنم.تو باید از من معذرت بخواهی چون كه با مخالفت با فرستاده من به من توهین كرده ای." باغبان می پرسد "آیا من مسئول این باغچه هستم یا نه؟" خانم جوا ب می دهد" با این كارت نشان دادی كه صلاحیت چنین مسئولیتی را نداری." باغبان جوابی نمی دهد. خانم می فهمد كه قدری تند رفته و برای توجیه خودش اضافه می كند " درست است كه در این سال ها خیلی زحمت باغچه را كشیده ای و من از نتایج كارت راضی بوده ام اما با این كارت همه چیز را خراب كردی و نشان دادی كه صلاحیت نداری."
باغبان می گوید در وسط باغچه كاكتوس درخت نمی كارند این كاكتوس ها نیاز به آفتاب دارند.
این بار خانم واقعا عصبانی می شود و می گوید "به من یاد نده. تو دنیا نیامده بودی كه من صد تا باغبان در استخدام خود داشتم و در باغ صدها اعیان و اشراف دیگر میگشتم."باغبان می خواهد بگوید كه باغچه كا كتوس یك باغچه تخصصی است و با باغهایی كه شما دیده اید فرق دارد اما خانم به او امان نمی دهد و او را بیرون می كند. بعد هم برای این كه به زعم خود "پدر حكمت و تجربه را در بیاورد" تصمیم می گیرد دم این باغبان گستاخ را قیچی كند و رویش را كم كند. برای این كار می گوید از این پس آن دو باغبان دیگر روسای توهستند.مبادا بدون اجازه آنها آب بخوری!

این داستان زاییده ذهن من است.خانم استنفورد هرگز چنین برخوردی با كارمندانش نداشت. هر كدام از كارمندانش در حیطه مسئولیت خود اختیار تام داشتند. البته سلسله مراتب رعایت می شد. من هرگز نمی گویم خانم استنفورد با باغبانهایش از یك قابلمه آبگوشت می خوردند. اما او با دخالت های بیجا با راپرتچی گماردن با تصمیم گیری های دفعی بدون هماهنگی با مسئول بخش كارمندانش را نمی آزرد. در نتیجه كارمندانش با روحیه باز با عشق و علاقه كار می كردند و استنفورد را آباد تر می كردند. او
كاری نمی كرد كه كارمندانش
چون گلادیاتور ها به جان هم بیفتند
و در موردهم
.راپرت دهند

از قدیم گفته اند خوبی از بزرگتره و بنا شهادت نتایج خانم و آقای استنفورد چنین خوبی هایی داشتند!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

استنفوردها-تكرار نوشته از مهر 1386

+0 به یه ن

كار عالی بدون كارمند عالی ممكن نیست

وقتی خانم و آقای استنفورد تصمیم به تاسیس استنفورد گرفتند منطقه استنفورد كاملا روستایی بود و هزاران كیلو متر از مراكز علمی و دانشگاهی آن روزگار دور بود. در آن سا لها دانشگاه بركلی هنوز افتتاح نشده بود.تاسیس دانشگاهی در این سطح و ابعاد در آن "ده كوره" به یك شوخی می مانست و بس!روزنامه ها در مراكز علم و فرهنگ كه عمدتا در شرق آمریكا واقع بودند این اقدام استنفورد ها را به دیوانگی تشبیه كردندو...

اما جین و للاند موفق شدند عده ای از بهترین های هر علم و صنعت و حرفه را از شرق امریكا و یا از اروپا كه در آن زمان مركز تمدن و فرهنگ بود به این "ده كوره" بكشانند ودر آنجا نگه دارندو محیطی فراهم كنند كه این افراد در آن رشد كنند و به تدریج دانشگاه را به رشد و شكوفایی برسانند.

آری بنیانگذاران استنفورد به دنبال بهترین دانشگاهیان و بهترین صنعتگران وبهترین هنرمندان بودند. به دنبال جوانان بااستعدادی بودند كه از ایده های نو نهراسندو مشتاق باشند كه به همراه افق های جدید جغرافیایی افق های جدید در حرفه خود را بپمایند و تجربه كنند.

به نظر من كشاندن چنین افرادی به استنفورد در آن روزگاران برای استنفوردها كار چندان سختی نبود! طبعا پیشنهاد حقوق بالا و مزایای مختلف می كردند. به علاوه به آنها وعده می دادند كه این امكان را خواهندداشت كه به دور از كلیشه ها و محدودیت های رایج در حرفه آنها در مراكز جاافتاده تر ایده های خود را عملی كنند. این وعده دوم برای یك نفر جوان با استعداد از حقوق بالا و گنج قارون هم اغوا كننده تر است. آنچه مشكل تر بود و به نظر من جای تحسین فراوان دارد نگه داشتن این افراد در استنفورد بود. این نكته دوم با پول و وعده و وعید و حرف و شعار و تعارف و باد كردن و غیره به دست نمی آید.برای این كه كارفرمایی یك كارمند با قابلیت های بالا را در جایی ماندگار كند باید در عمل به كار كارمندش ارزش قایل شود.از طرفی در عمل باید نشان دهد ارزش و قدر كار اورا می فهمدو از طرف دیگر نباید با دخالت های نابجا و تصمیم گیری های دفعی در حیطه مسئولیت او بدون مشاوره و هماهنگی با وی او را برنجاند. با تطمیع و تهدید و زهر چشم گرفتن و "رو كم كردن"می توان كارمندان متوسط و عده ای نوچه بادمجان دورقابچین را دور خود جمع كرد. اما از افراد متوسط تنها كار متوسط بر می آید و بس!با سیاست هویج و تركه نمی توان كارمندان درجه یك (چه ایرانی چه خارجی -چه در داخل ایران و چه خارج آن -چه فیزیكپیشه و چه باغبان)را در جایی ماندگار می كند.

بیشتر افراد باقابلیت اگربا سیاست چماق وهویج از طرف كارفرمایشان روبه رو شوند یا استعفا می دهند و می روند و یا می مانند و از در دشمنی لجبازانه وارد می شوند و بیشتر تخریب می كنند تا سازندگی! هم خود را نابود می كنند و سیستم را! برای اعمال سیاست هویج و تركه داشتن پول و قدرت كافیست. اما یك كارفرما برای اعمال سیاستی كه این همه دانش پژوه صنعتگر هنر مند مدیر اجرایی ومتفكر درجه یك را در جایی جمع و ماندگار می كند بیش از پول و قدرت به فهم وشعور نیاز دارد. استنفوردها درعمل نشان دادند كه دارای چنین فهم و شعوری هستند. علت علاقه نزدیك به شیفتگی من به این خانواده هم همین فهم و شعور بالای آنهاست نه ثروت و قدرت بی حد وحصرشان!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مصاحبه ای با پروفسور ثبوتی با روزنامه جام جم

+0 به یه ن

مطلب زیر از این منبع برگرفته شده است:

یوسف ثبوتی، اول شهریور 1311 در خانواده ای فرهنگی در شهر زنجان متولد شد. سال 1329 به علت علاقه ای كه به فیزیك داشت، رشته تحصیلی فیزیك را برای ادامه تحصیل انتخاب كرد. او تحصیل در مقطع كارشناسی ارشد را در دانشگاه تورنتو ادامه داد و پس از آن وارد دانشگاه شیكاگو شد. سال 1342 در مقطع دكتری تخصصی در رشته اختر فیزیك فارغ التحصیل شد و به عنوان استادیار در دانشگاه نیوكاسل انگلستان مشغول تدریس شد، اما پس از مدتی تصمیم گرفت به ایران بازگردد و در دانشگاه شیراز فعالیت خود را به عنوان دانشیار آغاز كرد. این اتفاق آغازگر تحولات جدیدی در سیستم آموزش عالی كشور بود كه ازجمله نتایج آن می توان به سیستم كنونی آموزش عالی اشاره كرد. پیش از این هر سال تعدادی درس برای دانشجویان ارائه می شد كه آنها باید پایان سال همه درس ها را قبول می شدند. در غیر این صورت باید سال بعد همه درس ها را دوباره می خواندند. طرح تاسیس رصدخانه ابوریحان بیرونی در شیراز كه بزرگ ترین رصدخانه فعال ایران است سال 1351 از سوی استاد ثبوتی ارائه شد. پنج سال بعد این رصدخانه افتتاح شد. این استاد صاحب نام پس از مدتی دوره دكتری نجوم را در دانشگاه بنیانگذاری كرد و به این ترتیب زمینه ای برای ادامه تحصیل علاقه مندان به اختر فیزیك و نجوم فراهم شد. ثبوتی در نتیجه پیگیری های فراوان مركز تحصیلات تكمیلی علوم پایه زنجان را سال 1370 تاسیس و راه اندازی كرد. این محقق از پژوهشگران خستگی ناپذیر در عرصه فیزیك و نجوم است و به سبب سابقه علمی پرباری كه دارد، افــــتخارات بسیاری را از آن خود ساخته است. دكتر ثبوتی از بنیانگذاران انجمن فیزیك ایران، انجمن نجوم ایران و همچنین موسس انجمن اخلاق در علم و فناوری است و چند دوره نیز ریاست انجمن های فیزیك و نجوم را بر عهده داشته است. او از اعضای فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران و همچنین آكادمی علوم جهان سوم است.

 

مصاحبه ایشان را می توانید اینجا بخوانید.

پی نوشت مینجیق: پنجشنبه گذشته در جلسه ای در فرهنگستان علوم در مورد اهمیت و چالش های آزمایشگاه پژوهشی و آموزشی در ایران شركت داشتم. جلسه به همت پروفسور  اخوان توسط گروه فیزیك فرهنگستان علوم پایه تشكیل شده بود. پروفسور ثبوتی هم حضور داشتند. نكات درخور توجه متعددی توسط اساتید مجرب در این زمینه مطرح شد. نكته ای هم پروفسور ثبوتی بیان كردند و بر آن تاكید داشتند كه دریغم آمد اینجا بازگو نكنم چرا كه گریبانگیر همه ی ما در مسایل گوناگون هست.

برخی اساتید از  تب مقاله آی-اس-آی نویسی در دوره های تحصیلات تكمیلی و نیز فشاری كه كنكور در دبیرستان ها وارد می كند می نالیدند و این مسایل را از دلایل عدم توجه به آزمایشگاه ها بر می شمردند. پرفسور ثبوتی به این دیدگاه انتقادی بجا وارد آوردند و یادآوری كردند زمانی هیچ كدام از اینها نبود. چند دانشگاه بودند كه در پذیرش دانشجو با مشكل و هرج و مرج روبه رو بودند. عقلای قوم آن زمان راه حل كنكور را پیشنهاد دادند كه پا گرفت و آن معضل را رفع كرد و بالید. یا زمانی مقاله ای پژوهشی در كشور نوشته نمی شد. اكنون یادگرفته ایم پژوهشی كنیم كه در مجلات معتبر بین المللی چاپ می شود. حال كه مشكل دیگری را داریم نباید راه حل را در تخریب و قطع درختی كه ریشه دوانده ببینیم!  البته این رویكرد منحصر به مسایلی كه در جلسه مطرح شد نیست.  كمر بستن به تیشه زدن به ریشه درخت هایی كه با زحمات فراوان ریشه دوانده بی توجه به ثمرات این درختان در فرهنگ ما  متاسفانه بسیار باب شده. نباید برای رفع معضلات پیش رو هم و غم را صرف برانداختن درختان ریشه دار كرد. درخت ها را باید حفظ كرد و چاره ای بدیع برای رفع مشكلات موجود اندیشید.

(نقل به مضمون از پروفسور ثبوتی در جلسه پنجشنبه گذشته)

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

علی جوان

+0 به یه ن

درمورد "علی جوان" فیزیكدان برجسته ی تبریزی ساكن آمریكا كه مخترع لیزر گازی است و در سال 2007 دوازدهمین نابغه ی زنده ی جهان شناخته شده بود چیز زیادی در اینترنت به فارسی نیافتم!  این مصاحبه حرفه ای به زبان انگلیسی را با "علی جوان" سال ها قبل وقتی در آمریكا بودم خوانده بودم. مصاحبه در سال 1996 انجام
گرفته. یعنی 18 سال پیش. ایشان هم اكنون 88 ساله هستند.

عكس ایشان را در گوشه این وبلاگ به دقت ببینید!چون عكسی از ایشان  بر دیوار هیچ دانشكده و پژوهشكده  فیزیكی در  ایران نخواهید دید! (دست كم من تا به امروز ندیده ام. اگر شما دیده اید به من خبر دهید!)

عكس بالایی با نور طبیعی لیزر گرفته شده است. از اینجا برداشته ام:
Photographed in the natural purple hue of light given off by a gas laser, Dr. Ali Javan sits behind his model of the first Gas Laser--the Helium Neon Laser which he invented in 1960. Photo by the late science photographer, Fritz Goro, as it appeared in the "Smithsonian" Magazine, April 1971. Courtesy: Javan.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دو نسل از برادران پرتوی

+0 به یه ن


بنیانگذاران دانشكده ی فیزیك دانشگاه صنعتی شریف برادران پرتوی هستند. پرتوی ها  تبریز ی هستند.    پسرهای آنها هادی و علی پرتوی هم جزو ایرانیان موفق مقیم آمریكا می باشند. زمینه ی كاری هادی و علی پرتوی كامپیوتر است.

 

  

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

گاندی

+0 به یه ن

سه سال پیش این مطلب را در وبلاگ منجوق نوشته بودم:

وقتی اسم گاندی و جنبش او می آد بیشتر افراد به یاد پرهیز از خشونت می افتند. داشتم با خودم فكر می كردم چه طور شد كه مردم هند او را تا این اندازه در این شیوه از مبارزه همراهی كردند؟! آن هم نه تنها در دو سه شهر بزرگ هند بلكه حتی مردم اغلب دهكوره ها با او همراه شدند. مردمی كه اغلب آدم های بیسوادی بودند و به معنای واقعی كلمه محتاج نان شب بودند او را در راه اهدافش و با شیوه ای كه كاملا با غریزه ی آدم در تضاد می نماید، همراهی كردند. آیا به واقع هندی ها مردم آرام و بی خوشونتی هستند؟ آمار وحشتناك خشونت علیه زنان در هند چنین ادعایی را تایید نمی كند.
من فكر می كنم ویژگی های گاندی و اطرافیانش باعث شد كه چنین شود. گاندی در مقابل مردم تواضع می كرد. با آنها دست بالا صحبت نمی كرد. بیوگرافی او را بخوانید تا ببینید كه چه ها كرد تا مردم دهكوره های هند را با خود همراه كند! چه قدر در میان مردم بود و چه قدر به آنها خدمت كرد تا آنان همراهشان شدند!
دیگر آن كه گاندی برنامه ی اقتصادی داشت. تنها ابزار او در به چالش كشیدن استعمار پیر در معرض خشونت قرار دادن خود و همراهانش نبود! اگر چنین بود گمان نمی كنم جنبش او هرگز به پیروزی می رسید! حداقل دو مورد را من الان به خاطر دارم: استحصال نمك و صد البته نهضت خود كفایی در صنعت نساجی. این دو ، غول امپراطوری را به زانو درآوردند و از طرف دیگر اشتغال برای مردم بی بضاعت ایجاد كردند. صنعت نساجی هنوز هم درآمد زایی می كند. گمان نمی كنم هیچ جنبشی بدون یك برنامه ی اقتصادی درست و حسابی و با حس خود برتر بینی نسبت به آنان كه به هردلیلی نمی خواهند همراه شوند، به جایی برسد! اگر جمعی آن قدر اعتماد نمی كنند كه همراه شوند باید دید علت چیست! نه آن كه بلافاصله پیش داوری كرد و گفت شما شعورتان نمی رسد كه ما چه اهداف بلندی داریم تا بیایید جلو خود را برای اهداف بلند ما فدا كنید! نمی خواهم بگویم كه گاندی معصوم بود و هیچ لغزشی نداشت. اما می خواهم بگویم گاندی بودن سخت است. ژست گاندی بودن پیشه كردن اما با آنان كه قصدهمراهی ندارند تفاخر نمودن، راه به جایی نمی برد! گاندی هزار ویك كار اجتماعی كرد و مردم تاثیر مثبت آن را در زندگی به عینه دیدند، آن گاه همراهش شدند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

پروانه ای كه می شد به علمی بودن روش های مداوایش وثوق داشت.

+0 به یه ن

پروانه وثوق پزشكی حاذق با مدرك فوق تخصص خون و آنكولوژی كودكان بود كه عمری برای نجات بیماران فداكاری كرد. وی در اردیبهشت امسال دیده از جهان فروبست. یاد و نامش گرامی باد! (باز هم دارم بعد از خاموشی شمع از او یاد می كنم. قبلا توضیح دادم كه چرا) 

چند سال پیش یك متن نسبتا ادبی و كاملا احساسی در اینترنت در بزرگداشت این پزشك حاذق دست به دست می شد كه من بعد از خواندنش متاسف شدم. علت تاسف من آن بود كه این پزشك حاذق فوق متخصص  را كه با روش های  علمی به-روز دنیا به مداوای بیماران می پرداخت و حدود صد تالیف علمی در رزومه ی خود داشت با "مادر ترزا" راهبه ی كلیسای كاتولیك كه با روش های قرون وسطایی (حتی بدون استریل كردن آمپول ها و فقط با آب كشیدن آنها) از بیماران بینوای هندی پرستاری می كرد یكی می گرفت! از نظر نویسنده ی آن متن این واقعیت كه خانم پروانه وثوق ازدواج نكرده بود و از بیماران هم پول دریافت نمی كرد او را چیزی در ردیف راهبه ها می ساخت. نویسنده ی مطلب گمان می بردخیلی با این حرف از پروفسور وثوق تجلیل نموده است!

انتقادات بجای بسیاری به مادر ترزا و روش های درمانی او وارد است. بله! مادر ترزاپول نمی گرفت تا برای خودش با آن پول , دامن  گلدار پولك دوزی شده   بخرد  اما به او انتقاد جدی وارد است كه به جای آن كه پول اهدا شده را صرف بهبود وضعیت بهداشتی بیمارستان ها كند صرف كارهایی نظیر احداث صومعه ها و تبلیغ مذهب كاتولیسم می كرد.  قیمت دامن گلدار پولك دوزی شده   در مقابل این هزینه ها قابل صرف نظر است!  عدم تجویز داروی مسكن به این بهانه كه بیمار با تحمل درد به عیسی مسیح نزدیك تر می شود از دیگر انتقادات جدی ای است كه به كارهای بنیاد های تحت سرپرستی مادر ترزا وارد است. بیچاره آن بیماران چه زجری به خاطر باورهای نامتعارف مادر ترزا كشیده اند! همچنین او-به خاطر عقاید واپسگرایش اجازه نمی داد كه مددكارانش بروند و متدهای مدرن علمی را بیاموزند. همچنین آنها را از مطالعه ی كتب غیردینی كه باعث بازتر شدن افق های دیدشان می شد باز می داشت.  ترویج خرافات در مورد قدرت شفادادن تمثال مادر ترزا هم از آن موضوعات است كه نمی توان به سادگی از كنارشان گذشت. ضرر این گونه حركت ها از نفعشان بیشتر است. وقتی یك امر عرفی نظیر پزشكی یا پرستاری یا مددكاری در هاله از تقدس نگاه  داشته شود و اجازه ی نظارت و نقد داده نشود از این قبیل مسایل از دل  آن می توانند بیرون آیند (و اغلب می آیند).

این كه یك زن تصمیم می گیرد ازدواج كند یا نكند یك تصمیم شخصی است كه به كسی جز خودش مربوط نیست. بر اساس آن هم نمی توان در مورد یك زن  قضاوت اخلاقی كرد. نه مثبت نه منفی. این كه كسی در مقابل خدمتی كه به یك نیازمند می كند  از او پول نمی گیرد البته قابل تحسین است اما نه اگر به این بهانه به خود اجازه دهد كه در مورد او بهداشت را رعایت نكند و باعث انتقال بیماری های جدی تری به او شود!

خوشحالم از این كه در كشوری زندگی می كنیم كه طبیبانی حاذق چون پروانه وثوق دارد كه در اوج انسانیت با روش های  به روز علمی به مداوای بیماران می پردازند  و ناراحتم از آن كه بخشی از جامعه ی ما كه به هر رو دستی بر قلم یا كیبورد دارند كار یك راهبه  و یك پزشك فوق  متخصص را یكسان می انگارند (فقط به این دلیل كه هر دو ازدواج نكرده اند و پول برای مداوا نمی گیرند)!

پی نوشت: فكر می كنم اگر خانم پروفسور وثوق آن متن احساسی را  خوانده باشد بسیار دل آزرده شده است. به خصوص كه حتما با وضعیت واقعی عملكرد موسسه مادر ترزا آشنا بوده است. برای كسی كه عمری به روش علمی سعی در كم كردن دردهای انسان ها دارد بسیار دردناك است كه ببیند افراد در مقام تجلیل از او می آیند و منش و روش او را با یك سری روش قرون وسطایی غیر علمی كه در واقع به درد ها افزوده  یكسان می گیرند. به طور مسلم خانم پروفسور وثوق نیاز ی به تجلیل نداشت. اما خود را به جای او بگذارید. در آن لحظه كه آن متن را می خوانید چه حسی به شما دست می دهد؟ من كه  احساس وحشت می كردم. در دل می گفتم ای داد بیداد! هموطنان من فرق روش علمی  را از روش غیر علمی نمی بینند و این یعنی بازار گرم برای انواع و اقسام شارلاتان هایی كه برای جیب بیماران كیسه دوخته اند. نكند روش های شبه-علمی آكنده از خرافات قرن بیست و یكمی جای روش های علمی كه عمری برایش وقت گذاشتم بگیرد و باعث افزوده شدن دردهایی شود كه اگر به طور علمی درمان شوند از بین می روند." اگر خانم وثوق كمی در آن موقع جوان تر بود از این كه مسایل خصوصی زندكی اش از جمله ازدواج نكردن مورد بحث عموم قرار می گیرد (آن هم در كانتكست مقایسه با یك راهبه) هم آزرده خاطر می شد اما احتمالا در آن سن موضوع اول چنان برایش دردناك بود كه موضوع دوم را فراموش  كرده.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ 1 ][ 2 ][ 3 ][ 4 ][ 5 ]