ایرج حسابی

+0 به یه ن

 


همكاران من خیلی به پسر دكتر حسابی انتقاد می كنند. اما به نظر من ایرج حسابی داره به یك نیاز این جامعه پاسخ می ده. نیازی كه علی الاصول جاهایی مانندانجمن فیزیك یا فرهنگستان علوم باید پاسخگوی آن بودند.
نیازی كه در حال حاضر متاسفانه به طور كاذب پاسخ داده می شود.

من خیلی مایل نیستم از دكتر حسابی بد گفته بشه. درسته كه یك عده افراد سودجو برای منافع شخصی خودشان بعد از وفات ایشان در مورد دستاورد های علمی ایشان غلو می كنند اما فراموش نكنیم كه ایشان در زمان خودشان برای پیشرفت علم در ایران زحمات زیادی كشیده اند وجا دارد از ایشان به نیكی یاد شود. شارلاتان بازی یك عده را نباید به حساب دكتر حسابی گذاشت كه روی در نقاب خاك كشیده ونمی تواند از خود دفاعی كند. به قول سعدی
"بزرگش نخوانند اهل خردكه نام بزرگان به زشتی برد"

واقعیت آن است كه در همان اوایل كه وبلاگ منجوق را زدم با خودم فكر كردم آیا باید وارد مباحثی از قبیل نقد این پدیده  بشوم یا نشوم. تصمیم گرفتم نه وارد نقد اسطوره ها شوم و نه در تجلیل آنان یادداشتی بگذارم.

این تصمیم علت داشت. اتفاقا خوب است كه علت را تشریح كنم. وقتی شخصی كارهای دكتر حسابی را نقد علمی می كند كمك خاصی به پیشرفت كار پژوهشی نمی كند. چرا كه حتی در سطح ایران پژوهشگری را نمی شناسم كه بخواهد روی فرضیه ی دكتر حسابی كار تحقیقی بكند. قصد ایشان -در خوشبینانه ترین تعبیر- اسطوره زدایی است نه ارزیابی یك كار علمی و نشان دادن نقاط ضعف  آن .  (هرچند اغلب آنها می خواهند اسطوره ی حسابی را تخریب كنند تا خود به جایش بنشینند!!!!) اگر غیر از این بود باید  همان وقت را صرف مبارزه با خیل مقالات آبكی كه چاپ می شود می كردند. ظاهرا برخی به دلایلی كه برای خودشان محترم است بر این نظرند كه اسطوره زدایی به ترویج علم كمك می كند. من مطمئن نیستم فایده اسطوره زدایی به اندازه ی هزینه ی آن باشد. بله! اسطوره زدایی هزینه دارد. مردم ما به علم و عالم به دیده ی احترام می نگرند. برای لایه هایی از جامعه این اسطوره ها بخشی از هویت آنها شده. با انگشت عكس دكتر حسابی را به فرزندشان نشان می دهند و به این ترتیب ارزش علم دوستی را در ذهن او می كارند. اگر این ها را از این قشر بگیریم آیا چیزی داریم كه در عوض به آنها بدهیم؟!متاسفانه من مطمئن نیستم چیز قابل عرضی داشته باشیم.

گیریم اسطوره زدایی كار درستی باشد بازهم از كسی به سن وموقعیت من مقبول نیست. شاید ازیك شصت ساله  قابل قبول باشد اما از من نیست. مردم چنین چیزی را از یك استاد جوان سی وشش ساله نمی پذیرند.

چیزی كه از سن و موقعیت من نوعی انتظار می رود این است كه آرام آرام خود چیزی را بسازد كه بتواند جای نیازی را كه فعلا جامعه از اسطوره هایش می طلبد بگیرد.
با توان محدود خود چه وقتی كه كار علمی می كنم و چه زمانی كه وبلاگ نویسی می نمایم می كوشم در این راه قدم بر دارم.

در ضمن حتی اگراسطوره زدایی از دكتر حسابی دوای درد های جامعه علمی كشور می بود (كه منجوق اعتقاد دارد نیست) كسانی هستند كه یك تنه از عهده ی آن بر می آیند و در راه تخریب شخصیت این و آن ، وردست و كمكی لازم ندارند!
برای كسی در سن و موقعیت من (وهمچنین سن و موقعیت اكثر خوانندگان وبلاگم) این خطر هست كه به این دام بیافتد كه هویت خود را در نقد دیگران تعریف كند. ایراد پیدا كردن در دیگران هم آسان است وهم به آدم احساس بزرگی كاذب می دهد.
در نتیجه خیلی وسوسه انگیز است.اما كسی كه در این دام می افتد خود "هیچ چی " نمی شود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

گرامیداشت: در زمان فروزانی شمع یا پس از خاموشی آن؟!

+0 به یه ن

حدود بیست سالی است كه ایرانیان به خود خرده می گیرند ومی گویند "مرده پرستی چرا؟! تا فردی در قید حیات است باید قدرش را دانست." این حرف  البته درست است. البته سعدی هم قرن ها پیش گفته:  "چو بر گورم بخواهی بوسه دادن رخم را بوسه ده  كه اكنون همانیم."

اما نكته اینجاست كه چگونه باید قدردانی كرد؟

به نظر من تا وقتی یك نفر در حوزه ی كاری خویش هنوز فروزان است و نورافشان نباید برایش گرامیداشت گرفت!  قدر او دانستن در این است كه برایش  امكانات لازم برای اجرای پروژه های مفید فراهم شود و تا حدامكان موانع كار از سر راه  او برداشته شود.

حتی بعد از بازنشستگی هم من باز خیلی موافق برگزاری گرامیداشت و....نیستم.   مخصوصا در كار های آكادمیك كه بازنشستگی چند مرحله ای است. اگر طرف از نظر اداری بازنشسته باشد اما در انواع و اقسام شوراها و نهادهای تصمیم سازی نقش داشته باشد گاهی اوقات (البته نه همیشه) این برگزاری بزرگداشت و گرامیداشت چندان صورت خوشی به نظر من ندارد. در برخی موارد این مراسم  یك جورهایی به نظرم "التماس دعا" از جانب برگزار كنندگان مراسم هست تا واقعا ادای احترام قلبی!   البته باز هم تاكید می كنم "نه همیشه!"

این را هم در نظر داشته باشیم: " هرگز ارزش فردی را با تعداد و آب و تاب مراسم بزرگداشتی كه برایش می گیرند نسنجیم!"

 

قدر دانستن در این مرحله اززندگی یك شمع فروزان مشاوره گرفتن از او ست. برای بزرگانی كه به این سن رسیده اند خیلی مهم هست كه وقتی تشخیص داده اند برنامه ای برگزار كنند كه خرج و كار اداری آن در مقایسه با بودجه های مجموعه ناچیز است جوانكی  كه مسئولیتی آنجا بر عهده دارد نیاید برایش "رئیس بازی" در آورد و بادی به غبغب بیاندازد و ریاست اداری خود را به رخ وی بكشد. دوست ندارد "نه" ای یا اظهارنظری  از جانب جوانكی كه عنوان رئیس دارد  بشنود كه تنها  معنا و دلیلش به رخ كشیدن مقام ریاستش باشد (نه مسئله ی روال و ضوابط  اداری یا كمبود بودجه و یا دلیل منطقی ای از این دست.) این گونه رفتارها از جانب جوانك های تازه به دوران رسیده بر بزرگان سنگین می آید. 

 

بعد از بازنشستگی و خانه نشینی  كامل قدر دانستن به معنی  تامین مخارج و هزینه های درمانی و چكآپ و... است. طوری كه شمعی كه عمری نورافشانی كرده شرمنده خانواده و دوستان نباشد و با عزت دوران بازنشستگی را سپری كند. دراین مرحله هم به نظر من گرامیداشت تنها آرامش آن بزرگوار را به هم می زند. به خصوص كه  هر گرامیداشت تیغ طعن حاسدان را هم تیزتر می كند و ممكن است چیزهایی بگویند  و به گوش آن بزرگوار برسد كه دلش را بشكند.

به نظر من مراسم گرامیداشت را باید به بعد از خاموشی شمع موكول كرد. البته اندكی بعد. نه چند قرن !

شاید بگویید بعد از خاموشی شمع بزرگداشت به چه دردی می خورد؟! صدالبته این مراسم برای خودمان هست نه آن بزرگوار كه نیازی به این مراسم ندارد. در نوشته های بعدی توضیح می دهم منظورم چیست.

 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

یاد بزرگان: آقای دكتر سیروس پیله رودی

+0 به یه ن

قبلا نوشتم كه قصددارم هر از گاهی یكی از بزرگان سرزمین مان را معرفی كنم. این بار می خواهم در مورد آقای دكتر سیروس پیله رودی متولد آستارا بنویسم كه چند روز پیش متاسفانه در تهران فوت كردند. نام و یادشان گرامی باد و راهشان پررهرو!

نوشته ی زیر بخش هایی از نوشته ی اقای دكتر حمید بهلولی است كه در سال 2007 (شش سال پیش) در مورد زنده یاد آقای دكتر پیله رودی نوشته شده است:

خبررسید كه اقای دكتر پیله رودی یكی ازاصلی ترین شخصیت های حوزه سلامت و همچنین محوری ترین عناصر بنیانگذار نظام بهداشتی درمانی كشور در سی سی یو بیمارستان قلب شهید رجایی بستری هستند. در رسانه های كشور كه جستجو كردم هیچ خبری حتی یك سطر موجود نبود تا بگوید دكتر پیله رودی  كیست. در این مقال بنا بر احساس وظیفه فقط خواستم كه اسمی از او در این دوران غریبی بزرگان برده باشم. ....

ددكتر پیله رودی  به همراه اعضای تیم همراه سالها عاشقانه كار كردند تا در اوج نابسامانی و انارشی ارگانایز شده شبكه ارائه خدمات بهداشتی ایران در میان خرابه های انقلاب و جنگ زینت سینه یك ملت و التیام درد میلیونها ایرانی دردمند در روستاها و بخش ها و شهر های دور و نزدیك كشورقرارگیرد.سیستمی كه در سالهای بعد به عنوان تجربه ای بزرگ سترگ و مفید مورد اهتمام و تحسین سازمان جهانی بهداشت وكشورهای عضو قرار گرفت . شبكه ارائه خدمات سلامتی در ایران در میان اشنایان به موضوع به نام دكتر پیله رودی و شادپور شناخته میشود اگر چه اندو و خصوصا دكتر پیله رودی بزرگ امروز در اوج گمنامی ملی ونامهربانی بسر میبرد. امروز میلیونها ایرانی وامداركار سترگ این پیرمرد مهربان و سخت كوشند و او البته كار خود را تنها انجام یك وظیفه میشمارد اگر چه هنوز از یاداوری تلخ و شیرین ان سالها اشك در گوشه چشمانش جمع میشود. دو سال قبل در سفری كه به سازمان جهانی بهداشت در ژنو داشتم یكی از مدیران ارشد سازمان كه به عنوان مسئول زلزله بم از طرف سازمان مدتی در ایران بود نسخه ای پلی كپی از ترجمه كتاب شبكه بهداشت و درمان دكتر پیله رودی  به من هدیه كرد با این تاكید كه این كتاب را باید با طلا وزن كرد چرا كه یكی از بهترین تجربیات در عرصه جهانی راتصویر كرده است و جویای حال نویسنده شد و من مانده بودم كه چه باید بگویم. اگر چه تجربه دكتر پیله رودی را دراین عرصه از تجربه مردان بزرگی چون پروفسور رهنما و دكتر شیخ الاسلام ودكتر برزگرو دكتر اسپندار و دكتر وكیل نمیتوان جدا گرفت اما با اطمینان میتوان گفت كه نظام شبكه سلامت در بعد از انقلاب بدون داشتن نام دكتر پیله رودی  بر پیشانی اصالت خود را از دست میدهد. سال گذشته در مكزیك برای بزرگداشت فردی كه به عنوان بنیانگذار نظام سلامت معرفی میشد كنگره ای جهانی برگزار گردید و سران نظام پی اچ سی از كشورهای مختلف دنیا دعوت گردیدند تا در مراسمی كه با حضور دكتر ماهر ریئس پراوازه سازمان جهانی بهداشت در دهه 80 میلادی و به افتخار همكار مكزیكی برگزار میگردید حضور بهم رسانند. و انصاف حكم میكند كه ما متاسف از حال و روزگار خود باشیم. چرا كه بدرستی میتوان ادعا كرد كاری كه دكتر پیله رودی  در این كشور در اوج بهم ریختگی انجام داد اگر از كار همتای مكزیكی بزركتر نباشد كوچكتر نبوده است . دكتر پیله رودی  انقدر بزرگ است كه در اندازه بزرگداشت های معمول در ایران نگنجد. اما این نكته چیزی از وظیفه حداقل نخبگان جامعه كم نمیكند . بزرگداشتدكتر پیله رودی به معنای تبدیل سیستم بهداشت و درمان كشور به گاو مقدس نیست چه انچه او و همراهان دانشمند او میخواستند با انچه تحت فشارهای سیاسی متعدد به شیر بی یال و دم واشكم تبدیل شد فاصله بسیار است. البته بگذارید موضوع نقد نظام سلامت موجود را مبتنی بر شاخصهای سلامتی و توسعه ای دهه های مختلف و در مقایسه با كشور های دیگر منطقه به مقال دیگری بگذاریم و در این مجال پی سخن خویش گیریم. امااشاره به این نكته خالی از لطف نخواهد بود كه در سال 59 وقتی كار طراحی شبكه شروع شد میزان مرگ كودكان زیر یكسال به رقم وحشتناك 104 در هزار تولد زنده میرسید و امید به زندگی ایرانیان 57 سال بیشتر نبود. موقعیتی وخیم كه در طی سالهای بعد از استقرار شبكه شاخص اول به 32 و شاخص دوم به 70 سال (مطابق امارسازمان جهانی بهداشت) تبدیل شد. چیزی كه برای كسی چون پروفسور پییر برمن معروفترین استاد اقتصاد بهداشت دانشگاه هاروارد و بانگ جهانی موجب شگفتی بود و در سال 1998 در دیداری حضوری اذعان میكرد كه ما میدانیم كه چنین اتفاقی در ایران افتاده است اما نمیدانیم چگونه. دست اوردی كه سال گذشته پروفسور بلوم رئیس دانشكده بهداشت عمومی هاروارد تجربه ایران در بعد از سالهای انقلاب را شگفتی پی اچ سی خوانده بود چیزی كه با تفكر تلاش و برنامه ریزی وایران گردی نقطه به نقطه چنین مرد صبور و مقاومی دركنار درایت و حمایت وزیری چون مرندی وبا ایثار جان و عمر و سلامتی و با هزینه نان بربری و پنیر و چای شیرین در زیر بمباران دشمن و اموزش و بكارگیری هزاران بهورز اجتماعی حاصل شده بود.اگر چه خود دكتر پیله رودی بهبود شگفت انگیز امار های سلامتی كشور را نتیجه توسعه اجتماعی كشور میداند ولی بی تردید نقش سیستم ارائه خدمات و اموزش بهداشت در این مسیر و حتی در خود توسعه اجتماعی و انسانی كشور نقش برجسته و ویژه ای بوده است. امروزدكتر پیله رودی پیر و شكسته شده است و البته به همان اندازه نظام شبكه سلامت كشور پیر و شكسته شده است. اما یك تفاوت بین این خالق و مخلوق وجود دارد اولی تنها و درگمنامی در بخش مراقبت های ویژه بیمارستان قلب شهید رجایی بستری است و هیچ سرودی در این كشور بنامش نواخته نمیشود و دومی هنوز به عنوان گل سینه جلیقه دولتمردان ایران در روزهای نمایش بكار می اید. ایرانیان همه انهایی كه سالمند و تندرست و فرزندانی شاداب و سالم دارند وامدار بذل سخامتمندانه سالهای جوانی دكتر پیله رودی هستند ومروت ایجاب نمیكند او در این روزها تنها بماند

دكتر حمید بهلولی
انگلستان
فوریه
2007

  پی نوشت: یك نوشته ی دیگر در مورد آقای دكتر پیله رودی

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

Fish

+0 به یه ن

When I was a child in Tabriz, Tabrizis did not have fish so often.The fish that was brought to Tabriz was not so fresh so people  of Tabriz were not so keen on having fish. While in most places in Iran it is a tradition to have fish on new year's eve, in Tabriz we prepare Dolme. Things have changed these days. Now you can find varieties of best quality fish in market in Tabriz. They are brought mostly from Ardabil province.

Ardabil province boasts having a strong culture of fish production. In fact, one of the best veterinarians of the country specialized in fish was late Prof. Baba-Mokheir who was born in Ardabil. Sadly he passed away last year at age of 71.    

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل