چسب هل

+0 به یه ن

این روزها بحث کارخانه چسب هل داغ هست و روشنفکران ما در محکوم کردن و ابراز بیزاری از صاحب این کارخانه با هم مسابقه گذاشته اند. با گوگل  چسب هل را جست و جو کنید ده ها مطلب درباره اش می یابید. به واقع هم ضوابط این صاحب کارخانه غیرقابل دفاع و نا متعارف است.  اما با توجه به واقعیات موجود جامعه این همه تاختن را  روا و به مصلحت نمی دانم. گیریم فردا در این کارخانه را بستند. پس فردا چه می شود؟. این همه کارگر از کار بیکار می شوند! وضعیت اشتغال نگران کننده است.

به جای این کار اگر واقعا حسن نیت داریم به اون صاحب کارخانه بگوییم که چرا رفتارش درست نیست.
از منظر اخلاقی خیلی ها ایراد گرفته اند. من از منظر مدیریتی نقد می کنم.
آقای مدیر عامل!
اگر قرار باشه این همه رفتارهای جزئی کارگران را زیر ذره بین بگیری مجبوری چندین خبرکش بر هر کدام بگماری. این یعنی نیروی کار اضافی ، یعنی خرج بیشتر روی دست خودت. به علاوه خبرکش ها صد تا فتنه به پا می کنند.

 وقتی این جور در همه چی امر و نهی می کنی و جریمه می خواهی نتیجه آن می شود که کارگرانت برای اموال کارخانه دل نمی سوزانند. نتیجه همان می شود که از جیب شما از تبریز تا مرند با ۵۰۰ هزار تومان تاکسی دربست می گیرند! اگر به آزادی عمل شان ارزش قابل می شدی اونها بیش از خودت برای اموال کارخانه ات دل می سوزاندند. اگر قرار باشه سر مسایل کوچکی نظیر مسافرت کاری یک کارگر از تبریز به مرند تو این همه از اعصابت مایه بذاری که -دور از جون- سکته می کنی! این که نشد مدیریت!

 اصلا تو چی کار داری کارگر نماز می خونه یا نمی خونه؟! خودش می دونه ، خدای خودش. به زور که نمی تونی اونها را به بهشت ببری! تو کارخانه خودت را اداره کن.

ان شالله که کارخانه ات روز به روز با شیوه های مدرن  و امروزی مدیریتی پیشرفت کنه و کارگران بیشتری استخدام کنی!
آقای مدیر عامل! این روش مدیریتی شما اسمش 
micromanaging
هست. دیگه الان دنیا به این نتیجه رسیده که این روش کار نمی کنه. اگر کار می کرد شرکت هایی مثل گوگل و مایکروسافت اون را به کار می گرفتند. این که کارگرت ۵۰۰ هزار
تومان می ده تا از تبریز به مرند بره و بعدش تو این طور باید حرص بخوری تا او را بیرون کنی یعنی شیوه مدیریتی ات نا کار آمد هست. تصور کن بیل گیتس می خواست به شیوه تو مسافرت های ۷۰ کیلو متری همه کارمند هایش را کنترل کنه! آیا وقت می کرد این همه کارهای مهم بکنه؟!  از طرف دیگه اگر هر کارمندش می خواست برای هر سفر کاری ۱۰۰ برابر هزینه واقعی به شرکت تحمیل کنه آیا شرکت به اینجا می رسید؟! 

پی نوشت: سر اون آدم هایی که خیال می کنند خیلی زرنگ هستند و مو از ماست بیرون می کشند بیش از همه کلاه می ره. هرکدام از کارگران و صنعتگران و کارمندان در حرفه خود ده ها شگرد بلد هستند که به عقل جن هم نمی رسه و با آن شگرد ها می توانند حال یکی را بگیرندو سرش کلاه بذارند. معمولا وجدان کاری مانع از این می شه که این شگردها را به کار ببرند به خصوص اگر طرف حسابشان فرد ساده و بی ادعایی باشه اما اگر بیاد هارت و پورت کنه که من این طوری مو از لای ماست بیرون می کشم اونها هم تحریک می شوند که حال یارو را بگیرند.
بعد اون یارو اصلا نمی فهمه از کجا خورده!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]