سیاره ی صورتی ها و آبی ها

+0 به یه ن

این یادداشت كمی تا قسمتی طنز است زیاد جدی نگیرید.

 

یكی بود یكی نبود. یك سیاره بود كه مردمشان دو دسته بودند: صورتی و آبی. آبی ها این توهم را داشتند كه  فلسفه ی وجودی  صورتی ها  ایجاد سوژه برای تفریح آن هاست. اگر صورتی ها آرایش می كردند و تیپ می زدند فوری به خود می گرفتند كه اینها برای جلب توجه ما آرایش كردند و تیپ زدند. اگر صورتی ها با هم حرف می زدند و یكی یك حرف با مزه می زد و می خندیدند آبی ها می گفتند حتما برای جلب توجه ما خندیدند!

در خیابان صورتی ها هر كاری می كردند -یا حتی اگر هیچ كاری جز این كه صاف راه بروند نمی كردند- باز هم آبی ها سوژه  ای برای ساختن جوك در مورد صورتی ها پیدا می كردند.....

الغرض! قصه ی صورتی ها و آبی ها طولانی است و بخش عمده اش هم قصه ی غصه هاست.  شما هم زیاد در موردش شنیده اید و لابد می گویید: "اااههههه!!!! باز شروع شد. این بار در وبلاگ مینجیق. اصلا ما كه ساكن آن سیاره نیستیم و  خیلی هم به جنس مخالف احترام می گذاریم چرا باید به خاطر كارهای آبی های آن سیاره سركوفت بشنویم." حق با شماست و من هم نمی خواهم تكرار مكررات كنم. اما  این قسمت داستان به نظرم بانمك است و عجیب است كه تا به حال كسی درباره اش چیزی نگفته. (حداقل من نشنیده ام.)

در سیاره ی آبی ها و صورتی ها  روز و روزگار گذشت و یك اسباب بازی اختراع شد به نام موبایل. هم آبی ها و هم صورتی ها عاشق این اسباب بازی شدند. صورتی ها موبایلشان را می ذاشتند توی كیف شان وگاهی صدای زنگش را نمی شنیدند. صد البته این هم مثل همه ی كارهای مربوط به صورتی ها , برای آبی ها سوژه ای برای سر به سر صورتی ها گذاشتن شد.. آبی ها موبایلشان را می گذاشتند توی جیب شان. در برخی از كشورهای سیاره اصلا اسم موبایل را گذاشتند "تلفن جیبی" بدون آن كه در نظر داشته باشند فقط آبی ها هستند كه موبایل را می ذارند توی جیب.. اما این توی جیب گذاشتن یك ایرادی دارد! "بگم؟! بگم؟!...." ببببلللللهههه!! خودتان می دانید!  ایرادش اینه كه موبایل دم به دقیقه می افته توی ... توی....... گلاب به رویتان! می افتد توی ....

مینجیق با خود می گوید اگر موبایل صورتی ها دم به دقیقه به این سرنوشت دچار می شد آبی ها چه جوك ها كه نمی ساختند!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اندر اهمیت صدا و لهجه برای یك استاد دانشگاه

+0 به یه ن

اگر بناست شغلی مانند معلمی یا استادی دانشگاه داشته باشید كه قسمت در خور توجه كار سخن گفتن با یك جمع است "صدای شما" طبعا بسیار مهم خواهد بود. هرچه قدر باسواد باشید و هر چه برای كلاس زحمت بكشید اما با صدای نارسا صحبت بكنید دركارتان ناموفق خواهید بود. حتما در مدرسه و... معلم هایی داشته اید كه ناشمرده سخن می گفتند یا آن قدر آرام صحبت می كردند كه شنیده نمی شد یادتان هست چه حسی نسبت به آنها داشتید؟ شاگردهای شما هم همان حس را نسبت به شما خواهند داشت! علی الاصول كسی كه برای استخدام یك استاد جوان توصیه نامه می نویسد اگر این استاد جوان صدای نارسایی داشته باشد باید در توصیه نامه منظور كند. هرچند اغلب این كار را نمی كنند! به خصوص در ایران اغلب آن قدر مردم با هم رودربایستی های بیخود دارند كه كسی صریح نمی آید بگوید تو به این علت استخدام نمی توانی بشوی و.... به جای این كه واقعیت را بگویند كه طرف برود و این ضعف خود را اصلاح كند اغلب بهانه های واهی می آورند و طرف را سر در گم می كنند! به هر حال اگر استادی این ایراد را داشته باشد همان ترم اول دانشجو ها در فرم ارزیابی استاد كم نمی گذارند و حسابی شاكی می شوند. بعد در تمدید قرارداد او تجدید نظر می شود و شانس تمدید قراردادش پایین می آید.

من اینجا صراحتا این مطلب را بیان می كنم كه اگر صدای شما رسا نیست روی آن كار بكنید. خیال نكنید كه خیلی "زرنگ" و "هوشمند" هستید كه خودتان را برای بلند و رسا صحبت كردن به زحمت نمی اندازید و با خود می گویید من "حرفم را زدم شنونده ها به گوش هایشان فشار بیاورند و بشنوند". می خواهید اسم این ذهنیت را خودخواهی بگذارید یا زرنگی و هوشمندی - به هر حال ذهنیتی است كه برای شخص گران تمام می شود. به قیمت از دست دادن فرصت های شغلی تمام می شود.

حال برسیم به مسئله ی لهجه. اگر سواد استاد ویا معلم بالا باشد، برای آماده كردن مطالب درس و اداره ی كلاسش هم زحمت بكشد، از نظر نظم وانضباط كلاسی هم مقبول دانشجو ها باشد و شمرده و رسا هم صحبت كند معمولا دانشجوهای درسخوان و جدی  لهجه اش را هم دوست خواهند داشت. لهجه اش نه تنها مسئله ساز نمی شود بلكه یك جوری trade mark او می شود. اگر با این لهجه این استاد یكی از اصول و پرنسیب های حرفه ای خود را به عنوان تكیه كلام تكرار كند معمولا دانشجو ها به عنوان تفریح (البته از روی محبت و خوش طینتی نه مسخره كردن) آن حرف او را بعدها تقلید و تكرار می كنند. آن قدرتكرار می كنند كه برای همیشه یادشان می ماند و سرلوحه ی كارشان قرار می دهد. در بین همنسلی های من در رشته های مختلف بسیار زیاد هستند كه سال ها بعد از فارغ التحصیلی تكیه كلام استادشان را با لهجه ی مخصوصش با حالت نوستالژیك تكرار می كنند. مثلا یكی از دوستانمان كه در دانشگاه تهران حقوق خوانده و اكنون وكیل است لهجه ی تركی استادشان را كه می گفت "تا وقتی جرم ثابت نشود متهم بیگناه باید شمرده شود" (چیزی به این مضمون) تكرار می كند. می گوید آن قدر این را تكرار كرد كه ملكه ی ذهنمان شد.

درمورد اهمیت صدا و لهجه اینجا در كلاس درس نوشتم. در نوشته ی بعدی ام از منظر دیگر به آن خواهم نگریست.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

فراخوان ششمین جشنواره غیردولتی "آنامین یایلیغی" اردبیل

+0 به یه ن

امروز كامنتی از جانب "انتشارات یایلیق" با این مضمون به دستم رسید: فراخوان ششمین دوره جشنواره غیر‌دولتی «آنامین یایلیغی»

« شعر؛ و داستان كوتاه تركی، ویژه بانوان»

سایت آن را نگاه كردم و متن  فراخوان را كه در زیر می آورم در آن یافتم. برای اطلاعات بیشتر به وبلاگ انتشارات مراجعه كنید. .

بسمه تعالی

فراخوان ششمین دوره جشنواره غیر‌دولتی «آنامین یایلیغی»

« شعر؛ و داستان كوتاه تركی، ویژه بانوان»

(برگزاری این جشنواره را - ضمن حمایت مالی- از طریق قرار دادن فراخوان در وبلاگ و سایت، چهره به چهره، كامنت گذاری، ارسال ایمیل، فرستادن پیامك و ... به اطلاع علاقمندان برسانید).

با گرامیداشت روزهای:

1) بیست و یكم فروردین‌ماه، روز شعر منطقه آذربایجان: برابر با روز درگذشت بولود قاراچورلو(سهند).

2) چهارم تیر‌ماه، روز ادبیات داستانی و نمایشی منطقه آذربایجان: این تاریخ، از تاریخ قدیمی‌ترین نسخه دست‌نویس موجود دده‌قورقود(444 ه.ق) الهام گرفته شده است.

3) نهم شهریور‌ماه، روز ادبیات كودك و نوجوان منطقه آذربایجان: برابر با روز درگذشت صمد بهرنگی.

این دوره از جشنواره به صورت اینترنتی خواهد بود، فراخوان جشنواره در وبلاگ انتشارات یایلیق به آدرس: {www.e-yayliq.blogfa.com} موجود است- و همانند ادوار قبلی به برگزیدگان لوح تقدیر و تندیس جشنواره اعطا خواهد شد؛ جشنواره آنامین یایلیغی جوایز نقدی ندارد.

بخش شعر:

1- موضوع و قالب اشعار: آزاد{تمام قالب های شعری}

2-زبان اشعار: تركی

3- تعداد اثر: هر شركت‌كننده در هر یك از بخش‌های (اشعار سنتی تركی، اشعار آزاد تركی) تنها یك اثر می‌تواند به جشنواره ارسال فرماید

( آثار نباید قبلا در جایی عرضه و یا چاپ شده باشد).

4- شركت‌كنندگانی كه سقف مورد نظر را رعایت نفرمایند، جشنواره در انتخاب آثار آنها- به صورت تصادفی- آزاد خواهد بود.

5- اشعار سنتی و آزاد جداگانه داوری خواهد شد.

6- اشعار ترجمه‌ای در جشنواره شركت داده نخواهد شد.

7-اشعار ارسالی باید در محیط word با قلمb zar و اندازه 13، تایپ و ارسال شود.

8- بخش افتخاری: پیشكسوتان عزیز در صورت تمایل به صورت افتخاری می‌توانند در این بخش شركت فرمایند؛ البته باید در ذیل آثار، جمله به صورت افتخاری- قید گردد.

9- اشعار ارسالی برگشت داده نخواهد شد و جشنواره در بهره برداری از آنها به صورت مجموعه و كتاب آزاد است.

داستان كوتاه:

1- زبان آثار: تركی

2- موضوع: آزاد

3- هر شركت‌كننده فقط یك داستان می‌تواند ارسال فرماید( آثار نباید قبلا در جایی عرضه و یا چاپ شده باشد)

4- شركت‌كنندگانی كه سقف مورد نظر را رعایت نفرمایند، جشنواره در انتخاب آثار آنها- به صورت تصادفی- آزاد خواهد بود.

5- داستانهای ترجمه‌ای در جشنواره شركت داده نخواهد شد.

6-داستانهای ارسالی باید در محیط word با قلمb zar و اندازه 13، تایپ و ارسال شود.

7- بخش افتخاری: پیشكسوتان عزیز در صورت تمایل به صورت افتخاری می‌توانند در این بخش شركت فرمایند؛ البته باید در ذیل آثار، جمله به صورت افتخاری- قید گردد.

8- داستانهای ارسالی برگشت داده نخواهد شد و جشنواره در بهره برداری از آنها به صورت مجموعه و كتاب آزاد است.

نكته‌ای درمورد داوری:

شركت‌كنندگان گرامی میتوانند -در صورت تمایل- اسامی یك و یا چند نفر را (در ذیل آثار) جهت داوری در شعر و داستان معرفی نمایند. جشنواره با صلاحدید افراد صاحب‌نظر و تمایل خود معرفی شدگان، چند داور را از بین این عزیزان، انتخاب خواهد كرد.

مشخصات فردی و سكونتی شركت‌كنندگان:

نام، نام خانوادگی، نام پدر، تخلص هنری، تاریخ و محل تولد، استان و شهر محل سكونت، شماره تلفن همراه؛ نشانی سایت، وبلاگ و ایمیل.

نحوه ارسال:

شركت كنندگان محترم آثار خود را فقط به ایمیل {ss.donyavi@gmail.com} ارسال فرمایند، در ضمن شماره‌های 09358017967-09148637090 خطوط ارتباطی بین جشنواره و علاقمندان خواهد بود.

زمان بندی:

شروع ارسال اثر: 4/4/1392 (برابر با روز ادبیات داستانی و نمایشی منطقه آذربایجان)

آخرین مهلت ارسال اثر: 18/5/1392

اعلام نتایج: 9/6/1392 (برابر با روز ادبیات كودك و نوجوان منطقه آذربایجان)

نكات مهم:

1- اخبار رسمی جشنواره غیر‌دولتی «آنامین یایلیغی» از طریق وبلاگ انتشارات یایلیق ارائه می‌شود.

2- به كسانی كه این جشنواره را به صورت منطقی و علمی و بدون اهانت به ادیان و مذاهب، اقوام،اشخاص حقیقی و حقوقی؛ نقد فرمایند، لوح تقدیر اعطا خواهد شد.

3- اسامی شركت‌كنندگان در وبلاگ انتشارات یایلیق درج خواهد شد و عدم درج، به منزله نرسیدن اثر به جشنواره است.

4- نشانی وبلاگ‌ها و سایت‌هایی كه فراخوان جشنواره را انتشار كنند، در وبلاگ انتشارات یایلیق در پست مطلب جداگانه‌ای قرار داده خواهد شد.

(همه با هم برای سلامتی بیماران سرطانی دعا كنیم)
 
 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نقد نظرات، آری! حمله به شخصیت، نه!

+0 به یه ن

از وقتی كه مصاحبه ی جواد طباطبایی منتشر شده یك عده از جوانان آذربایجانی در اینترنت واكنش نشان داده اند. برخی هم اظهارات او را به احساس خود كم بینی در برابر فارس ها نسبت داده اند. (البته توصیفی كه به كار برده اند خیلی تند تر است. من تعدیل كردم شد "احساس خود كم بینی") ببینید! این درست نیست كه وقتی از نظرات یك نفر خوشمان نمی آید شخصیت او را نشانه بگیریم و بخواهیم شخصیت او را خرد كنیم. من نمی دانم كسانی كه این گونه با آقای طباطبایی برخورد می كنند چه قدر با نوشته های دیگر او آشنا هستند. اما در اثرهای قبلی او اثری از احساس خودكم بینی در برابر فارسها دیده نمی شود. این آقا یك كتاب دارد به نام جدال قدیم و جدید و در مقدمه ی طولانی ولی نامربوطش تقریبا هر اندیشمند بنام معاصر فارس در عرصه ی علوم انسانی را با لحنی ناملایم نواخته است. یك مناظره ی مكتوب هم با آقای زیبا كلام دارد كه در آن آقای زیبا كلام بالاخره به طعن می گوید آره دیگه همه بیسوادند جز شما!
این كار طباطبایی هم اشتباه بوده. می توانست به طور جزئی نظرات متفكران را نقد كند. همان طوری كه من نظر دكتر شریعتی را نقد كردم كه چرا ارزش كار فلورانس تایتینگلی را كه ریاضیات را وارد پرستاری كرده و به این تربیت علم پرستاری مدرن را پایه گذاری كرده  آن چنان كه باید به رسمیت نمی شناسد. اما این كه بیایی و همین طوری یك ضرب یكی را بیسواد بخوانی راه و شیوه ی صحیح نقد نیست. متاسفانه طباطبایی این كار را زیاد می كند.  این رفتارش  چندان با تواضع نمی خواند چه برسد به شكل افراطی آن كه حس خودكم بینی است

به هر حال ما نباید اشتباه این افراد را تكرار كنیم. وقتی طباطبایی می گوید زبان تركی آذربایجانی بیش از تولید منظومه ی حیدربابا جای بسط ندارد می توانیم نقدش كنیم و بپرسیم بر چه اساسی چنین ادعایی می كند. زبانشناسان حرفه ای كه عمری به مطالعه ی این زبان پرداخته اند نظر دیگری دارند. اما حمله به شخصیت او -به جای نقد نظراتش- در شأن ما نیست. درست است كه بدخواهان ما به وفور به جای نقد نظراتمان به ما حمله ور می شوند و هر انگی كه دلشان خواست به ما می زنند كه صدایمان را خفه  كنند. اما شأن ما بالاتر از این حرف ها باید باشد. یك فرقی باید باشد بین آنها   و ما.

پی نوشت: نظر هموطن آذری:

طباطبایی صاحب فكر و اندیشه سیاسی است. راستش بعضی آثارش به نظرم خیلی خوب می رسد. اما یك سندرمی هست میان بعضی كسانی كه در فیلد كاری خودشان خیلی خوبند آنهم این است كه فكر می كنند همه فن حریفند و چون در فیلد كاری شان دانشمند هم هستند نگاهشان یكمی از بالاست و این نگاه از بالا را می برند توی فیلدی كه تخصصشان نیست.
این مختص طباطبایی نیست. مثال روشنترش برای ما فیزیكی ها هاوكینگ است كه حرف بی ربط در فلسفه زیاد زده است و امثال پنروز و والیس و در ایران دكتر گلشنی گرامی هم تا توانسته اند نقدش كرده اند. من فكر می كنم ما بهتر است بجای تعیین كردن تكلیفمان با اشخاص با بعضی از افكار تكلیفمان را مشخص كنیم. نباید به خاطر این یك حرف كلا طباطبایی را برانیم یا جوری عاشق كسی شویم كه مریدش شویم و وقتی خبطی هم كرد سردرگم شویم. لازمه این است كه ما به فكر و چارچوبی پخته برسیم و سخنان همه را در این چارچوب سبك و سنگین كنیم و نقدمان فقط معطوف به سخنش باشد.
پی نوشت مینجیق: اگر خواستید این مطلب را به اشتراك بگذارید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

شگردهای نشریات اصلاح طلب

+0 به یه ن

اگر یادتان باشد در آستانه ی انتخابات نوشتم بهتره برویم و به آقای روحانی رای بدهیم . هنوز هم براین عقیده ام كه انتخاب درستی بود. اما باز هم معتقدم باید تجارب زمان آقای خاتمی را مرور كرد و از آنها درس گرفت.

یادمه در زمان آقای خاتمی در یكی از روزنامه های اصلاح طلب مناظره ای در مورد آموزش زبان مادری بود بین یكی از این اصلاح طلبان معروف كه در روزنامه های اصلاح طلبی حسابی تحویل گرفته می شد(هرچند هیچ وقت نفهمیدم برای كدام دستاورد در خور توجه!!!) و یك دانشجو ی بی نام و نشان.

آن شخص اصلاح طلب حدود 10-15 سالی از آن جوان دانشجو بزرگ تر بود. مجری مناظره هم خیلی تحویلش می گرفت و جا به جا عناوین و مدرك تحصیلی و تجارب و.... او را یادآوری می كرد و تلویحا جوی می ساخت كه به مخاطب بی دقت بقبولاند كه یك آدم با این همه فضایل و تجارب حتما حرفی بسیار سنجیده و پخته خواهد زد. دانشجو یك جوان تیپیكال از خطه ی آذربایجان بود كه گمان می كرد اگر با صداقت حرفی را كه حق می پندارد بزند به وظیفه ی خود عمل كرده. هیچ توجهی به فضا سازی مجری و طرف مقابلش نداشت. سعی هم نمی كرد كه وقتی حرفی ناروا زده می شود خونسردی خود را حفظ كند.

اگر خوب دقت می كردی به لحاظ منطقی آن اصلاح طلب حرفی برای گفتن نداشت و از لحاظ منطقی هیچ كدام از بحث های مطرح شده توسط آن دانشجو را نتوانست پاسخ گوید. اما در بازی كلامی و فضا سازی رسانه ای كاملا آن جوان را مغلوب ساخت.

مدت ها روزنامه های اصلاح طلب روی این مناظره مانور می دادند و با عباراتی نظیر "جوانی عصبی كه طرفدار آموزش زبان تركی بود با لحنی ناپخته و عصبی با آقای دكتر ...... به مناظره نشست و وقتی كه در جواب در می ماند بیشتر عصبی می شد...." از آن یاد می كردند و به خودشان تبریك می گفتند كه یك بار برای همیشه با آن مناظره حقانیت نظر رسمی خود را اثبات نموده اند.

پیش بینی می كنم در ماه های آینده باز هم شاهد این گونه مناظره ها در نشریات اصلاح طلب باشیم. شگرد دوم هم مصاحبه هایی از نوع مصاحبه ی اخیر محمد قوچانی در مهرنامه شماره ی سال 92 با سید جواد طباطبایی است. سید جواد طباطبایی فیلسوف تاریخ و سیاست است و در زبانشناسی و یا ادبیات تخصصی ندارد. اما از ایشان نظرات تخصصی در مورد آموزش زبان تركی خواسته اند تنها به این علت كه دز سال 1324 تبریز دنیا آمده و تا 18 (یعنی تا 50 سال پیش)در این شهر زندگی كرده است. پیش بینی می كنم از این تیپ مصاحبه ها باز هم در نشریات اصلاح طلب منتشر خواهد شد و همین تیپ اصلاح طلب ها هم از آنها به عنوان حرف تخصصی و بسیار حكیمانه بارها و بارها یاد خواهند كرد.

این ها شگردهایی خواهد بود كه به كار می گیرند و جلویش را نمی توان گرفت. ما بهتر است حواسمان به چند چیز باشد:

1) خونسردی خود را حفظ كنیم. یكی از اهداف بدخواهان عصبانی كردن ماست و چهره ی عصبی نشان دادن از ما وچهره ی حكیمانه نشان دادن از خود در جامعه.

2) یك وقت از روی عصبانیت حرفی علیه امثال سید جواد طباطبایی نزنیم و گرنه آتو می افتد دست برخی و می گویند ما لیاقت "نخبگان شهر خود" را هم نداریم.

3) یكی از استدلال هایشان بر پایه ی این است كه آموزش زبان تركی در خود تبریز هم زیاد طرفدار ندارد. جواب این حرف آن است كه نظر سنجی علمی باید این رامشخص كند نه برداشت های محدود شخصی یك نفر كه 50 سال پیش این شهر را ترك كرده. به علاوه باید تاكید شود "دموكراسی به معنای زورگویی اكثریت نیست بلكه به معنای به رسمیت شناختن حقوق اقلیت است." این نكته خیلی مهم هست.

4) دیگر استدلالشان این هست كه چون به زبان تركی آذربایجانی به نسبت فارسی كتاب های شعر كمتر است ارزش آموزش ندارد. در جواب اولا باید بگویم به همین زبان تركی آذربایجانی هم آن قدر اثر ادبی هست كه شخص علاقه مند عمری به مطالعه ی آنها بپردازد و بازهم زمان كم بیاورد. كافی است به كتابخانه ی آستان قدس رضوی سری بزنند و عناوین نسخ خطی كتاب های تركی را ملاحظه نمایند.ثانیا چرا همیشه نظر به گذشته داشته باشیم؟! به نظر من هدف اصلی آموزش ادبیات آن باشد كه ادیبان و شاعران نسل آینده كه شاهكارها می آفرینند تربیت شوند. شاهكارهایی متناسب با نیازهای روز جامعه نه نیازهای جامعه ی 700-1000 سال پیش.

5) دیگر استدلالشان آن است كه وقتی ادبیات غنی فارسی است پرداختن به ادبیات تركی كاری عبث هست. در جواب می گویم انصافا زبان فارسی در برخی قالب های شعری در اوج است. غزل حافظ, رباعیات خیام و طیبات سعدی .... شاهكارهایی جاوید هستند و سرمایه های عظیم بشری. اما كاركرد زبان را به شعر عاشقانه یا عارفانه فروكاستن و شعر را هم به دو سه قالب شعری تقلیل دادن و در همان قالب بسته نگریستن جفاست به مفهوم زبان و ادبیات.

از خود الهی قمشه ای شنیدم كه هرچند ادبیات فارسی در غزل بسیار غنی است اما در قصیده به نسبت انگلیسی ضعیف است. هر چه آدم كمتر بداند و چشم و گوش بسته تر باشد بیشتر گمان می كند كه همه ی شاهكارها همانند كه خود دارد. در همان قالب های شعری هم ادبیات ایران نیاز به پویایی دارد. چه در زبان فارسی و چه در زبان های محلی گوناگون از جمله تركی. امیدوارم تعصب ها مانع از آن نشوند كه نسلی از ادیبان بالا بیایند كه شاهكارهای ادبی قرن بیست یكم این سرزمین را رقم بزنند.

نكته ی دیگر آن كه تمام ادبیات كه شعر نیست! شاید زبان های محلی گوناگون از جمله تركی قابلیت آن را داشته باشند كه زبان رمان نویسی یا دیگر فرم های ادبی باشند.

6) در ادامه ی نظر قبلی باید بگویم كه همه كاركرد زبان و نوشتار ادبیات نیست. زبان تركی قابلیت آن را دارد كه زبان فن آوری باشد. خوشحالم وقتی می بینم در همین دامنه ی آرزوبلاگ وبلاگ های زیادی به زبان تركی آذربایجانی خودمان به آموزش فنون مختلف كامپیوتری می پردازند.خیلی هم فعال هم هستند. این خیلی باارزش هست. بدون آن كه سرمایه گذاری ای شده باشد بدون این كه نهادی چنین چیزی را ترویج كرده باشد به صورت كاملا خودجوش مردمی كاربران به این قابلیت پی برده اند و دارند از این امكانات حداكثر استفاده را می برند. همان گونه كه الوین تافلر در موج سوم پیش بینی كرده بود ما در آستانه ی تحولات عظیم اجتماعی و فرهنگی هستیم. با این تحولات سایبری, نظام اقتصادی و..... در دنیا عوض خواهد شد. استفاده از این گونه قابلیت های زبان تركی اقتصادی جدید برای مردم منطقه به همراه می آورد. چرا با لجبازی مختص اواسط قرن 20 میلادی كه اكنون در دنیا منسوخ شده جلوی این پتانسیل ها را بگیریم. اگر ممانعت كسانی كه توهم آن را دارند كه خیلی می فهمند نباشد نسل جدیدی كه در عصر سایبری بزرگ می شوند خود راه خود را برای حرفی در دنیا داشتن باز می كنند. از قابلیت ها و پتانسیل های ابزار های مختلف از جمله زبان مادری شان هم بهره می گیرند. در كنارآن هر زبان یا هر فن آوری هم كه لازم هست می آموزند.

7) این هم كامنتی بود كه روز پیش نوشتم و دوباره منتشرش می كنم:

ده روز مانده به انتخابات خواننده ی عزیز وبلاگ مینجق كه با نام مستعار "هموطن آذری" می ذاره نوشته بود اصلاح طلب ها-به طور مشخص عارف و روحانی- برای اقوام برنامه دارند اما اصولگرا ها ندارند. چون خودم هم ترجیح می دادم اصلاح طلب ها رای بیاورند (به خاطر سیاست های اقتصادی و خارجی یك كمی بهترشان) اعتراضی نكردم. اما واقعیت این است كه اصلاح طلبان در دوره ی آقای خاتمی در این زمینه نه تنها عملكرد مثبت و قابل قبولی نداشتند بلكه عملكردشان منفی هم بود. آن پارچه نوشت ها در سطح شهر تبریز كه می گفت "به زبان شیرین فارسی صحبت كنیم" برای چی بود؟!
آن همه تكاپو در مجلس ششم برای معرفی سالگرد درگذشت شهریار به عنوان" روز شعر و ادب فارسی" چه فایده ای برای بزرگداشت شهریار یا حتی شعر و ادب فارسی داشت؟! (حالا شعر و ادب تركی آذربایجانی بماند!) آیا وقت باارزش مجلس شورای كشور نمی بایست صرف كار مفیدتری شود؟!

آن آرزو و "ای كاش" گفتن ها كه در تبریز جشنواره ی شعر فروغ برگزار كنند برای چی بود؟!چند تا جشنواره ی شعر فضولی و نسیمی و ..... برگزار شده بود كه نوبت فروغ فرخزاد رسید؟!
یعنی برای برگزاری جشنواره شعر فروغ فرخزاد شهری مناسب تر از تبریز پیدا نكردند كه مردمش با شعرهای این شاعر معاصر خو گرفته باشند؟!
خوبه كه برگزار نشد و الا لابد یك آقای سیبیل كلفت قرار بود برود بالای سن با لهجه ی غلیظ تركی شعر "گنه كردم گنه كردم " فروغ فرخزاد را بخواند!!
در تهران یا شیراز برگزار می كردند خوب بود اما در تبریز برگزاری جشنواره ی شعر فروغ كار لوسی بود.

امیدوارم این بار سیاست گذاری های بهتری داشته باشند.
باید سودای مهندسی فرهنگی از سر بیرون كنند. نظر سنجی های درست و حسابی بكنند و ببنند مردم چه می خواهند. نیاز فرهنگی مردمان گوشه و كنار چیست و متناسب با آن سرمایه گذاری و سیاست گذاری كنند. نه آن كه برایشان تصمیم بگیرند.

8) نباید وقت خود را صرف یكی به دو با مخالفان كنیم. در چهار سال آینده امكان ایجاد انجمن های ادبی و ..... به وجود خواهد آمد. از این فرصت استفاده ی لازم را ببریم.

 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بنیاد كودك شعبه ی رشت

+0 به یه ن

قبلا در مورد بنیاد كودك نوشته ام. این بنیاد كه از كودكان مستعد اما بی بضاعت حمایت می كند در اغلب استان های  ایران شعبه دارد جز یزد و خوزستان كه امیدوارم زودتر در آنجا هم شعبه باز كنند. به تازگی هم در رشت شعبه ی جدیدی باز شده كه امیدوارم در اهداف  انسانی شان موفق باشند.

با مراجعه به سایت بنیاد یا یكی از شعب می توانید كفالت كودكی را با ماهی 40 هزار تومان قبول كنید.

الان در تبریز 14 مددجو و در مراغه یك مددجود منتظر كفیل هستند.

شعبه ی تبریز: تقاطع قطران جنوبی و صائب، كوی صوفیو پلاك 16

تلفن: 4776698

tabriz@childf.org

تلفن: 4787167

 

در استان های آذربایجان غربی و اردبیل هم هر كدام حدود 40 مددجوی مستعد ولی بی بضاعت منتظر كفیل هستند.

 

·  شعبه اردبیل

اردبیل، میدان ارتش، روبروی اداره آب و فاضلاب، طبقه دوم نمایشگاه لوكس، پلاك 635
تلفن : 7718706-0451
فاكس : 7724959-0451
Email : ardebil@childf.org

·  شعبه ارومیه

ارومیه، شهرك فرهنگیان، جنب بیمارستان امید، كد پستی :35377-57168
تلفن :
3868999 - 3867798 - 3847272-0441

فاكس : 3824447-0441 
Email : urmia@childf.org

هر كدام ازاین دانش آموزان اگر حمایت شوند فردا می توانند یك دانشمند در سطح جهانی یا یك مهندس یا دكتر یا وكیل یا معلم یا استاد دانشگاه یا... كارآمد و یا مدیر موفق شوند. اما اگر حمایت نشوند...... اگر من و شما به فكر آنان نباشیم گمان می كنید چه كسی از آنها حمایت خواهد كرد؟! اگر خود امكان حمایت ندارید می توانید آن را به آشنایان خود معرفی كنید. از خارج از ایران هم می توان كفیل شد. اطلاعات بیشتر در سایت بنیاد موجود است.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

روز بدون كیسه پلاستیك (نایلون یا نایلكس یا مشمع)

+0 به یه ن

شهرداری تهران در یك اقدام پسندیده فردا را روز بدون نایلكس اعلام كرده. به این مناسبت یادداشت های قبلی ام را در این باره در زیر دوباره منتشر می كنم:

كیف خرید



من همه جای دنیا را نگشته ام اما در بین این همه كشور كه بوده ام ( كه شامل كشور جهان سومی و نفت خیز عربستان هم می شود) هیچ كشوری را ندیده ام كه درآن به اندازه ایران كیسه پلاستیكی برای خرید مصرف شود. می توان كیف خریدی را در ماشین گذاشت و یا از كیسه های پلاستیكی تمیز دوباره استفاده كرد و ... به صفر رساندن مصرف كیسه پلاستیكی دشوار است اما با اندكی دقت می توان میزان مصرف را به طور قابل ملاحظه ای كاهش داد.
به قول خارجی ها:
Reduce, Reuse,Recycle
.
این هم از آهنگش. این هم یكی دیگه.

توریسم و نایلون (كیسه پلاستیكی)

این نایلون هایی كه كنار جاده ها نزدیك شهرها ی ایران پخش و پلا هستند بدجوری توی ذوق توریست می زنند. آنان كه به شهر و دیار خود علاقه دارند و می خواهند شهرشان توریست پذیر شود و امكان و وقت آن را هم دارند ای كاش ترتیبی دهند تا مردم -به خصوص دانش اموزان و دانشجویان- برای جمع آوری این زباله ها بسیج شوند. در فنلاند كه بودیم یك همچین فراخوانی داده بودند. همكاران ما هم در دانشگاه هلسینكی رفتند برای كمك.
كاشت درخت در كنار جاده اگر با اصول درست وبا برنامه ریزی علمی باشد هم مفید است. هم برای جلب توریست هم برای تلطیف هوا و هم از نظركم كردن خطرات جاده ای . البته اصول درست را متخصصین می دانند. قبل از اقدام حتما باید با متخصصان مربوطه ی مختلف مشورت كرد و نظر خواست.

توضیح در باره ی عنوان: چیزی را كه ما تبریزی ها در محاوره ی روزمره نایلون می خوانیم تهرانی ها كیسه پلاستیك یا پلاستیك می خوانند. مثلا به بقالی می گویند "آقا یه دونه دیگه پلاستیك بده". نسل قدیم چه توی تهران و چه توی تبریز می گویند "مشماع". من خودم اولین بار كه اصطلاح مشماع را شنیدم نفهمیدم آقاهه چی می گه. امریكایی ها می گویند plastic bag. تركیه ای ها می گویند چانتا. ایتالیایی ها می گویند لا بُرسا. بیشتر از این نمی دانم.
گفتم توضیح بدهم تا كاملا روشن باشد!
نكته ی مهم:
توضیح «بدیهیات» از این جنس برای توریست خیلی مهم است. آن چه كه شما در ذهن خود بدیهی می پندارید شاید از نظر توریست كه غریب است و با اصطلاحات شما ناآشنا، بدیهی نباشد. هرگز نباید رفتاری نشان دهید كه این معنا را بدهد كه "اه! این چه خنگه! این بدیهیات را هم نمی فهمه." چه بسا شما هم اگر در یك محیط ناآشنا قرار بگیرید چندان تیزهوش به نظر نرسید! من شخصا در زمینه پیدا كردن جهت و آدرس یابی خیلی ادعای تیزهوشی دارم. اما در ژاپن كه ماشین ها فرمان راست هستند حسابی خنگ شده بودم! توریست ها دوست ندارند به شهری روند كه مردمشان آنها را مسخره می كنند. نیامدن توریست یعنی از دست دادن درآمد! تیزهوش واقعی كسی است كه كاری می كند كه توریست ها بیایند و پول خرج كنندو باعث رونق اقتصادی شوند!! ما هم كه دوست داریم فیزیكپیشه ی خارجی بیاید و برایمان سمینار دهد و ما را از انزوای علمی در آورد. بارها گفته ام این آمدن و رفتن ها برای پیشرفت جامعه ی علمی لازم است.
 

مجسمه هایی متفاوت در رم

همان طوری كه می دانید در شهرهای ایتالیا مجسمه های سنگی و برنزی و... فراوانند. چند سال پیش كه با شاهین رفته بودیم رُم برای گردش از دور دیدیم وسط یك میدان بزرگ كلی مجسمه گذاشته اند كه خیلی توجه توریست ها را جلب كرده. رفتیم نزدیك تر دیدیم مجسمه از نایلون و ظروف پلاستیك ومواد بازیافتی دیگر ساخته شده اند. ظاهرا سازنده ی آنها مجسمه هایش را در شهرهای توریستی بزرگ دنیا می گرداند تا نظر جهانیان را به مسئله بسیار مهم محیط زیست و به خصوص بازیافت جلب كند. خیلی هم تاثیرگذار بود. رم كم جاذبه ی توریستی داشت این مجسمه ها هم اضافه شدند!!! الغرض! درادامه ی یادداشت قبلی ام عرض می كنم. این قبیل كارهای هنری ذوقی و ابتكاری می توانند هم برای ترویج فرهنگ محیط زیست و هم برای جلب توریست (بخوانید ایجاد اشتغال و مبارزه با فقر و در عین حال آوردن نشاط درجامعه و رفع خمودی) تاثیر گذار باشند.

بدنیست بدانید ایتالیا با 43 میلیون توریست در سال مقام پنجم و تركیه با 25 میلیون توریست مقام هفتم جلب توریست در دنیا را دارد. مصر سالی 12 میلیون توریست جلب می كند وهمین تونس 7 میلیون. ایران چی؟! ایران جزو شصت كشور اول دنیا در جلب توریست نیست. تعداد توریست های ایران در سال از 2میلیون نفر كم تر است.
روسیه با آن همه اماكن منحصر به فرد جذاب برای توریست كه دارد جزو 10 كشور اول دنیا در جلب توریست نیست. فكر می كنم بدبختی روس ها هم همان ناسیونالیزم افراطی باشد. با آمریكایی ها و اروپایی ها كه یك جوری شاخ و شانه می كشند با ما شرقی ها یك جور دیگر. توهم خود ابرقدرت بینی شان توریست غربی را پس می زند. توهم خود نژاد برتر بینی شان افرادی مثل ما را. البته چون خیلی كشور زیبایی است باز هم سال 20 میلیون توریست دارد. ولی می توانست خیلی بیشتراز این جذب كند- چه از شرق و چه از غرب. به علاوه اگر ناسیونالیزم افراطی خود را كنار می گذاشتند می توانستند درصد بیشتری توریست فرهنگی داشته باشند. هر توریستی را هم كه ما نمی خواهیم! ما دوست داریم میزبان اشخاص وخانواده های با فرهنگ باشیم نه هر توریستی.
در یكی از رستوران های مسكو شاهین با گارسون دعوایش شد. یك ساعت نشستیم یارو به میزهای خالی سرویس می داد یك لیوان آب نداد دست ما. از چهره اش می بارید كه عارش می شود كه جلوی ما شرقی ها گارسون باشد. در كشورهایی كه در بالای لیست جذب توریست هستند (مثل فرانسه آمریكا و ایتالیا) اصلا از این خبرها نیست. وقتی مشتری پول داشته باشد محترم است مستقل از نژادش. گارسون های فرانسوی هیچ وقت به مشتری شرقی بی احترامی نمی كنند چرا كه می دانند خدا روزی شان را از دست همین مشتری ها می دهد.
خدایا ما را از شر ناسیونالیزم افراطی برهان كه دین و دنیای آدم را به یك جا خراب می كند!
باز دارم از روس ها ایراد می گیرم عیب های خودمان از یاد می رود!در همین پارك جمشیدیه خودمان دیدم عده ای توریست های پاكستانی را تحقیر می كردند. زبان آنها با فارسی خیلی مشتركات دارد به علاوه از لحن صدا و چهره می فهمیدند كه قضیه از چه قرار است! بابا جون! این همسایه ی شرقی ما یك كشور 170 میلیون نفریه. درسته بیشتر مردم آن فقیرند! اما اگر یك درصدشان هم آن قدر پولدار باشند كه بخواهند به ایران برای تفریح سفر كنند توریسم ایران رو می آید. مسلمان هم كه هستند و ما خیلی از مشكلات فرهنگی را با آنها نخواهیم داشت.

 

 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آیا ایرانی ها اهل كارگروهی و مطالعه نیستند؟

+0 به یه ن

آنا امروز یك نوشته در وبلاگش داره كه مثل همه ی نوشته هاش قشنگه. ساده، روان و پرمحتوا. راجع به این هست كه می شه در وقت های تلف شده مطالعه كرد. دست آخر هم نوشته:"ما خانم ها وقت خود را بیخود تلف می كنیم؟"

البته مشاهده ای كه من دارم اینه كه آقایان ایرانی هم در تلف كردن وقتشان دست كمی  از خانم های ایرانی ندارند. ولی یك مشاهده ی دیگه هم دارم كه شاید به مذاق برخی خوش نیاید. در همین تهران وقتی صفی چیزی می شه برخی خانم های مذهبی كه معمولا كتاب دعایی یا مفاتیح الجنانی به همراه دارند كه بازش می كنند و می خوانند. كلا این طیف مذهبی خیلی بااراده اند. این یك جنبه اش بود. جنبه ی دیگرش هم به قول خارجی ها networkingآنهاست در قالب انواع و اقسام جلسات مذهبی و هیئت ها و... توجه كرده اید چه عالی برای برگزاری هیئت ها و مراسم گوناگون مذهبی كار گروهی می كنند. بعدش برخی می گویند ایرانی ها كار گروهی بلد نیستند بكنند. ایرانی ها اهل مطالعه نیستند و....... پس چه طور آن طیف مذهبی ایران مطالعه به سبك خودشان را دارند و برای كارهایی كه به آن اعتقاد دارند كارگروهی بلدند بكنند؟! بی جهت نیست این طیف این همه در جامعه نفوذ دارند و در تحولات سیاسی منطقه بیش از طیف سكولار تاثیر گذارند.

 چند سالی است كه طیفی دیگر  در جامعه ی حقیقی و مجازی رو به  مذهب ستیزی آورده اند.  من پیش بینی  می كنم همین مذهب ستیزی آن طیف هم به قدرت گرفتن بیشتر مذهبیون در جامعه خواهد انجامید. باعث خواهد شد انسجام و تحرك آنها بیشتر شود و بیشتر انگیزه داشته باشند كه نقاط ضعفشان را برطرف كنند و از ابزار های دنیای مدرن بهره ببرند. 

كسانی كه به گونه ای دیگر می اندیشند به جای آن كه فكرشان را بدهند به هجو اعتقادات جریان متنفذ غالب، بهتر است سعی كنند ضعف های خود را برطرف كنند. این كه نمی توانند یك كار گروهی بدون دعوا بكنند نقطه ضعف است. این كه وقت خود را با غرولند ها ممتد به جای مطالعه به سبك خود تلف می كنند نقطه ضعف است. این كه networkingشان ضعیف است نقطه ضعف است. این كه اغلب انجمن هایی كه می سازند بعد از دوسه جلسه منحل می شود یا انشعاب می دهد نقطه ضعف است.

این گوی و این میدان! در چهار سال آینده بنا به وعده های رئیس جمهور منتخب تاسیس انجمن ها و سازمان های مردم نهاد مورد تاكید و تشویق خواهد بود. ببینیم و تعریف كنیم كه انجمن ها و سازمان های مردم نهاد چه قدر خواهند توانست راه به پیش ببرند. ببینیم خواهند توانست انسجام خود را حفظ كنند. ببینیم خواهند توانست در راه اهداف خود قدم بردارند. یا پس از مدتی اعضایشان با هم دعوا خواهند كرد و از هم خواهند پاشید و اعضایشان در لاك یأس و ناامیدی خواهید خزید؟! 

معتقدم برای حل بسیاری از معضلات  چنین انجمن هایی ضروری هستند. انجمن های ادبی زبان های محلی گوناگون ایران نظیر تركی آذربایجانی، انجمن های حفاظت از محیط زیست، انجمن های حمایت از كودكان كار و......

باز هم معتقدم برای این كه این انجمن ها پا بگیرند نباید آلوده به خط كشی های ایدئولوژیك شوند. باید از توان نیروهای مختلف استفاده كرد. صریح بگویم: نباید خط كشی ریشو/بی ریش یا چادری/مانتویی راه انداخت.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اؤز توركی موز جان ال-ایچ-سی

+0 به یه ن

فایل های  صوتی زیر را سوم اسفندماه پارسال خودم  ضبط كردم. ممنونم می شوم اگر این فایل های صوتی را در بین آشنایان از طریق اینترنت یا بلوتوث یا هر روش دیگر منتشر نمایید.  

فایل صوتی به زبان تركی آذربایجانی در مورد ال-ایچ-سی قسمت اول

فایل صوتی به زبان تركی آذربایجانی در مورد ال-اچ-سی قسمت دوم

 

سعی كردم دستور زبان تركی را درست رعایت كنم..  اگر اشكال دستوری در گفتار می بینید به من گوشزد كنید.  كلمه ی جدید تركی نساخته ام. همه ی لغات كلمات مانوس است نه كلمات از یخدان صندوقخانه ی مادربزرگ بیرون آمده. ملاحظه  كنید كه می توان در مورد آخرین پیشرفت های فیزیك هم به منظور ترویج فیزیك به زبان تركی آذربایجانی سخن گفت!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اعتماد به نفس و زبان مادری

+0 به یه ن

یك روز با بابا داشتیم  شبكه ی سهند تبریز را نگاه می كردیم. برنامه های این شبكه بناست به زبان تركی آذربایجانی باشد. زبان تركی كارشناسانی كه با آنها مصاحبه می كردند شنیدن داشت! یادم نیست چه موضوع تخصصی ای مورد بحث بود و چه جملاتی بیان شد. اما فرض كنید بحث در مورد اثر گلخانه ای بود. كارشناس می آمد و چنین جمله ای به زبان به اصطلاح تركی بیان می كرد: "یكی از اثرها ی زیاد شدن دی اكسید كربن در هوا زمینین گرم شدنی دی."

به بابا  گفتم: "اه اه اه! این چه جور تركی حرفی زدنی است!" بابا اضافه كرد:"مخصوصا خانم ها! جملاتی كه خانم های كارشناس بیان می كنند بیشتر فارسیزه است." خواستم در دفاع از جمعیت نسوان اعتراضی بكنم كه خانم كارشناس بعدی دهانم را بست!  با تركی ای چنان فارسیزه حرف زد كه دیدم هیچ جای دفاع ندارد! به نظرم چون خانم های كارشناس از مردها هم اعتماد به نفس كمتری داشتند فكر می كردند باید جملات خود را بیشتر و بیشتر فارسیزه بكنند.

من یك مشاهده ی شخصی دارم كه نمی دانم چه قدر درست است. شاید اشتباه باشد. به هر حال من مشاهده ی خود را بیان می كنم اگر خواستید آن را در بخش باخیش ها نقد كنید.

 این فارسیزه كردن جملات بین تحصیلكرده كردن رابطه ی معكوس با اعتماد به نفس و منزلت اجتماعی دارد. قبلا گفته ام در نظام اجتماعی تبریز پزشك ها و داروسازان در بالاترین طبقه قرار دارند. در تبریز دهه ی 80 و 90 جامعه اطبا  طبقه ای  هستند كمابیش در ردیف آریستوكراسی قرن 17 اروپا. اگر توجه كرده باشید وقتی این افراد بحث تخصصی می كنند كمتر جملات خود را فارسیزه می نمایند. منزلت  و مقبولیت اجتماعی شان به آنها این اجازه را می دهد كه اعتماد به نفسی داشته باشند كه زبان مادری خود را به درستی صحبت كنند.البته این مشاهده ی من -اگر درست باشد- علت دیگری هم دارد. پزشك ها با مراجعین خود به زبان محلی سخن می گویند و در صحبت تخصصی به زبان مادری تمرین دارند.

من فكر می كنم هر دو عامل در كنار هم وجود دارند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ 1 ][ 2 ][ 3 ][ 4 ][ 5 ]