بامزی در دامنه های سهند

+0 به یه ن

 

الفی اتكینز

اینجا همون جایی كه عسل مقوی بامزی تولید می شه؟
مینجق:
اینجا هم عسل تولید می شه. اما احتمالا منظور شما دامنه های سبلان بوده. اینجا دامنه های سهند است نه سبلان
الفی اتكینز:
آها. آره، جغرافیام نم كشیده. می خوام برم مسافرت تبریز. یك دانشگاه صنعتی هم فكر كنم بنام سهند داریم
مینجق:
بله.
سهند اسم پسر هم هست. نسبتا هم معمول است. شركت مهندسی و.... هم به اسم سهند هست. شهر صنعتی سهند هم داریم.

سهند خوبه اما عینالی چیز دیگه ایه
 
الفی اتكینز:
حالا نگفتید، بامزی تو سهند زندگی می كنه یا سبلان؟
فكر كنم واقعا اون طرفا خرس هم داشته باشیم
مینجق:
بله! خرس هم داریم. یك بار (حدود 18 سال پیش) خرس رفته بود توی دانشگاه آزاد تبریز.بد بخت را كشته بودند. مدت ها سوژه ی مجله ی گل آقا بود.
از جمله طنزها ش این بود كه می دانید خرس را چه طوری كشتند؟ معلومه دیگه با نشان دادن شهریه ی دانشگاه!
اما الان كه فكر می كنم كشته شدن خرس گریه دار بود نه خنده دار. ما باید قدر محیط زیست و حیوانات آزاد را بیشتر بدانیم. در آسپن آمریكا یك دهكده ی كوهستانی بسیار زیبا برای برگزاری همایش ها و همچنین توریست های خیلی مایه دار هست خیلی معمول هست كه خرس می آید داخل محوطه ی همایش. نه تنها آن را نمی كشند بلكه از همین چیزها كلی توریست جذب می كنند.
 
 
 
 پی نوشت: این عكس ها از پاندا ی عزیزم هست.
 
 
 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آینده ی روشن دانشگاه های تبریز

+0 به یه ن

در سال های اخیر دانشگاه های مختلف تبریز در رشته ی ما سیاست های هوشمندانه ای اتخاذ كرده اند كه پیش زمینه ای ایجاد می كند كه در ظرف 10 سال اخیر آینده ی درخشانی در سطح دنیا داشته باشند. یكی از ملزومات چنین هدفی تعامل با دیگر پژوهشگران در اقصی نقاط دنیاست. در حالت ایزوله هرگز نمی توان كار پژوهشی در سطح جهانی كرد.

یكی از اهداف من برای راه اندازی وبلاگ انگلیسی برای معرفی تبریز به وجود آوردن منبعی بود برای دعوت از سخنران خارجی برای ارائه سخنرانی در دانشگاه های تبریز یا همایش هایی كه در این شهر یا اردبیل یا ارومیه یا مراغه یا ... برگزار می شود. لطفا این سایت را به اساتید دانشگاه تبریز و صنعتی سهند و شهید مدنی آذربایجان و دانشگاه مقدس اردبیلی و مركز تحقیقات مراغه و ارومیه ... معرفی كنید. باشد كه به منظور دعوت از سخنران خارجی مورد استفاده قرار گیرد. لینك های این وبلاگ هم به این منظور می توانند مفید باشند.

http://tabriziran.blogfa.com
اینجا من چند تا چیز مختلف همزمان گفتم كه هر كدام نیاز به توضیح مفصل دارد. اول این كه سیاست هایی كه اتخاذ شده را باید قدری شرح دهم. یكی همان سیاست سهمیه ی بومی است كه البته سیاست سازمان سنجش است. به این ترتیب عده ی بسیاری از دانشجویان مستعد استان به جای تهران راهی دانشگاه تبریز یا سهند یا تربیت معلم آذربایجان می شوند. این نكته برای این دانشگاه ها بسیار نوید بخش است.
دوم آن كه در دانشكده ی فیزیك دانشگاه تبریز و همچنین مركز تحقیقات نجوم مراغه سنت قوی ای از ایجاد "قطب علمی" وجود دارد. خیلی هم منسجم و با برنامه كار می كنند. نكته ی مهم دیگر آن كه دانشگاه های مختلف این شهر در سال های اخیر دانشجویان خیلی مستعد و با انگیزه ای را بورس كرده اند . پست-داك های توانمندی هم جذب نموده اند. این گرایش به برگشتن به تبریز و تلاش برای پایه ریزی بنایی خوب در آن یك پدیده ی نسبتا جدید است. می توانم بگویم رویه ی علمی و دانشگاهی همان فرهنگ و موج تراختوری است. هر چه هست برای دانشگاه های تبریز پدیده ای مبارك است كه امیدوارم به نتایج خوب برسد.
نكته ی دوم آن كه پژوهش در رشته ای مثل رشته ی ما یك كار گروهی در ابعاد جهانی است. ببینید! این تصور كه یك فیزیكدان در گوشه ی اتاق خود مكاشفه می كند و اگر خیلی متواضع باشد آن را پنهان می سازد تصور عوامانه ای است. حتی در زمان افلاطون هم چنین نبوده. در زمان ابن سینا هم چنین نبوده. الان هم كه به طریق اولی چنین نیست.
وقتی یك فیزیكدان نظری ایده ای به ذهن دارد آن را می پروراند مقاله می نویسد و در معرض نقد همتایان خود می گذارد. این ایده باید چكش كاری شود. باید عده ی دیگری ببینند چگونه می توان این ایده را در آزمایشگاه آزمود. بعد باید با آزمایشگران تعامل كرد و آنها را متقاعد نمود كه این ایده را به محك آزمایش بگذارند. به عبارت دیگر داده های خود را به منظور تست آن ایده آنالیز كنند.
ملاحظه می كنید. یك كار گروهی در سطح جهانی است. برای همین هست كه كنفرانس های بین المللی لازم هستند. در حین صحبت در سر میز شام و.... معمولا ایده های جدید شكل می گیرند.

از این روست كه من ایجاد پیش زمینه برای جذب خارجی ها را به ایران (رواج توریسم) لازم می دانم. شگرد این است: چند تا عكس زیبا نشانشان می دهی. برایشان یك كمی از آداب و رسوم مان می گویی. خوششان می آید و تصمیم می گیرند بیایند ایران. باخود می گویند هم فال و هم تماشا. اون وقت می آیند ایران. چنان به كار سمینار و ...شان می گیری كه گردش یادشان می رود!! باور كنید! این اتفاق معمولا با مهمانان خارجی كه من دعوتشان می كنم می افتد. دست آخر موقع خداحافظی تصمیم می گیرند باز برگردند چون هنوز ایران را ندیده اند!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

عكس دامنه های سهند

+0 به یه ن

این عكس را پاندا جان فرستاده. عكس دامنه های سهند است

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دوشواری؟!

+0 به یه ن

سال پیش مصاحبه ای در اینترنت دست به دست می گشت كه به "دوشواری" معروف شد. ظاهرا گزارشگری در یكی از محله های فقیر و حاشیه ای با پیرمردی با لهجه ی غلیظ تركی مصاحبه می كند و پیرمرد همه ی "دوشواری ها" را انكار می كند.
دوشواری سوژه ی طنز شد.
در موردش كلیپ طنز ساختند. صفحه ی اینترنتی ساختند و....
معمولا دوستان فارسم جوك های تركی و .... را به من نمی فرستند. چون می دانند خوشم نمی آید. اما كار این دوشواری چنان بالا گرفت كه جلوی خودشان را نتوانستند بگیرند و هرجا می رفتیم سخن از دوشواری بود.
تا جایی كه دیدم لهجه ی تركی آن آقا سوژه ی طنز نبود. انكار مشكلات سوژه ی طنز شده بود. اگر با لهجه ی مشهدی یا یزدی هم آن سخنان گفته می شد باز هم سوژه می شد. هرچند مطمئن نیستم اگر به لهجه ی خود تهران آن حرف ها گفته می شد این طوری پخش می شد. گمان نمی كنم.
به هر حال  احساسات آن پیرمرد محترم كه جرمی مرتكب نشده بود جز یك سو تفاهم ساده بد جوری مورد تمسخر واقع شد.  آن مرد فقط می خواست از آن چه كه داشت محافظت كند. گویا تجربه ی زندگی اش كه آن موها را آن چنان سفید كرده بودبه او می گفت به غریبه ای كه از بیرون جمع خود ت می آید اطمینان نكن. حتی اگر به بهانه ی كمك به سراغ تو بیایند دست آخر می خواهند همین داشته های كوچكت را از كفت در بیاورند. این طرز فكر ریشه ی عمیق در فرهنگ ما دارد. صائب تبریزی می فرماید:
اظهار عجز در پیش ستمپیشگان خطاست/ اشك كباب مایه ی طغیان آتش است.
آیا   ارزیابی آن پیرمرد از آن بیگانه كه برای كمك به محله ی آنها آمده بود اشتباه بود؟! هم بله هم نه. من شك ندارم كه گزارشگر هدفی جز كمك نداشت. نیت او خیر بود. اما آیا خیری رساند؟! خیر!  نه تنها خیری نرساندباعث تمسخر آن پیرمرد هم شد. آن هم در آن سطح وسیع! از پیرمرد كم سواد مهاجر انتظاری نیست كه بتواند جلوی دوربین مسایل را انچنان كه باید بشكافد. اما از یك گزارشگر حرفه ای این كار بعید بود.
باید می دانستند در آن محله عده ی زیادی ترك هستند. مسلما بین همكاران آن گزارشگر هم ترك كم نبود. می بایست بلند می شدند با هم می رفتند. همكار ترك با آن پیرمرد باید به زبان تركی حرف می زد. اولش با "خسته نباشید" و "احوال شما چه طوره" شروع می كرد؟ دو دقیقه كه می گذشت پیرمرد با اصرار برای ناهار خانه شان دعوتشان می كرد. تشكر می كردند اما برای نوشیدن چای یا شربت خانه شان می رفتند. بعدش كه اعتمادش را جلب می كرد می گفت برای چی آمدند. با هم درد دل می كردند و بعد مصاحبه را انجام  می دادند.
این راه حل بود نه آن چه كه گزارشگر انجام داد. همین جوری ابتدا به ساكن میكروفون را جلوی پیرمرد می گیرد و سئوالی كه برای آن پیرمرد آن قدر حساس است مطرح می كند. طبیعی است كه پیرمرد موضع دفاعی بگیرد.
من از كسی ایراد نمی گیرم كه چرا بعد از پخش آن گزارش آن را سوژه ی طنز كردند و خندیدند و خنداندند. اگر هم ایراد بگیرم فایده ای ندارد. به حرف من كه دست بر نخواهند داشت! دفعه ی بعد هم باز همچین سوژه ای پیدا خواهد شد و چه من و شما خوشمان بیاید چه نیاید دو باره همین طنزها پخش خواهد شد. اما می خواهم گزارشگرانی كه خود زبان مادری ای به جز فارسی دارند در این مواقع بیشتر احساس مسئولیت كنند. بیشتر حواسشان باشد. اگر واقعا می خواهند گرهی از مردم فقیر از آن طبقه بگشایند باید به گونه ای دیگر از مشكلات و "دوشواری های" آنها گزارش تهیه كنند. 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

انتقادات مختلف و روش های برخورد با آنها

+0 به یه ن

با این كه تبریزی ها خیلی به شهرشان علاقه و تعصب دارند تا همین اواخر خیلی سعی نمی كردند برای توریسم شهرشان تبلیغ كنند. یواش یواش دارند شروع به این كار می كنند. یك دلیل این اهمال به نظر من اینه كه آن قدر شهرشان را دوست دارند كه نگران ومقید هستند یك وقت یك غریبه ممكنه چیز بدی در موردش بگه و به آنها بر بخوره. این تقید به ضرر اقتصاد تبریز می تونه تموم بشه. بذارید توریست بیاید ده نفرشان می روند تعریف می كنند یكی دو نفرشان هم ممكنه بروند پشت سر یا توی روی آدم بد بگویند. آسمون كه به زمین نمی آید! اگر از ترس این كه یكی دو نفر برگشتند بد گفتند برای جذب گردشگر تلاش نكنیم در آمد قابل توجه ناشی از صنعت توریسم و اشتغالزایی حاصل از این صنعت را از دست می دهیم. حیف نیست از ترس این كه چند نفر بروند و بد بگویند تبریز از توریسم محروم بمونه؟! به ازای هر یك نفر كه بد می گویند ده نفر هم تعریف می كنند. منتهی از شانس بد ما آن ده نفر آدم های پر سر و صدایی نیستند اما آن یك نفر پر سر وصدا و طبل توخالی است.

من انتقادها را به چهاردسته تقسیم می كنم:

۱) انتقاد بجا و از روی خیرخواهی و به قصد سازندگی.

خوب! تكلیف این نوع انتقاد معلومه! باید گوش فرا داد و حتی المقدور در جهت اصلاح كوشید.

۲) انتقاد بجا اما به قصد تخریب.

باید به دقت گوش كنیم و سعی كنیم كه اصلاح كنیم. با یارو نباید پرخاش كنیم وگرنه بهانه ی بیشتر به دستش می افتد. اما خیلی هم به روی خودمان نمی آوریم كه به گفته ی او توجه داشتیم. والا بیشتر دور بر می دارد!!

مثال می زنم: شاید از انگلیسی شما انتقاد بجایی كردند اما به قصد تخریب شما. یواشكی آن را اصلاح كنید. عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد. باعث می شود یواش یواش انگلیسی تان بهتر شود. (در مجموع این تلاش برای جذب توریست خارجی به زبان انگلیسی خیلی به نفع تقویت زبان انگلیسی شماست. برای همین هم كه شده آن را جدی بگیرید.)

۳) غر ولند بدون غرض و مرض. اگر هدفمان جذب توریست باشد باید نسبت به غرولندها ی توریست ها صبور و بردبار باشیم. اونی كه غرولند بدون غرض و مرض می كنه را نباید پس بزنیم. شیرازی ها و یزدی ها وكرمانی ها در برابر این گونه غرولند ها خیلی صبور هستند برای همین هم در جذب توریست نسبتا موفق بوده اند.

در وبلاگ توریستی تان هم برای نمونه چند تایی از این كامنت های غرولند آمیز را منتشر كنید. اگر همه ی كامنت ها تعریف و تمجید باشد مصنوعی دیده می شود. خوبه بقیه هم ببینند كه شما در مورد غرولند صبور هستید. این خودش بهترین تبلیغ برای توریسم شهرتان هست.

۴) بهانه جویی ها و ایراد گیری هایی كه به منظور از بین بردن اعتماد به نفس ماست و به منظور ضرر رساندن انجام می گیرد. خوشبختانه در همین وبلاگ انگلیسی من یكی دو نفر مزاحم انواع و اقسام آن را به نمایش گذاشتند. منتشرشان كردم تا به شما نشان دهم با گفتن این حرف ها هیچ اتفاق مهمی نمی افتد. منظورم این است كه از شنیدن این حرف ها نباید آن قدر واهمه داشته باشیم كه دست از تبلیغ برای توریسم شهرمان بكشیم. بگذارید دانه به دانه حرف هایشان را منتشر كنم. دیگه گنده تر از این كه نمی خواهند بگویند. بگذارید همه را یكی یكی بررسی كنیم و ببینیم چرا چرند هستند. اگر كاملا به این نتیجه برسیم كه چرند هستند از این گوش می شنویم و از آن گوش در می كنیم. اگر خودمان به اندازه ی كافی اعتماد به نفس داشته باشیم دیگه اینها كاری از پیش نمی توانند ببرند.

یارو مزاحم خودش را به جای كیمیا عزیز می خواهد جا بزند (كیمیا جان در پیام خصوصی به من گفتند كه در وبلاگ انگلیسی ام چیزی ننوشته اند) بعدش نوشته:

dear dr.Farzan finally i got on share your post on my wall but a few people like them they dont think same az you maybe your beloved hometown was not
paradise on Earth

اولا می بینید انگلیسی اش چه افتضاح است! چه اعتماد به نفسی هم دارد كه با این انگلیسی افتضاح می خواهد خود را كیمیا جا بزند!! بگذریم! من در وبگذر آمار بینندگان وبلاگ را چك كردم. كسی از فیس بوك وصل نشده بود! دروغ گفته كه مطلب مرا به اشتراك گذاشته و مردم خوانده اند و بعدش گفته اند كه تبریز بهشت روی زمین نیست! این یارو انگلیسی اش آن قدر افتضاح است كه اصلا معنای نوشته ی مرا در وبلاگ انگلیسی ام نفهمیده! من كه ننوشته بودم تبریز بهشت روی زمین است. در مورد كاخ هشت بهشت نوشتم. یارو آن قدر پرت از مرحله بوده كه خیال كرده من می گویم تبریز بهشت روی زمین است.

بعدش از زبان محسن نوشته:

tabrizian people should learn more about Tourist behavior
most of them can not speak english
they do not have Enough credit to tourist attraction

باز هم انگلیسی افتضاح داد می زند كه نویسنده هیچ كدام از سه محسن خواننده ی این وبلاگ نیست. بگذریم! مهم نیست كه نویسنده كیست. مهم آن است كه حرف چرند است. اصلا از این چرندیات نباید ترسید. از همان سنگ هاست كه بچه های جنوب شهر تهران به قطار ی كه شروع به حركت می كرد می پراندند. قطار كه سرعت می گیرد این سنگ ها و سنگ پران ها را جا می ذارد. مهم این است كه از ترس این سنگ ها و سنگ پران نباید ایستاد و مرداب شد. باید جاری شد و به دریا پیوست.

حالا چرا می گویم داره چرت می گه. می گه ما تبریزی ها آن قدر "اعتبار" نداریم كه توریست جذب كنیم. در این موارد كلمه ی اعتبار به كار نمی برند. نمی دانم منظورش چیست. هر گونه منظور احتمالی چرند است. اگر منطور آن است كه آن قدر جاهای دیدنی نداریم كه توریست جذب كنیم حرف چرندی است. اتفاقا آن قدر جای دیدنی داریم كه من نمی دانم از كجا شروع كنم تا آنها را بشمارم. آن قدر جای دیدنی داریم كه توریست در چند روز اقامتش نمی تواند همه ی آنها را ببیند. اگر منظورش این است كه ما بلد نیستیم كه چه طور از توریست پذیرایی كنیم آن هم حرف مفت است. همان طوری كه قبلا گفتم چند سال پیش در تبریز مد شده بود خانم ها می رفتند كلاس جذب جهانگرد. در دور و بر من هم چند نفر آن دوره را گذراندند و مدركش را گرفتند. اتفاقا وبسایت های انگلیسی را كه در مورد توریسم تبریز بود می خواندم می دیدم نقطه ی قوت تبریز را راهنماهای داوطلب بسیار وارد و علاقه مند و جدی می دانند. نمی خواهم بگویم در تبریز هر بقال محله ای بلد است به انگلیسی حرف بزند اما هر بقال محله ای وقتی می خواهد جنسش را بفروشد می تواند با زبان ایما و اشاره با هر كسی ارتباط برقرار كند. در تبریز علاوه بر آن كه خیلی ها انگلیسی بلد هستند كسانی كه فرانسه یا آلمانی بلد هستند هم كم نیستند. یادمه در یك بستنی فروشی در تبریز یك آقای فرانسوی صاف آمد با مامانم فرانسه حرف زد. به تجربه دریافته بود آن تیپ خانم ها در تبریز بلدند به فرانسه حرف بزنند. (البته درست تشخیص داده بود. مامانم فرانسه بلد هست. همین طور بابا و خاله و دایی ام. فقط من بلد نیستم!)

خانواده مان یك عروس آلمانی دارد. سالی چند ماه می آیند تبریز. این خانم می گفت مردها ی تبریز بیشتر از آلمان "لیدیز فرست" را رعایت می كنند! (البته از خود این آقایان بپرسید می گویند ربطی به این اتیكت خارجی ها ندارد. اتیكت توصیه شده در نصایح دده قورقود است.)

خلاصه از این جهات هیچ نگران نباشید. چیزی كه كم نداریم هیچ! خیلی هم وضعمان خوب است. اگر هم ایرادی هست یواش یواش اصلاح می كنیم. یواش یواش یاد می گیریم. مبادا آن قبیل حرف های مغرضانه اعتماد به نفسمان را در تبلیغ برای جذب توریست بگیرد.

بعدش دوباره همان مزاحم این بار از زبان ی. م. می نویسد:

( tabriz ia ok but tabrizian people . . . . i agree with mohsen ( so sorry

خوب! جواب ابلهان خاموشی است! (باز هم می گویم این حرف ی.م عزیز ما نیست. حرف همان مزاحم است كه می خواهد خود را ی.م. جا بزند.)

دست آخر مزاحم از زبان فرزانه می نویسد:

agree with mohsen I am an Iranian i love tabrizian people but it is reality
Turkish people are unappealing

مزاحم از زبان محسن یك سری چرندیات می گوید بعدش از زبان ی.م. و فرزانه هم با خودش موافقت می كند!!!

جالبه! فرزانه ی عزیز چند روز پیش كامنت گذاشته بود و نوشته بود اهل بناب است و می خواهد در مورد بناب مطلب بنویسد. جناب مزاحم آن قدر در جغرافی ضعیف است كه نفهمیده كه بناب هم همانجا بغل گوش تبریز است و مردمش هم خود تركزبان هستند. خوب این حرف هم چرت و چرند است. جذاب یا غیر جذاب هرچه باشد همان تركیه سالی ۳۰ میلیون توریست خارجی جذب می كند و میلیاردها دلار در سال از این طریق درآمد دارد! فكر می كنم این رقم خودش به اندازه ی كافی گویاست.

من الان كامنت های بیجا را در وبلاگ انگلیسی پاك می كنم. نمی خواهم خارجی ها بیایند و آنها را ببینند. تا الان نگهشان داشتم كه این یادداشت را منتشر كنم. حالا كه آسیب شناسی مان را كردیم دیگه نیازی به آنها نداریم.

نكته ی مهم آن كه با هیچ نوع منتقدی یكی به دو نكنید. وقتی كه برای یكی به دو با او می خواهید بگذارید بگذارید برای یك تبلیغ كار آمد و ابتكاری. این طوری خیلی بیشتر به نفع ماست.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

چرا تبریز؟!

+0 به یه ن

در وبلاگ انگلیسی ام از من سئوال شد چرا فقط در مورد تبریز می نویسم و درمورد كل ایران نمی نویسم. اولا همان طوری كه قبل از شروع وبلاگ  انگلیسی نوشتم من احتی گر فقط و فقط درمورد تبریز بنویسم باز هم نفع آن قبل از تبریز به اصفهان خواهد رسید. علتش هم این است كه اصفهان در دنیا خیلی معروف تر است. همه جا به عنوان یك شهر تاریخی شناخته شده است. درمورد هر گوشه از ایران كه تبلیغ كنید و خارجی ها به آن واسطه علاقه مند به سفر به ایران شوند اولش وبسایت ها را می بینند و به این نتیجه می رسند كه اول باید بروند اصفهان و شیراز  اگر خوش گذشت بعدش ببینند كجای ایران می خواهند بروند. 

به علاوه من فقط در مورد تبریز نمی نویسم. در همین چند پست اخیرم در مورد كاشان نوشتم. در مورد هشت بهشت اصفهان نوشتم (و همان طوری كه پیش بینی كرده بودم قبل از تبریز به نفع اصفهان تمام شد چرا كه اگر توصیف كاخ هشت بهشت تبریز در سفرنامه ۵۰۰ ساله یك ونیزی است هشت بهشت اصفهان حی و حاضر سرجایش است! طبیعی است كه تبلیغ من در مورد هشت بهشت تبریز به نفع هشت بهشت اصفهان تمام شود.)

تازه! تا به اینجایش من خیلی كم در مورد تبریز نوشته ام. بیشتر در مورد جاهای دیدنی اطراف تبریز نوشته ام.

اما چرا تمركزم در مورد اطراف تبریز است؟! علت ساده است ماشاالله ایران آن قدر جای دیدنی دارد كه من نمی توانم در مورد همه جایش بنویسم. حتی در مورد همین تبریز و اطراف آن نمی توانم همه ی جاهای دیدنی و سنتی های جالب را پوشش دهم. حالا من در حد توانم می نویسم با این امید كه دیگران موارد دیگر را پوشش دهند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

6-7میلیون توریست خارجی در سال می كنه 6-7 میلیارد دلار درآمد ارزی! خدا بده بركت!

+0 به یه ن

با شرایط اقتصادی كه پیش آمده جذب توریست خارجی می تواند گره های زیادی بگشاید. می دانم برخی از شما خواهید گفت با توجه برخی ضوابط و قوانین كه در ایران هست توریست ها مایل نیستند بیایند ایران. ترجیح می دهند بروند آنتالیا در تركیه یا بانكوك كه این ضوابط نیست.

 توجه داشته باشید كه توریست ها طیف های گسترده ای دارند. با وجود همین مسایل و ضوابط كه داریم باز هم خیلی ها در دنیا علاقه مند هستند كه بیایند ایران. اگر برنامه ریزی درست باشد و زیرساخت های لازم به راه باشند و به اندازه ی كافی تبلیغ شود به راحتی ایران می توان در سال ۶-۷میلیون توریست خارجی جذب كند. نفری هزار دلار سود برسانند مبلغ قابل توجهی می شود.

خوشبختانه شهرهای اصفهان و شیراز و تهران را در اروپا خوب می شناسند. تا حدی یزد و كاشان را نیز. اما جاذبه های گردشگری ایران خیلی بیشتر است. همدان زنجان كرمانشاه و....پتانسیل بسیار بالایی برای جذب توریست خارجی دارند.تبریز عزیز ما و شهر ها و مناطق اطراف آن هم بسیار مستعد جذب توریست است اما متاسفانه در دنیا آن قدر كه باید شناخته شده نیست. عامل اصلی كه تبریز از جایگاه درخورش در صنعت توریسم برخوردار نیست همانا زلزله های مخرب ادواری در آن بوده است. اگر مسجد كبود كه روزگاری "فیروزه ی جهان اسلام" لقب داشت در زلزله تخریب نمی شد اگر قصر هشت-بهشت تبریز ویران نمی گشت تبریز الان یكی از توریستی ترین و شناخته شده ترین شهرهای دنیا بود. پریرو تاب مستوری ندارد/ چو در بندی سر از روزن برآرد.

اما افسوس زلزله ها و نیز غارت های اشغالگران  در طول قرن ها كار خودشان را كرده اند. به هر حال با همین با باقیمانده نیز می شه علی الاصول سالی ۳۰۰-۴۰۰ هزار نفر توریست از كشورهای پیشرفته (علاوه بر گردشگران سنتی تبریز از شهرهای ایران و نیز كشورهای همسایه) جذب كرد. منتهی باید برایش زحمت كنید. باید سعی كنیم شهر خود را به دنیا معرفی كنیم تا تشویق شوند بیایند برای گردش.

كسانی كه به خارج می روند یا مقیم خارج هستند می توانند شهر خود را به خارجی ها معرفی كنند و آنها را تشویق به سفر به ایران كنند. وبلاگ های توریستی به انگلیسی هم خیلی در معرفی شهرمان به خارجی ها مفید خواهد بود. سال ۸۸ من یك سری یادداشت در وبلاگم نوشتم و خواننده های وبلاگم را تشویق كردم كه به زبان فارسی وبلاگ توریستی دایر كنند. آن زمان وبلاگ های زیادی در مورد تبریز نبود كه با این دید نوشته شود. اما چند روز پیش یك مقدار جست و جو كردم و دیدم از سال ۸9 وبلاگ های زیادی به این سیاق باز شده.  وبلاگ هایی بسیار خوش سلیقه و جذاب. خوبه با همین سبك و سیاق وبلاگ هایی به زبان انگلیسی هم دایر شود. وبلاگ هایی كه آثار تاریخی و دیدنی های طبیعی شهر و دیارمان را معرفی می كنند. همچنین آداب و رسوم زنده ی مردم را منعكس می نمایند. از مسایل جنجال برانگیز می توان اجتناب كرد تا وبلاگ بدون مشكل به راه خودش ادامه دهد و مثمر ثمر باشد.راه اندازی و اداره ی چنین وبلاگی برای صاحب وبلاگ شیرین و نشاط بخش خواهد بود. به نفع شهر و مملكت ما هم هست كه چهره ی زیبا و انسانی آن را به دنیا بشناسانیم. علاوه بر جذب توریست فواید بسیار دیگری هم می تواند داشته باشد. در این باره باز هم خواهم نوشت.

پی نوشت: لطفا مطلب حاضر و همچنین این سری نوشته ها را كه در مورد جذب گردشگر هست به طرقی كه می توانید به اشتراك بگذارید. هر چه تعداد خواننده ها بیشتر باشد احتمال این كه در عمل مورد توجه قرار گیرد بیشتر می شود.

این هم از وبلاگ انگلیسی خودم برای معرفی بخشی از زیبایی های آذربایجان.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

وبلاگ گروهی منطقه ای برای جذب توریست

+0 به یه ن

خیلی برای من جالب است كه می بینم از شهرهای خیلی كوچك و حتی روستاهای كشور عده ای خوش ذوق بر می خیزند و وبلاگی زیبا برای معرفی دیار خود راه اندازی می كنند. اغلب این وبلاگ ها كه دیده ام همان معیارهایی كه من در نظر دارم دارند. از هر گونه سیاستزدگی می پرهیزند و هدفی ندارند جز اعتلای شهر ودیارشان . اما یك ایراد اساسی دارند و آن این كه بعد از دو سه یادداشت عملا تعطیل می شوند. من فكر می كنم حتی پیش از آن كه مطلب قابل ارائه شان تمام می شود خودشان دلسرد می شوند چون به اندازه ی دلگرم كننده ای از وبلاگشان استقبال نمی شود. برای این كه وبلاگ در وبلاگستان جا بیافتد و مخاطب خود رابیابد معمولا ماه ها زمان لازم است. حیف است این همه ذوق وشورو شعور به هدر رود. (شور و شعور تركیب قشنگیه حیف كه سیاستزده ها این تركیب را مصادره كرده اند!!) من پیشنهادی دارم! عده ای همت كنند و وبلاگ گروهی راه بیاندازند. وبلاگ گروهی جذب توریست شمال غرب كشور، غرب كشور، خوزستان، ..... در این صورت مجموعه یادداشت ها كه نویسندگان آنها ازروستاها و شهرهای بزرگ و كوچك منطقه هستند مخاطب كافی می یابند. از پتانسیل همه ی آنها استفاده می شود. به علاوه از هم دیگر شگردهای جذب توریست می آموزند و نواقص همدیگر را رفع می كنند. نتیجه یك آرشیو غنی می شود در مورد جاذبه های توریستی یك منطقه. منبعی ارزشمند برای توریست ها و برنامه ریزان گردشگری و....
چند توصیه ی منجوقی برای وبلاگ گروهی منطقه ای برای جذب توریست:
1) كامنت ها را آزاد نگذارید. كامنت های انحرافی را حذف كنید. از همان اول تصریح كنید كه كامنت های بی ربط و انحرافی منتشر نخواهد شد. اگر این كار را نكنید عده ای به وبلاگ گروهی شما حمله خواهند كرد تا آن را از مسیر اصلی اش منحرف كنند.
2) بهتر است نویسندگان وبلاگ همسن وسال باشند. رابطه ی رئیسی ومرئوسی بینشان نباشد! دراین صورت اگر اختلاف نظری پیش آمد به آسانی قابل رتق و فتق است. اما اگر نویسندگان از نسل های مختلف باشند ویا رابطه رئیس و مرئوسی باشد، اختلاف ابعادی دیگر می گیرد.
3)بین نویسندگان بهتر است هم خانم باشد هم آقا. به هر حال مخاطبان شما هم خانم هستند هم آقا. برخی دیدنی ها و... ممكن است فقط برای خانم جالب باشد وبرخی دیگر فقط برای آقایان. نویسندگان خانم و آقا هر كدام بنا به سلیقه شان انتخاب می كنند كه چه چیزی را معرفی كنند.
4) چند زبانه بودن وبلاگ نقطه ی قوت آن است. به عنوان مثال اگر برای توریسم شمالغرب فعالیت می كنید بهتر است علاوه بر یادداشت به زبان فارسی ، یادداشت با حروف تركی استانبولی هم داشته باشید تا توریست از تركیه جذب كنید. پرواز مستقیم از استانبول به تبریز خیلی در این راه كمك تان می كند. اگر اندكی روی این موضوع كار شود توریست زیادی می توانید جذب كنید. به خصوص كه توریست های تركیه ای ویزا نمی خواهندو با زبان محل هم كه آشنا هستند. از مناطقی مانند ارزروم و... فكر كنم خیلی راحت بتوان توریست جذب كرد. روی چشمه های آب معدنی سرعین برای جذب توریست از ارزروم و... بیشتر مانور دهید. (شاید جالب باشد كه به یاد آوریم همان امیر كبیر كه آن همه ایران را آباد ساخت "خارجه ترین" جایی كه دیده بود همین ارزروم (ارزنة الروم)بود. تا جایی كه می دانم قسطنطنیه را ندیده بود. اروپا را كه قطعا ندیده بود. در تاریخ خوانده ایم كه همین سفربه ارزروم او را به فكر واداشت كه كاری بكند. برای همین است كه گفته اند مهم آن نیست كجا را ببینی! مهم آن است كه چه جوری ببینی!) احتمالا توریست های ارزرومی از نظر فرهنگی در ایران كمتر مشكل خواهند داشت. حالا از توریست ارزروم و آگری (شرق تركیه) شروع كنیم یواش یواش به آنكارا و استانبول و ازمیر هم می رسیم. به هر حال ارزرومی ها هم فك و فامیل تو استانبول و آنكارا دارند. اگر خوششان آمد تشویق می كنند آنها هم بیایند. به تدریج تعداد توریست ها بیشتر می شود.در جذب توریست باید صبور بود ارتباط این گونه با تركیه ای ها باعث می شود شگردهای جذب توریست را از آنها یاد بگیرید. به واقع در این كار استاد هستند. 25 میلیون توریست در سال گواه این مدعاست. این همه توریست یك شبه با تركیه آشنا نشده اند. از 30 سال پیش توریست های تركیه یواش یواش زیاد شدند. علاوه برتركی و فارسی اگر در وبلاگ به زبان انگلیسی هم یادداشت گذاردید كه دیگه بهتر. زبان فرانسه و آلمانی و... باشد كه دیگه از اون هم بهتر.
5) از هر گونه نماد كه انگ زنی های خطرناك در پی داشته باشد باید به شدت حذر كرد. باید تصریح نمود كه فعالیت وبلاگ در چارچوب قانون و فقط و فقط برای معرفی دیار خود به منظور جذب توریست ( اشخاص و خانواده های بافرهنگ بدون گرایش ها و غرض های سیاسی) است. از ورود افراد مشكوك به جمع نویسندگان كه ممكن است خطر ساز باشد و بهانه ای برای انگ زنی شود جلوگیری باید كرد. از سیاستزدگی و... باید با تمام قوا اجتناب كرد و الا راه به جایی برده نمی شود. اگر قرار است نمادی به كار برید بهتر است عكس یك منظره ی طبیعی باشد. مانند دریاچه ی بالای سبلان یا عثمان یومورقی در دریاچه ی ارومیه یا چیزی شبیه آن تا نتوانند انگی ببندند. به علاوه توریست همین چیزها را می خواد! توریست كه معمولا دنبال مسایل سیاسی و... كه نیست.


این چیزهایی كه گفتم نسبتا سخت است. از اون آسانتر آن كه وقتی چیزی در مورد توریسم به دستمان می رسد (به خصوص از جنس عكس) به اشتراك بگذاریم. در جمع های خانوادگی و تاكسی و ... هم اگر پاش افتاد درباره ی این موضوعات صحبت كنیم!
پیشنهاد هایی بودند كه به ذهنم رسید تا چه مقبول افتد و چه در نظر آید!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آتشكده ی ملكان و لیلان

+0 به یه ن

خواننده ی عزیزی قبلا برای «ملكان » یا به قول همكار مامانم «ملكان دی سی» تبلیغ كرد! الان كه ویكیپدیا را دیدم فهمیدم شهرستان ملكان آتشكده ی باستانی هم دارد. آخه این چه جور تبلیغی است كه در آن چنین جاذبه ی توریستی مهمی از قلم می افتد؟! آتشكده گویا دربخش لیلان این شهرستان واقع است. این هم یادتان باشد اگر برای یك آمریكایی تبلیغ توریسم ملكان را می كنید اسم انگور كالیفرنی را هم بیاورید. توریست های آمریكایی دوست دارند این چیزها را بشنوند. من به آمریكایی ها كه می رسم می گویم در موزه مشروطه ی تبریز مجسمه یك آمریكایی هم هست كه صد سال پیش در شهر ما برای آزادی و جنبش مشروطه ( constitutional movement )مبارزه می كرد و مانند یك قهرمان كشته شد. حسابی كف می كنند وقتی این را می شنوند!
این هم جالبه:
یك وبلاگ در مورد لیلان توسط یك لیلانی

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

توریسم و اعتدال

+0 به یه ن

از ده پانزده سال پیش تا كنون، از دوستان مختلف ایرانی در زمینه های كاملا مختلف می شنوم كه می گویند تندروی و رادیكالیزم و افراطی گری ناپسند است و باید اعتدال را نگاه داشت. در مهمانی های خانوادگی و ...همین را می شنوم. در وبلاگ ها همین را می خوانم و... در مهمانی های خانوادگی كه معمولا نمی شه بحث جدی كرد. در موقعیت های دیگر سئوال كردم ببینم معیار اعتدال از نظر آنها كه چنین می گویند چیست. جواب قانع كننده ای به من ندادند. در همه ی موارد بلااستثنا این گونه دستگیرم شد كه اشخاص عملكرد خود را معیار اعتدال می دانند. طبیعی هم هست! اگر غیر از این می دانستند لابد عملكرد خود را تغییر می دادند. تا اینجا مشكلی نیست. مشكل آنجا پیش می آید كه این معیار خود-محور اعتدال معیار قضاوت درباره ی دیگران شود!
من هم معیارخوش تعریفی برای اعتدال در زمینه های مختلف (مذهب، مادی یا معنوی بودن، عشق به میهن و جهانی اندیشیدن و...) ندارم اما بر این باورم كه تلاش و دغدغه ی عمومی برای جذب توریست به طور طبیعی می تواند این اعتدال را برقرار كند. در یك یك موارد عرض می كنم كه چرا.
1) مورد مذهب: همان طوری كه در كامنت ها توضیح دادم به دلایل مختلف (از جمله ماهیت مذهب-محور درصد قابل توجهی از اماكن دیدنی و آیین های ما، داشتن كشورهای همسایه با درصد بالای جمعیت مذهبی مسلمان و خیلی مسایل دیگر كه نیاز به بازگویی ندارد) اگر بخواهیم توریسم در ایران را گسترش دهیم باید كاری كنیم كه آسایش جسمی و فكری فرد مذهبی فراهم باشد تا سفر به ایران و در ایران برایش جذاب و مفرح شود. این كار با مذهب ستیزی جور در نمی آید! از طرف دیگر، دین با تفسیر طالبانی (خدایا پناه!) توریست را چه مذهبی باشد و چه غیر مذهبی فراری می دهد.
دینداران اگر دغدغه ی جذب توریست داشته باشند به طور طبیعی می روند به سراغ تفسیری رافت-محور و مدارا-محور از دین. اگر ذوق هنری داشته باشند كه دیگر چه بهتر! آن گاه ما شاهد رویش جدید هنری با الهام از مذهب و معنویت خواهیم بود. راستی! برای توریست غربی، هنرهای اسلامی گوناگون خیلی جذاب است.
2) در مورد مادی بودن: توریسم پول می خواهد!! اگر بخواهیم لجبازی كنیم و بگوییم پول بد است،پولدارها آدم های بدی هستند، رستوران و بوتیك شیك و كالای لوكس بد است و.... شانس زیادی برای جلب توریست نخواهیم داشت. از طرف دیگر برای جلب توریست به طور وسیع باید روی رستوران ها مغازه ها و اجناسی كه با بودجه خانواده های طبقه ی متوسط قابل خریداری هستند حساب باز كنیم. چرا كه درصد عمده ی توریست ها از طبقه ی متوسط خواهند بود. به علاوه توریسم اشتغال ایجاد می كند و فقر را كمتر می كند. در مجموع تنش و قطبیدگی طبقاتی و اقتصادی به طور طبیعی كمتر می شود.
3) جنبه هویتی: اگر قرار باشد همه ی شهرها یك رنگ شوند و هویت محلی از بین رود توریسم جذابیت نخواهد داشت. در نتیجه توریسم به طور طبیعی ما را وا می دارد كه به سنت ها و آیین ها و غذاها و.... محلی بیشتر اهمیت دهیم. از سوی دیگر برای این كه توریست ها كشور و شهر و دیار ما را جالب ببینند مجبوریم از خود برتر بینی و تمسخر و تحقیر دیگران دست برداریم. در یك كلام به اعتدال می رسیم: نه خود بزرگ بینی خواهیم داشت نه خود كم بینی. برخی معتقدند این دو ، دو روی یك سكه اند. توریسم ما را واقع بین می كند.
در هریك از این موارد توریسم باعث می شود میانگین جامعه از كرانه ها ی افراطی فاصله پیدا كند. به علاوه گستردگی و پهنای قله اعتدال هم بیشتر می شود چرا كه سلایق آدم های مختلف در نقاط مختلف طیف بین افراط و تفریط قرار می گیرد. برای آن كه همه ی سلیقه ها را پوشش دهیم باید پهنا را بزرگتر كنیم. بگذارید مثال بزنم كه منظورم روشن باشد. شاید من می خواهم كیفی را مثلا با 5تومان بخرم. شما بخواهید بابیست تومان بخرید. هر دو هم معتقد باشیم 500تومان برای خرید كیف خرج كردن افراط است و از طرف دیگرهر دو فكر كنیم با یك تومان تنها جنس بنجل گیر آدم می آید. در محیط جذاب برای توریست هم جنس 5 تومانی پیدا می شود هم جنس ده تومانی و هم بیست تومانی. همین طور در سایر موارد. «پهنای اعتدال» بزرگ تر می شود، در نتیجه احتمال سقوط و آسیب دیدن كمتر می شود!
نكته ی آخر: توریسم نشاط آور هم هست. هم برای میزبان و هم برای خود توریست ها. تلاش برای جذب توریست خمودی را از بین می برد و قوه ی ابتكار را به كار می اندازد. هر كسی می توان یك روش منحصر به خود برای جذب توریست پیدا كند. با هر تخصص و روحیه ای- (حتی بدون هیچ تخصصی و حتی با روحیه ی نه چندان شاد) یك راه منحصر به فرد می توان یافت كه چه بسا برای یكی دیگر جذاب باشد!

توریسم در برابر ناسیونالیزم افراطی

دور و بر خود را كه بنگریم متاسفانه می بینیم كه ناسیونالیزم افراطی در چهره های مختلف در حال رشد است. تاریخ قرن 20 به ما می آموزد كه اگر این رشد سرطانی ادامه پیدا كند عواقب ویرانگری در پی خواهد داشت. روزگاری نه چندان دور ناسیونالیزم افراطی آلمان مدرن را كه عرصه های مختلف فلسفه، روانشناسی، علوم طبیعی، مهندسی، موسیقی، هنر، معماری و...پیشرو بود به خاك سیاه نشاند. ناسیونالیزم افراطی قبایل بدوی آفریقا را نیز به جان هم می اندازد و خونریزی ها و قحطی های بی پایانی را منجر می شود. گویی این دیو پلید، مدرن و بدوی ، اروپایی و آفریقایی و آسیایی و... نمی شناسد. هر كه را اسیر خود می كند زجر می دهد و شكنجه می كند. راه مقابله با این دیو ویرانگر بیدار كردن همان دیو در رخت و لباسی دیگر نیست. ناسیونالیزم افراطی از سوی هر قوم و ملت جز ویرانی در پی ندارد. همه در مدرسه شعر زیبای سعدی را از بر كرده ایم: بنی آدم اعضای یكدیگرند.... شهریار در منظومه ی حیدربابا می گوید: گؤز یاشینا باخان اُولسا، قان آخماز/انسان اُولان خنجر بلینه تاخماز. (متن شعر با ترجمه ی فارسی در اینجا موجود است.)
یادآوری این اشعار و نصایح مفید و لازم هستند اما كافی نیستند. من سعی كردم كه گسترش توریسم فرهنگی را راهی برای در اعتدال نگاه داشتن علایق خود، نظیر عشق و علاقه به میهن و فرهنگ خود و مانعی در راه گسترش ناسیونالیزم افراطی مطرح كنم.. ما می خواهیم اشخاص و خانواده های بافرهنگ را به عنوان توریست جذب كنیم نه كسانی كه در پی بی بندباری هستند. می خواهیم كسانی را جذب كنیم كه به موضوعاتی مانند طبیعت و حفظ محیط زیست، موسیقی ادبیات، بادوستان و خانواده به كافه و رستوران با محیطی دنج ولی ابتكاری رفتن، آثار باستانی و تاریخی از دوره های مختلف، خرید سوغاتی مخصوص و... علاقه مند هستند. فرق نمی كند این افراد ایرانی باشند یا خارجی. فرقی نمی كند از كجای ایران باشند. از كشورهای همسایه باشند یا ازسرزمین های دوردست. شرقی باشند یا غربی. كافی است آدم های بافرهنگی باشند. جذب این افراد نیازمند مطالعه و به كار گیری قوه ی ابتكار است.
دیگر آن كه برای آن كه در جذب توریست موفق باشیم شهرهای مجاور باید از چشم همچشمی های افراطی و مخرب دست بردارند. اگر دقت كرده باشید توریست های داخلی (مثلا تهرانی ها) می گویند می خواهم بروم غرب كشور را ببینم، یا می روم شمالغرب را ببینم یا .... معمولا نمی گویند می خواهم بروم یك شهر خاص را ببینم. شهرهای مجاور باید همكاری كنند تا این توریست ها را جذب كنند. همین طور در مورد توریست های خارجی.تبلیغات منفی در رسانه ها باعث شده كه توریست های خارجی از كل ایران گریزان باشند. فرقی بین شهرهای مختلف نمی گذارند. اگر به یكی از این شهرها سفر كنند ترسشان می ریزد. به علاوه مردم همان شهر ایران (به خصوص خانم ها) وقتی خارجی می بینند برای توریسم شهرهای دیگر هم تبلیغ می كنند چون نمی خواهند جلوی آن خارجی كم بیاورند! می خواهند به خارجی ها نشان دهند كه كشور ما خیلی richاست و تنها جاهای دیدنی كشور محدود به آن چه كه توریست در شهر آنها دیده نمی شود. به این ترتیب خارجی تصمیم می گیرد دوباره به ایران باز گردد و دیگر شهرها را نیز ببیند. چشم همچشمی شهرها در همه ی كشورها هست. توریسم این چشم همچشمی را هم در اعتدال نگاه می دارد.
آذربایجان ایران  پتانسیل بالا برای جذب توریست دارد: آثار تاریخی متنوع دارد كه حتی در سطح ایران هم ناشناخته مانده. یك نمونه اش را در این یادداشت نوشتم. طبیعتی زیبا دارد. دوستی می گفت با قطار كه در آذربایجان سفر می كنی و از پنجره به بیرون می نگری تابلویی زیبا می بینی كه هر لحظه تغییر می كند. این منطقه فرهنگ موسیقی غنی ای دارد. فرهنگ غذایی (culinary arts) بی نظیری دارد. همه اینها برای توریسم فرهنگی و خانوادگی جذاب هستند. با این حال این منطقه سهم زیادی از توریسم ندارد. نمی خواهم وارد دلایل شوم. در كامنت ها در حین یكی به دو كردن های دوستانه نكته ای را فی البداهه گفتم كه بعد خود از آن لذت بردم. همینجا تكرارش می كنم: «خانم های تبریزی از همه چیز مربا درست می كنند و بعد آن را عجیب و غریب تزئین می كنند. یك اصطلاح دارند كه زیاد به كار می برند. ترجمه ی آن چیزی است به این مضمون: تلخی اش را بیرون می كشم تا با آن مربا درست كنم. این تلخی را بیرون كشیدن و مربا درست كردن دقیقا چیزی است كه ما به آن نیاز داریم.

امیدوارم این سری یادداشت عده ای را تشویق كند كه حرفه ای این قضیه را دنبال كنند. یعنی اصول جذب مشتری و توریست را ازطریق كتاب ها و سایت ها و دوره های آموزشی (كه خوشبختانه در تبریز خودمان هم ارائه می شود) بیاموزند و این كار را به عنوان شغلی كه از آن امرار معاش می كنند برگزینند. توریسم به اشتغالزایی می انجامد ودید بیكاری را مهار می كند.
علاوه بر آن همین وبلاگ ها و فوتو بلاگ ها و.... كه به طور تنفننی راه اندازی می شود می تواند در جذب توریست موثر باشد. اگر پیغام تبلیغاتی برای توریسم یا كالاهای توریست پسند دارید و یا می خواهید برای شهر یا روستا ی خود تبلیغی توریستی كنید من خوش حال می شوم در كامنت ها منتشر كنم.

.

كهنه گرایی و نو گرایی و تنوع

یك خانواده ی چهار نفری را در نظر بگیرید كه بالفرض از اهواز می خواهند بیایند ولایت ما برای گردش. فرض كنید پدر و مادر حدودا 40 ساله هستند و فرزندان نوجوانانی حدود 15 ساله. احتمالا پدر ومادر می خواهند جاهای قدیمی را ببینند، اما بچه ها می خواهند جاهای جدید ببینند. پدر و مادر می خواهند غذای سنتی محلی بخورند اما بچه ها بیشتر دوست دارند به غذا خوری ای روند كه در آن غذا های مدرن با اسم های عجیب و غریب سرو می شوند. حالا كدوم می برند؟! با این فرهنگ فرزندسالاری كه ما خودمان را چند دهه است گرفتارش كردیم، معلومه دیگه كه كی می بره.
البته این فرزند سالاری ظاهر ماجرا ست. درست است كه در انتخاب رستوران بالاخره حرف آخر را فرزندان خواهند زد اما واقعیت این است كه اگر مقصد برای بزرگ تر ها جذاب نباشد از بیخ زیر بار برنامه ی مسافرت نمی روند!
حالا منظورم چیست؟! نكته ای كه در جذب توریست مهم است داشتن تنوع است. افراد سلیقه های مختلف دارند: سنتی, كلاسیك، مدرن، پاپ، معماری قبل از اسلام، بعد از اسلام ، اماكن مذهبی، موزه، كنسرت، سینما، طبیعت، بازار و خرید و بوتیك های مدرن ولوكس، بازار های سنتی ، ارزانسراها و.... هر كدام مشتری خود را دارند. برای جلب توریست نباید فقط روی یكی تاكید كرد. باید نشان داد كه مقصد جاذبه های متنوع دارد. همه را باید عرضه كرد. هم در تبلیغ و هم در عرضه باید همه را در نظر داشت.
این توصیه ی رئیس موزه ی لوور هم چند سال پیش به ایران آمده بود هم بود. وقتی می خواهید در باره ی توریسم ایران پیش خارجی ها تبلیغ كنید بگویید پیست اسكی هم داریم. امكان غواصی هم داریم و....پرندگان متنوع هم داریم. فلامیگو های زیبا در كنار دریاچه ی ارومیه هم تا همین اواخر داشتیم ...... اما افسوس!بگذریم! اگر صلاح دانستید این طومار را امضا كنید. من با نام و نام خانوادگی واقعی ام امضا كرده ام. bird watchingدر صنعت توریسم در گوشه و كنار دنیا اصطلاح آشنا و پر كاربردی است. اگر خدای ناكرده دریاچه خشك شود علاوه بر ده ها مشكل دیگر كه به گوشه هایی از آن اشاره كردیم این پتانسیل عظیم خداداد برای جذب توریست و در نتیجه اشتغالزایی از بین می رود.این جمله را از ویكی پدیا كات- اند- پیست می كنم. باور كردن و نكردنش با خودتان:
According to a U.S. Fish and Wildlife Service study, birdwatchers contributed with 36 billion USD to the US economy 2006



بله! 36 میلیارد دلار در یك سال! میلیارد نه میلیون! دلار نه ریال! تا سكته نكرده ام بحث را عوض می كنم!



درستی یا نادرستی رقم ها پای ویكیپدیا! من اگر در مورد نجات دریاچه می نویسم به خاطر اقتصاد منطقه و همین طور سلامت ساكنان حاشیه ی دریاچه است و بس! فكر می كنم یادداشت هایم با عناوین گؤزل گلین و سیزده به در ، دریاچه ی ارومیه و هواداران تراختور كاملا گواه این مدعای من باشد. همان طور هم كه قبلا تصریح كردم معتقدم از سیاستزدگی و طرح موضوعات جنجال برانگیز و خطرناك به هنگام اعلام حمایت از دریاچه باید حذر كرد. باید احتیاط كرد اما نباید دست روی دست گذاشت. چنین رویكردی اندیشه و مطالعه ی بسیار می خواهد اما دست آخر نتیجه ی مطلوب می دهد.

شاید عروس زیبای ما در همین حال نزار هم بتواند منبع درآمد توریستی باشد. مثلا فرض كنید یك سری تور های یك روزه ی دریاچه از تبریز ترتیب بدهند كه در آن قسمت باقی مانده و آن چه كه روزی دریاچه بوده نشان توریست ها داده شود. خیلی ها از این تورها استقبال می كنند چرا كه شاید متاسفانه دیگر فرصتی نباشد. زود دیر می شود! این كار دو حسن دارد: یك) اشتغالزایی برای مردم منطقه دو) بالا رفتن آگاهی عمومی نسبت به عمق فاجعه. اگر مطالب آموزشی هم توسط راهنمای تور ارائه شود می شود یك حركت اقتصادی-آموزشی-محیط زیستی! شاید از این جمع یكی یا عده ای پیدا شوند كه بتوانند كاری بكنند. بهتر از دست روی دست گذاشتن و یا غصه خوردن و یا دعوا ی بی سرانجام كردن است!

خوب بحث را عوض كنم و به موضوع اولیه برسم:
قبلا در مورد "توریسم و اعتدال" نوشتم. اینجا تاكید می كنم توریسم بین كهنه گرایی و نوگرایی هم اعتدال طبیعی برقرار می كند. در واقع هر دو باید باشند تا توریسم راه بیافتد. هیچ كدام نباید باعث حذف دیگری شود. هر كدام مشتری خود را دارند. كاسب خوب مشتری را پس نمی زند!

پی نوشت: حرفم در مورد قابل جذب توریست در این حال نزار دریاچه ارومیه درست بود. پست-داك ایتالیایی مان مكس از وقتی در باره ی دریاچه شنیده (یعنی از امروز صبح) علاقه مند شده كه سفری به منطقه داشته باشد.

 

 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ 1 ][ 2 ][ 3 ][ 4 ][ 5 ]