پدران مظلوم ما

+0 به یه ن

از زبان بسیاری از دوستان همسن و سالم در تبریز در توصیف پدرشان -به خصوص اگر همنسل پدر من بوده باشند- جمله مشابهی شنیدم «پدر من خیلی مظلومه» یا «خیلی مظلوم بود.» فکرش را که می کنم می بینم همه شان مظلوم بودند.  خیلی زحمت کشیدند که کشور را ساختند. این روزها  نتیجه زحمات پدران ما را به حساب پهلوی ها می نویسند اما واقعیت این است که بار ساختن ها، همه، روی دوش پدران مظلوم ما بود. نسل انقلاب هم تا می توانست به آنها در سن میانسالگی اش ظلم کرد. خیل عظیم پشیمانان ۵۷، از نسل مظلوم پدر من باید شرمنده باشند که نیستند و به جایش از پهلوی ها حلالیت می طلبند! هیچ وقت هم نفهمیدند که آن جلال و جبروتی که شبکه من و تو از دوران پهلوی به رخ می کشد نتیجه زحمات و دانش و هنر نسل پدران ما بود نه پهلوی! پهلوی اگر از این هنرها و جربزه ها داشت در ۴۶ سالی که در خارج زندگی می کند رو می کرد. استادان دانشگاه، صنعتگران و کارآفرینانی را که این نسل انقلاب با ظلم  و دست خالی، از ایران بیرون کردند آن سوی آب ها هم از خود جربزه نشان دادند و دوباره شکوفا شدند. فرزندانشان از خودشان هم موفق تر شدند. مثال ها فراوانند: همین خانواده ارکانی حامد (فیزیکدان)، همین خانواده پرتوی ها (فیزیکدان)، همین خسروشاهی های سرمایه دار (مثلا دارا خسروشاهی مدیر عامل اوبر شده).... اگر پهلوی ها هم از خود جربزه داشتند آنها هم  آن سو شکوفا می شدند اما ما که غیر از پروژه های شکست خورده  از آنها چیزی در این ۴۶ سال نشنیدیم.

نسل پدران ما در تبریز وقتی کودک بودند جریان ایرانشهری وابسته به پهلوی،  ادبیات و  زبان مادری شان را با ظلم از آنها گرفت. هیچ وقت یاد نگرفتند که حرف های رمانتیک بزنند.   ادبیات زبان مادری که از آنها دریغ شده بود و از-مد-افتاده نشان داده می شد. با زبان و ادبیات فارسی هم ان قدر مانوس نبودند که حرف رمانتیک به زبان فارسی در دهانشان بچرخد. درنتیجه وقتی عاشق شدند  عشق شان را با عمل نشان دادند نه با زبان. اما برنامه های رادیو و تلویزیون و سینمای فارسی یا دوبله شده به فارسی، تصویر عشق را با زبان-بازی- آن هم با زبان فارسی برای معشوق شان ترسیم می کرد. معشوق هایشان تشابهی بین مرد عاشق پیشه روی پرده سینما که به فارسی حرف های عاشقانه می زد و مرد زندگی شان نمی دیدند. توسری ها به این نسل مظلوم شروع شد. از یک طرف بار ساختن کشور را به دوش می کشیدند و از سوی دیگر بار ساختن زندگی شان را و از یک طرف توسری می خوردند که خشن  و خشک هستند چرا که زبان بازی بلد نبودند. کسی نگفت که این مرد  هرچند زبان بازی عاشقانه بلد نیست اما در موقع سختی مثل کوه پشت  همسر و فرزندش ایستاد. آن زبان-باز ها که توی سر پدر من و همتایانش  می زدند، با همان زبان بازی اعتماد به نفس زنان را در مورد توانمندی هایشان له می کردند و دستاوردهایشان را به اسم خود می نوشتند. با همان زبان بازی نقاط ضعف زنان را به رخشان می کشیدند و با زبان بازی خود را خیلی  باگذشت وفداکار نشان می دادند که چنین زنی را تحمل می کند.  اما پدران مظلوم ما دستاورد خود را هم به اسم عشق شان تمام می کردند تا او حس خوبی نسبت به خودش داشته باشد......

خلاصه این که غیر از دخترهایشان هیچ کس قدر این نسل مظلوم و زحمت کش را ندانست!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]