
نظر و نکته مهم یکی از دوستان در فیس بوک:«البته مخالف هرگونه نژاد پرستی هستم.
یک دهم جمعیت کشور مقدار کمی نیست که ما بتوانیم در ایران پذیرا باشیم.
کشورهایی که عامل این مصیبت برای مردم افغانستان هستند، باید بودجه ای را برای حکایت از آنها اختصاص دهند. و کریدور را برای عبور آنها به کشورهای خودشان ایجاد کنند.
مهاجرین غیرقانونی به تعداد بسیار بسیار کمتر از این تعداد سالانه از کشورهای اروپایی و آمریکا اخراج می شوند، البته که خشونت کشورهای مدعی بشر و جنایات متعدد آنها علیه مهاجران در کشورهای خودشان دلیلی برای خشونت ایرانیان علیه افاغنه نیست، اما قطعا باید این جمعیت انبوه کاهش یابد.
نکته ای همه مدعیان حقوق بشر در مورد وضعیت افغانیان در ایران فراموش می کنند این است که، به ازای میزبانی هر مهاجر قانونی در کشورهای دیگر به دولت میزبان مبالغی پرداخت می شود که پوشش دهنده ی بیمه ی درمانی اولیه و غیره است
اما در تمام این سالها چنین خبری در ایران نبوده است.»
مینجیق:
آقای دکتر محدثی، جامعه شناس، در کانال خود نگرانی دیگری از حضور پرتعداد افغانستانی ها در ایران مطرح می کند و آن این هست که چون افغانستانی ها به لحاظ دینی و سنتی متعصب تر هستند و به تعبیر ایشان «طالبان پرور» هستند حضور پرتعداد آنها درایران به لحاظ اجتماعی ما را به سمت سنتی تر شدن باز می گرداند و از دموکراسی خواهی دور می کند. طبعا این نظر، انتقادات بسیار در پی داشته است. من هم با نظر دکتر محدثی دراین رابطه مخالفم. دکتر محدثی می گوید به دلیل تعصب دینی یا عشیره ای افغانستانی ها از ادغام شدن در جامعه ایران دوری می کنند و تبدیل به اقلیتی ناهمساز در داخل کشور می شوند و احیانا ایرانیانی را هم با خود در این تعصب دینی یا عشیره ای همراه می سازند.
به نظر نمی آید که ادعای دکتر محدثی مبتنی بر آمارگیری علمی بوده باشد. ازاو سئوال کردم و پاسخی نداد. احتمالا حدس و گمان خود را مطرح کرده است. این حدس و گمان با مشاهدات من و بسیاری دیگر که مشاهداتشان را در این رابطه مرقوم کرده اند نمی خواند.
کسانی که در حاشیه شهر تهران به دانش آموزان تدریس کرده اند اتفاقا برعکس دکتر محدثی می گویند که بچه های افغانستانی در ادغام در محیط مدرسه هیچ مشکلی نداشتند.
مشاهدات من در شمال شرق تهران (محل زندگی و کارم) انجام گرفته است. بسیاری از برج های این منطقه سرایدار یا تمیزکار افغانستانی دارند. باغبان های باغ های سوهانک عموما افغانستانی هستند. اتفاقا خیلی هم دوست دارند که جلو بیایند و با اهالی محل-اعم بر خانم و آقا- همکلام شوند. بچه هایشان هم در محله با اهالی محله دوست می شوند وارتباط می گیرند. در محله ای که فرزندآوری خانواده ها کم هست حضور بچه های افغانستانی شور و نشاطی می بخشد. اتفاقا اختلاف طبقاتی شدید بین مالکان و مستاجران این محله با کارگران افغانستانی حاضر در آن، امکان ادغام فرهنگی را بالاتر برده. چون که کسی از مالکان و مستاجران این محله نگرانی از آن ندارد که سرایدار افغانستانی رقیب شغلی او گردد یا در مترو جایش را تنگ سازد. بنابراین، بدون نگرانی به بچه های افغانستانی محبت -در حد محبت یک همسایه- می نماید. بچه ها هم از کوچکی این همسایگان مهرورز را می بینند و خود را متعلق به محله و فرهنگ آن می دانند.
دکتر محدثی نوشته بود که افغانستانی های مقیم مشهد با علم الهدی در عدم برگزاری کنسرت همدل و همنظرند. افغانستانی هایی که من در تهران دیده ام به موسیقی علی رغم وافر دارند. سختی های زندگی آنها را از این علاقه دور نکرده. موقع اثاث کشی، کارگران افغانستانی که از سمت شرکت باربری فرستاده شده بودند آن قدر ذوق کردند که دیدند ما یک پیانو داریم و از همسرم خواستند برایشان پیانو بزنند. موسیقی شرق ایران- در کنار موسیقی آذری و کردی- جزو سبک های موسیقی هنری منطقه هست و برای خود اصالتی دارد. در موسیقی پاپ هم موسیقی افغانی حرفی برای گفتن دارد.
افغانستانی ها در ایران خیلی دوست دارند به پارک ها و سایر مراکز تفریحی بروند و خوش بگذرانند. البته یک عده ازاین موضوع ناخشنود هستند (که البته به نظر من باید آب بخورند، این دلخوری -برعکس دلخوری کارگران به دلیل نگرانی به خاطر امنیت شغلی- پایه و اساسی منطقی ندارد و ناشی از نژادپرستی است.) به هر حال چه خوشمان بیاید چه نیاید افغانستانی های مقیم ایران بیشتر دنبال شادی در زندگی هستند تا دنبال این که تعصب مذهبی شان را به ما تسری دهند. دست کم مشاهدات محدود من چنین نشان می دهد. دوستم در لواسان زندگی می کند و می گوید کیف باغ ها و استخرهای لواسان را همین سرایداران و باغبان های افغانستانی می برند. صاحبان آنها اغلب در خارج هستند و باغ و استخر و ویلا در اختیار سرایداران افغانستانی است. آنها هم فک و فامیلشان را خبر می کنند با مینی بوس می آیند و در باغ تفریح می کنند. البته نمی دانم چه قدر صاحبان آن استخرها از این موضوع راضی باشند! در هر حال، این تصویر با تصویر «طالبان پروری» که دکتر محدثی ترسیم می کند همخوانی ندارد. بیشتر با تصویر روستایی های «اهل دل» خودمان که دنبال دلخوشی اند همخوانی دارد.
تا جایی که مشاهدات محدود من- تا قبل از دو سه ماه اخیر- نشان می دهد اگر افغانستانی های دور وبر ما، در ادغام در جامعه ایرانی مانعی در پیش رو داشته باشند این مانع، تعصب دینی نیست! مانعی که من می بینم وتا حد زیادی هم قابل درک هست حس «خود-قربانی-بینی» است. اتفاقا این حس «خود-قربانی-بینی» بین افغانستانی هایی در ایران بیشتر مشهود هست که از نظر اجتماعی در رده های نسبتا بالایی هستند. مثلا دانشجو هستند یا شغلی دارند که نیازمند سواد در حد دیپلم یا بالاتر هست. با این که آرام هستند و سعی می کنند خیلی آرام و فروتنانه صحبت کنند خیلی زود به علت سوتفاهم می رنجند و از کوره در می روند. این البته یک مقدار به خاطر تفاوت گویش هست که امکان سوتفاهم را بالا می برد و یک مقدار هم به دلیل کمبود اعتماد به نفس در کشور غریب. وقتی انتقاد بجایی از عملکردبرخی از افغانستانی ها در ایران می شود (مثلا وقتی استادی به پایان نامه شان ایراد می گیرد) برمی آشوبند و منتقد را متهم می کنند که به خاطر افغانستانی بودن آنها چنین نقدی را مطرح می سازد. در صورتی که این طور نیست. اتفاقا شاید با افغانستانی ها ی کم سواد تر در جامعه برخورد خشن تری نسبت به همتای ایرانی شان شود ولی با یک دانشجوی افغانستانی (به خصوص اگر دختر باشد) در محیط هایی نظیر محیط های دانشگاهی حتی نرم تر و مهربانانه تر از همتای ایرانی برخورد می شود. به طور متوسط چنین هست. تک و توک شاید بدرفتاری کنند ولی عموم مردم در محیط هایی نظیر محیط دانشگاهی یا ... با افغانستانی نرم تر برخورد می کنند تا با یک ایرانی. بنا به مشاهدات من همین حس خود-قربانی-پنداری مانع اصلی ادغام در سال های اخیر بوده است نه تعصب دینی افغانستانی ها. البته این موضوع هم فکر می کنم با زمان حل بشود. خود افغانستانی ها باید این مانع را بردارند. ما هم نباید در تله دلسوزی مفرط بیافتیم. دلسوزی مفرط به افغانستانی، حس «خود قربانی بینی» را در آنها تقویت خواهد نمود. به همین جهت بود که من پست احساسی در حمایت افغانستانی ها در این روزهای سخت ننوشتم.
باز به نگرانی آقای محدثی باز گردیم. اتفاقا اگر افغانستانی ها ، با ایرانی ها حشر و نشر نکنند احتمال این که متعصب تر بمانند بیشتر خواهد بود. یک جامعه بسته و به شدت متعصب پشت دیوار مرزها برای دموکراسی در آینده ایران بسی خطرناک تر خواهد بود تا افغانستانی هایی که سالها در ایران زندگی کرده اند و تا حدی که من در بالا اشاره کرده ام ارتباط برقرار نموده اند. مرزها را نمی توان به طور کامل بست و خود را ایمن پنداشت. تاریخ بشریت، تاریخ مهاجرت هست.
نوشته یکی از دوستان در فیس بوک. به قلم آقای حیدر بیات: «در دولت رئیسی نمیدانم به چه دلیل حجم ورود افغانها تصاعدی شد و گمان نمیکنم مسئله طالبان تنها دلیل ورود آنها به ایران باشد. چراغ سبز غیر منتظرهای به آنان داده شد و باید هر گروهی که اینکار را انجام دادهاند محاکمه شوند.
*
در مورد مهاجران افغان معمولا به تضییع حقوق کارگران اشاره میشود. اما حقوق ساکنان حاشیه شهرها نادیده گرفته میشود. واقعا بار اصلی مهاجرت برای ساکنان پایین شهر و حاشیه است. بالا رفتن غیرمنطقی اجارهها در این مناطق، شلوغ شدن مراکز درمانی و خدمات عمومی و وسائل نقلیه عمومی و نانوائیها و به ویژه محیطهای آموزشی دولتی.
پارسال مدارس جنوب تهران کلاسهایی بالاتر از چهل دانش آموزش را تجربه کردند چون موج افغانها را ثبتنام کنید در بالاشهر فضای مجازی را ترکاند و کسی هم نگفت خب تشریف بیاورید بخشی از مدارس غیرانتفاعی خود را در بالاشهرها به مهاجران اختصاص بدهید و مدارس کمکیفیت دولتی پایین شهر را بیش از این شلوغ نکنید.
*
در مورد طالبان من خوشبین بودم و هستم نه به خاطر اینکه طالبان فرق کرده است بلکه به خاطر اینکه جامعه افغانستان بسیار مذهبی است و بدون تجربه مستقیم ویرانگریهای دولت دینی توان عبور از آن را نخواهد داشت.
*
و در نهایت اینکه مسئله افغانها و مظلومیتشان و رفتار سیستم حکومتی ما با آنان لکه ننگ نازدودنی از تاریخ پر چین و چروک ماست.»
اشتراک و ارسال مطلب به:


