همه مشکلات را قرار نیست ما حل کنیم

+0 به یه ن

یک نکته مربوط به کفالت مددجو در بنیاد کودک: شاید به سایت بنیاد کودک مراجعه کنیدو کودکى را برای کفالت انتخاب نمایید اما به هنگام تکمیل فرم متوجه شوید که مقرری مورد نیاز آن مددجو بیش از آن اندازه است که شما می خواستید بپردازید. لزومى ندارد حتما تمام نیاز مددجو را شما تامین کنید. شما هر اندازه که می خواهید بپردازید مقرری را تعیین کنید بقیه نیاز مددجو را -به امید خدا- دیگر نیکوکاران تقبل می کنند. اتفاقا بد هم نیست یک مددجو چند کفیل داشته باشد. علاوه بر نیاز مادی هر کدام می توانند در برهه ای نیاز معنوی یا روحی متفاوتی از او بر آورده سازند. 🍀@minjigh 



 یک عده به سایت بنیاد کودک مراجعه می کنند با دیدن این تعداد کودک و جوان معصوم نیازمند چنان احساساتى مى شوند که نمی توانند یکى را انتخاب کنند. دست آخر از سایت خارج می شوند بى آن که کفالت هیچ کدام را انتخاب کنند. در واقع چون توانمندى مالى کفالت همه این چند صد عزیز را ندارند ترجیح می دهند هیچ کدام را انتخاب نکنند! چون گمان مى کنند اگر یکى را انتخاب کنند دیگری را انتخاب نکنند در حق دیگری نامردی کرده اند! این ذهنیت نادرست هست. شما تا جایی که تمکن مالی تان اجازه می دهد یک یا چند مددجو انتخاب کنید بقیه را هم دیگر هموطنان به کفالت می پذیرند. اگر خیلی دلتان تپید که بقیه بی کفیل ماندند می توانید -مثل خود من- در بین اطرافیان براى بنیاد تبلیغ کنید تا افراد بیشترى به جمع حامیان و کفیلان بنیاد بپیوندند. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

گزارش چهارم همه با هم

+0 به یه ن

این هفته خیلی خوب برنامه را نتوانستم اجرا کنم.
شنبه یک بر نامه  ضبط با رادیو گفت و گو داشتیم که  باعث شد نتونم پیاده روی کنم. پنجشنبه  و جمعه هم مهمان داشتم.  در نتیجه وقت نکردم این دو روز را ورزش کنم. بخور بخور هم که در این دو روز "از زانو" بود. (گرته برداری از ترکی آذربایجانی). اما بقیه هفته خوب به برنامه وفادار بودم.  حتی روز سه شنبه که داشت بارون می آمد زیر باران پیاده روی ام را کردم. برای خودم نوشابه باز کنم: بسیار قهرمانانه بود!

از این که دیروز نتوستم گزارش بدهم عذر می خواهم. آرزوبلاگ دیروز یک مشکل تکنیکی داشت که نشد وارد وبسایت بشم.
اما دیدم  عزیز گزارش خصوصی داده. در گزارشش به خودش سخت گرفته که این هفته نتونسته به دلیل افسردگی و هجوم افکار منفی به ورزش بپردازه. پیش می آد! این قدر به خودتان سخت نگیرید. این هفته هر دومون سعی کنیم که جبران کنیم.
در جواب سئوال ایشان هم بگم: من روانشناس یا روانپزشک خوب سراغ ندارم.  اما شدید تاکید می کنم سراغ روانشناس یا روانپزشک  ضعیف نروید. چون می بینم حال بد را بدتر می کنند. تا مطمئن نشدید طرف کارش درسته روح و روانتان را در معرض او قرار ندهید. فعلا بیایید همین هفته هم با هم سعی کنیم برنامه هفتگی را جلو ببریم. ببینیم چی می شه.  هر وقت هم دیدیم افکار منفی به ذهنمان هجوم آورد به افکار منفی می گیم بروند گم شوند. گزارش هفته بعد شامل این هم خواهد بود که چند بار افکار منفی به ذهنمان اومد و ما به آنها گفتیم بروند گم شوند. این که شما فکر می کنید به اندازه دلخواه تان موفق نبوده اید آن قدر ها مسئله بزرگ و گنده ای نیست که با همین روش ساده قابل حل نباشه. اگر مسئله خیلی حاد تر از این بود من جرئت نمی کردم توصیه ای بکنم. اما این که چرا به اندازه دلخواهمان موفق نیستیم چیزی است که به ذهن خیلی ها می آد. هرچه قدر فهمیده تر و با همت تر باشند بیشتر هم می آد.
یکی از کسانی که دایم با این فکر دست به گریبان بود می دونید کی بود؟ لئوناردو داوینچی! خنده داره! اما داوینچی دایم خود خوری می کرد که به اندازه قابل توجه دستاورد در زندگی نداشته! خیلی خنده داره. به جوک شبیهه! وقتی افکار منفی اومد سراغتان، بگید بره سراغ قبر لئوناردو داوینچی.

پی نوشت:  در مورد روانپزشک خوب در تهران پرس و جو کردم این خانم را معرفی کردند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

گزارش سوم همه با هم

+0 به یه ن

من این هفته خوب به برنامه وفادار بودم. خودم هم حس می کنم که وزنم کم شده اما ترازو این را نشان نمی ده! ادامه بدهیم ببینیم چی می شه

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اندر حکایت مشاغل

+0 به یه ن

در شاخه فیزیک انرژی های بالا پیدا کردن شغل خیلی سخت هست. هرکسی که می آید و از من سئوال می کنه من این را به او می گم. اما کار پیدا کردن در شاخه های دیگر فیزیک مانند بیوفیزیک و...... کار پیدا کردن سخت نیست. این روزها اگر machine learning بلد باشید راحت شغل بادرآمد و مزایای بالا می توانید گیر بیاورید.


در مورد رشته های مهندسی هم باید گفت مهندس داریم تا مهندس! مهندسی داریم که درس هایش را خوب خوانده معدل بالای 18 آورده کارآموزی کرده روی قابلیت های کار تیمی و گروهی اش کار کرده و آنها را پرورانده و.... این مهندس حتما کار پیدا می کنه. با حقوق و مزایای خوب. اما مهندس داریم که در کنکور رتبه خوب آورده و وارد دانشگاه شریف شده. دیگه فکر می کنه چون وارد دانشگاه شریف شده کره مریخ را فتح کرده. درس و مشق را می ذاره کنار. شش ماه سال از این پارتی به اون پارتی می ره. شش ماه بعد از پارتی رفتن خسته می شه بعد می افته توی خط عرفان! در هر صورت درس نمی خونه. کارآموزی نمی کنه. با مهندس غیر دانشگاه شریفی هم نمی سازه! فردا هم کار پیدا نمی کنه بعدش هم خانواده اش گوش فلک را کر می کنند که ای داد بیداد! پسر نابغه ما که از شریف مهندسی گرفت کار پیدا نکرد! 🍀@minjigh

این که پزشک ها خیلی راحت پول پارو می کنند افسانه ای است که خودشان به آن دامن می زنند. یکی از تکنیک هاشون اینه که به منشی شان بسپارند که تنها یک روز هفته و در یک ساعت مشخص به همه بیماران وقت بدهند. منشی هم به بیماران تاکید می کنه همه ساعت های دیگر دکتر پره. می رویم اونجا می بینیم شلوغه. بعدش هم بیکاریم ضرب وجمع می کنیم می بینیم اگر هر روز هفته این همه مریض داشته باشه و فلان قدر از هر مریض بگیره ببین چه قدر درآمد در ماه داره!

چند روز دیگه نتایج آزمایش مان را می بریم مطبش می بینیم دکتر و منشی اش بیکار نشسته اند. در مطب مگس پر نمی زنه. خوشحال و خندان از این که امروز "شانس" آورده ایم که مطب خلوت بوده می ریم نتیجه را نشان می دهیم زودی می آییم بیرون می رویم به کار مون برسیم! دیگه فرصت نمی کنیم به این فکر کنیم که شلوغی چند روز پیش در واقع نمایشی بوده که دکتر و منشی اش راه انداختند که به ما القا کنند خیلی مهم هستند!

من ندیدم در اوج درآمد زایی بساز بفروش ها، برجسازهای شناخته شده در مهمونی های خانوادگی از "چاپ کردن پول" دم بزنند. من ندیدم ملاک های بزرگ وقتی از کنار ده هکتارزمینشان خیابان می گذاره و قیمت زمین شان سر به فلک می کشه در مهمانی های خانوادگی دم از پول پارو کردن بزنند. من ندیدم وکلایی که برای 5 دقیقه دادگاه به اندازه یک عمل جراحی 12 ساعته یک جراح، حق الوکاله طلب می کنند در مهمانی ها از پول پارو کردن دم بزنند. اما تا دلتان بخواهد در مهمونی های خانوادگی پزشک و دندانپزشک دیدم که حرف را می پیچونند و می پیچونند تا به اینجا برسانند که دارند پول پارو می کنند.

ارزشگذاری نمی کنم. فقط دارم بیان مشاهده می کنم. همه پزشکان این طور نیستند. ولی بین آنها از این تیپ زیاده. 🍀@minjigh !

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

این گوی و این میدان

+0 به یه ن

امروز اربعین هست. عده زیادى به زیارت کربلا رفته اند عده زیادى هم انتقاد مى کنند که چرا عده اول این کار را مى کنند وقتى در کشور خودمان نیازمندان بسیارى هستند که با هزینه عزادارى ها و زیارت ها مى توانند بر مشکلات معیشتى فایق آیند. من خود را کوچک تر از آن مى دانم که در مورد اعتقادات مردم نظرى دهم اما اگر به راستى عقیده دارید باید دست نیازمندان را گرفت، این گوى و این میدان: Http://www.childf.com 


 🍀@minjigh


 عملکرد و نگرش خانواده اغلب مدد جویان بنیاد کودک به گونه ای است که علی الاصول نباید نیاز مند مى شدند. خانواده اى تا این اندازه باشعور و سخت کوش وباهوش علی الاصول می بایست جزو طبقه متوسط رو به بالا بودند اما متاسفانه بد بیارى آورده اند و به این روز افتاده اند. با این حال اگر مددجو حمایت مالى شود تا بتواند درسش را ادامه بدهد، در آینده نه چندان دور می تواند خود و خانواده اش را از این ورطه فقر بیرون بکشد. 

 گفتن این که اگر "خارج" بود حتما دولت یا سازمان تامین اجتماعی از این خانواده حمایت می کرد دردی از دردهاى مددجو نمی کاهد. اصلا کدام "خارج" را مى فرمایید؟! اگر منظور از خارج آمریکا باشد بعید مى دانم از دولت ترامپ آبی برای امثال مددجویان در آنجا هم گرم شود! اگر منظور سوئد است باید به خودمان بگوییم "آخه کدامیک از ما مثل سوئدی مالیات می دهیم و مانند یک سوئدی در مسایل مالی شفاف سازی حاضریم بکنیم که انتظار تامین اجتماعی سوئدی داریم؟!" نه حکومت مان "سوئدی" است که مالیات مان را "سوئدى" خرج کند نه مالیات دهندگانمان" سوئدی" فکر می کنند و "سوئدی" عمل می کنند! سوئد را ولش کنیم! برگردیم به ایران جایی که مددجو دارد زندگی می کند. در اینجا حکومت سوئدی نداریم اما یک بنیاد کودک داریم که شرایط حمایت مالی از مددجوبان را فراهم می کند. با ماهى ١٠٠ هزار تومان می شود آینده مددجو و خانواده مددجو را ساخت🍀@minjigh 

 بنیاد کودک می گرده و کودکان و دانشجویانى نیازمندى را برای حمایت انتخاب می کنه که همت و پتانسیل لازم برای بیرون کشیدن خود و خانواده خود را از ورطه فقر دارند. اون هم از راه درست قانونى و اخلاقی. از راه تحصیل و آموختن مهارت و سپس کارآموزی و آن گاه پیدا کردن شغل! اگر در کارخیریه بوده باشید حتما با این مشاهده بیگانه نیستند که همه نیازمندان چنین پتانسیل و دیدگاهى را ندارند. در واقع درصد کمى چنین ویژگی هایی دارند. شاید در ایران تنها دو سه درصد از افراد زیر خط فقر این ویژگی ها را داشته باشند. احتمالا در هندوستان در صد افراد نیازمند که چنین پتانسیلى را داشته باشند به یک دهم درصد هم نرسد. خیلی هاشون هم آدم را از کمک و حمایتى که کرده پشیمان مى کنند (نظیر اون مشکلاتى که برای خانم کلباسی پیش آمد!) 
 اما من از حمایت از بنیاد کودک از سال ٨٨ تا کنون نه تنها پشیمان نشده ام بلکه روز به روز بیشتر هم به این کار راغب شده ام.  

تعداد نیازمندان در ایران بسیار است. درصد کمى از نیازمندان پتانسیل آن را دارند که خود را از ورطه فقر بیرون بکشند. بنیاد کودک بخش قابل توجهی از این زیرمجموعه از نیازمندان را تحت پوشش خود در می آورد. تعداد افراد تحت پوشش در سراسر ایران حدود ١٠هزار نفر است. حمایت از این عده ورای ظرفیت طبقه متوسط که بتوانند در ماه حدود صدهزار تومان برای این کار کنار بگذارند نیست. اما اطلاع رسانى و تبلیغ لازم هست. هر کدام از ما در این کار می توانیم سهیم باشیم.

 راستش من آن قدر در دور وبر خودم در ٩ سال گذشته تبلیغ کرده ام که دیگه به حالت اشباع رسیده. هرکس دور وبر من "سوئدى منش " بود قبلا کفیل شده. شما در دوروبر خود تبلیغ کنید تا "سوئدی منش " ها به جمع کفیلان بنیاد کودک بپیوندند. همان گونه که قبلا اشاره کردم از خارج از کشور هم می شه کفیل شد. 🍀@minjigh Http://www.childf.com

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

گزارش دوم همه با هم

+0 به یه ن

این هفته  به برنامه رژیم غذایی و ورزش وفادار بودم جز سه شنبه شب که مهمان داشتیم.


از برنامه های شما چه خبر؟

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

چرا علوم پایه، نه؟!

+0 به یه ن

یک دانشجو برجسته رشته های علوم پایه مثل فیزیک یا ریاضی تا سن 28-27 سالگی می تونه دکتری بگیره. بعد اگر در اروپا یا آمریکای شمالی دو-سه دوره پست-داک بگذارند و ماهی حدود 1000 یورو پس انداز کند (که به راحتی می تواندپس انداز کند)  در سنی کمتر از 35 سالگی می تواند در تهران صاحب یک خانه 100 متری شود.
آیا این روزها یک پزشک متخصص یا داروساز در ایران قبل از 35 سالگی می تواند یا در آمد خود چنین خانه ای را صاحب شود؟
تا جایی که من می دانم جواب قطعا "نه" است.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

گزارش اول همه با هم

+0 به یه ن

خوشبختانه من این هفته توانستم اندکی بیش از یک کیلو وزن کم کنم. هفته بعد باید از حضورم در فضای مجازی کم کم کنم و بیشتر  نرمش کنم. هفته دوم معمولا آهنگ وزن کم کردن خیلی کند تر می شود. اما نباید ناامید شد!

باید ادامه داد.


خطاب به همراهان کنکوری! حتما به برنامه همه با هم بپیوندید و هر هفته گزارش درس هایی را  که خوانده اید بدهید.
درس های عمومی را جدی بگیرید. اگر فیزیک یا مهندسی یا ریاضی انتخاب کنید شما دیگر فرصت نخواهید کرد ادبیات فارسی و عربی و ..... یاد بگیرید. اما در زندگی روزمره نیاز خواهید داشت نامه نگاری های اداری کنید تا به حق و حقوق خود دست یابید. در نامه نگاری های اداری بسیاری کلمات عربی خواهید یافت که اگر معنا و ریشه آن را ندانید خوف برتان می دارد. هر چه تسلط بیشتر بر عربی داشته باشید شانس موفقیت تان بیشتر می شود.
بخش عمده ای از فرهنگ ما  متاثر از دین اسلام هست و آن هم با زبان عربی عجین شده. اگر در عربی ضعف داشته باشید بخش عمده ای از این فرهنگ را نخواهید فهمید. حتی اگر بخواهید با دید نقادانه به این بخش از فرهنگ بنگرید اول باید آن را بفهمید بعد نقد کنید. 
بسیاری از روشنفکرانی که در دهه سی و چهل مدرسه رفتند چون با عربی نا آشنا بودند از این بخش از فرهنگ نقد های آبکی کردند که بیشتر متعصبان دینی را تندرو کرد. چوب این بی دانشی را هم بدجوری خوردند!
در کشور هایی مثل چچن و ترکیه و .... که سواد عربی عمومی ناچیز هست بنیادگرایی دینی به صورت بسیار متحجرانه امکان رشد بیشتری دارد. در ایران امروز بخش بزرگی از جامعه آن قدر با عربی آشنایی دارند که هر جمله عربی را «ماورایی» و «مقدس» نپندارند. در نتیجه کمتر از این لحاظ گول می خورند. 
شاید بگویید پس چرا در خود کشورهای عربی این همه گرایش های دینی واپسگرایانه رواج دارد؟ دیدگاه آنها به کل فرق دارد. مال اونها با ناسیونالیزم وپان عربیسم قاطی شده. این چچنی های بخت برگشته را هم سپر بلای خود برای اهداف ناسیونالیستی شان می خواهند. سر ما ایرانی ها دیگه محاله از این قبیل کلاه ها بره!
(کلاه های نوع دیگه سرمان می ره اما نه دیگه تا این حد گشاد!)
خلاصه این که به جای این که به این فکر کنید که «چرا باید عربی بخوانم؟» فکر تان را به این بدهید که برنامه ای بریزید که برای کنکور خوب آماده شوید. هم درس های عمومی را خوب بخوانید هم تخصصی را!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

چرا پزشکی و دندانپزشکی؟

+0 به یه ن

فکر می کنید چرا در جامعه ما والدین فرزندان را تشویق می کنند که پزشکی و دندانپزشکی بخوانند و از این که به سراغ رشته های مهندسی و علوم پایه بروند نهی می کنند؟

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نمادهایی برای جریان هویت گرایی

+0 به یه ن

حدود ده پانزده سالی است که نماد بوزقورد بین بخشی از جریان هویت گرا خواهان پیدا کرده است. من قبل از آن نه نماد را دیده بودم و نه افسانه بوزقورد را شنیده بودم.  همان طوری که قبلا گفتم من وقتی 5-6 ساله بودم خانمی از قلب قره داغ از من مراقبت می کردم. من با داستان هایی که او می گفت بزرگ شده ام.  حدود 50-60 داستان غیر تکراری از قلب قره داغ به من گفت. هر روز یک داستان جدید! در هیچ کدام از آنها به یاد ندارم که  نامی از "بوز قورد" آورده شده باشد. اصلا حال و هوای داستان های او با حال و هوای این افسانه بوز قورد بسیار بسیار متفاوت بود. یک مورد از آن داستان ها را اینجا قبلا نقل کرده ام. پیام داستان های او مفاهیمی نظیر وفاداری، نشان دادن ابتکار عمل برای حل مشکلات،  جلو رفتن با زمان و درجا نزدن در حسرت های گذشته و نظیر آن بود. حال و هوای افسانه بوزقورد کاملا متفاوت از این داستان ها (و چه بسا متضاد با آنها) است.
من فکر می کنم این داستان های آذربایجان برای بزرگ کردن بچه های امروزی در دنیای مدرن هم آموزه های ارزشمند دارند. خیلی از کارتون های والت دیسنی که تنها 60-50 سال پیش ساخته شده اند نسبت به این داستان های چند صد ساله در مورد حقوق زنان بسی واپسگرایانه تر هستند.  همین داستان ساده، به دختران می آموزد که اگر حتی تنها و تنها هم بمانند باز ارزشمند هستند و باید قدر خود را بدانند. این در حالی است که در جوامع پست مدرن امروزی دختران نوجوان عجیب خواهان توجه دیگران به هر قیمتی می شوند و فکر می کنند ارزش آنها در همین توجه هست!
داستان هایی که پرستار من در کودکی می گفت به درد زندگی امروزی می خورد اما فکر نکنم افسانه بوزقورد دردی از ما در این زمانه دوا کند! حال و هوای آن به همان 1500 سال پیش می خورد.
  اگر هم این افسانه زمانی در میان ترکان قداست داشت سده هاست که دست کم در آذربایجان و زنجان ما به فراموشی سپرده شده است.  جا به جا در سرزمین های ما  مجسمه قوچ به جا مانده از 500-600 سال پیش می بینید. قبلا هم پیشنهاد کردم که قوچ نمادبسیار خوبی برای جذب توریست هست و بهتر است عروسک ها و مجسمه قوچ برای عرضه به گردشگر طراحی و تهیه شود. اما من تا به حال مجسمه گرگ از این دوره  در آذربایجان ندیده ام! مجسمه گرگ (که نماد رم هست) مرا به یاد ایتالیا می اندازد نه یاد آذربایجان. در نام گذاری ها هم همین طور. در قدیم، "قوچ علی" نام نسبتا مرسومی در آذربایجان بوده است اما تا به حال نشنیده ام اسم کسی در آذربایجان "قورد" داشته باشد!
ماشالله-اجدادمان عملگرا بودند. وقتی اقتصادشان بر پایه دامداری و گله داری بود طبیعی بود "قوچ" که هدایتگر و عامل تکثیر گله بود ارج وقرب داشته باشد. طبیعی بود مجسمه  قوچ را بسازند و ارج نهند، نه مجسمه گرگ که گله را می درد!
در داستان هایی که در کودکی می شنیدم حیواناتی که نقش آفرین بودند عبارت بودند از "جیران"،"مارال"، "اصلان =شیر"،  اسب (مخصوصا قیر آت و بوز آت)  مار، انواع و اقسام حیوانات اهلی، انواع و اقسام حیوانات افسانه ای.
دقت کرده ام در نقش های قالی هم  همین حیوانات ظاهر می شوند. حتی در قالی  های  نقش "شکار گاه تبریز" که پر از حیوانات هست   نشانی از بوز قورد نیست.
در زندگی روزمره در آذربایجان، پدر های بسیاری دخترانشان را به منظور تحبیب، "جیران" یا "مارال" خطاب می کنند اما نشنیده ام کسی پسرش را گرگ خطاب کند! ( دخترش را هم که به طریق اولی گرگ خطاب نمی کند!)
خلاصه این که  نماد "بوزقورد" دست کم برای من نمادی ناآشنا و نامانوس که هیچ نمی توانم با آن ارتباط برقرار کنم.

ظاهرا اخیرا حمله به این نماد توسط  نهادهای رسمی شدت گرفته است. عده ای آن را مخالف اسلام می دانند. عده ای آن را نماد نژادپرستی می شمارند.
به هر حال آن دسته از جوانان که به این نماد علاقه نشان می دهند عموما نه مخالف اسلام هستند و نه کاری به مفاهیم نژادپرستی دارند.  از روی پیروی از مد شاید به این نماد  توجه نشان دهند.

اما از روی نگرانی به این جوانان که  برای پیروی از  مد به سراغ این نماد می روند توصیه می کنم چنین نکنند. هزینه و خطر آن بسیار هست.  اگر به شما به خاطر این نماد انگ ضد اسلام بودن یا انگ نژادپرستی بزنند آینده تان بر باد می رود!
ظاهرا  چند گروه تند رو و به واقع نژادپرست در برخی  کشورهای ترک نشین هستند که این نماد را برگزیده اند. اگر این نماد را برگزینید و   اونها  یک کار خشن نادرست انجام دهند،  عده ای شما را هم مقصر خواهند دانست!  در حالی که  ربطی بین ما و اونها وجود ندارد. 
همان طوری که قبلا نوشته ام استفاده از نماد های نامانوس باعث می شود نخبگانی مثل پزشک ها، کارآفرین ها، مهندس ها، بازاری ها، معلم ها  و استادان دانشگاه همشهری و همزبان خودتان از شما دوری کنند. خودتان کلاهتان را قاضی کنید ببینید دوستی پزشک و کارآفرین و معلم ها ی شهر خودتان برای شما ارزشمند تر هست یا دوستی یک گروه عجیب و غریب تند رو در یک کشور غریب!؟
فردا برای کار پیدا کردن و صد تا چیز دیگه  به دوستی  و حمایت همین  همشهری ها نیاز خواهید داشت. واقعا نمی ارزد به خاطر این نماد نامانوس، این قبیل همشهری ها را از خود برانید.
پدران عملگرا و عاقل و منطقی  ما نماد قوچ را که سازگار با اقتصاد و هویت دامداری شان بود برگزیدند. ما هم نمادی برگزینیم که به درد زندگی امروز ما بخورد نه آن که برایمان دردسر درست کند. کم دردسر داریم که  بخواهیم بوزقورد را از اعماق تاریخ فراموش شده بیرون بکشیم و  دردسری بزرگتر برای خود بسازیم؟!
نماد گرگ هم برای 1500 سال پیش که ترکان هنوز اسلام نیاورده بودند و قبایل همسایه می ریختند و غارت می کردند و  دختران را به کنیزی می گرفتند نماد خوبی بود.  باعث دمیدن حس سلحشوری و اتحاد در هنگام دفاع می شد! اما به درد امروز ما با شرایط اجتماعی امروزی نمی خورد. در واقع چند صد سال است که دیگر به درد ما نمی خورد!
شاید همان تراختور برای امروز نماد بهتری باشد. نمادی از تلفیق صنعت و کشاورزی مدرن هست. خوب هم جا افتاده. گروه های تند رو در کشورهای دور دست هم آن را انتخاب نکرده اند که برایمان دردسر ساز شود. 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل