همشهری گری

+0 به یه ن

ماجرایی که می خواهم تعریف کنم واقعی است. یک مرد جوانی بود از  یک خانواده ترک تبار آذربایجانی پرجمعیت در مرکز تهران. این مرد جوان رفته بود ژاپن. سخت کار کرده بود و سرمایه ای اندوخته بود. پدرش هم خیاط بود و مغازه خیاطی در مرکز شهر داشت. پسر به ایران  برگشته  بود و سرمایه گذاری کرده بود. با پدر و برادرش شریک شده بود. طبق روال نسل های قبل تواقفاتشان را مرامی و  شفاهی انجام داده بودند و طبق روال (حتی مرسوم تر) نسل قبل بعدا دعوایشان شده بود و پدر و پسر هر دو ادعا می کردند که دیگری پول آن یکی را خورده. پسر علیه پدر شکایت به دادگاه برده بود (این یکی خیلی مرسوم نیست. معمولا پدر پول پسر را می خورد و پسر هم به لحاظ فشار اجتماعی دم نمی زند). قاضی هم ترک بود. پدر از در  همشهری گری با قاضی در آمده بود که قاضی به نفع او حکم صادر کند. این هم از خوشمزگی های نسل های قبلی ایرانی است. از منظر پیرمرد قاضی ای که اولین بار هست که دیده، «همشهری» و «خودی» است پس با او می توان علیه فرزندی که «نخودی» حساب می شود متحد شد. گویا حق با پسر بوده است. واقعا پدر، مال واموال او را به تحریک یکی از برادرها بالا کشیده بود. از آن ور هم طبق معمول مادر، به دفاع از پدر، فیلم هندی بازی می کرد که چرا پدرت را به خاطر مال دنیا به دادگاه کشانده ای و حسابی روی روح و روان پسر بود. احتمالا  این اولین  بار در زندگی مشترک این زوج  بود که مادر این جوری تمام قد حق را به شوهرش می داد چون که فکر کرده اگر پسر به جای پدر در دادگاه برنده شود دختر مردم (یعنی عروسش) منتفع می شود اما اگر شوهرش در دادگاه برنده باشد  خود او (یعنی «ملکه مادر» یا «والده سلطان») منتفع خواهد شد.

خلاصه! علی رغم همشهری گری  با قاضی و فیلم بازی کردن ها و دروغبافی پدر «جهاندیده» ( که بنا به گفته شخص شیخ اجل جناب « بسیار گوید دروغ»)،   قاضی دادگاه رای به نفع پسر داد. چون شواهد و مدارک حقانیت ادعای او را ثابت می کرد.

حق-بنا به حکم دادگاه-  با پسر بود اما خدا می داند این جریان دادگاه و -بدتر از آن- فیلم هندی های مادر چه فشار عصبی بر پسر وارد کرده اند و  چند سال از عمر وی کاسته اند.

 

منظور امثال من از حقوق قومی و زبانی این گونه همشهری گری های کور نیست. منظورمان  ایجاد بستر مناسب بر رشد فرهنگی زبانی و اجتماعی است.  منظورم از «همشهری گری کور» دفاع از ظالم و متجاوز به اسم همشهری یا همزبان بودن است. چه مظلوم واقعه همشهری و همزبان باشد و چه نباشد! (اصلا من نمی فهمم وقتی که مظلوم هم خود همشهری است چه طور آن رفتار را به اسم همشهری گری می فروشند. اون دیگه همشهری گری هم نیست.  یک پله از همشهری هم پایین تر هست. معمولا انگیزه دیگری پشت پرده هست و به اسم همشهری گری می فروشند که یک کمی مقبولیت داشته باشد! مثلا در داستان بالا، احتمالا قاضی هم درک می کرده که اگر پیرمرد همزبان باشد پسر هم همزبان هست. اما از همشهری گری با پیرمرد در آمده و جلسات را به نفع پیرمرد سوق می داده تا به پسران درسی بیاموزد که اگر پدر حقشان را هم خورد نباید جسارت کرده شکایت کنند.  به هر حال، شواهد و مدارکی که وکیل  پسر ارائه کرده بود آن قدر متقن بوده که دیگه قاضی هم مجاب شده و رای به نفع پسر داده.) این نوع رفتار های بدوی باید در ایران فردا- ایران پسا رنسانس ایرانی- کنار گذاشته شود. به جای آن باید روی مسایلی مانند آموزش کودکان  به زبان مادری و غیر مادری و.... بر اساس آخرین یافته های علوم شناختی و علوم تربیتی کار کرد. این نوع فعالیت هاست که مد نظر ماست نه همشهری گری های احمقانه.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]