لاف شوهرداری به سبک دوستان غربی

+0 به یه ن

بیشتر دوستان خارجی من همکارانم و خانواده های آنها هستند. نیک آگاهم که فیزیکدان ها و خانواده های آنها هیچ جای دنیا تیپیکال جامعه نیستند با این حال بد نیست درباره ارزش شوهرداری در میان این خرده فرهنگ بنویسم. همسران همکاران مرد که خود فیزیکدان نیستند اصرار دارند که نشان دهند که اون قدر به دغدغه همسرشان برای تحقیق و پژوهش اهمیت می دهند که خود هم سعی می کنند یک مقدار در آن باره مطالعه کنند. سعی می کنند برنامه زندگی را طوری بچینند که به کار پژوهشی او لطمه ای وارد نشود.

منظورم دوستان غربی هستند. در فرهنگ مدرن ایران که  اهمیت قایل شدن به نظرات شوهر جایی ندارد. در فرهنگ مادربزرگانمان هم شناخت و درکی از حال و هوای یک پژوهشگر نیست. نه شناخت و درکی هست و نه لزومی حس می شود که درکی صورت بگیرد! 

اما در فرهنگ های اروپایی خانواده محور مثل فرهنگ ایتالیایی یا فرهنگ اسپانیایی و از همه بالاتر فرهنگ یهودی غربی بسیار به این نکته توجه دارند. خانواده های دانشمند پرور یهودی این امر را در حد یک هنر بالا برده اند. در این مورد کتاب ها نوشته اند. 
خوشبختانه، بعد از ازدواج خیلی زود درک کردم که اگر بخواهم با همسرم زندگی زناشویی خوبی داشته باشم و در زندگی حرفه ای خودمان به عنوان زوج پژوهشگر موفق باشیم باید همه توصیه های شوهرداری وطنی را باید دور بریزم و از زنان غربی در این زمینه بیاموزم. 
خیلی زود و به موقع درک کردم زنان ایرانی در این باره چیزی ندارند که به من بیاموزند. طبیعی هم بود که نداشته باشند. چند صد سال انقطاع در زمینه پژوهش در حوزه تمدنی ما رخ داده است. اگر خواهر رازی یا دوست-دختران ابن سینا بودند شاید چیزی برای آموختن به من داشتند اما زنان معاصر دور برم چیزی برای آموختن به من در این زمینه نداشتند!
اونهایی که خودشان را مدرن می دانستند که شوهر را موجودی یرای سرکوفت زدن می پنداشتند نه شخصی که باید هوایش را داشت که بتواند در سطح عالی پژوهش کند.  همنسلان مادربزرگم مزورانه می گفتند "قدر شوهرت را بدان " اما زیرزیرکی در گوشم می خواندند که "این شوهر بیشعور تو چرا به جای این که به جای نان باشد به فکر آب هست. تحت فشارش بذار، برود در بازار معامله کند پول درآورد، برایت طلا و جواهرات بخرد! نه آن که "تحقیقات" کند. "
کلمه "تحقیقات" را با لحن تحقیر آمیز بیان می نمودند.
با این کلیه سن من ، خیلی کم بود به درستی درک کردم، نصایح به اصطلاح دلسوزانه و حکیمانه خانم بزرگ های فامیل نسخه شکست من خواهد بود. فهمیدم که اگر من بخواهم مانعی بین همسرم و شور زندگی اش (یعنی پژوهش در امر فیزیک) شوم در هر حال شکست می خورم. یا قبول می کند و افسرده می شود. یا قبول نمی کند و رابطه مان به هم می خورد. این را هم فهمیدم که پرستیژی که کارپژوهشی درست ودرمان در دنیا می 
آورد از پرستیژ طلایی که  خانم بزرگ ها درنظر داشتند بیشتر هست. خلاصه عقل کردم و به حرف هایشان گوش نکردم. به جایش تا می توانستم از خانم های یهودی دانشمند پرور آموختم.


یک نوع دیگه هم لاف و پز در بین غربی هایی که با فردی از فرهنگی "بسیار" متفاوت ازدواج می کنند مشهود هست. خیلی اصرار دارند نشان دهند که اون قدر فکر باز دارند و اون قدر "مالتی کالچرال" هستند که رسوم فرهنگ همسر خود را می آموزند و به آنها عمل می کنند.
راستش یک مقدار لاف و پز قضیه بیشتر از واقعیت به نظرم می آید. چون همان خانم ایتالیایی که با چینی ازدواج می کند و ادعا می کند تمام آداب و رسوم غذایی چینیان را آموخته، تحمل نمی کند که  دو شهر اون ورتر در خودایتالیا خانواده ها لازانیا را اندکی متفاوت از مادرش تهیه کنند!
به هر حال این ژست و لاف مولتی کالچرالیزم مد روز هست. اونهایی که دنبال لاف مد روز هستند این را هم یاد بگیرند. همان طور که از غرب آموخته اند که قربان صدقه سگ های خیابان بروند این را هم یاد بگیرند بد نیست. "افه" دارد!

اما اون  سعی و تلاش خانواده های دانشمندپرور غربی که در نوشته قبلی ام آوردم پز و ژست و لاف نیست. واقعا در این تلاش صادقند.
به واقع داخل فرهنگشان هست.


در سالهای اخیر ازدواج های زیادی بین ایرانی و غیرایرانی رخ می دهد. ازدواج بین ایرانی ها وغربی ها روال خود را می یابد. چه اعتراف کنیم چه بخواهیم انکار کنیم اون فرهنگ اون قدر هژمونی دارد که به طور طبیعی همه چیز سر جایش می نشیند. این ژست مالتی کالچرالیزم از جانب غربیان هم کمک می کند. البته به نظرم اون هژمونی اصل کار هست و این ژست حداکثر نما و رویه.

اما در مورد ازدواج با همسایه ها -که اون هم زیاد شده -یک مقدار باید فکر شود تا تفاوت های ریز فرهنگی مسئله ساز نشود. از خطه ما بیشتر با ترکیه ای ها وصلت می کنند. شباهت فرهنگی خیلی زیاد هست. اتفاقا در صورت شباهت بسیار ، تفاوت های کوچک به چشم می آیند. مثلا اگر با یک ژاپنی ازدواج کنید و او در مجلسی پشتش را به بزرگترها کند کاملا روشن هست که به دلیل تفاوت فرهنگی است. اما وقتی یک ترکیه ای که از خیلی جهات شبیه ماست این کار را می کند خیلی عجیب به نظر می آید.

🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

قوانین ضد زن ایران گلی به سر مردان هم نزده!

+0 به یه ن


این همه محدودیت  و قوانین و ضوابط ضد زن در ایران هست اما دست آخر به مردها ی معمولی هم زیاد خوش نمی گذره. عملا همه این قوانین و محدودیت های ضد زن که در ایران -به خصوص در ۴۳ سال اخیر تحمیل کرده اند با یک واسطه سر مردها هم آوار می شه. یک اثر مستقیمش اینه که محدودیت ها برای زنان روحیه شان را کسل می کنه و اونها دق دلی و غرولندشان را سر مردان در خانه خالی می کنند. این همه محدودیت که روی دختران نوجوان  در سن بلوغ که می گذارند، باعث می شه دچار فقر حرکتی بشوند. به خصوص در حاشیه شهرها که مساحت خانه ها هم کم هست و عملا دختران نوجوان حرکتی ندارند. بعدش هم پوکی استخوان و خمودی و..... دنبالش هست. من وقتی این طبقه از زنان ترکیه ای  را با مشابه ایرانی مقایسه می کنم چالاکی زنان ترکیه ای مشهودتر هست. بار ضعف بدنی زنان ایرانی هم باز می افتد روی دوش مردان ایرانی. 
یک عده مرد بیشعور و خودخواه هستند که از این قوانین به نفع خود سو استفاده می کنند اما مردان معمولی که کمابیش منصف و باوجدان هستند از این قوانین زن ستیز ایران غیر مستقیم آسیب می بینند. فشارها رویشان مضاعف می شه.

رانندگی خشن

یکی از اولین چیزهایی که نظر توریست های خارجی را در تهران جلب می کند  رانندگی خشن و دور از گذشت )aggressive(
دختران هست! این هم باز واکنشی است در برابر این همه فشار و محدودیت روی دختران.
از فمینیسم نیست. در کشورهای غربی دختران این جور رانندگی نمی کنند.

🍀@minjigh

نکته گمشده در لاف های زنانه بانوان معاصر ایران


زنان ایرانی همه جور لاف می زنند. زنان خانه دار را بذارید لاف می زنند که قطعات تاورکرین را هم می شناسند.در یه مجلس که مسابقه لاف سر نترس داشتن هست خانمی از مقابله خود با شیر و ببر و خرس و پلنگ می گوید ، نیم ساعت دیگر در مجلسی دیگر، که نازنازی بودن مایه لاف هست از جیغ بنفشی که از دیدن یک سوسک کشیده و همه موجودات زنده را زهره ترک کرده می گوید.

در سال های دو هزار که چشم مان به جمال زنان روس در بلاد فرنگ باز می شد نوع لاف زدنشان برایم عجیب بود. همه اش می خواستند وانمود کنند که اون قدر مدرن و باکلاس هستند که اصلا روحشان خبر ندارد که به طور مثال در دنیا چوپان هم وجود دارد. آره جون عمه شان! 
برای من عجیب بود که نمی فهمیدند وقتی اون لاف را می زدند من به دیده تحقیر نگاهشان می کنم که نمی دانند بیرون از چند محله مسکو در دنیا چه خبر هست!
زنان ایرانی در امر لاف زنی و پز دادن هوشمندانه و به فراخور مجلس عمل می کنند. در یک صحبت ادعا می کنند با کمتر از ملکه انگلیس فالوده نمی خورند!در مجلس دیگر ادعا می کنند "من خودم هم اوشین هستم. خودم گوسفند های فلان روستا را بردم به چرا!" بسته به این که کدام مقبولیت دارد!
(طبیعی بود که زنان روس در آن دوره، دنبال لاف زدن باشند. از شهروندان ابرقدرت دنیا بودن به یکباره به آوارگی رسیده بودند. مجبور بودند خود را برای خودشان ثابت کنند.)


اما یک نکته هست که سالهاست زنان ایرانی در موردش هیچ لافی نمی زنند: شوهرداری. زنان همنسل مادربزرگم در این باره لاف می زدند. لافشان اغلب از این جنس بود که شوهرشان را تنها نمی ذارند. نه در وقت سختی و بیماری و نداری و نه در هنگام خوشی برای تفریح خودشان. اما این لاف بین زنان ایرانی ور افتاده. به خاطر مدرن و فمینیست شدن نیست. اتفاقا فمینیست ها لاف شوهرداری به سبک خودشان دارند که در نوشته بعدی ام به آن می پردازم.  علت این هست که قوانین و تبلیغات ضد زن ٤٣ ساله و برنامه هایی نظیر صحبت های آن خانم جلسه ای در شبکه یزد ، جامعه را از "شوهرداری" دلزده کرده. 
همسر خوب برای یک مرد بودن، دیگه در کشور ما ارزش خود را ازدست داده. نتیجه سیاست های غلط فرهنگی و قوانین ضد زن بوده.



🍀@minjigh

صحبت درباره "لاف شوهرداری" در ایران امروز اون قدر نامحبوب هست و اون قدر بیربط به نظر می رسد که دو تا متن کوتاهم در این مورد باعث شد چندین نفر از همراهان کانال آن را ترک کنند!
به هر حال، هدف من در این کانال گفتن حرف های محبوبیت برانگیز نیست. بیشتر برای دل خودم می نویسم. راجع موضوعاتی هم می نویسم که به نظرم مهم هستند.

قبلا نوشتم که در ایران امروز ، جامعه در کل و زنان جامعه (از میانسال تا جوان و نوجوان) حس نمی کنند که همسر خوب برای مردی شدن اهمیت و ارزشی دارد که بخواهند برایش تلاشی کنند.  علتش را هم من سیاستگذاری های حکومتی ضد زن و مردسالارانه در ٤٣سال اخیر می دانم. این سیاستگذاری ها، زنان را دلزده کرده.
منظورمن از تلاش برای همسر خوب بودن، تلاش برای باوفایی یا تلاش برای درک احساسات همسر و یا در نظر گرفتن موقعیت و شرایط وی… هست.  این قبیل تلاش ها اون قدر در ایران امروز از مد افتاده هست که حتی رغبت نمی کنند پز هم بدهند که من این قدر باوفایم یا آن قدر شرایط همسرم را درک می کنم. اما بین دوستان خارجی ام از این قبیل لاف ها زیاد شنیده ام.

درباره آن صحبت خواهم کرد.

🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مراسم نوروز سازگار با محیط زیست ما

+0 به یه ن

هر چند جشن نوروز از عهد باستان بوده اما فرمش به این شکلی که امروزه در سراسر ایران جشن گرفته می شه  بیشتر در دوره قاجار تکوین یافته.
در این دوره سنت های نوروز منطقه ما، آذربایجان را به کل ایران تسری داده اند.
اغلب سنت های نوروز سازگار با محیط زیست و اقلیم خشک و نیمه خشک ایران هست.
.با دو استثنا که هر دو تحفه قرن بیستم  هستند.
یکی ماهی قرمز سفره و دیگری ماهی سفید شب عید که سنت مردم مازندران بود که پهلوی ها به کل ایران تسری دادند

اگر این سنت در سطح مازندران باقی می ماند  خوب بود. اما اگر همه مردم ایران بخواهند شب عید ماهی سفید رودخانه ای بخورند نسل ماهی ور می افته. همه هم نخورند عده ای حسرت به دل می مانند که چرا نتوانستند ماهی سفید شب عید تهیه کنند. ماهی سفید پرورشی هم که چندان مالی نیست که آدم بخواهد در عید بخورد.

سنت غذای عید ما به جای ماهی سفید، دلمه هست. از قدیم اجداد ما هر چه لپه و برنج از غذای چند روز می مانند باهم قاطی می کردند و دلمه درست می کردند. یکی از دیگری خوشمزه تر!
حتی غذای شب عید هم در جهت جلوگیری از دورریز بود.


ماهی قرمز هم مشکلات زیست محیطی خود را دارد. اگر در تنگ کوچک از ماهی نگهداری کنیم به ماهی ظلم کرده ایم. اگر در تنگ بزرگ نگهداری کنیم آب هدر داده ایم. اگر در برکه ها و رودخانه های طبیعی رها کنیم به اکو سیستم آن ضربه زده ایم. (بهترین راه رها سازی در حوضچه های پارک هاست . در آنجا تخم پشه ها را می خورد و به جامعه نفع می رساند.)

🍀@minjigh

من برای فردا ظهر دلمه بادمجان درست کردم. مادربزرگم دلمه برگ مو برای عید درست می کرد. من هم بلدم دلمه برگ مو درست کنم. دو سال پیش از خاله مادرم یاد گرفتم و امسال چند بار خودم درست کردم. برگ هایش را خودم چیده بودم. اما الان من برگ مو ندارم. دلمه بادمجان درست کردم. همین هم خیلی سخت بود. وقت گیر بود. دلمه فلفل دلمه ای خیلی راحت تره. دلمه فلفل دلمه ای زود زود درست می کنم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آیا واقعا در جامعه امروز ایران، زن ها به مردها زور می گویند؟

+0 به یه ن

وقتی بحث فمینیزم پیش می آد، عده ای می گن «راجع به چی حرف می زنین؟ الان زنها هستند که به مردها زور می گن!» 

به نظر شما آیا واقعا چنین هست؟! 
جواب خود من این هست که علی العموم این طور نیست اما یک قشری از زنان هستند که در جامعه امروز ایران به مردهای دوروبرشان (به خصوص به شوهر  و برادر و پسر) زور می گویند. 
اگه گفتید این قشر از زنهای مورد نظر من کدامند؟! راهنمایی می کنم بیشتر زورگویی آنها به مردان خانواده شان از طریق محدود کردن تفریح های آنها هست. راهنمایی بیشتر می کنم: این زنها به زنهای دیگر که همفکر خودشان نیستند بیشتر هم زور می گویند. راهنمایی دیگر:  همفکران مذکر این زنان، نه تنها به اعضای خانواده بلکه به همه ملت ایران  زور می گن.  در واقع در جاهایی که دستشان بر می آید عمق نفوذ زورگویی شان فراتر از مرز های ایران پیش می رود.

هم نظرخودتان را بگویید. هم به طور خصوصی بنویسید ببینم حدس زدید منظورم کدوم قشر از زنان هست؟ البته  از انتشار نظر درست تان معذورم. حدس های نادرست را اما منتشر خواهم کرد.
اما خداییش او قشر از زنان خیلی زور می گن. از تورلیدر ها بپرسید به شما از تجربه هاشون می گن که چه طور شوهر های این زنها از دستشان نیاز روحی به سفر مجردی می یابند!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

حمایت مالی از دختران دبیرستانی و دانشجو، راهی برای کاهش صیغه بازی

+0 به یه ن

همان طوری که گفتم متاسفانه در سال های اخیر معضلی به نام صیغه و فرزندان ناشی از آن در بین طبقات محروم بیداد می کنند. بخش بزرگی از این معضل به این دلیل هست که این دختران از یک طرف نیاز مالی دارند و از سوی دیگر راهنمای خوبی ندارند که آنها را از خطرات و عواقب این کار آگاه سازد. 

مددکاران بنیاد کودک چنین آگاهی هایی را به دختران جوان مددجو می دهند تا از روی ناآگاهی به دام نیافتند. اگر ما کفالت این دختران را قبول کنیم مشکل مالی آنها هم حل می شود. در نتیجه، احتمال آن که از روی جهل و سادگی یا فقر و نیاز به آن سو روند پایین می آید.

البته آدمیزاد هست و هزار و یک احساس پیچیده و آزاد برای چیدن سیب "از آن شاخه بازیگر دور از دسترس!"
در بین همین مشاهیر ادب و موسیقی معاصر کشورمان کم نبودند کسانی که علی رغم تمکن مالی و آگاهی باز هم سراغ چیدن سیب رفتند. 


به قول "کچل" در "زنگ انشا"، دخترانمان آدمند و حق دارند امتحان کنند و اگر اشتباه هم کردند "محکم" حمایتشان می کنیم!

فعلا حمایت مالی شان کنیم که از فرط فقر و نیاز آن سو نروند.

زنگ انشا، موضوع انشا: ناموس:
🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

عشق و ازدواج

+0 به یه ن

❤️س:آیا عشق فقط عشق مادر به فرزند هست؟
ج: خیر!❤️

این ور و اون زیاد  (به خصوص از زنان ایرانی) می شنویم که عشق بین زن و مرد دروغه و تنها عشق دنیا عشق مادر به فرزند هست. در فیلم "ورود آقایان ممنوع"، مدیر مدرسه می گفت فقط دو عشق واقعی هست: ١-عشق مادر به فرزند، ٢- عشق بنده به خدا.

من درک زیادی از عشق مادری ندارم و در موردش نظری نمی دهم. اما عشق مرد به زن و زن به مرد یک واقعیت فیزیکی مشاهده پذیر و اندازه پذیر هست. عشق میزان دوپامین مغز را افزایش می دهد:

https://hms.harvard.edu/news-events/publications-archive/brain/love-brain

🍀@minjigh

"❤️آیا ازدواج با عشق خوشبختی می آورد؟❤️”

هیچ لزومی ندارد که همه ازدواج کنند. اما  برای اکثر افراد ازدواج با فرد مناسب و با عشق دو طرفه از مجرد ماندن بهتر هست.  این طوری بیشتر از زندگی لذت می برند و خصوصیات و ویژگی های خوب همدیگر را رشد می دهند.
برای اکثر افراد عشق یک  امر طبیعی است. هورمون ها در عنفوان جوانی به طور طبیعی افراد را به سمت عشق سوق می دهند. 

اگر یک دختر از ابتدا، به دلیل پیش داوری ها و کلیشه ها خاطرخواهان احتمالی را دست به سر کند احتمال این که عشق دو جانبه ای پیش بیاید کم می شود. اما اگر پیش داوری ها کنار گذاشته شود از ده بیست نفر خاطر خواه احتمالی در  محیطی مثل دانشگاه، بالاخره یک عشق و جاذبه دوجانبه هم بین دو نفر با میزان نرمال ترشح هورمون ها، شکل می گیرد.

فرض کنید عشق دوجانبه ای شکل گرفته باشد، طرفین هم به لحاظ روانی و همچنین جنسی، سالم و نرمال باشند (مرض هایی نظیر دوقطبی  یا … نداشته باشند). افرادی هم باشند که سرشان توی حساب وکتاب زندگی باشد و اهل ادا واطوار  نباشند. 
در این صورت دلیلی ندارد که این دو با هم خوشبخت نشوند. 

🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

کلیشه های مردستیز و ترک ستیز در جامعه ایران

+0 به یه ن

دو روز دیگه، روز مرد هست. هفته بعد چهارشنبه هم، روز زبان مادری است. به این مناسبت می خواهم نکته ای بگم که در دور وبر خودم زیاد دیده ام. در جامعه ایران، خوبی های مردهای ترک نسبت به همسر و فرزند دختر، نادیده  گرفته می شه و در کمال بی انصافی، به آنها انگ هایی کلیشه ای نظیر خشونت نسبت به زنان زده می شه. 
مثال های زیادی در ذهنم هست اما حوصله بازگویی آنها را ندارم. 

اما  با همجنسان و همزبانان خود که این کلیشه ها را  باور می کنند سخنی دارم.



١- برخی دخترهای آذربایجان -به خاطر این کلیشه ها -برای خاطرخواهان ترک خود، طاقچه بالا می ذارند.  
معمولا مردها، جذب دختری می شوند و عاشق باوفای زنی می گردند که ورژن مدرن تر و به روزتر  مادر  و مادربزرگشان هست. پسر از قومی دیگر -به احتمال قوی- عاشق دختران دور و بر خود خواهند شد که زبان و لهجه شان ورژن مدرنتر زبان مادرو مادربزرگشان باشد. کمتر احتمال دارد که عاشق دختری شوند که به سختی و با لهجه فارسی حرف می زند. 
اگر هم سراغ دختر آذربایجانی بیاید احتمالا به خاطر کلیشه "از ترک ها دختر بگیرید، به ترک ها دختر ندهید" هست.
 عموما، سر عشق و دلدادگی نیست.


عاشقان بالقوه یک دختر ترک آذربایجانی هم همان مردان دورو برشان هستند. 
برخلاف کلیشه،  اتفاقا مردهای خطه ما، نه تنها نسبت به زنی که عاشقش شده اند خشن نیستند بلکه اگر بتوانند دنیا را به پایش می ریزند. حیف هست به خاطر یک کلیشه بی اساس، خود را از این عشق های بالقوه محروم کنید.

٢-دکتر هلاکویی می گه اونهایی که به خاطر طاقچه گذاشتن به قومیت یا ملیت خود، می خواهند با یکی جز از قوم خویش عروسی کند معمولا در ازدواج شکست می خورد. من این را به عینه دیده ام که دخترانی که به خاطر کلیشه قلبی قره لیخ مردان ترک خواسته اند با مردانی از اقوامی که کلیشه برعکس در موردشان هست عروسی کنند
از همان جهت پشیمان شده اند. یعنی گرفتار یک مرد قلب قره از قوم دیگر شده اند. حالا دست کم مردان ما از این جهت اعتماد به نفس دارند. برای ثابت نمودن غیرت خود ، کار احمقانه نمی کنند (چون برایشان ثابت شده است). گرفتار قلبی قره ای شوید که این اعتماد به نفس را ندارد که واویلا می شود!! دایم بیخود گیر می دهد تا غیرت خود را به رخ کشد! مردان ترک دست کم به این نوع خودنمایی کمتر احساس نیاز می کنند.

٣-مردهای ترک آذربایجان معمولا میانه ای با ابراز عشق  ندارند. یک مقدارش برای این هست که فکر می کنند عمل باید گویای عشق باشد نه زبان بازی. اما مهمتر این که به دلیل عدم آموزش ادبیات ترکی ، کلمات کافی برای بیان احساس خود در زبانرس ندارند. معمولا، ابراز علاقه به زبان فارسی یا انگلیسی (حتی اگر به ادبیات این زبان ها تسلط کافی داشته باشند) کاری لوس و مصنوعی می دانند.
در نتیجه سکوت می نمایند. 

٤- اگر شوهرتان  یک کارآفرین هست و حس مسئولیت دارد که از زیر سنگ هم شده حقوق و مزایا و عیدی کارمندان و کارگرانش را فراهم سازد خیلی هوایش را داشته باشید. بدانید خیلی تحت فشار هست. به خصوص در ماه اسفند که زمانی است که داروغه ناتینگهام می افتد به جان کارآفرینان . ممکن هست تحت فشار سکته کند (همان طور که بسیاری از کارآفرینان آذربایجان در سال های اخیر علی رغم سلامت ظاهری و ورزشکار بودن سکته کرده اند). 
باری از دوششان بر دارید و سرکوفت اضافی نزنید. اگر شوهرتان سکته کند شما می مانید  و کوهی از مشکلات. هیچ کدام از اونها که شما را علیه شوهرتان به بهانه "مرد تُرک خشن بی احساس" بودن تحریک می کرد، یک لیوان آب هم دستتان نخواهد داد و یک گره از کارتان نخواهد گشود. اون وقت قدر اون مرد ترک خشن را خواهید فهمید.

٥-در حضور فرزندانتان، وقتی زنی ابله در مجالس زنانه  علیه مردان ترک داد سخن می دهد، با او هم آوایی نکنید!  فرزندانتان می بینند و با هر جمله ای که علیه مردان ترک می گویید، حس می کنند که شما دارید از پشت به پدرشان خنجر می زنید. با این هم-آوایی  دل  اون زن احمق را —که هیچ اثری در زندگی شما ندارد —به دست می آورید اما  غافل از این که باهر جمله احترام و منزلت خود را در دید فرزندان خودتان از بین می برید. 


٦- شما مادر محترم که شاکی هستید که دختران امروز  -که شامل دختر خودتان هم می شود -از ازدواج فراری هستند! آیا فکر کرده اید که یکی از علل، همین حرف ها علیه مردان ترک باشد که عمری در گوش دخترتان خوانده شده؟! 
چه انتظار  می شه داشت بعد از این همه خراب کردن ذهن دختران معصوم علیه مردان دور وبر شان؟!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ما مرفهان بی درد و دغدغه هایمان!

+0 به یه ن

قسمت ١- ما مرفهین بی درد اتفاقا خیلی هم خوب دردها را می فهمیم و درک می کنیم!

وقتی از مسایلی نظیر حفظ محیط زیست، حقوق زنان یا حقوق زبانی و نیاز به آموزش ادبیات و زبان مادری می نویسیم، یک عده جلو می پرند و با لحنی از بالا می گویند که "مردم گشنه اند. شکم شما سیر هست به این مسایل فکر می کنید که ادای روشنفکرهای مورد پسند غربی ها را در آورید."
درد این افراد قطعا گرسنگی مردم فقیر نیست والا به جای دهن کجی به این و آن در فضای مجازی یک کاری برای آنها می کردند.
اما مایلم به طور مفصل به این نقد نه چندان سازنده بپردازم. این نقد چندین و چند ایراد دارد.

اولا، برای این که درد یک عده را درک کنیم و نسبت به آنها شفقت ورزیم لازم نیست ما هم همان درد را داشته باشیم. اتفاقا چند روز پیش نوشتم که مردها و خانم هایی مثل من که زایمان نکرده ایم با خانم های باردار و زائو مهربان تریم تا خیلی از زنان که خود زایمان نموده اند. تحریک برای آزار زنان باردار کار افرادی مانند مادرشوهر اوشین هست که خود چند شکم زاییده اند!

وقتی انقلابی حکومتی سرکوبگر را با حکومت سرکوبگرتری جایگزین می کند شکنجه گران جدید اغلب شکنجه شده های زندان های رژیم قبلی اند. این واقعیت که خود قبلا طعم شکنجه را چشیده اند آنها را با زندانی مهربان تر نمی کند. کاملا بالعکس! چون خود قبلا شکنجه دیده اند بهتر می دانند چه شکنجه ای سریع تر روح و روان زندانی را (علاوه بر جسم او) می شکند در نتیجه مستقیم می روند سراغ 
بدترین شکنجه ها.

برای فهمیدن درد فقرا لازم نیست آدم خودش فقیر و تحت فشار مالی باشد. اندکی شعور و انسانیت کافی است که آدم درد اونها را بفهمد.
با کفالت مددجویان بنیاد کودک می توانیم از نزدیک با دردهای طبقاتی آشنا شویم. این آشنایی خیلی دقیق تر و عمیق تر از آشنایی کسانی است که با زدن انگ "نفهمی به دلیل شکم سیری"، امثال ما 
را می خواهند خفه کنند. وقتی کفیل بنیاد کودک می شوید کم کم برایتان روشن می شود که چه قدر آن قبیل حرف ها و پرخاش ها بی اساس هست.
در نوشته بعدی ام شرح می دهم که اتفاقا مطالباتی نظیر حقوق زنان، محیط زیست، حقوق زبانی و …. نه تنها از مسایل دنیای واقعی جامعه امروز ایران سوا نیستند بلکه راه اصولی از میان بردن بسیاری از تبعیض هاست که اشکال حاد فقر و نداری را منجر می شود.

از هر که تمکن مالی دارد دعوت می کنم که کفالت کودکان مددجو در بنیاد کودک را برعهده گیرند.
برای ساختن آینده ای بهتر و بی تبعیض تر ما به شناخت این طبقه نیاز داریم. والا دوستی هایمان می شود دوستی خاله خرسه. مثل انقلابیون سال ٥٧ می ریزیم سر کارآفرین های دلسوز که شما مرفه بی درد هستید و اونها را قلع و قمع می کنیم. دودش می رود توی چشم طبقه کارگری که از کار بیکار می شود!

با مراجعه به سایت زیر می توانید کودک یا کودکانی  را به کفالت بپذیرید:


------------
تصور مخالفان جنبش زنان فانتزی و رویای خام هست یا تصورات موافقان آن؟!

تصور مخالفان جنبش زنان از خانواده همان تصویری است که سریال های دهه پنجاه میلادی در آمریکا ترسیم می کنند: ١- یک مرد مرفه و ثروتمند و خیلی macho در راس٢- یک زن زیبا با لبخندی دلنشین در حال خدمت (ترجیحا بلوند!) ٣- بچه های تر و تمیز و حرف گوش کن  در حال لبخند وبازی اما نه در حال فریاد ویا خرابکاری.


جالبه که  دستگاه تبلیغاتی ج ا هم همین تصویر دهه ٥٠ آمریکایی را بازتولید می کنه. فقط روسری و چادر برسر مادر خانواده می کنه و اسمش را می ذاره الگوی اسلامی. نمی دانم در بیلبورد های تبلیغ حجاب شهرداری تهران چه قدر دقت کرده اید. قیافه ها را تیپ غربی می کشند. لابد فانتزی کسانی که این تبلیغات را می پسندند آن هست که چادر که کنار رود یک مریلین منروی بلوند بیرون خواهد آمد!

مخالفان جنبش زنان نگرانند که طرفداران حقوق زنان این بهشت برین خانواده را بر هم زنند.
برسر موافقان جنبش می کوبند که شما شکمتان سیر هست و مسایل حاشیه ای مطرح می کنید!

در این که در واقعیت خانواده دهه ٥٠ میلادی  آمریکا تا چه حد از این تصویر رویایی به دور بوده ، مقالات بسیار توسط خود زنان غربی نگاشته شده. من هم قصد تکرار آنها را ندارم. اما آن چه مسلم هست واقعیت خانواده ایرانی هرگز این نبوده، نیست و نخواهد بود! بیخودی از این که بهشت خیالی توسط جنبش زنان ایرانی برهم زده شود نهراسید چون که همچین بهشتی  وجود ندارد!

این تصویر حتی به خانواده های ایرانی طبقه مرفه -حتی اگر بانو موهایش را هایلایت کند و خود را با عمل جراحی بینی به مریلین منرو شبیه سازد- نمی خواند. اما اینجا بحث مان در موارد اقشار تهیدست هست.
همان اقشار که با یادآوری مصایب شان قرار هست همگان از پی گیری مسایلی چون حقوق زنان، یا محیط زیست یا حقوق زبانی دست بکشند.


اتفاقا پی گیری حقوق زنان بیشتر برای همان اقشار هست. اقشاری که به واسطه جنسیت و فقر تحت ستم مضاعف هستند. به انواع و اقسام. فعالان حقوق زن ، مشکلات همان ها را بازمی نمایانند و درصدد چاره جویی هستند. 
من متخصص امر نیستم. مقالات فعالان زنان را در سایت های فمینیستی ایرانی بخوانید تا دریابید که اتفاقا این بحث ها برای حل مسایل برخی از تحت ستم ترین بخش های فقیر جامعه هست.

🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

در هر چی هم شکست خورده باشند، در ریختن قبح صیغه موفق بوده اند

+0 به یه ن

در اوایل انقلاب، تلویزیون ج ا صیغه میغه تبلیغ نمی کرد. هنوز این چیزها قباحت داشتند.  تا این که در یکی از خطبه های نمازجمعه، رفسنجانی دانشجویان را به ازدواج موقت تشویق کرد. مانند خیلی از حرکت های ویرانگر ( خصولتی سازی، عادی سازی استثمار مستضعف و….) سنگ بنای این حرکت ویرانگر را هم رفسنجانی گذاشت. (حالا خیلی ها دارند از او مجسمه عدالت و آزادی می سازند!!)
من اون موقع بچه بودم و این حرفها برایم چندان اهمیتی نداشت. اما یادمه دانشجویان پسر خیلی به این موضوع ارجاع می دادند و به شوخی می گفتند مرجع تقلید ما رفسنجانی است.

از دهه هستاد، تبلیغ سیستماتیک صیغه و چند همسری از بودجه حکومت و توسط نهادهای حکومتی اوج گرفت.
نتیجه این شده که مردهای ولنگار جری شده اند.
کم نیستند زوج های پزشک که در زمان دانشجویی ازدواج کرده اند و پا به پای هم تلاش نموده اند تا از فقر دانشجویی به ثروت پزشکان متخصص برسند. زن هم به اندازه مرد -و شاید هم بیشتر- تلاش کرده تا این زندگی را بسازد. هنوز هم زیباست و جذاب. اما مرد با بیشرمی می رود سراغ صیغه ووقتی با اعتراضات زن رو به رو می شود با وقاحت صدایش را بلند می کند و می گوید که این حق من هست. این درجه از وقاحت را از کجا آورده؟! از همین تبلیغات بیست سی ساله ج ا.  هر چند صیغه از قدیم در کشور ما بوده ولی این درجه از وقاحت در کشور ما تازگی دارد. باور کنید مردان زمان قاجار را هم زنده کنید و شاهد این ماجرا نمایید حق را به زن خواهند داد نه به مرد! خود ناصرالدین شاه یا فتحعلی شاه هم این طوری صدا کلفت نمی کرد بگوید این حق من هست. سعی می کرد بهانه ای برای توجیه تجدید فراش بتراشد که زنان قبلی اش کمتر حرص بخورند.

زمان پهلوی دوم، فیلمسازان و نویسندگان مستقل و مردمی در قبح صیغه و چمد همسری و اثرات شوم آن بر خانواده زیاد می نوشتند و فیلم می ساختند. فیلم های  نصرت  کریمی یا 
رمان "شوهر آهو خانم" در نمودن ویرانگری  این قبیل کارها موفق بودند و به اندازه کافی در جامعه تاثیر می گذاشتند. بودجه ای هم از بیت المال صرف آنها نمی شد. خود مردم خریدار این تولیدات بودند.


این درجه از وقاحت و ریختن قباحت صیغه، نتیجه ٣٠ سال تبلیغ وسیع با بودجه کلان از درآمد نفت و مالیات های من و شماست. پولی که می بایست صرف آموزش های مفید  برای جامعه می شد صرف ایجاد این وقاحت ویرانگر برای خانواده ها شده است.

🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بلایی که تبلیغ سیستماتیک صیغه و چندهمسری بر سر جامعه آورده

+0 به یه ن

مدتی است که در شرح حال کودکان نیازمند بسیار می بینیم که حاصل ازدواج های موقتی هستند که پدر بی مسئولیت از آب در آمده و دررفته!  چند سال پیش از این خبرها نبود. تا چند سال پیش پدر کودکان نیازمند یا از دنیا رفته بودند یا هم از شدت کار و زحمت به بیماری دچار شده بودند یا در بدترین وضعیت، زیرفشارها کم آورده بودند و معتاد شده بودند.  این بساط صیغه  جدید هست! از دوستی که مددکار مجرب هست سئوال کردم آیا قبلا هم همین برنامه ها بوده و گزارش نمی دادید یا واقعا جدید هست؟ جواب داد که به واقع زیاد شده! 
سن بچه ها از ١٨ سال به پایین هست. این پدیده شوم از وقتی این گونه زیاد شده که نهادهای تبلیغاتی کشور پول بیت المال را صرف تبلیغ صیغه کردند و از آن قبح زدایی نمودند.

در بین طبقات مستضعف چنین معضلی را به وجود آورده. بنیان خانواده های طبقه متوسط را هم جور دیگر بر هم می زند. 
 مردانی را که میل عیاشی دارند وقیح و گستاخ می سازد. شاید بگویید این چیزها از قدیم هم بوده. بله! بوده ولی این وقاحت و حق-به-جانبی مرد عیاش و خیانتکار است که در خانواده های  نیمچه مدرن جدید هست. من به خانواده های سنتی پنجاه سال پیش کاری ندارم. اونها سیستم زندگی شان چیز دیگه ای بود.
اما در خانواده های نیمه مدرن که زن و مرد دوشادوش هم زحمت می کشند و به تمکن مالی می رسند بعد مرد شروع به عیاشی می کند دعوا پیش می آید!
وقتی مرد با استناد به این همه برنامه تبلیغی درباره صیغه، خودرا محق می خواند خشم زن صد چندان می شود. طفلک بچه های این خانواده ها! داغون می شوند! داغون!
قبل از انقلاب فیلمسازانی  مثل نصرت کریمی صیغه و چند همسری را هجو می کردند. اون موقع در میان تحصیلکرده ها این کارها قباحت داشت. الان کلی از بودجه مملکت صرف آن می کنند که قباحت زدایی کنند. اثرات مخرب این تبلیغات بر خانواده ها را می توان به عینه دید. 

حضرات عیاشان هم جالبند! بعضی هاشون نه ج ا و نه اسلام را قبول ندارند اما وقتی به عیاشی وقیحانه و گستاخانه می رسند صد در صد موافق تبلیغات صدا وسیما و سایر نهادهای حکومتی در این زمینه می شوند.

پی نوشت: من نمی خواهم بگویم ازدواج موقت همیشه و در همه حال غلط هست. شاید برای بیماران سخت که ازدواج دایم میسر نیست اما نیاز جنسی دارند راه حل مناسبی باشند. اما اونی که تمکن مالی برای حمایت از کودک ندارد غلط می کند صیغه می کند و کودکی به وجود می آورد. اونی که همسری وفادار دارد غلط می کند با صیغه یکی دیگه به او خیانت می کند و بعد در خانه با گستاخی لرزه بر اندام فرزند می اندازد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل