بزرگان قشقایی و تصویرگری مخدوش از آنان در سووشون

+0 به یه ن

خانم نرگس آبیار، اخیرا سریالی از روی رمان سووشون خانم سیمین دانشور ساخته است. از قرار معلوم حاشیه های این سریال بسی بیشتر از متن آن است!  قوم لر اعتراض کرده اند و سازنده عذر خواهی کرده. این کارزار را هم در اعتراض به  تحقیر قوم قشقایی در  سریال سووشون است: 

https://www.karzar.net/249221

من رمان سووشون  را سالها پیش خوانده بودم.حس می کنم  همان  یک بار خواندن رمان بیش از کافی است و دیگه نمی خواهم سریالش را هم ببینم. در سریال دو شخصیت واقعی از خان های قشقایی هستند. دو شخصیت واقعی که هم در زندگی واقعی در حق شان ظلم شده و هم رمان  سووشون در حق شان جفا کرده.

خانم شیرین کریمی سال ها پیش از ساخته شدن این سریال  نقدی بسیار متین و استوار بر رمان سووشون نوشته است. نقد خانم شیرین کریمی- به دلیل آگاهی بخشی- بسی بیشتر از خود رمان سووشون – که اطلاعات غلط می دهد وتصورات غلط ایجاد می کند- ارزش خواندن دارد. آن را می توانید در لینک  زیر بیابید:

https://meidaan.com/archive/74599

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

منم! منم معیار تعادل!

+0 به یه ن

همان طوری که می دانید در زمان محمد رضا شاه ، یک وزیر آموزش پرورش بود به نام فرخ رو‌پارسا که دست بهشتی و باهنر  را باز گذاشته بود که کتاب دینی تدوین کنند اما بعد از انقلاب بلافاصله  خانم فرخ رو پارسا را اعدام کردند. از فرخ رو پارسا نقل می کنند که شعار او «نه چادر ‌ و نه مینی ژوپ» بود. گویا از همان زمان به طور سیستماتیک در مدارس می آموختند که اشکالی ندارد به تنبان همدیگر-به خصوص به تنبان دختران- کار داشته باشیم!  خیل عظیم بانوان متولد سی و چهل دانش آموخته همین مکتب بودند و بادی به غبغب می انداختند و می گفتند «من می گویم باید در پوشش تعادل داشت،» والبته که معیار تعادل چیزی نبود جز سلیقه شخصی همان بانو. در دوران نوجوانی که دختران باید هویت خود را با امتحان تازه ها بیابند مجبور به رعایت معیارهای تعادل مادر یا معلم شدند و نوجوانی نتوانستند بکنند!

حالا سئوال من این هست لباس محلی که آن روزگاران هنوز خیلی رایج بود در این معادله «نه چادر ‌ ونه مینی ژوپ» خانم‌وزیر چه جایی داشت؟

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اعتمادسازی لازمه پیشبرد طرح ها

+0 به یه ن

من دیشب برنامه علی بندری را در مورد «دوران طلایی اقتصاد ایران با تورم دو درصدی» تماشا کردم. در مورد کارنامه عالیخانی است که تعریفش را زیاد شنیده ایم. راستش هیچ کار خاصی که نبوع اقتصادی آن چنانی بخواد و ابتکار عمل آنچنانی لازم داشته باشه نکرده. دست کم در ویدئو چنین چیزی ندیدیم! نکته ای در ویدئو نبود که  هوشمندی آن مرا هیجان زده کنه. گاهی که کارنامه بزرگانی مثل بنجامین فرانکلین را مرور می کنم از هوشمندی و ابتکار عمل این بزرگان چنان هیجان زده می شوم که از شدت هیجان بالا و پایین می پرم! حتی چیزهایی که بندری می گفت «دکتری اقتصاد» هم نمی خواد. به عقل من هم که در اقتصاد سررشته ندارم می رسید. مرا هم جای او می ذاشتند کمابیش همین کارهایی می کردم که او کرد. در واقع بهتر از او هم عمل می کردم. مثلا به جای رومانی فلک زده می خواستم از آمریکا صنعت تراکتور را وارد کنیم تا شیار های افقی (به جای درشیار در راستای شیب) روی تپه ها بزنه واین همه باعث فرسایش خاک نشه.

ذوب آهن را در کنار خلیج فارس می زدم نه در کنار زاینده رود. 

 به جرئت می گویم اگر من جای عالیخانی بودم قطعا از او هم بهتر عمل می کردم  و صنایعی که در دوره من وارد می شد این همه عیب و ایراد با خود به همراه نداشت. نگویید بعد از شصت سال تو داری ایراد می گیری! نه خیر! اون موقع هم کارشناسانی بودند که این نکات را گوشزد کردند اما گوش شنوایی نبود. من اگر جای عالیخانی بودم گوش شنوای بهتری برای کارشناسان داشتم. البته من ۸ سال تحمل نمی شدم. شاه مرا زودتر برکنار می کرد.

به هر حال ببینید بقیه مسئولان چه قدر تر می زنند که عالیخانی را بعد از ۶۰ سال هنوز به چشم می کشیم!

یک نکته مهم در کارنامه عالیخانی که علی بندری هم بسیار بر آن تاکید کرد جنبه اعتمادسازی بود. اعتماد سازی برای پیشبرد برنامه ها، خیلی مهم هست. چیزی که من می کوشم نشان دهم این هست که بدون چنین اعتماد سازی بین کشاورزان حوضه دریاچه اورمیه نجات دریاچه میسر نخواهد شد. باز هم در این باره خواهم نوشت.


------------------

برای نجات دریاچه اورمیه، لازم هست که کشاورزان و صنعتگران منطقه به برنامه ریزان  احیای دریاچه اعتماد حاصل کنند. وقتی  آنها وعده می دهند که در صورت کاهش مصرف آب، کشاورزان و صنعتگران از تسهیلات ویژه ای برخوردار خواهند شد اعتماد کنند و باور نمایند که وعده عملی خواهد شد. همین طور باید اعتماد کنند که این وسط عده ای از رانت برخوردار نخواهند شد و همگان در برابر ضوابط به یکسان خواهند بود. اگر کشاورزان باور نکنند که وعده ها عملی خواهد شد با برنامه های کاهش مصرف آب همکاری نمی کنند. اگر گمان کنند که این محدودیت فقط برای آنهاست و «نورچشمی ها» مستثنی خواهند بود آنها هم زیرزیرکی به آب دزدی خواهند پرداخت. ایجاد چنین اعتمادی زمان می برد و مستلزم درستکاری، صداقت، شجاعت و ثبات قدم  از سوی مسئولان امر  است.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مسایلی که اکنون باید بحث داغ جمع های روشنفکری باشد

+0 به یه ن

نظر سنجی های مختلف دال بر نارضایتی عمومی از یک سو و ناکارآمدی های موجود از سوی دیگر و ناهمخوانی شاخص های جامعه با شاخص های حکمرانی از سویی دیگر، همگی نشان دهنده آن هست که تغییر و تحولی ژرف برای ایران در راه است. با این حال، جامعه روشنفکری ایران برای این تغییر آماده نیست و پیشروی موج ها  نخواهد توانست باشد.  مثال عرض می کنم:

1) نیروهای اجتماعی در ایران را نمی شناسیم. یا به کل نسبت به این نیروهای اجتماعی ناآگاهیم و یا بسته بندی رمانتیک برایشان می سازیم و از ساز وکار آن سر در نمی آوریم.

2) همه از فساد مالی و اداری نالانیم اما مکانیزم های مبارزه با فساد را نمی شناسیم و عموما جز به مجازات مفسدان و نصحیت عمومی نمی اندیشیم.

3) عموما به این نتیجه رسیده ایم که مرکزگرایی و تمرکز برپایتخت راه کارآمدی برای اداره کشور نیست اما مکانیزم جایگزین کارآمد را هم درست و حسابی نمی شناسیم. می بینیم که شوراهای شهر و روستا که برای تمرکز زدایی تعبیه شده اند خود ناکارآمد هستند اما آسیب شناسی نکرده ایم تا ببینیم چرا؟ نمی دانیم مدیران استانی که از مرکز منصوب شده اند کارآمد تر عمل کرده اند یا آنان که به نوعی در خود استان برگزیده شده اند. 

4) آیا تجزیه استان ها در ۳۵ سال گذشته به استان های کوچک تر اداره کشور را کارآمد تر ساخته؟ آیا این تجزیه استان ها در مدیریت منابع آب  ودیگر منابع تاثیر مثبت گذاشته یا به ناکارآمدی برای مقابله با بحران های محیط زیستی افزوده؟

جواب  این سئوالات مهم را روشنفکر ایرانی که در فضای عمومی قلم می زند و به گروه هایی خط فکری می دهد نمی داند. شاید در کتاب ها و رساله هایی پاسخ های آکادمیک این سئوالات باشد اما در فضای عمومی جامعه توسط روشنفکران مورد بحث قرار نمی گیرد. تا این گونه سئوالات وارد دایره بحث های روشنفکری نشود نمی توان امید داشت که تحولات  به سوی بهتر شدن اوضاع برود.

من در نوشته هایم این نوع سئوالات را بیشتر خواهم شکافت. خود، جوابی ندارم. قصدم آن هست که ذهن ها را به سوی سئوال ها جلب کنم تا مورد مطالعه قرار گیرند. این گونه سئوال ها و جواب های آنها باید مورد بحث قرار گیرد تا سازوکارهایی بهتر و کارآمدتر از سازوکارهای موجود پخته شود. سئوال خوب نصف جواب هست. اگر بتوانیم در این مقطع، سئوالات خوب را بپرسیم می توانیم جواب خوبی برای آینده بیابیم. من قصد دارم سئوالاتی که به نظرم امروز برای ساختن آینده ای بهتر باید پرسیده شود مطرح سازم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

حیات وحش

+0 به یه ن

این روزها، فیلم غذا دادن کوهنوردان به خرس در ارتفاعات سبلان منتشر می شه. من آن فیلم را به اشتراک گذاشته بودم. آقای علی متاع نظر زیر را  گذاشتند. نظر ایشان مورد تایید من هست. . در کشورهای پیشرفته غذا دادن به حیوانات در پارک های حیات وحش به شدت ممنوع است و جریمه سنگین دارد. همین طور رها کردن ماهی قرمز در رودخانه ها و دریاچه ها و تالاب ها جریمه سنگین دارد:

یک مثل تورکی:

چوخلی محبتدن مرض حاصیل اولار

(محبت زیادی باعث مرض است)

این صحنه های به ظاهر زیبا درواقع امری خطرناک با عواقب ناخوشایند هم برای آدمها وهم برای خرسهاست.

همین دوروز قبل خرسی به صورت کوهنوردی که برایش خوراکی نداد بود با پنجه ضربه زد شانس آوردکه پوست صورتش را نکند .

الان که زمان مناسب برای رفت و آمد به قله سبلان است ومسیر صعود به قله پر از آدم و ماشین است خرسها عادت می کنند بجای اینکه خودشان در طبیعت غذا پیدا کنند نیازمند و وابسته آدمها می شوند، روزهای بعد که رفت و آمد آدمها در کوه به حداقل و یا به نقطه صفرمی رسد آنوقت خرسها برای رفع گرسنگی چه خواهند کرد؟

به هر کوهنوردی که در مسیرشان باشد حمله خواهند کرد و یا از گرسنگی تلف خواهند شد ؟ آیااززادگاهشان کوهستان برای یافتن غذا به روستاها یا شهرهای اطراف نخواهند آمد؟

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

احسان فریدی را اعدام نکنید.

+0 به یه ن



احسان فریدی  دانشجوی دانشکده فنی دانشگاه تبریز هست که  به اتهام  محاربه به اعدام محکوم شده. 

تا جایی که من می فهمم تا  وقتی کسی دست به اسلحه نبرد،«محاربه» نکرده. از قرار معلوم این جوان دانشجو جز قلم و کیبورد دست به چیزی نبرده و آن را هم جز برای دفاع از حقوق مظلومان به کار نگرفته.  در دنیای امروز یک جوان  دانشجوی ۲۲ ساله ایرانی چه کاری می تونه کرده باشه که تهدید علیه امنیت ملی تلقی بشه و مستوجب اعدام باشه؟!. جدا کنجکاو شدم و اینترنت را در مورداین جوان گشتم. گویا از پایمال شدن حقوق کارگران و معلمان می نوشت و می گفت. همین و بس! زودتر جوان مردم را آزاد کنند برود پیش مادرش. اگر هم به اشتباه سمپاتی ای نسبت به یکی از گروهک ها ی بدنام  دارد بگذارند جدا شدگان از همان گروه با گفتن خاطراتشان این جوان را آگاه سازند که از این سمپاتی دست بکشد.  مطمئن باشید گروهکی که در  زندگی شخصی اعضایش دخالت می کند و انتخاب ها و  آزادی های شخصی را در سایه ایدئولوژی محدود می کند  برای جوان امروزی هیچ جذابیتی ندارد!  چهل سال پیش برای عده ای از جوانان قدیم جذابیت داشت. ولی حتی  ما - متولدان دهه پنجاه - هم مداخله ایدئولوژیک در زندگی خصوصی مان را بر نمی تابیم چه برسد به متولد دهه هفتادو هشتاد ونود!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

فرزند آوری، معیار قضاوت؟

+0 به یه ن

خبرگزاری ها (نه فقط خبرگزاری های جمهوری اسلامی  بلکه خبرگزاری های متنوع دنیا) برای تاکید بر ابعاد فاجعه انسانی در غزه اشاره می کنند که خانواده هایی هستند که ده عضو خود را از دست داده اند. عده ای از ایرانیان (عمدتا آنان که گرایش پادشاهی خواهی دارند) بُل می گیرند که اینها چه خانواده ای بوده اند که این همه فرزند داشتند؟!

من خودم بچه ای ندارم، مادرم دو فرزند دارد. مادربزرگم ۴ فرزند داشت. مادرمادربزرگم ۵ فرزند و مادرمادرمادر بزرگم ۱۰ فرزند. (این آخری و همسرش نوه های حاج خویی بنیانگذار کبریت سازی ممتاز بودند که این روزها عکس او در کنار پاول هوگوی آلمانی در اینترنت دست به دست می شود.) در نسل مادربزرگ مادربزرگم داشتن ده فرزند، هنجار حساب می شد. شاید نکته جالب توجه در مورد این جد مادری ما ،نه فرزندآوری فراوان، بلکه زنده ماندن هر ده فرزند او تا سنین بزرگسالی -بالای۸۰ سالگی- بوده باشد. در نسل های گذشته در همین ایران خودمان، هم مرگ و میر کودکان زیاد بود و هم فرزندآوری. اتفاقا فرزندآوری بین یهودیان هم زیاد هست. حتی خانواده های دانشمند پرور یهودی در اروپای قرن نوزده و بیستم نسبتا پرفرزند بودند. مثلا امی نوتر سه برادر داشت. 

در مجموع در جوامعی که شانس زنده ماندن کودک کم هست والدین تعداد بیشتری فرزند به دنیا می آورند.  شاید اقتضای طبیعت برای بقا چنین هست. در ایران خودمان از وقتی که مرگ و میر کودکان کاهش یافت سایز خانواده ها کوچکتر شدند. ابتدا طبقه متوسط تعداد فرزندانشان را کاهش دادند و سپس  فقرا. متاسفانه شانس زنده ماندن کودکان در مناطق جنگ زده در خاورمیانه زیاد نیست. طبیعی است که خانواده ها در این مناطق-مثل اجداد خودمان در ایران- تمایل داشته باشند که تعداد بیشتری فرزند بیاورند. آنها هم از جنس خودمان هستند. دست کم از جنس اجداد خودمان هستند.  از جنس طبیعت با انتخابات «طبیعی» که لزوما منطبق با «منطق» مبتنی بر اپتیمم سازی هزینه و فایده نیست. شما که بسی بیش از من در مورد بیولوژی می دانید به من بگویید ببینم: کجای این پروسه طبیعی تولید مثل و بقای نسل، با منطق مبتنی بر اپتیمم سازی پیش می رود؟!!! جوامع انسانی هم علی العموم با همین طبیعتشان پیش می روند و آن قدر ها که انتظار داریم به منطق مبتنی بر اپتیمم سازی کاری ندارند. صد سال بعد مرا که فرزندی ندارم کسی به یاد نخواهد آورد (احتمالا همه مقاله هایم هم فراموش خواهد شد) اما آن مادر حوثی را که در این شرایط ده فرزند آورده  به یاد خواهند آورد. منطق حیات طبیعی و بقا این هست نه آن منطقی که شما مد نظر دارید و بر اساس آن قضاوت هم می کنید.

البته اینی که گفتم به معنای حسرت نیست. بعد از این که مُردم مهم نیست که فراموش شوم. اولویت من این هست که زندگی ام را چنان کنم که می خواهم. فقط خواستم بگم در مورد جامعه  تحت فشارهای شدید، بر اساس فرزندآوری فراوان قضاوت نکنید. زندگی پیچیده تر از این ساده سازی های به ظاهر منطقی است. در بازه زمانی چند صد ساله اگر بنگرید همین پیچیدگی های «غیرمنطقی» (!!!!) ست که آن را جذاب کرده. مگر تمدن بشری کم قحطی پشت سر گذاشته؟ اگر همه می خواستند سبک زندگی شان را مثل من  بنا نهند نسل انسان خیلی وقت ها پیش ور افتاده بود و من و شما امروز اینجا نبودیم.


------------


در نوشته پیشین ام در میانه کلام گفتم که صد سال بعد احتمالا همه مقاله های من فراموش خواهد شد. در آن نوشته بحث ام سر موضوعی دیگر بود. امیدوارم این جمله ام  سوتفاهم ایجاد نکند که کارهای علمی و پژوهشی که من و یا امثال من انجام می دهیم بی اهمیت هستند و ارزشی ندارند. من (و امثال من) و مقاله های من (مقاله های امثال من) فراموش می شویم اما اثر خود را در پیشبرد علم می گذاریم. کارهای پژوهشی و آموزشی و داوری  علمی و ترویج علمی و.... که می کنیم در کارهای علمی   دیگران و روند دانش-پژوهی اثر می گذارد و این طوری علم پیش می تازد.امثال ما که کار علمی می کنیم عمر خود را تلف نمی نماییم. دانشی هم که به ما رسیده تنها کار چند دانشمند نامدار همچون نیوتن و گالیله و اینشتن نیست. البته که آن بزرگان قله های زمان خویش بودند اما اگر ده ها و صدها دانشمند و پژوهشگر دیگر که اکنون فراموش شده اند نبودند و کار پژوهشی نمی کردند این بزرگان به تنهایی نمی توانستند تا این حد علم را پیشرفت دهند. در واقع کار زیادی نمی توانستند بکنند.

برای امثال من مهم هست که تا وقتی  زنده و از نظر علمی فعال هستیم اعتبار لازم را برای کارهای پژوهشی و آموزشی مان بگیریم تا وقتی برای گرنت پژوهشی ونظایر آن اقدام می کنیم مورد تایید قرار بگیریم. اما بعد از این که فعالیت علمی مان باز ایستاد و نیازی به گرفتن گرنت و نظایر آن نبود مهم نیست که نام مان فراموش شود و یا بماند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

فراز و فرود مذهب و مسئله فساد

+0 به یه ن

در سال های اخیر، مردم ایران دایم مذهب  ونقش آن را در رتق و فتق امور کشور  و همچنین در زندگی نقد می کنند. عده ای ادعا می کنند لازمه کامروایی از بین رفتن گرایش به مذهب است. بعدش هم به درستی می گویند در کشوری مثل ایران  مذهب هرگز از بین نخواهد رفت (هرچند می تواند تضعیف شود) بنابراین امیدی به این کشور نیست.

من نمی خواهم وارد نقد این نظر شوم اما توجه شما را به واقعیتی تاریخی جلب می کنم. در دوره هایی از تاریخ معاصر همین ایران و سایر کشورهای منطقه مذهب در بین نخبگان سیاسی ونخبگان فرهنگی و علمی کمابیش از بین رفته بود. مثلا شما ۵۳ نفر بزرگ علوی را بخوانید تقریبا هیچ اشاره ای به نمادهای مذهبی در اواخر دوره رضا شاه نمی بینید. سریال دایی جان ناپلئون را که ببینید می بینید خود آن خاندان هیچ گونه گرایش مذهبی ندارند و فقط گاه برای تحریک مردم کوچه بازار علیه همدیگر، مراسم مذهبی راه می اندازند. از آن جالب تر این که شما مصاحبه رامین جهانبگلو با سید حسین نصر را بخوانید اشاره می شود که در کودکی آنها کسی در خانه نماز نمی خواند جز خدمه منزل. چرا این نکته جالب هست؟ برای این که اینان نوادگان شیخ فضل الله نوری بوده اند! همان که به جای مشروطه، مشروعه می خواست.

چنین شرایطی در کشورهای منطقه نظیر سوریه و مصر و ترکیه هم در آن سالها برقرار بود. اما بعد از چند دهه گرایش به مذهب در بین نخبگان این کشورها رشد کرد. از قرار معلوم از ناامیدی آنها از سیستم سکولار به دلیل فساد وناکارآمدی نشات می گرفت. آخرین مورد را هم در همین افغانستان داشتیم.

دربین دو حکومت طالبانی، بخش قابل توجهی از  مردم افغانستان از فساد در کشورشان ناراضی بودند و آرزوی باز گشت طالبان می کردند. البته حکومت دینی هم می تواند بسیار فاسد باشد اما به دلایل مختلف مردم این منطقه فساد حکومت دینی را تاب می آورند ولی نسبت به فساد حکومت سکولار حساسند و وقتی فساد آن را می بینند آرزوی حکومت دینی می کنند.

نکته ام این هست که اگر حکومت سکولار سازوکار مبارزه با فساد و مهار آن را نداشته باشد  در این منطقه، پایدار نمی ماند.



اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ 1 ][ 2 ][ 3 ][ 4 ]