خط آهن سراسری؟

+0 به یه ن

نقشه خط آهن ایران به اصطلاح سراسری ایران در زمان رضاشاه را  ببینیداین دیگه شاهکار «دیکتاتور دلسوز» است که صد سال هست برسر ملت منتش را می ذارند! «دیکتاتور دلسوزی» که از برکت حکمرانی ناکارآمد چهل و چند سال اخیر، آرمان و رویای حدود ۲۰-۳۰ درصد از مردم این سرزمین شده! شما را به خدا شاهکارش را بنگرید! خط راه آهن را کشیده اند اما از شیراز و اصفهان عزیزدردانه خودشان هم نگذرانده اند! حالا من نمی گم از تبریز می گذراندند. ما که ناتنی بودیم! حداقل از شیراز و اصفهانِ جان جانانشان می گذراندند!  (البته تبریز از زمان قاجار خط آهن به سوی قفقاز داشت که از سال ۱۲۹۵ خورشیدی-یعنی حدود ده سال پیش از تاجگذاری رضا شاه و چهار سال پیش از نامبرده شدن از او به عنوان سپهسالار- به بهره برداری رسیده بود! در نقشه اگر دقت کنید این خط آهن به رنگ قرمز و با برچسب خط های قدیمی تر نشان داده شده است.)

توجه کنید: هرچند خط راه آهن رضا شاه از اصفهان و شیراز و یزد و کرمان و بندرعباس و بوشهر نمی گذرد اما از «قم» که می گذرد! خوب نگاه کنید! قشنگ از اراک به سوی قم خم می شود! از اراک به تهران روی خط مستقیم نمی رود! یادآوری می کنم که حوزه علمیه قم در زمان همین دیکتاتور دلسوز توسط  حائری یزدی پا گرفت. دقت کنید: زمان رضا شاه را عرض می کنم نه زمان محمد رضا شاه. زمانی که هنوز ملکه مادر گرفتار دعوا با هوو های خویش بود و زیر سیطره شوی تاجدار خویش مجال نمی یافت سلیقه خود در کشورداری را اعمال نماید. از این جهت تاکید کردم که قدرت گرفتن  اجتماعی روحانیت در دهه بیست خورشیدی را-که مورد نقد شدید کسروی بود- به  مذهبی بودن خود محمد رضا شاه و ملکه مادر نسبت می دهندقبل از  سلسله پهلوی، عتبات در عراق مرکز تشیع بودند و حوزه علمیه قم نفوذ و قدرت چندانی نداشت. زمان رضا شاه بود که حوزه علمیه قم پاگرفت.

 به خط آهن احداثی در زمان رضا شاه برگردیم.خط آهن حتی از قم به سوی تهران مستقیم نمی رود و یک قری می دهد تا به تهران برسد. علت چیست؟ علت مهندسی -نظیر شل بودن شن های صحرا یا کوه و...- داشته یا حضرات در اونجا زمین هایی داشتند که خواستند خط آهن از آن بگذرد و قیمتشان بالا رود؟ راستی زمین های مش قاسم دایی جان ناپلئون اونجا نبود؟!!!!


البته از حق نگذریم این مسیر کوتاه تر از مسیر بوشهر-شیراز-اصفهان-تهران و یا بندرعباس-کرمان-یزد-تهران بود. اما اگر راه آهن برای مردم کشیده می شد می بایست از شهرهای پرجمعیت آن دوران می گذشت. در آن دوران قم و اراک و.... جمعیت خیلی اندکی داشتند. به علاوه به لحاظ منابع آب، قم جای مناسبی برای کلانشهر شدن نبود ونیست! این را هم خودم می دانم که نمی توان همه را راضی کرد. ولی طبعا می شود طرح را طوری ریخت که اولا در همان فاز اول عده ی بیشتری خیر ببینند و ثانیا، زیر ساخت مدولار باشد و قابلیت توسعه تدریجی داشته باشد  (یعنی بشود با خط های فرعی شهر های دیگر را هم به خط سراسری مربوط ساخت). ولی عملا چنین نشد. هنوز ساختار راه آهن کشور ما ضعیف است. اگر از اول سنگ بنا درست گذاشته می شد این همه مدعیان سازندگی که دنبال شو-آف بودند در طول دهه ها آن را تکمیل می کردند و اکنون شبکه راه آهن درست و درمونی داشتیم. من البته نمی خواهم منکر این واقعیت شوم که خط آهنی که زمان رضا شاه کشیده شد  هم از خط آهنی که روس ها در زمان قاجار از تبریز کشیدند و هم از خط آهنی که جناب احمدی نژاد برای شیراز کشید خیلی روان تر و مستحکم تر بود . در مورد اولی می شه گفت که تجربه اول بود و تکنولوژی آن زمان عقب مانده تر بود. ولی این که خط راه آهن احمدی نژاد از خط آهن رضا شاه عقب تر بود  باید خیلی مایه شرمساری مسئولان باشد. منتهی آستانه شرمساری مسئولان چهل سال اخیر  در قبال ندانم کاری هایشان خیلی بالاست. در مورد این تئوری توطئه که خط آهن سراسری رضا شاه دستور انگلیس بود من هنوز قانع نشده ام. ظن من این هست بیشتر سر لجبازی دیکتاتور مآبانه خود و به هیچ گرفتن نظر مشاوران چنین تصمیمی گرفته شده. در مورد سید ضیا شکی ندارم که «آدم انگلیسیا» بود خیلی از مصیبت های ما از حرکت های زیر پوستی همین سیدضیا نشات گرفته: از حجاب اجباری گرفته، تا نا امیدشدن پیشه وری از مجلس تا دعواهای زن و شوهری بین شاه و فرح که بیگانگان وبدخواهان از آن سود جستند و به مملکت ضربه زدند. ولی در مورد رضا شاه فکر نمی کنم آدم بیگانگان باشد. رضا شاه، «آدمِ خودش» بود. رضا شاه محصول و فرزند زمانه خویش از بطن جامعه ایران بود. جامعه ما به حال خود نیز گذاشته شود باز پتانسیل پروراندن کیش شخصیت حول و حوش دیکتاتور هایی مثل رضا شاه را دارد. این نقطه ضعف فرهنگ ماست که ما را از داشتن حکمرانی بهتر و کارآمدتر و انسانی تر از فرمانروایی «دیکتاتور دلسوز» محروم می کند. تا جایی که حتی در رویاپردازی هایمان هم جسارت نمی کنیم به چیزی فراتر از «دیکتاتور دلسوز» بیاندیشیم!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

از «نه چپ نه راست» تا «هم چپ هم راست»

+0 به یه ن

نتیجه میدان داری مطلق  چپگرایی افراطی و  راستگرایی افراطی  هر دو فساد است. در جوامعی که یکی از این دو دیگری را از میدان  خارج کرده فساد افسار گسیخته رشد کرده. چپگراها و راستگراها هر دو باید باشند که  فساد همدیگر را مهار کنند.

در سریال دانمارکی بورگن، قهرمان داستان سیاستمدار میانه رو (منظور بین طیف چپگرا و راستگراست) که برای تشکیل دولت با چپگراها و راستگراها ائتلاف می کند. در سریال می بینیم که چگونه این ترکیب جلوی رشد فساد را می گیرد. البته داستان بورگن یک داستان تخیلی است اما ریشه در فرهنگ سیاسی دانمارک دارد. همان طورکه می دانید دانمارک جزو کم فسادترین کشورها از نظر مالی و اداری است.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تاثیر تحریم ها در گسترش فساد

+0 به یه ن

تحریم ها باعث می شود که معاملات شفاف بین المللی میسر نباشد و معاملات لازم برای کشور در بازار سیاه انجام گیرد. بازار سیاه، راه را بر فساد مالی و دزدی های واسطه ها و دلال ها باز می کند. برای آنان که از فساد مالی سود می برند تحریم های اقتصادی نعمت هستند. مردم مظلوم ایران- به خصوص اقشار فرودست و زیر خط فقر- هزینه این تحریم ها را می پردازند. برای انگل زاده ها این تحریم ها نعمتند.

فردا روزی اگر نظر ما مردم را در حکمرانی کشور جویا شوند باید خواهان تنش زدایی از روابط خارجی با همه کشورهای دنیا باشیم تا تحریمی بر ما تحمیل نشود. البته قرار نیست پادوی هیچ کشوری- ولو بسیار ثروتمند و قدرتمند- بشویم. در روابط خارجی- نظیر روابط شخصی وخانوادگی- بهتر است که آدم با کسی سر جنگ نداشته باشد. مخالفت با کسی یا کشوری را تبدیل به یک دعوای هویتی-حیثتی نکند. اما از سوی دیگر، بهتر است بیشترین روابطش را با کسان یا کشورهایی در حد و حدود خودش  داشته باشد. به طور مشخص اگر از من بپرسند می گویم بیشترین مراوداتمان را باید با همین کشورهای همسایه دیوار به دیوارمان به اضافه کشورهای جنوب خلیج فارس و هند داشته باشیمسپس با کشورهای اروپایی. مراوده با همین ها برایمان مفیدتر خواهند بود. مگر این که یک تکنولوژی پیشرفته خاصی باشد که بخواهیم از آمریکا یا چین وارد کنیم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

چرا درباره مبارزه با فساد می نویسم؟

+0 به یه ن

چیزی که من می بینم این هست که شرایط فعلی ناپایدار است. به زودی تحولات عمیقی رخ خواهد داد. نسل زد با شجاعتش نقشی در تحولات و دگرگونی ها  بازی خواهد کرد. نقشی درکنار ده ها عامل دیگر از جمله عوامل نیروهای خارجی و شرایط بغرنج و پیچیده اقتصادی. اما این نسل زد هنوز تجربه  کافی برای جمع و جور کردن اوضاع پس از نشستن گرد و خاک را ندارد. اگر من این سری نوشته ها را درمورد‍‍‍مهار فساد می نویسم برای التماس در پشت در فلان رییس کنونی برای به کار گرفتن مکانیزم های مهار فساد نیست. من هم عقلم می رسه که اگر  به مسئولان فاسد امروزی بگویم سیستم مهار فساد راه بیاندازید نه تنها گوش نمی کنند بلکه با اردنگی مرا  بیرون می کنند .   نوشته های من، برای فردا روزی است که  رؤسای فعلی کنار گذاشته شوند و در خلا قدرت،  اشخاصی جدید جای آنها بنشینند که هنوز فساد زیر زبانش مزه نکرده. چند مدت بگذرد آنها هم فاسد خواهند شد. حتی در فساد روی رئیسان فعلی را سفید خواهند کرد. مگر این که در همان روزها ی خلا قدرت،  سازوکارهای مهار فساد را بچینیم. زود تند سریع فوری. آیا در آن هیری ویری، فرصت لازم برای اندیشیدن تئوریک در مورد مکانیزم های  لازم برای مهار فساد خواهد بود؟!. خیر! الان وقتش هست که در مورد مکانیزم های مهار فساد، بحث تئوریک کنیم که فردا که فرصت آن پیش آمد به کار بندیم. دیگه فردا گیج نزنیم  و فرصت را ازدست ندهیم.

چرا الان وضع ما این هست که بعد از ۵۰ سال، حدود سی درصد مردم حسرت دوران نه-چندان- رویایی پهلوی را می خورند؟!

 برای این که در سال ۵۶ این گونه بحث ها که من الان در مورد مهار فساد مطرح می کنم  در سطح وسیع بین مردم و انقلابیون، مطرح نشد. وقتی شاه و فرح رفتند و خلا قدرت به وجود آمد  نفهمیدند باید چه کنند. اگر سال ۵۶ همین بحثی که من الان می کنم در جمع روشنفکری آن زمان می شد سال ۵۷ و  مکانیزم ها را چنان، طراحی می کردند که فساد مالی و اداری تا این اندازه فرصت رشد نداشته باشد. اگر  در سال ۵۶ همین بحث ها توسط  چهل-پنجاه ساله های آن زمان در سطح اجتماع  می شد در سال ۵۷و ۵۸ ملت به جای امید بستن به پاکی و درستکاری مسئولان، به فکر مکانیزم های مهار فساد و ایجاد شفافیت و حسابرسی و پاسخگویی بودند. سیستم های مهار فساد طرح ریزی می کردند و امروز ما به اینجا نمی رسیدیم.


-----------


نقطه تعادل پس از تحولات سال ۵۷  مطابق با همان مطالبات عمومی  مردم در  نیمه دوم دهه ۵۰ بود. به طور مثال مطالبه عمومی مردم آن روز آن بود که «بنیاد پهلوی» را مصادره کنند و اسمش را بگذارند «بنیاد علوی» و بسپارند به یک مرد روحانی دایم الوضو.  خیال می کردند با  این روش فساد از این بنیاد ریشه کن می شود. درک نمی کردند که علت فساد بنیاد پهلوی نه اسم او بود ونه پوشش و وضعیت وضوی متصدی اش. بلکه به این علت بود که زیر لوای قدرت،  سیستم نظارت شفافیت و پاسخگویی درست و حسابی نداشت. دیگه متوجه نبودند که اگر نهادهای غیر پاسخگو زیر لوای قد رت را گسترش دهند و به آن هم رنگ تقدس هم بدهند تا غیر-پاسخگو-تر بشوند فساد رشد هم خواهد کرد. مطالبه  انقلابیون ۵۷ شفافیت نهاد ها و پاسخگو کردن بنیادهای تحت لوای قدرت نبود. بلکه مطالبه آنها، بخشیدن رنگ تقدس به این نهادها بود. نتیجه را دیدیم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

پاسخگویی نمایندگان مجلس شورای اسلامی

+0 به یه ن

اصل هشتاد و چهارم  قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در مورد نمایندگان مجلس:

«هر نماینده در برابر تمام ملت مسئول است و حق دارد در همه مسائل داخلی و خارجی کشور اظهار نظر نماید.»

یادم می آید در زمان آقای خاتمی وقتی می خواستند شوراهای شهر و روستا را راه بیاندازند صاحبنظران می گفتند راه افتادن این شوراها کمک خواهد کرد تا نمایندگان مجلس بهتر به این اصل عمل کنند. به گفته این صاحبنظران در غیاب این شوراها نماینده ها ی مجلس به خاطر رای جمع کردن از حوزه انتخابیه خود، به مسایل محلی آن منطقه می پرداختند و از این اصل غافل می شدند. آن صاحبنظران می گفتند از این پس نماینده های شوراها به این مسایل محلی خواهند پرداخت و نمایندگان مجلس مسایلی «فراتر» رسیدگی خواهند کرد.

راستش من معنای این اصل را نمی فهمم. «مسئول» است یعنی چی؟ یک شهروند  معمولی ساکن یزد یا کرمان چگونه می تواند نماینده تبریز و اردبیل را پاسخگو کند و یا یک شهروند اردبیل و تبریز چگونه می تواند  عملکرد نماینده یزد وکرمان را مورد پرسش قرار دهد؟ چه سازوکاری برای این پاسخگویی  اندیشیده شده است. اگر مکانیزمی برای این کار نیست  معنای مسئولیت چیست؟ آیا فقط یک توصیه «اخلاقی» است!؟ به قول آقای محمد فاضلی «قواعد بازی» اینجا چیست؟ اگر مطبوعات آزاد چالشی داشتیم باز مسئولیت در برابر تمام ملت معنی داشت. چون خبرنگاران از سوی ملت می توانستند انها را به چالش بکشند. اما.....

تا جایی که می دانم نماینده های مجلس از یک سو باید در حوزه انتخابیه خود رای بیاورند (نه از همه ملت) و از سوی دیگر باید مراقب باشد تا در دور بعدی «رد صلاحیت» نشود. قواعد بازی این هست و مشاهده من در ۲۰ سال اخیر نشان می دهد که تمام هوش و حواس نمایندگان این هست که این قواعد را رعایت کنند. بنابراین چه می کنند؟ موقع انتخابات اتفاقا دقیقا دغدغه های محلی را مطرح می سازند. مثلا در  ۱۵ سال گذشته در آذربایجان  کاندیداها وعده می دادند که مشکل خشک شدن دریاچه اورمیه را دو سوت حل خواهند کرد؟ چه طوری؟! اغلب با وعده های غیر عملی نظیر انتقال آب از مریخ!  همین وعده های توخالی شان بخش بزرگی از مشکل بود. هرچه فعالان محیط زیست رشته بودند پنبه می کردند. فعالان محیط زیست چهار سال زحمت کشیده بودند که برخی کشاورزان را مجاب به صرفه جویی در مصرف آب کنند. بعد این نماینده که این وعده را می دادند کشاورز می گفت چرا وقتی قرار است به این راحتی مشکل را نماینده ها حل کنند من خودم را زحمت دهم. خلاصه نماینده وارد مجلس می شد و وعده های انتخاباتی خود را که به مردم حوزه انتخابیه داده بود کنار می ذاشت تا وقتی که باز اعتراضاتی در شهر برای دریاچه اورمیه صورت می گرفت که باز نماینده در مجلس غوغا می کرد که اسمش سر زبان ها بیافتد و قهرمان نجات دریاچه قلمداد شود. اما زمانی که سروصدایی نبود و نماینده باید پی گیر بودجه و اعتبار اختصاص داده شده برای نجات دریاچه می شد از او خبری نبود. در این مدت چه می کرد؟! آیا بنا به این اصل، فکر و ذکرش مسئولیت در برابر تمام ملت بود؟ آیا مثلا نماینده اذربایجان که اعتبار دریاچه اورمیه را پی گیری نمی کرد زمانش را صرف پی گیری مدرسه سازی در بلوچستان یا شوری آب کارون یا فرونشست زمین در اصفهان یا حاشیه نشینی در مشهد بود؟ نه خیر! هوش و حواسش کاملا پی آن بود که سوگیری هایی کند و شعار هایی دهد از رقبا در دل ربودن از آنان که قرار است مدتی بعد صلاحیتش را تایید کند عقب نماند. معنایش این بود که حواسش بود مرتب شعار مرگ بر فلان کشور دهد و بروشور های تملق آمیز چاپ نماید.

آیا مردمی که به اینان رای داده بودند از آنها نمی پرسیدند که پس وعده هایتان چه شد؟! البته که می پرسیدند ولی در جواب، نماینده بادی به غبغب می انداخت و با لحن این که من خیلی قانونی عمل کرده ام و شما نمی فهمید پاسخ می داد:« بنا به اصل هشتاد و چهارم ......»


من  سالها عملکرد نماینده های مجلس آذربایجان را در رابطه با دریاچه اورمیه زیر ذره بین قرار داده بودم. برای همین، این مثال را زدم. نماینده مناطق دیگر و وعده هایشان را هم بررسی بکنید احتمالا کمابیش همین نتیجه را می گیرید. از این جهت آذربایجان خاص نیست.  شاید حتی یک مقدار بهتر از بقیه باشد. همین تهران را در نظر بگیرید. در برخی دوره ها «گُل» نماینده های تهران شخصی بود که عده ای خیلی طرفدارش بودند. این شخص برداشته بود از پاچه های دخترهای ساپورت پوش در خیابان عکس گرفته بود و در مجلس عکس ها را روی اسکرین بزرگ نمایش داده بود که از بی حجابی فغان کرده باشد. طبعا نماینده از آن خانم ها برای گرفتن عکس هایشان و نمایش عمومی آنها اجازه نگرفته بود!   اگر مطبوعات آزاد داشتیم سر همین مسئله خبرنگاران می توانستند آن نماینده را حسابی  به چالش کشند. اما...... ! خلاصه نماینده ها را در صحن مجلس به این بهانه به یک دل سیر چشم چرانی مهمان کرده بود!! با این مهمانی ، غریو شادی از نمایندگان مرد در صحن  مجلس شورای اسلامی برخاسته بود! انصافا دیگه کارهای نماینده های تبریز و اردبیل مراغه  هیچ وقت تا به  اندازه آن نماینده تهران، «ضایع» نبوده!  

قواعد بازی را چنان چیده اند که این نتیجه را می دهد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

شوراهای شهر و روستا

+0 به یه ن

گویا آن زمان که قانون اساسی جمهوری اسلامی را می نوشتند، در گوشه و کنار کشور اعتراضاتی به تمرکز گرایی صورت گرفته است. عقلای قوم برای این که صدای مردم پیرامونی شنیده شود، شوراهای شهر و روستا را تعبیه کرده اند. با این حال تا زمان ریاست جمهوری آقای خاتمی، شورای شهر وروستا نداشتیم. کابینه آقای خاتمی ترتیبی داد که شوراهای شهر و روستا تشکیل شوند. یادم می آید من وهمسرم که آن زمان خیلی جوان بودیم خیلی از این کار خوشنود بودیم و امید داشتیم تشکیل شوراها گره از مشکلات عدیده بگشاید و در راه محرومیت زدایی موثر باشد. دهه هاست از تشکیل این شوراها می گذرد. چه قدر این شوراها در راستای محرومیت زدایی و شنیدن صدای افراد پیرامونی موثر بوده؟ چه قدر این شوراها در حل مشکلات مردم در شهرها و روستاها موثر بوده؟ من جواب را نمی دانم. تغییر محسوس مثبتی که من هم درک کنم نمی بینم. خیلی از بنیاد ها و ساختارها در این مدت شکل گرفته اند که تاثیر مثبت آنها قابل مشاهده هست اما از شوراها من خیلی خبر مثبتی نشنیده ام. هر از گاهی خبر فساد از شورای فلان شهر و بهمان روستا می آید. در زمان انتخابات شوراها هم انواع و اقسام دعواهای چرکین صورت می گیرد. کم اتفاق نیافتاده که کسانی که می توانند صدای محرومان باشند در شورا کاندید شده اند اما کاندیداهایی که به جریان های غوغاسالار متصلند برایشان پاپوش دوخته اند. این عمل شنیع علیه کاندیداهای خانم در شهرستان ها بیشتر صورت می گیرد و در مقاصد شوم خود موثرتر است. گاه به آنها انگ بی عفتی می بندند که در شهرستان های کوچک خیلی برای یک خانم گران تمام می شود. گاه اوباش تحت فرمان جریان های غوغاسالارتهدید می کنند که بلایی سر فرزندانشان می آورند. این طوری خانم های مستقل کاندید شده را -که می توانستند صدای بیصدایان باشند - از میدان به در می کنند. خلاصه بیشتر رقابت های چرکین می بینیم تا رقابت سالم و کوشش برای حل مشکلات.

زود نپریم که نتیجه بگیریم که تمرکز زدایی -حتی در سطح شوراهای شهر و روستا-برای مردم ایران زود هست و ما فرهنگش را نداریم و..... مصاحبه محمد فاضلی با پادکست سکه را به یاد آوریم: سازوکار و قواعد بازی وقتی نادرست چیده می شود کارآمدی از بین می رود. ربط زیادی به فرهنگ مردم ندارد. فرهنگ و ارزش های ما که به ما نمی گوید که بروید و رقیب را تهدید کنید که اگر کنار نروی بلایی سر بچه ات می آوریم! «فرهنگ ما» یعنی چی؟ فرهنگ پهلوانی ما می شود فرهنگ پوریا ولی! کجا پوریای ولی چنین چیزی را مجاز می دانست؟!

نه خیر! به فرهنگ ربطی ندارد. لابد به قول محمد فاضلی «قواعد بازی» را خوب ننوشته اند. من نمی دانم ایراد قواعد بازی دقیقا در چیست. اما باید آن ایراد را یافت و درستش کرد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

چه درجه از تمرکز روی پایتخت در سیستم اداری بهینه هست؟

+0 به یه ن

سیستم ایران یک سیستم تمرکز گراست که تمام راه ها در آن به تهران ختم می شود. این امر، اعتراضات بسیاری را در گوشه و کنار کشور در پی داشته است. به نظر می رسد که بسیاری از مردم ایران به این نتیجه رسیده اند که باید درجه تمرکز اداری روی تهران کمتر شود.

برای برخی از مردم ایران که گرایش هویتگرایی دارند، مرکززدایی خود یک ارزش هست. برخی از این دوستان، برای اثبات حقانیت خواسته خود تاکید می کنند حتی در لبنان و عراق و پاکستان و..... -با آن همه مشکلات- باز هم سیستم متمرکز نیست! به نظرم متوجه نیستند که این حرف عموم شنوندگان را از سیستم غیر متمرکز فراری می دهد. اکثر مردم -چه آنان که در مرکز کشور زندگی می کنند و هویت فارس شیعی دارند و چه آنان که در استان های دیگر زندگی می کنند و هویت قومی غیر فارس و یا غیر شیعی دارند- اصل کارآمدی است. صرفنظر از مرکزگرا بودن یا نبودن، سیستمی را ترجیح می دهند که کارآمد باشد.

البته سیستم مرکز گرا -برعکس آن چه که برخی وانمود می کنند- لزوما کارآمد تر نیست!

من بارها گفته ام و باز هم می گویم که با نشستن در تهران و پول ریختن در استان های محروم نمی توان محرومیت زدایی کرد. نتیجه آن گونه پول ریختن، تورم در مناطق محروم است. معمولا باعث می شود قیمت زمین بالا رود و مردم محروم مناطق محروم، محروم تر گردند.

اگر به جای پاکستان و لبنان، از سویس و اسپانیا به عنوان مثال های سیستم اداری و حکمرانی غیرمتمرکز نام ببریم در لحظه اول مخاطبان خوششان خواهد آمد اما بعد از مکثی -به درستی- خواهند گفت «آخه ما چی مون با سویس یکی است که فدرالیزم مان شبیه آنها شود؟!» درست هم می گویند. حتی اسپانیا که به ما شبیه تر است این تفاوت اساسی را دارد که در منطقه نسبتا آرام (دست کم در ۵۰ سال اخیر) اروپای غربی ست نه در این منطقه متلاطم!

باید دقیق بررسی کرد و دید در کشور ما، چه اندازه از تمرکز بهترین کارآمدی و کم ترین هزینه و کم ترین فساد را در پی دارد. ما نهاد ها و بنیادهای متنوعی داریم که شعبه های گوناگون در استان ها دارند. همان ها را باید بررسی کرد و دید چه درجه از تمرکز یا عدم تمرکز کارآ تر از آب درآمده.

مثلا بنیاد کودک سیستم مالی متمرکزی در تهران دارد اما دست مددکاران در شعبات سراسر کشور باز هست که با سلیقه خود عمل کنند.لزوما از همدیگر الگو بر نمی دارند. اگر در هر شعبه می خواستند کارهای مالی را هم رتق و فتق کنند کار کارمندی هر شعبه سخت تر می شد و شاید نظارت هم سخت تر می گشت.

باید دید وقتی روسای دانشگاه ها از تهران منصوب می شوند عملکرد دانشگاهها موفق تر هست یا وقتی در خود دانشگاه ها انتخاب می شوند.

سمپاد هم شعباتی در سراسر کشور دارد. باید دید آیا سیستم انتصاب مدیران مدارس سمپاد یا حسابرسی مالی و..... در چه شرایطی از تمرکز گرایی بهینه بوده.

نهاد ها و سازمان هایی که شعبات متعدد در سراسر کشور دارند بسیارند. عملکرد آنها را از این نظر باید بررسی کرد و سازوکار بهینه را استخراج نمود. خلاصه این که به قول اپیزود سیزدهم پادکست سکه، باید قواعد بازی برای کارآمدی بهینه را از همین تجارب استخراج کرد و دید کدام مدل کارآمدترین هست.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دانشجویان عراقی در ایران

+0 به یه ن

بنا به برخی منابع رسمی ایران ۶۰ هزار دانشجوی عراقی در ایران هستند. بنا به برخی منابع دیگر (عمدتا عراقی) این رقم به ۱۰۰ هزار می رسد. یعنی حدود سه چهار درصد دانشجویان در  ایران الان عراقی هستند. درصد  قابل صرفنظری  نیست! باز منابع ایران می نویسند ۹۰ در صد آنها پول می پردازند. با توجه به شهریه ای که می گیرند و خرجی که می کنند به نظر می رسد که سود حاصل از هر دانشجوی عراقی آن قدر هم زیاد نیست. حداکثر بتواند هزینه های آن ده درصدی که بورسیه ایران هستند را بدهد.  در رسانه ها- به خصوص رسانه های اپوزیسیون بسیار می آید که این دانشجوها حشد الشعبی  هستند. تصویری که از آنها مخابره می شوند یک عده مرد ریشوی ریاکار و حیز هست که دختران ایرانی را مورد آزار جنسی قرار می دهند. لابد بین این ۶۰ هزار نفر این تیپ ها هم هستند اما آن تصویری که خود دانشجویان ایرانی ترسیم می کنند چیزی جز این هست. اتفاقا بنا به گفته دانشجویان ایرانی  بیشتر دانشجویان عراقی را دختران عراقی با آرایش غلیظ و لباس های تنگ ترسیم می کنند.

حتما در مورد اعتراضات در همدان علیه دانشجویان عراقی شنیده اید.صرفنظر از این که موافق جذب دانشجوی پولی از کشورهای همسایه باشیم و نباشیم این جوی که الان ایجاد شده مسموم هست.  به نظر می رسد که جریان هایی به طور کامل زیر پوستی از این مسئله سواستفاده می کنند تا جنبش پیشروی «زن زندگی آزادی» را به سمت جریان واپسگرای «مرد میهن آبادی» منحرف کنند. نکات زیر را به خود یادآور شویم تا جنبش «زن زندگی آزادی»ما در این هیاهو آسیب نبیند.

به دانشجویان دختر- اعم بر ایرانی یا عراقی یا افغان یا...- کسی حق ندارد تعرض کند. اگر تعرضی صورت گرفت خود خاطی باید تخطئه و سپس مجازات شود نه تمام مردان هم-قومیت یا هم-ملیت آن فرد خاطی. هر فردی- اعم بر زن و مرد و ایرانی و عراقی و افغان و.... مسئول اعمال خودش هست نه مسئول اعمال هم-قومی هایا همجنسی های خود.

 زنان- صرفنظر از ملیت-  در انتخاب پوشش و آرایش و پیرایش باید آزاد باشند. به محض این که بگوییم پس چرا به آن یکی زن (مثلا به دلیل عراقی بودنش) که از من آرایش غلیظ تری داشت چیزی نگفتید و به من ایراد گرفتید داریم همدست سرکوبگران زنان می شویم چرا که سرکوبگر را دعوت می نماییم که به زنی دیگر- حالا در این مورد از یک ملیت دیگر- هم سرکوبگری خود را تسری دهد. موضع اصولی ما باید اتحاد زنان از همه اقوام و ملیت ها و مذاهب و گرایش ها برای رفع سرکوبگری مرد سالارانه علیه زنان باشد.

پولی شدن دانشگاه ها،  اگر به شیوه درست انجام نگیرد، هم با خودش می تواند فساد مالی به همراه بیاورد و حتی اساتید دانشگاه را هم آلوده به فساد مالی  سازد و هم می تواند به پایین آمدن سطح علمی دانشگاه بیانجامد. چیزی که باید مراقب آن بود این موضوع هست نه یک دعوای قومی و شوینیزم ضد عرب.

در اعتراض به تعرض و یا مزاحمت جنسی به زنان، خود زنان مورد تعرض نباید توسط مردان هم-قوم خود ساکت شوند. زنان در عصر پسامهسا، نیازی به چنین قیم مآبی ندارند.  هر زمان در این گونه اعتراضات جلوتر از خود دختران به حرکت می آیند بدجوری بوی صف کشی های قدرت مردانه بلند می شود.  نتیجه اش هم اغلب جنگ قدرت بین مردان هست که ترکش هایش به زنان خواهد خورد. خود زنان جامعه نباید اجازه دهند که مردان این گونه قیم مآبانه صدای آنان را خاموش سازند.

هرگونه شعار آغشته به نژاد پرستی محکوم هست.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

از خوزستان تا آذربایجان: آلایندگی ناشی از بهره برداری غیر اصولی از معادن و منابع

+0 به یه ن

می خواهم به برخی بلاها که حکمرانی مرکز گرا با بهره برداری غیر اصولی از معادن و منابع بر سر محیط زیست آذربایجان و به تبع آن  بر سر سلامت و معیشت مردم روستاها  و شهرهای این منطقه می رسد مطلبی بنویسم. هروقت کسی چنین موضوعی را مطرح می سازد  راستگراهای افراطی و مرکزگراهای افراطی  -حتی اگر خود به شدت حتی بیشتر ازما منتقد حکمرانی فعلی باشند- با شدتی حتی بیشتر از مسئولان سعی در ساکت کردن (در واقع خفه کردن) گوینده می نمایند. با ادبیاتی حتی فاشیستی تر از آنان که از این وضعیت  مستقیم سود می کنند و خواهان ادامه وضع موجودند! این مرکزگرایان و راست های افراطی به زعم خود یک «شاه استدلال» دارند که با بیان آن می توانند هر دهانی را ببندند: «پس خوزستان چی؟ اگر بخواهیم به حرف شما را گوش بگیریم اهوازی ها هم خواهندگفت که درآمد نفت تنها باید به خوزستان اختصاص یابد اون وقت شماها هم از گرسنگی می میریدنکته اینجاست که   این استدلال به دو دلیل  مطالبه گران آذربایجان را مجاب نمی کند. اول این که گمان نمی کنند آن قدر وابسته به نفت هستند که  اگر نباشد از گرسنگی می میرند. کشور همسایه غربی شان -ترکیه- را می بینند که نفت ندارد اما به همت و تلاش مردمش و حکمرانی نسبتا خوب مسئولانش وضع مالی بدی ندارد. خودشان را از مردم آنجا پایین تر نمی دانند که با قطع درآمد نفت از گرسنگی بمیرندفکر می کنند اگر حکمرانی درست باشد همین صنایع سنتی آذربایجان به اضافه میل شدید جوانان آذربایجان به ایجاد استارت-آپ های مدرن وضع مالی شان را بدون درآمد نفتی هم بهتر می کند.دوم هم این که اگر در حق مردم خوزستان بیشتر هم ظلم می شود نه تنها توجیهی به ظلم به آذربایجان نیست بلکه بیش از پیش نشان می دهد  که سیستم معیوب هست و باید اصلاح شود.

به بلاهایی که سر معیشت و سلامت مردم آذربایجان به خاطر بهره برداری غلط از منابع می آید بعدا خواهم پرداخت. الان به مناطق نفت خیز جنوب و جنوب غربی می پردازم. تکنولوژی منسوخ باعث شده که مشعل سوزی هنوز برقرار باشد. دود ناشی از مشعل سوزی هوا را آلوده می کند و مردم منطقه را دچار به مشکلات حاد سلامت می نماید. علاوه بر آن ثروت ملی دود می شود و می رود هواگرمایش زمین را هم  تشدید می کند. گویا چند سال پیش  بودجه ای برای به روز کردن تکنولوژی استخراج کنار گذاشته بود که  اختلاس شد و صرف برج سازی در تهران-جهت پولشویی- شد. سر و ته قضیه را که می گیری به همین مسئله فساد مالی می رسی.   در تحولاتی که در کشور در آینده ای نه چندان دور رخ خواهد داد باید یکصدا به دنبال آن باشیم که ساختاری چیده شود که چنین فسادهایی در آن ناممکن شود. منتهی مرکزگراها و راستگراها چنین مطالبه ای را سخت تر می کنند. آن که از فساد ها بهره می برد طبیعی است که مطالبه گران رسیدگی به وضعیت محیط زیستی  معادن و چاه نفت  را سرکوب کند. اما ببینید بخش های  مرکزگرای افراطی و راست گرای افراطی اپوزیسیون چه قدر ابله هستند که مهر تایید بر این سیستم معیوب می زنند و طرف ظلم می ایستند بی آن که خود سود چندانی ببرند. سود فساد را یک عده دیگر می برند اون وقت این بخش از اپوزیسیون مفت و مجانی عمله ظلم می شوند و در سرکوب معترضان به مفسدان کمک می رسانند.

----------

در بالا به اثرات مخرب محیط زیستی شیوه های منسوخ  استخراج نفت و گاز در جنوب و جنوب غربی کشور داشتم و تاکیدم سر این موضوع بود که  متهم ردیف اول فساد مالی استاینجا می خواهم در مورد بهره برداری از معادن و منابع آذربایجان بگویم. در  قره داغ (ارسباران) آذربایجان شرقی هم معدن طلا هست و هم معدن مس. در منطقه تکاب آذربایجان غربی  هم معدن طلا هستطلا که می شنویم شاخک هایمان تیز می شود و گمان می کنیم معدن طلا باید ثروت بیاورد. اما متاسفانه معادن طلا در آذربایجان برای مردم محل بدبختی آورده. چند سال پیش (سال ۹۶ ) که خبر شلاق خوردن کارگران معدن طلای تکاب روح  وروان  عموم شهروندان ایرانی را  تکان داد. از  این حرکت شوم  و شرم آور هم که بگذریم استخراج غیر اصولی این معادن  برای مردم محلی مصیبت شده است. برای استخراج طلا و مس و.... باید ازمواد شیمیایی سمی استفاده شود. پروتکل هایی وجود دارد که این مواد شیمیایی سمی وارد آب ها و خاک  و هوای اطراف معدن نشود والا آب و خاک و هوای آلوده سلامت انسان ها، دام ها، محصولات کشاورزی ، درختان و حیات وحش منطقه را تهدید می کند. هم به دلیل سهل انگاری و هم به دلیل فساد مالی و گدابازی برای خرج کردن برای کاهش آثار آلایندگی، در برخی موارد پروتکل ها رعایت نمی شوند و مواد سمی به کار رفته در معادن جهت استخراج به منابع آب وخاک و هوای روستاییان و عشایر راه باز می کند. هم آمار بیماری بین آنها بالا می رود و هم دام هایشان تلف می شود و امرار معاش سنتی آنها مختل می گردد. موقعی که طرفداران محیط زیست اعتراض می کنند از جانب مسئولان جواب می شنوند که شما مخالف توسعه هستید  و نمی فهمید که ما ناچاریم  از این معادن بهره برداری کنیم تا اشتغال ایجاد کنیم. در صورتی که  طرفداران محیط زیست مخالف توسعه یا بهره برداری نیستند. فقط می گویند پروتکل ها باید رعایت شود که سلامت ومعیشت مردم محلی به خطر نیافتدبه علاوه  اشتغالزایی ناشی از استخراج معدن  در استان های فارس نشین  اتفاق می افتد. مثلا مس بعد از استخراج از معادن آذربایجان به استان کرمان منتقل می شود و در آنجا اشتغال ایجاد می کند. از  سود کارخانه های مس کرمان  در استان کرمان چند بیمارستان می سازند اما منطقه معادن که به علت این بهره برداری های غیراصولی با مشکلات سلامت دست وپنجه نرم می کنند از امکانات درمانی بی بهره می مانند. شغل های سنتی خود نظیر دامداری را هم نمی توانند  ادامه دهند چرا که دام ها به علت آلایندگی معادن تلف می شوند.

این مصایب به معادن مس و طلا خلاصه نمی شود. از بستر خشک شده دریاچه هم مواد شیمیایی -باز هم به شیوه غیراصولی استخراج می شود. حتما تبلیغات بلور کاوه را دیده اید. از وقتی من به یاد دارم در بوق و کرنا هم می کنند که این بلورهای کاوه تولید ملی هستند وسر ما منت می ذارند و وادارمان هم می کنند که به این بلورها افتخار کنیم! مجموعه بلور کاوه چندین کارخانه در استان های فارس نشین دارد اما مواد اولیه خود را  از طریق کارخانه کاوه سودا در آذربایجان شرقی تامین می کند. فعالان محیط زیستی منطقه به شدت نسبت به آلایندگی این مجموعه هشدار می دهند اما اغلب سرکوب می شوند.

ما داریم به سوی تحولات عظیم در کشور پیش می رویم. یکی از بدیهی ترین و در عین حال مهم ترین مطالبات مردمی باید این باشد وقتی  از معدنی یا چاه نفتی یا منبعی بهره برداری می شود سرمایه گذاری لازم برای کاهش اثرات مخرب محیط زیستی و سلامت آن انجام شود. همه تمهیدات -هرچه قدر هم هزینه داشته باشند- باید به کار روند تا آلایندگی این معادن به مینیمم رسد. اگر درختی قطع می شود چند نهال به جای آن باید توسط شرکت بهره بردار در منطقه کاشته شود. اگر تردد ماشین آلات و کامیون های معدن راه ها را ناایمن و شلوغ برای اهالی می کنند راه های بهتری باید  از محل سود معدن کشیده شوداگر با وجود همه تهمیدات بازهم آلایندگی ناگزیر هست باید بهترین خدمات بهداشتی و درمانی به خرج معدن برای مردم منطقه و دام های آنها فراهم گردد. اگر به حیات وحش منطقه آسیب می رسد  یک مقدار دورتر منطقه حفاظت شده برای حیات وحش به خرج معدن ایجاد گردد. اینها مینیممی است که انتظار می رود فراهم شود. در واقع قانون موجود هم بخشی از این مطالبات را الزامی کند اما بهره برداران از معادن به تعهدات محیط زیستی و سلامت عمل نمی کنند و به جایش کارهای سطحی نمایشی انجام می کنند و معترضان را سرکوب می نمایند.

برخی می گویند سود حاصل از هر معدن یا چاه نفت باید در همان استان خرج شود. این مطالبه به نظر من افراطی است. چون به مناطق محروم از معادن و منابع ظلم می شود. اما  معقول هست که  علاوه بر ملزوماتی که در بالا گفتم درصدی از سود معادن هم باز صرف خود منطقه شود.

باید سیستم های نظارتی چنان باشند که بهره برداران از معادن نتوانند از زیر این گونه تعهدات شانه خالی کنند. بدون  رسانه های آزاد و سیستم قضایی سالم و طرفدار حق و عدالت (و نه  طرفداربهره برداران آلاینده)  این امر میسر نخواهد شد.

----------

حدود ده سال پیش یکی از همشهری های ما، عکسی از دود بلند شده از پالایشگاه تبریز را به سایت تابناک فرستاده بود و خواهان رسیدگی مسئولان برای کاهش آلایندگی پالایشگاه تبریز شده بود. یکی  کامنت گذاشته: « مگه بار اولته که دود می بینی؟ باید بیایی دودهای پالایشگاه آبادان را ببینی! این که چیزی نیست

این که گفتم واقعی بود.

بله درسته! صنایع و معادن آذربایجان دارند آلایندگی محیط زیستی ایجاد می کنند. مال خوزستان حتی بیشتر! اما قرار نیست ما مسابقه تاب آوری در برابر آلایندگی ها بین استان ها راه بیاندازیم و در مورد میزان تاب آوری  قوم خود لاف بزنیم! اصلا چرا باید ریه های لطیف فرزندمان این آلودگی را تحمل کنند؟ به جای آن باید دست به دست هم دهیم و بخواهیم تا مسئولان به جای اختلاس و خوردن حق مردم، فیلترها و .... را درست کنند تا این وضعیت آلایندگی به سلامت ما و فرزندانمان و سایر جانداران ساکن کره زمین آسیب نرساند.

موضوع یک جنبه کوچک قومی هم دارد. من  این جنبه را انکار نمی کنم. اما اصل موضوع همان فساد مالی و اداری است. اتفاقا فاسدانی که جیب ها را به بهای سلامت مردم  پر می کنند راست گرایان و مرکزگرایان افراطی را  بی جیره و مواجب به خدمت می گیرند که همان ها صدای اعتراض فعالان محیط زیستی مناطق پیرامونی خفه کنند. اپوزیسیون فشل راست گرا و مرکز گرای افراطی هم نادانسته و نفهمیده-بی آن که خود سودی برند- ابزار دست آنها می شود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

فساد ناپذیری افراد یا فساد ناپذیری سیستم؟

+0 به یه ن

هرچه قدر هم سیستمی شفاف و از نظر مبارزه با فساد خوب طراحی شده باشد باز کلاهبرداران راهی بر دور زدن آن می یابندپس چرا این همه بر سیستم و ساختار پیشگیرانه از فساد تاکید می ورزم؟ برای این که اکثریت کلاهبردار نیستند و نمی خواهند باشند. اکثریت بالای ۸۰ درصد می خواهند آدم های درستکاری باشند. اما سیستم و ساختار فسادپرور همین اکثریت درستکار را آرام آرام به سمت نادرستی سوق می دهددر داستان ناهید توصیف کردم که چگونه.

ساختار را باید سالم طراحی کرد. اون اقلیت کلاهبردار که سیستم را دور می زنند با مجازات مهار می شوند. اما اگر سیستم ناسالم باشد و شهروندان درستکار را به سمت فساد براند  اقدامات تنبیهی به جایی نمی رسند.

وقتی  می گوییم سیستم اداری و... باید طوری طراحی شود که افراد به طور طبیعی از فساد گریزان باشند  برخی می گویند پس اون موقع فرق آدم  خوب و بد از کجا معلوم شود. تاکید می کنند که اتفاقا ارزش خوبی وقتی معلوم می شود  که علی رغم این که سیستم خراب است و اکثریت را به سوی فساد سوق می دهد پاک و سالم باقی می مانند.

وظیفه و هدف ساختار این نیست که شهروندان را به لحاظ اخلاقی امتحان کند و خوب و بد را نمایان سازد! وظیفه و هدف ساختار به انجام رساندن اموری که به آن محول شده در نهایت کارآمدی است. برای این منظور باید سیستم طوری باشد که فساد آن کم شود تا کارآیی بالا رود. برای این کار سیستم باید طوری طراحی شود که کاربران به این باور برسند که «زیرآبی رفتن» به ضرر آنها تمام می شود و با روال درست پیش رفتن به نفع خودشان هست. اون وقت  امور به خوبی  و با فساد کمتر و با مزاحمت کمتر جلو می رود. عالیخانی-وزیر اقتصاد خوشنام دوره محمدرضا شاه در دهه چهل که شکوفایی اقتصادی آن دوره تا حد زیادی وامدار درایت اوست- در خاطراتش می گوید که از جمله کارهایی که کرده بودیم این بود که اگر ارباب رجوع باز می گشت و سریش می شد که کارش را زودتر از موعد و خارج از روال راه بیاندازند  نوبت او را عقب می انداختیم. (چیزی به این مضمون) این طوری کمتر پارتی بازی صورت می گرفت. واقعا هم اگر ارباب رجوع خیالش راحت باشد که به موقع به کارش رسیدگی می شود چه کار دارد که راه بیافتد پارتی پیدا کند و سریش شود و دست به جیب برای رشوه شود؟! مگر این که درخواست غیرقانونی داشته باشد. اکثریت که درخواست غیرقانونی ندارند و فقط می خواهند کار قانونی شان راه بیافتد دنبال این چیزها نمی روند.

---------

نظر یکی از دوستان در فیس بوک : «در مورد مبارزه با فساد چه در سطح مایکرو و چه در سطح میکرو میخواهم کشور سنگاپور را مثال به زنم .سنگاپور قبل از سال ۱۹۵۹ غرق در فساد اداری و پلیسی بود با نخست وزیری لی گوان یو قوانین ضد فساد سخت شد ، حقوق کارمندان دولتی افزایش یافت تا انگیزه رشوهخواری کاهش یابد.در دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ چند پرونده بزرگ فساد در میان وزرا و مقامات عالی رتبه افشا و پیگرد شد این پیام روشنی بودکه هیچ کس بالاتر از قانون نیست.

نتیجه: از دهه ۱۹۷۰ به بعد سنگاپور به تدریج شهرت جهانی برای دولت پاک پیدا کرد .بر اساسcorruption percepion indexدر سال ۲۰۲۳ از ۱۰۰ امتیاز ۸۳ را کسب کرده و رتبه پنجم و کمترین فساد در میان ۱۸۰ کشور جهان شده است. در سال ۲۰۲۴ با امتیاز ۸۴ از ۱۰۰ به رتبه سوم جهان برای کمترین فساد در بخش دولتی رسید .

در گزارش TICPI ایران امتیاز ۲۴ از ۱۰۰ را به دست آورد و در رتبه ۱۴۹ از ۱۸۰ کشور جهان قرار گرفت

--------

با روند موجود به نظر می رسد که به زودی وضع اقتصاد و معیشت مردم چنان وخیم می شود که باابعادی بسیار بزرگتر از آبان ۹۸ اعتراضات مردمی شکل می گیرند. امید من این هست که این اعتراضات، از جنس شورش کور پابرهنگان به منظور عقده گشایی و غارت ثروتمندان نباشد. خیلی بعید می دانم که  چنین شود. امیدوارم خیلی قبل تر از آن که خشم عمومی-به خصوص خشم فقرا- به آن حد برسد اعتراضات شکل بگیرند وسازوکار های سالم و ضدفساد را جایگزین ساز وکار های معیوب و فساد پرور فعلی نمایندبه تبع آن اقتصاد هم رشد می کند و وضع مردم هم بهتر می شوداما اگر اعتراضی شکل نگرفت (یا اعتراض شد و مثل آبان ۹۸ به نتیجه ای جز سرکوب نرسید) اون وقت چی؟ اگر وضع موجود ادامه یافت چی؟ آیا همه (یا اکثریت مردم به استثنای یک عده از جان گذشته) رفته رفته به فساد مالی می غلطند؟ برخی-به خصوص برخی ایرانیان مقیم خارج- ادعا می کنند که سالهاست این اتفاق افتاده و جز آنان که مهاجرت کرده اند و درنتیجه پاک و منزه باقی مانده اند، بقیه ایران در فساد می غلطندهر شاهدی هم که بر این مدعایشان بیابند بسیار خوشنود می شوند تا جایی که هر پاپوش دوزی ای که اینجا در تهران از روی حسد یک عده علیه رقیبش می کند ایرانیان مقیم لندن بی آن که  از پشت پرده ها خبر داشته باشند بُل می گیرند و هیاهو می کنند و می گویند دیدید فلانی هم که در ایران ماند فاسد شد!؟ فقط ما خوبیم که مهاجرت کرده ایم! دیگه از همان خارجی ها که ادعا می کنند مثل آنها پاک و منزه شده اند یاد نگرفته اند که

Innocent until proven guilty.

موافقم که فساد خیلی گسترده است اما در همین دوره و در همین ایران هم باز می شود بدون آلوده شدن به فساد زندگی کرد. خیلی ها هم همین کار را می کنند. راه چاره این هست که فرد افراد سالم را بیابد و با هم مراوده و معامله و.... داشته باشند. بقال و بوتیک و میوه فروشی هم که از او خرید می کند شبیه خودش باشد. مدرسه ای که بچه اش را می فرستد هم همین طور. وکیلش هم همین طور. بنگاهی اش هم همین طور. طرف معامله اش هم همین طور. دوستان دورهمی اش هم همین طور . این کار تا حدی زیادی شدنی است. این طوری سالم زندگی کردن در همین جامعه خیلی هم سخت نیست.

اتفاقا اون ایرانی های مقیم داخل که  خیلی اصرار دارند که ثابت کنند که «همه» در ایران فاسد شده اند، همان هایی هستند که می خواهند خود به سوی فساد بغلطند و می خواهند خود را توجیه کنند. چون اگر «همه» کاری را انجام دهند به کسی به خاطر آن کار نمی شود خرده گرفت. مثل عمل دفع گوارشی می شود. درسته هیچ کس از آن خوشش نمی آید اما چون همه آدم ها عمل دفع را انجام می دهند به کسی نمی شود ایراد گرفت که چرا چنین می کنی. اما فساد در جامعه ما آن قدر هم زیاد نیست که مثل عمل دفع همه گیر باشد. در همه اقشار، قطعا بالای ۳۰ درصد افراد درستکار هستند. تعداد درستکاران این قدر زیاد هست. لازم نیست فرد حتما مرتاضی باشد که مزایای دنیا را ترک کرده باشد تا آلوده به فساد نشود. کافی است  دوروبری های خودش را از آن ۳۰ درصد درستکار  بچیند. اون موقع زندگی متداولش را هم می کند و زجری هم بابت درستکاری اش نمی کشد. درستکاری برایش خیلی طبیعی می نماید.

مثال می زنم: اگر کارتان به وکیل و.... افتاد نروید سراغ  وکیلی که اولین حرفی که می زند آن هست که «من در دادگاه پارتی دارم، پول بده دو سوته کارت را ردیف می کنم.»  بروید به سراغ وکیلی که به شما سختی های کار را نشا ن می دهد و ریسک ها را تشریح می کند و به دقت می گوید چه مدارکی باید جمع کنید. این وکیل هست که پول شما را نخواهد خورد و برای پرونده شما زحمت خواهد کشید و احتمالا به نفع شما حکمی خواهد گرفت.

اگر پایتان درد می کند نروید سراغ ارتوپدی که  در حال پول شمردن و به رخ کشیدن ماشین و املاکش  می گوید  عمل می کنم بهتر از روز اول می شود. بروید سراغ ارتوپدی که می گوید اگر آستانه درد از این حد تا این حد هست با فلان ورزش یا فیزیوتراپی درست می شود اگر بیشتر شد عمل می کنیم. اگر حوصله آن وکیل و این ارتوپد را دارید که به جای لاف برایتان علمی و تخصصی صحبت می کنند می توانید در همین جامعه هم بدون این که به فساد آلوده شوید زندگی نسبتا خوبی داشته باشید.

پی نوشت: اگر سازوکار های فساد پرور با سازوکارهای ضد فساد جایگزین شوند، افراد درستکار در هر قشر به بالای ۸۰ درصد می رسد.

----------

 

حرص و طمع و زیاده خواهی مال جوامعی است که ثبات سیاسی و اقتصادی آنها کم هستوقتی فردا معلوم نیست مردم-آگاهانه یا ناخودآگاه- سعی می کنند امروز زیاده بخواهند که فردا که اوضاع سخت می شه درمانده نمانند. وقتی روال ها ثابت هست و تورم آن چنانی نیست و ثبات اداری و اقتصادی تا حدودی هست  - و مهمتر از همه این که -وقتی افراد در برابر قوانین و ضوابط برابر باشند حرص و ولع ها کم می شه. حتی وقتی امکانی را به افراد پیشنهاد می کنی می گویند بذارید بقیه که احتیاج بیشتری دارند اول برگیرند.

---------


 

داستان کوتاه:

یارو- در جمعی که ازقضا، استادش هم در آن جمع نشسته -با تحکم و از موضع بالا به پایین گفت: «حرمت نگه دارید

ما هم هاج و واج که چه حرمتی شکسته که ایشان چنان سراسیمه امر بر«حرمت نگه داریدمی فرمایند.

بعد از مدتی فهمیدیم که معنای «حرمت نگه دارید» آن هست که وقتی دروغ هایی که من و کسانی که با آنها نون به هم قرض می دهیم رو شدند به روی خود نیاورید که دروغ گفته ایم!

پایان داستان کوتاه

اگر به جای ساز وکار های شفاف برای رتق و فتق امور بر این  که فلانی «پسر/دختر خوبی است و نجیب است و حرمت نگه می دارد» اتکا کنیم و مسئولیت ها را بدون نظارت و اصرار بر پاسخگویی به افرادی بسپاریم که  اتفاقا در برخورد اول خیلی سربه زیر و محجوب به نظر می رسند بعد از مدتی چشم باز می کنیم و می بینیم دور افتاده دست همین نوع افراد که در داستان کوتاه اول پست گفتم!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ 1 ][ 2 ][ 3 ][ 4 ]