+0 به یه ن
گفته بودم که با روی کار آمدن دوباره اصلاح طلب ها نگران تشدید مهاجر ستیزی هستم. برخی از روزنامه نگاران اصلاح طلب که در هفته های اخیر با تمام قوا برای آقای پزشکیان تبلیغ کردند مشهور به افغانی ستیزی هستند. مرتب علیه مهاجران افغانستانی می نویسند و همه بدی ها را به آنها نسبت می دهند.
با این که حضور اتباع خارجی در ایران باید ساماندهی -و نیز محدود- شود موافقم. اما فقط به این علت که امکانات ایران محدود هست و کشش مهاجران پرشمار را ندارد. نه به خاطر این که-چنان که این روزنامه نگاران ادعا می کنند- افغانستانی ها عیب و ایرادی دارند. برای من کاملا قابل درک و فهم هست که ایرانیانی که با مترو در شهر تردد می کنند یا بیمارستان های دولتی جنوب شهر می روند یا در محلاتی که نانوایی ها شلوغ می شوند نان می خرند از حضور پرشمار افغانی ها ناراضی باشند و غرولند کنند. طبیعی است که کارگران جویای کار یا کارگران اعتصاب کننده نگران آن باشند که کارگران مهاجر شغل های مورد نظر آنها را تسخیر کنند و از حضورشان ناراضی باشند. با آنها همدردی دارم. اما نمی پذیرم که یک روزنامه نگار بیاید و از افغانستانی ها بی پناه دیو دو سر بسازد و همه کژی ها را به آنها نسبت دهد. در بین روزنامه نگاران طرفداران اصلاح طلبان و مبلغان آقای پزشکیان از این افراد زیاد هستند. خوشبختانه آقای پزشکیان کسی نیست که به توصیه اینان افغانی ستیزی کند. در شخصیت شخص خود آقای دکتر پزشکیان، این گونه نژاد پرستی ها وجود ندارد.
اما در بین جریان اصلاح طلبی شاید باشند مسئولانی که بدشان نیاید روزنامه نگاران دیواری کوتاه تر از مهاجران افغان نیابند و کسورات را ول کنند و به افغانی ها گیر دهند. طوری حرف می زنند که انگار هر چه بیماری مسری و تجاوز به عنف و.... هست از همین مهاجران هست. حال ان که خیلی وقت ها مهاجران افغانی هستند که خود قربانی این چیزها می شوند. آن بخش از ماجرا را این روزنامه نگاران پوشش نمی دهند. فعالان حقوق کارگر هستند که آسیب دیدگی کارگران افغانی و ایرانی در محل کار را به علت شرایط نامساعد کار پوشش می دهند. همین طرفداران حقوق زنان هستند که مواردی چون قتل ستایش (دخترک افغانستانی در ایران) را پوشش می دهند.وقتی آن اتفاق برای ستایش افتاد چند نفر از دوستان من عکس پروفایل خود را به یاد ستایش تغییر داده بودند. این دوستان من شهروندان معمولی بودند. از این که چنین اتفاقی برای یک دختر همسن دخترشان افتاده متاثر بودند. فرقی هم برایشان نداشت که این دخترک افغانستانی بودو در جنوب شهر زندگی می کرد. از این جهات جامعه ما از روزنامه نگاران جریان اصلاح طلبی بسی پیشروتر هست.
نمی خواهم بگویم این روزنامه نگاران همه پلیدی هستند. برخی از افشا گری ها که علیه فساد سیستم می کنند بسیارشجاعانه هست . اما زیرکی جریان دوم خردادی در آن خواهد بود که دست روزنامه نگاران را برای ادامه آن افشاگری ها خواهند بست ولی دستشان را باز خواهند گذاشت که علیه افغانستانی های بینوا بنویسند.
واقعیت این هست که جامعه ایران، برعکس آن که امثال آقای زیباکلام می نویسند نژادپرست نیست.این قبیل روزنامه نگاران که نژادپرست هستند درجامعه استثنا می باشند و پشتوانه مردمی ندارند. اگر اقشار آسیب پذیر غرولندی علیه مهاجران می کنند از ترس از دست دادن موقعیت های کم شان هست نه از نژادپرستی. در محلات شمال شهر تهران رفتار نژادپرستانه علیه مهاجران نمی بینید. کاملا برعکس. کودکانشان را زیر بال و پر می گیرند و از دستفروشانشان خرید می کنند که کمکی کرده باشند. من هم در کالیفرنیای مرفه زندگی کرده ام وهم در شمال شهر تهران. در اولی واقعا از روی نژادپرستی به مهاجران فقیر با پوست تیره، بد نگاه می شود. درشمال شهر تهران مردم حالت حامی افغانستانی ها را دارند. نوشته های این قبیل روزنامه نگاران بیش از آن که نژادپرستی علیه افغانی ها برانگیزد دودستگی در جامعه خود ایران برخواهد انگیخت. مرفهان بالاشهری و ایرانیان مقیم خارج به اشتباه خیال خواهند کرد که غرولند پایین شهری ها علیه مهاجران از جنس نگاه نژاد پرستی است که آن دسته از روزنامه نگاران اصلاح طلب ترویج می کنند. بعد در دفاع از مهاجران، علیه ایرانیانی که از سر ناچاری غرولندی درمورد حضور مهاجران می کنند خواهند ایستاد. این موضوع به تنش طبقاتی --که اصلاح طلبان آگاهانه و به دنبال سیاست نخ نما «تفرقه بیانداز و حکومت کن» می خواهند دامن بزنند-- خواهد افزود.
خیلی باید مراقب آن باشیم که بازیچه این قبیل تبلیغاتچی های اصلاح طلبان نشویم. اولا باید هشیار باشیم که مهاجر ستیزمان نکنند که بعدا از خود خجالت زده نگردیم. ثانیا باید اتحاد بین طیف های گوناگون اجتماعی-اقتصادی جامعه ایران را حفظ کنیم.
درمورد دوم باید بیشتر بنویسم.
در محله ما، مهاجر افغانستانی کم نیست. ما در بلوار ارتش زندگی می کنیم. با نیم ساعت پیاده روی به باغات سوهانک می رسیم. باغبان های آنها اغلب افغانستانی هستند. کودکان پرشمار دارند. یکی از دیگری بانمک تر. از جمله شیرینی های روزمره که به زندگی معنا می دهد دیدن لبخند این کودکان هست. در محله ما افراد همسن و سال من و بزرگتر، به این بچه ها مثل نوه خود محبت می کنند. شکلات و....می دهند. این بچه ها، بچه های محله ما هستند. همان ادبیات را بر می گزینند که می شنوند. مرا خاله می خوانند. گاهی شاهین شاکی می شود که به آنها لواشک می دهم ولی آنها از «خاله» تشکر می کنند. این کودکان در ۱۴۰۱، در بازی هایشان شعار زن-زندگی-آزادی می دادند.
وقتی در روزنامه های اصلاح طلبان می خوانم که جناح مقابل-که به توصیف اصلاح طلبان یو دوسر هست – مهاجران افغانستانی را تربیت می کند که ائل و بئل، یاد این کودکان می افتم و خنده ام می گیرد.
به هر حال این یک واقعیت هست که عده ای خواهند کوشید که با صرف مبالغی از نوجوانان اقشار آسیب پذیر برای خود لشکر بسازند. چه این نوجوانان ایرانی باشند چه مهاجر. دربین خود ایرانیان هم اقشار آسیب پذیر که می توانند طعمه این لشکر کشی ها و گوشت لب تیغ آنها شوند، کم نیستند. خیلی نیاز به مهاجر از این جهت نیست! با شناسنامه ایرانی هم خیلی ها آن قدر به لحاظ اقتصادی تحت فشارند که می توانند جذب این جریان ها شوند. اما این که چه قدر موفق خواهند شد به رفتار خود ما بستگی دارد که چه قدر این نوجوانان را در دل جامعه خود می پذیریم و از خود می دانیم.اگر این نوجوانان از ما محبت ببینند به لشکری علیه خودمان تبدیل نخواهند شد. به طور سیستماتیک باید این کودکان را حمایت کرد و به آنها حس هویت مدرن و جزوی از جامعه مادر بودن داد. خوشبختانه انواع و اقسام نهاد های مردمی در این امر کوشا می باشند. شعبه تهران بنیاد کودک مددجوی افغانستانی الاصل بسیار دارد. می توانید کفیل شان شوید و در این راه کمکی نمایید.
http://www.childf.com
در چند سال اخیر، مردم ایران به شدت طرفدار حقوق حیوانات شده اند که البته پدیده مبارکی است. اما نکته اینجاست که در طرفداری از گربه و سگ راه افراط را پیش گرفته اند. حلواحلوا کردن سگ ها نظم اکولوژیکی مناطق حومه شهری و داخل شهری را به هم زده. در این موارد بسیار نوشته شده. من خودم هم قبلا نوشته ام و تکرار نمی کنم. اما اینجا نکته جدیدی می خواهم بنویسم.این تحول که در ایرانیان به وجود آمده لزوما در بین مهاجران افغانستانی
به وجود نیامده است.
. البته در محلات ما که دایم در کوچه قربان صدقه بچه های بامزه افغانستانی می رویم آنها هم در این تحولات با ما جلو می آیند. اما در محلاتی که به آنها به عنوان بیگانه نگاه می شود تفاوت فرهنگی در زمینه رفتار با حیوانات وجود دارد.
همین دستمایه روزنامه نگاران اصلاح طلبی شده که هم و غم شان را روی افغانستانی ستیزی گذاشته اند. می دانند مردم امروز ایران روی سگ و گربه حساسند، درنتیجه موارد حیوان ازاری از جانب مهاجران را برجسته می کنند و پیراهن عثمانی می سازند. مراقب باشیم که سر موضوع سگ، به انسان های بی پناه حمله ور نشویم! یادمان نرود که در گذشته ای نه چندان دور رفتار ایرانیان با حیوانات هم چندان خوب نبود. همان گونه که با آموزش، رفتار عموم ایرانیان عوض شد رفتار مهاجران هم می تواند عوض شود. راهش این هست که خط کشی بین ایرانی و مهاجر نباشد. درنتیجه تحولات و گذار های فاز اجتماعی شان همزمان انجام می گیرد تا مایه تنش نشود. شاید این نسخه ای که من می پیچم زیادی رویایی به نظر برسد. اما در جامعه ایران رویایی نیست. روزنامه نگاران و سایر روشنفکران بکشند کنار، خود مردم کوچه بازار ایران همین کار را خواهند کرد. ما مردم ایران هزار و یک عیب داریم . اما حسن هایی هم داریم. توانمندی انجام این کار ( جذب مهاجران در داخل جامعه) از جمله همین حسن هاست!
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک
تویتر
گوگل
آردینی اوخو