دوگانه نان- آزادی

+0 به یه ن

نمی خواهم بگم بدون آزادی، پیشرفت اقتصادی ممکن نیست. می دانم تا این ادعا را کنم مثال نقض چین و سنگاپور را خواهید زد. اما دو ادعا می کنم:
۱) بدون آزادی و دموکراسی در کشوری پهناور و چند اقلیمی با جمعیت بالای ۲۰ میلیون محرومیت زدایی ممکن نیست.
۲) بدون آزادی و دموکراسی-حتی در صورت پیشرفت اقتصادی- داشتن ملتی شاد و راضی از زندگی ممکن نیست.
بحث انحرافی سر ندهید که الان-به خاطر مشکلات اقتصادی برای شعار آزادی هنوز زود هست. اتفاقا مدتهاست زمان این شعار رسیده. تازه دیر هم شده. سال ۵۸ باید سر داده می شد.
ما که نمی خواهیم کشوری داشته باشیم که بخشی از مردمش لباس های مارکدار بپوشند و کیف مارکدار بردارند و مسافرت های آن چنانی بروند و بخش دیگرش در کمپ هایی نظیر کمپ هایی که چینیان برای مردم اویغور ترتیب داده اند روزگار بگذرانند! ما که نمی خواهیم کشوری داشته باشیم مثل سنگاپور با جی-دی-پی بالا اما وقتی یک نفر در خیابان زمین می خورد کسی دست دراز نکند که کمکش کند بلند شود چرا که در این کار سود مالی برایشان نیست! من ایران همین حالا را با این همه مشکلات اقتصادی اش به وضعیت اجتماعی چین و سنگاپور هزاران بار ترجیح می دهم.
ما می خواهیم کشوری داشته باشیم که مردمش خوشحال و راضی از داشته هایشان باشند و احساس خوشبختی کنند. برای آن پیشرفت اقتصادی کافی نیست. آزادی لازم هست.

------

برای جلوگیری از فساد اقتصادی -که عامل بدبختی ماست- آزادی لازم هست.
برای جلوگیری از طرح های پرخرج اما بی مبنای علمی -که اغلب رد پای آقازاده ها در آنها دیده می شود- آزادی لازم است. ازادی لازم هست که اهل فن بتوانند بگویند که جلوی این طرح شبه-علمی باید گرفته شود.
آزادی لازم بود تا جلوی آوار شدن متروپل گرفته شود. اگر آزادی بود صدای جامعه مهندسی که آوار شدن متروپل را پیش بینی کرده بودند خفه نمی شد. صدایشان به جایی می رسید و آن همه جانهای عزیز از دست نمی رفت. اگر آزادی بود کودکانی که به هوای بستنی در آن روز شوم در متروپل بودند به جای آرمیدن زیر خروارها خاک الان در آغوش خانواده شان بودند.
------
در قرن نوزدهم و اوایل بیست بریتانیا قوی ترین و ثروتمندترین کشور بود اما بیشتر مردمش بدبخت بودند. طبقه کارگری اش که با شرایط بسیار ناایمن و ناسالم در کارخانه می پوسیدند. طبقه های بالاترش هم گرفتار انواع و اقسام محدودیت های اجتماعی دست و پا گیر بودند. زنان انگلیس هم اغلب حق و حقوقی نداشتند و گرفتار کرست بودند.
آزادی بود که آنها را نجات داد نه پیشرفت اقتصادی. کارگرهایشان اتحادیه تشکیل دادند و برای شرایط کاری بهتر کوشیدند و موفق شدند. زنانشان همین طور و......
به دام دوگانه نان، آزادی نیافتیم. بدون آزادی پیشرفت اقتصادی خالی هم گلی به سر ما نخواهد زد.
-------
محرومیت زدایی بیش از پول، آزادی می خواهد.
از زبان هموطنان معترض زیاد می شنویم که به جای این که حکومت، فلان خرج بیخود را بکند می بایست خرج سیستان و بلوچستان می کرد.
در این که حکومت نباید پول کشور را تلف کند شکی نیست.
در این که محرومیت زدایی در اولویت اول کشور باید باشد نیز شکی نیست.
اما من با این جمله به این شکل موافق نیستم.
چرا؟ برای این که این تصور غلط را تداعی می کند که اگر در سیستان و بلوچستان پول بریزند مشکلات آن استان حل خواهد شد.
واقعیت این هست که چه حکومت جمهوری اسلامی چه حکومت پهلوی در آن استان کم پول خرج نکرده. برخی جلدهای یادداشت های علم بیش از هرچیز از سرمایه گذاری در استان سیستان و بلوچستان سخن می گوید.
(البته در یادداشت های علم هم کمتر از سرمایه گذاری در آذربایجان سخن به میان می آید . اگر هم سخنی باشد معمولا سخن از سرمایه گذاران محلی خود آذربایجان هست نه حاتم بخشی حکومت. یک مورد هم درباره کارخانه تراکتور سازی بود که رفته بودند یک سیستم اسقاطی از رومانی آورده بودند (احتمالا پورسانتش خوب بوده!). خود شاه هم عصبانی بود که چرا از آمریکا بهترین تکنولوژی را نیاوردید؟ البته که علم و درباریان درز گرفتند و تمام شد و شاه هم زیاد پاپیچ نشد! یادمه چند سال پیش در فضای مجازی دلال این ماجرا را در حد یک قهرمان بالا برده بودند. می رفت پورسانت می گرفت کارخانه های اسقاطی این کشور و آن کشور اروپایی را از جیب ملت ایران آباد می کرد اون وقت در فضای مجازی چنین جلوه دادند که نابغه ای بوده که وقتی کارخانه های اروپایی در کار خود می مانند او می رفت و با نبوغ خود نجاتشان می داد! مردم ساده دل ایران هم با چه ذوق و شوقی این پست ها را به اشتراک می ذاشتند!)
بعد از انقلاب هم باز در سیستان و بلوچستان کم سرمایه گذاری نکرده اند. در دهه شصت که جهادسازندگی با ذهنیت خودش می رفت اونجا راه می کشید.
بعدش هم انواع و اقسام سرمایه گذاری ها کردند.
حتی اخیرا با بودجه سرسام آور دکل نفتی آورده بودند که آب های زیر زمینی اش را با آن دکل استخراج کنند. (که البته این طرح ملا نصر الدینی شان هم به گل خورد!)
این خرج ها را کرده اند اما محرومیت روز به روز بیشتر شده. فلان پروژه کلان را افتتاح کردند. زمین های اطرافش را به ثمن بخس از دست محلی ها در آوردند. بعد زمین ها گران شد و بر محرومیت مردم محل افزود.
بهمان پروژه محیط زیست منطقه را از بین برد و معیشت محلی وابسته بر آن از بین رفت. همین طور سلامت مردم محل.
پول ریختن راه از بین بردن محرومیت نیست.
از مرکز بدون در نظر گرفتن خواست ها و ظرفیت های محلی تصمیم گرفتن- ولو با حاتم بخشی های آن چنانی- راه محرومیت زدایی نیست.
با این قیم مآبی ها نمی توان محرومیت را از مناطقی مثل سیستان و بلوچستان زدود.
باید آزادی باشد که فعالان مدنی محلی مشکلات را مدون نمایند و به گوش مسئولان برسانند. باید آزادی باشد تا نخبگان محلی برای حل مشکلاتی که نیک می شناسند راه حل دهند. آزادی بایدباشد که کارشناسان مستقل بتوانند نقد کنند و جلوی طرح های ملانصر الدینی پرهزینه را بگیرند. باید شفافیت باشد که سرمایه گذاری ها به نام مردم محروم و به کام مفسدین اقتصادی تمام نشود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]