+0 به یه ن
اوضاع فعلی کشور مان خیلی پیچیده و غیر بدیهی است. اوضاع خوب نیست اما نمی شه گفت که ناامید کننده هست. چند روز پشت سر هم، با دوز و کلک و پشت هم اندازی رو به رو می شوی. همین که می خواهی نتیجه گیری کنی که این مملکت به لحاظ اخلاقی سقوط کرده، چند روز پشت سر هم ،با افراد درستکار و صادقی رو به رو می شوی که نظرت را عوض می کنند.
چند روز پشت سر هم، با عقاید و کارهای خرافی رو به رو می شوی. اون هم از جانب افرادی با تحصیلات بالا و اهل مطالعه. (دور و بر من خرافات از جنس عصر جدید (new age)بیشترند تا خرافات سنتی و یا مذهبی). تا می آیی نتیجه گیری کنی که بر ملتی که تحصیلکرده هایش این همه نادان هستند امیدی نیست، با افرادی رو به رو می شوی که شاید تحصیلات آن چنانی ندارند اما افکار و رفتارشان به روز و در ردیفی است که پیشروان فرهنگی درکشور های پیشرفته می خواهند ترویج نمایند.
خلاصه جامعه ایران امروز هر روز شما را غافلگیر می کند. در نگاه اول این همه تضاد اضطراب آور هست اما نیک که بنگری می بینی اتفاقا بسیار هیجان انگیز و امید وار کننده هست. برای کسی که دوست دارد در زندگی اش تاثیر گذار باشد ایران امروز بسیار جالب هست. اگر بروید به میانه میدان، می بینید چه قدر پتانسیل هست که بتوانید در تغییرات رو به جلو و به سوی ایده آل هایتان سهمی داشته باشید.
در گزارش های رسمی، تصویر رنگارنگ جامعه امروز ایران ساده سازی می شود و به صورت سیاه یا سفید در می آید. رسانه هایی که به وابسته به حکومت هستند همه چیز را سفید می خواهند نشان دهند. رسانه های اپوزیسیون تصویر را سیاه می خواهند نشان دهند. بسیاری از گزارش های علمی تر هم که سو گیری سیاسی ندارند و واقعیات را می خواهند باز نمایی و تحلیل کنند باز تکرنگ هستند. این گزارش ها متوسط را فقط منعکس می کنند.
در صورتی که ما انسان ها هیچ کدام متوسط نیستیم! شاید قد من متوسط باشد اما در جنبه های دیگر متوسط نیستم. شما هم همین طور. در نتیجه با دانستن متوسط های جامعه تکلیف من روشن نمی شود! اگر به میانه میدان آیم می بینیم در جهاتی که استعداد یا ذوق و شوق خاص دارم فرصت های خیلی جالب و غیر منتظره ای برایم در ایران امروز پیدا می شود.
هدف من از سری نوشته های اخیر، نشان دادن گوشه ای از تصویر رنگارنگ ایران امروز هست که نه در گزارش های رسمی صدا وسیما دیده می شود، نه در تصویر رسانه های فارسی زبان خارج و نه حتی در گزارش های رسانه های بیطرف.
بذارید یک مثال بزنم تا منظورم از این که گزارش های بیطرف حق مطلب را ادا نمی کنند چیست. هر از گاهی گزارشی پر سوز و گداز منتشر می شود که فلان صنعت دیرینه و مولد در کشور مان که سابقه چند صد ساله دارد کم کم دارد از بین می رود. گزارش دقیق هم می دهند که از میان بهمان تعداد کارگاه فعال در دهه ۶۰- ۷۰ الان تنها فلان تعداد کارگاه مانده است.
در مواردی که من یک مقدار از نزدیک ماجرا را دیدم، تصویر را با تحلیل آن گزارش های پر سوز و گداز متفاوت یافتم. قضیه چه بوده؟! کارگاه ها را پیرمردانی اداره می کردند در سن باز نشستگی. فرزندانشان هم نمی خواستند همان راه را ادامه دهند. (مگر ما به عنوان شهروندان قرن ۲۱ ام به حق انتخاب شغل حساس نیستیم؟! حالا چی شد آه و ناله می کنیم که فرزندان صاحبان این کارگاه ها برعکس اجداد خود در نسل های گذشته راه پدر را ادامه نداده اند؟! مگه نمی خواهیم حق انتخاب آنها را به رسمیت بشناسیم.)
به علاوه کارگاه های سنتی عموما بر اساس نیروی کار ارزان -بدون بیمه و .....-کار می کردند. می دانیم که قدیم ها پسربچه های کوچک برای شاگردی به این کارگاه ها می سپردند. کتاب خاطرات استاد پاپلی یزدی، شازده حمام، را بخوانید تا ببینید آن دوره طلایی کارگاه ها با این شاگردها چه رفتاری می شده! هنجار و نرم و فرهنگشان آن بوده. نه آن که استادکار خاصی بدذات بوده باشد. (البته بدذات هم همه جا و همه زمان پیدا می شود.)
کدام پدر و مادری امروز راضی می شوند فرزندشان به این صورت شاگردی کند؟! اگر کودکان بی سرپرست را آن گونه به کار گیرند صدای من و شما به عنوان مدافعان حقوق کودک در می آد.
خلاصه اغلب این کارگاه تعطیل شده اند چون کسانی که آنها را به شیوه اعصار گذشته می چرخاندند به سن بازنشستگی رسیده اند و روش ها و منش هایشان از دور افتاده. خوشبختانه اغلب وضع شان هم خوب هست.کارگاه و حجره یا مغازه را اگر اجاره دهند یا بفروشند خیلی بیشتر سود می کنند. در واقعیت جای دلسوزی از جانب ما ندارد اما آن گزارش های پر سوز و گداز روزنامه ها اشک ما را در می آورند.
از طرف دیگر گاهی فرزندان صاحبان آن کارگاه های قدیمی به شغل اجدادی علاقه مند می شوند و می خواهند با تغییر نحوه مدیریت و به کار گیری شیوه های مدرن تر تولید و بازاریابی نوین و طراحی های به روز، کارگاه پدری را زنده نگاه دارند. این قبیل فرزندان که پای در اعتبار چندین دهه ای پدر-و چه بسا اعتبار چند صد ساله اجداد- دارند اغلب آن چنان موفق می شوند که نسل های قبلی کارگاه داران اصلا خوابش را هم نمی دیدند. این واقعیت که بقیه کارگاه های کوچک تعطیل شده اند برایشان-به طور طبیعی و بدون جنگ و دعوا با همکاران- مونوپولی ای به وجود می آورد که به سود افسانه ای می انجامد. کارگاه را تبدیل به کارخانه می کنند و کارگرانی با بیمه و..... مطابق به ضوابط استخدام می کنند.
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک
تویتر
گوگل
آردینی اوخو