مبارزه با فساد توسط من و شما

+0 به یه ن

به نظر من در شرایط کنونی کشور بهترین راه مبارزه با فساد توسط  آدم هایی مثل من و  شما این هست که در هر زمینه ای که فعالیت می کنیم افراد پاکدست اما واقع بین و خوش فکر را بیابیم و با هم تیم بسازیم و با هم همکاری کنیم. 

در افتادن دن کیشوت وار با فساد نتیجه ای جز بال و پر شکسته وزخمی و در نهایت سرخوردکی و تلخکامی ندارد. تلخکامی ما هم به تدریج به کل جامعه سرایت می کند و پویایی را می گیرد.
اما چنان که قبلا هم گفتم هر چند افراد فاسد و کج دست این روزها در جامعه ما کم نیستند اما به هیچ وجه این طور نیست که همه امور به دست آنها باشد. بیخودی برخی از  آنها چنین جلوه می دهند که اگر جزو  بند و بساط آنها نباشیم باید سرمان را بذاریم بمیریم. این طور نیست! هنوز آدم های پاکدست در همین جامعه ما در صنف های مختلف بسیارند. این عده  معمولا  سرشان را انداخته اند و دارند کارشان را می کنند. ادعا ندارند تنها آدم کاردرست و پاکدست باقی مانده در ایران هستند! اونهایی که از این ادعاها دارند چنان که قبلا گفتم از جمله افتضاح ترین ها هستند.
می شه با کمی توحه و دقت آدم های پاکدست اما واقع بین و خوشفکر را پیدا کرد و همکاری نمود. با همکاری با این افراد هم می توانیم پیشرفت کنیم و هم بال  و پرمان سالم می ماند. به علاوه این پیشرفت ما تودهنی بزرگی است به کسانی که می خواهند چنان جلوه دهند که اگر جزو باند آنها نباشیم کلاهمان پس معرکه خواهد بود. این طوری هژمونی آنها می شکند و دیگه نمی توانند هر طوری دلشان می خواهد بتازانند.
مثال می زنم. فرض کنید شما نویسنده و یا مترجم هستید. می دانیم که بسیاری از انتشاراتی ها در ایران حق نویسنده و مترجمان را می خورند. برخی از آنها بسیار پرمدعا هستند. داعیه روشنفکری شان گوش فلک را کر می کند. دایم پشت سر «بازاری های شکم گنده» از یک سو و «حکومتی های ریشو» از طرف دیگر بد می گویند و خود را تنها فرد درست و روشنفکر باقی مانده در ایران می خوانند.
وقتی این انتشاراتی  سر نویسنده یا مترجم جوان ما کلاه می گذارد او ممکن است فکر کند دیگه به آخر خط رسیده! تنها انتشاراتی که رانت خوار نبود هم توزرد از آب در آمد. به خصوص وقتی کشف می کند که نصف حق خوری ها را که انتشاراتی به گردن «اینا» انداخته بود در واقع خودش انجام داده بود. چنان نویسنده جوان را از «اینها» ترسانده بود که برای مدت ها نرفته بود پی گیری کند ببیند خود نویسنده در حق خوری و سانسورچی گری دست «اینا» را از پشت بسته. وقتی که کشف می کند می بیند «اونا» و «اینا» از یک قماش هستند فقط یکی ریش دارد دیگری ندارد! بعد سرخورده می شود. به این راحتی سرخورده نشوید! در همین کشور ۸۰ میلیونی خودمان در هر ژانری انتشاراتی هایی پیدا می شود که نه از «اونا» هستند نه از «اینا». بلکه از خودمان هستند و حق نویسنده را  بالا نمی کشند. می شه گشت و پیدایشان کرد. وقتی پیدا کردیم  قدر هم را می دانیم و همکاری هایمان را ادامه می دهیم. در فراز و نشیب ها کنار هم می مانیم.

باید به دو باور برسیم: 
۱) اولا وقتی خواست ما یک چیز قانونی و به لحاظ اخلاقی قابل قبول هست لابد روال و رویه ای هست که بدون نیاز به زیر آبی رفتن و دست به دامان مافیا ها شدن به آن دست یافت.
۲) افراد درستکار در همین زمان و مکان هم هستند که در این راه کمک مان کنند.
وقتی به این دو باور رسیدیم راه حل مناسب و افراد مناسب را هم می یابیم. در غیر این صورت مستعد آن خواهیم بود که سرمان کلاه برود یا خود به دامان فساد بغلطیم و جزو عوامل فساد شویم.

نوشته مرتبط: تقلب علمی

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

موزه ایران باستان در این روزها

+0 به یه ن

در هفت سین موزه ایران باستان انگور پلاستیکی گذاشته بودند! اینو کجای ور دلم بذارم؟!

در هر حال اگر در تهران هستید سری به موزه ایران باستان بزنید که از موزه لوور گنجینه ای  برای تماشا آورده اند.
هر چه قدر در اداره موزه بی سلیقگی به کار برده اند (توضیحات مربوط به هر اثر در نور کم است و برای خواندن باید خم شد، نگهبانان موزه به بازدید کننده ها تشر می زنند که زود ببینید بروید پی کارتان (در هیچ کدام از موزه های اروپایی چنین نمی کنند!) سرویس های (به اصطلاح)بهداشتی درب و داغون  هستند و....) خود گنجینه دیدنی است.

عکس های شادروان عباس کیارستمی از موزه لوور به نظر من گل سرسبد گنجینه است.
در عجبم وقتی فرهنگی داریم که امثال کیارستمی را در دامان می پروراند چه طور در اداره یک موزه یا .... این قدر کج سلیقه ایم؟!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

"در کوی" بدنامان او "را گذر ندادند! گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را!"

+0 به یه ن

یک مصاحبه داره در فضای دست به دست می شه که می خواهد مصدق را بدنام کنه و چنان نشان بده که وقتی او والی فارس بوده دستور داده رئیسعلی دلواری را سر کوب کنند. واقعیت این هست که مصدق وقتی والی فارس شد که پنج شش سال از درگذشت شادروان رئیسعلی دلواری می گذشت پس مصدق نمی توانست به عنوان والی فارس به سرکوب دلاوران تنگستان  پرداخته باشه!
پس قضیه خاطره ای که از مصدق نقل می کنند چه بوده؟ احتمالا ماجرای دستگیری چند راهزن بوده باشه که مصدق در زمان والی گری فارس برای امنیت در کشور و رشد و رونق تجارت انجام داده.
دقت کنید ایران در سال های 1299و 1300 هجری شمسی که مصدق والی فارس و بعد والی آذربایجان شده در ضعیف ترین وضعیت کل تاریخ چند هزار ساله اش قرار داشته. وبا و قحطی که تحفه حضور روس و انگلیس بوده بنا به برخی از برآوردها 8 میلیون قربانی گرفته بوده (نصف جمعیت آن روز ایران) از طرف دیگر انگلیس در قوی ترین وضعیت خودش قرار داشته. با این مصدق تنها با دیپلماسی غول انگلیس را مجاب می کنه که به بهانه دستگیری اشرار نیایند به روی مردم منطقه اسلحه بکشند. مجابشان می کنه که این کار را خود نیروهای انتظامی ایران انجام می دهند. آفرین بر درایت او!
این را هم اضافه کنم در آن هنگام اشرار محلی خیلی جنایت می کردند. در آذربایجان غربی و کردستان شخصی به نام سیمیتقو به روستاییان و کاروان های تجاری می تاخته و غارتشان می کرده. افتخار ختم غائله او را به رضا خان نسبت می دهند. اما این طور که پیداست مصدق بوده که به هنگام والی گری آذربایجان راهزن ها را سرجایشان می نشاند. بعد هم زمان جهانبانی (بابای همان نادر جهانبانی که پس از انقلاب بیخودی اعدام شد) کار  سیمیتقو  یکسره می شه. جالبه که همه اینها به حساب رضا خان نوشته می شه در صورتی که درایت مصدق و جهانبانی بوده که امنیت را به آذربایجان غربی بر می گرداند.
 همین جهانبانی افتخار برقراری امنیت در زاهدان را هم در پرونده درخشان نظامی خود دارد.
این بزرگمرد هم به مانند اکثر بزرگمردانی که دستاوردهایشان به اسم رضاشاه نوشته می شود به دلایل واهی مورد غضب رضا شاه قرار می گیرد و به زندان افکنده می شود.

اونهایی که می خواهند مصدق را بدنام کنند چه قدر شیرین عقل تشریف دارند! نمی فهمند که با این کار دارند پهلوی ها  را - خیلی بیش از اون که حقشان بود- بزرگ و نیک نام می کنند!


پی نوشت طنز
: در مورد خوش قیافگی نادر جهانبانی زیاد گفته اند و زیبایی او را به مادر روسش نسبت داده اند. اما خدا وکیلی پدرش -به چشم برادر جدی - از خودش هم خوش قیافه تر بوده.

پی نوشت طنز دوم: یکی از دوستانم با دیدن عکس ها گفت : "دده نی گؤر اوغلون آل!"

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

همه در این دوره زمانه قالتاق شده اند الا من!

+0 به یه ن

یک عده در کشور ما هستند که صبح تا شب حرف می زنند و چکیده حرفشان این هست:"در این مملکت و در این زمانه همه دزد و کلاهبردار و قالتاق و متقلب هستند به جز من. نه تنها از من هیچ کار نادرستی سر نمی زند بلکه خود من سمبل و معبار سنجش درستی و صداقت و پاکدستی هستم!"
تجربه من می گوید از این افراد باید حذر کرد!
از این آدم ها به چندین جهت به آدم ضرر می رسد.روشن ترین ضرر آن سیاه نمایی و ایجاد بدبینی عمومی است. اما ضررهای دیگر هم دارد. از جمله آن که راحت حق آدم را می خورند بی آن که دست آدم جایی بند باشد. چنان از خودشان در ذهن نوچه هایشان قدیس ساخته اند که جو عمومی اجازه نمی دهد کسی بلند شود و بگوید این یارو حق مرا خورد.

تکنیک شان هم معمولا این هست: در مواردی که فرهنگ عامه ایجاب می کنه که یک تعریف الکی بکننداینها می آیند راستش را می گویند تا مردم بگویند عجب راستگوست!! در موقع قرارداد و.... الکی مسایل ساده را می پیچانند و قرارداد سفت و سخت می بندند تا نشان دهند مو لای درز کارشان نمی رود (حال آن که این محکم کاری نه به لحاظ عرفی و نه به لحاظ حقوقی هیچ جایی نداشته باشد!)
افراد کم تجربه و کم اطلاع هم خیال می کنند این فرد خیلی کارش درسته مرید او می شوند و تاسف می خورند چرا بقیه مثل او نیستند.
کسی از این قبیل افراد نارو می بیند به این تصور نادرست می رسد که دیگه دنیا به آخر رسید! دست کم ایران به آخر رسید! در کل ایران یکی این درستکار بود که این هم این قدر توزرد از آب در آمد!
این طور نیست! اتفاقا آدم ها درستکار زیادی در همه مشاغل- در همین ایران خودمان و در همین سال 1397- وجود دارند که اون همه هم ادعا ندارند که درستکارترین فرد زنده در این مملکت هستند. در واقع درستکاری چنان برایشان طببعی و بدیهی می نماید که نمی آیند در موردش سخن سرایی کنند و مخ ما را بخورند.


حالا که صحبت به اینجا رسید این را هم اضافه کنم. هرچند ماهیتا یک کمی متفاوت است. دیدید یک عده مرتب می گویند برای من تحصیلات و مقام و پول مهم نیست من با پاکبان محله و..... هم سلام علیک دارم! کسی نیست بگه اگر برایت مهم نیست اصلا چرا می آیی و این حرف را می زنی؟! کسی که برایش مهم نیست با یک نفر حرف و علایق مشترک داشته باشد حرف می زند حرف و علایق مشترک نداشته باشد نمی زند. صرف نظر از شغل و موقعیت اجتماعی او.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

پارتی در ایران

+0 به یه ن

پارتی داشتن اون قدرها که برخی خیال می کنند چیز تحفه ای هم نیست! اتفاقا خیلی وقت ها هم به ضرر تمام می شه. هر چه هم پارتی مهم تر باشه بدتر!
این به خصوص در بیمارستان ها بیشتر مشهود هست. برخی فکر می کنند اگر در بیمارستانی بستری بشوند که رئیس بیمارستان یا دکتر کلیدی بیمارستان از بستگان شان باشه دیگه شده اند اسفندیار روئین تن و هیچ بیماری ای در آنها کارگر نمی شه!
در شهر ما و در میان خانواده هایی که دیگه شور آینده نگری را در می آورند از نوزادی بچه را تحت فشار می ذارند که بچه حتما دکتر بشه. بیشتر هم به خاطر این که وقتی پیر و بیمار شده اند فرزندشان در بیمارستان آدم مهمی باشه و اینها را بیشتر تحویل بگیرند!!!!

اما چیزی که من بارها شنیده ام این بوده که در بیمارستانی که یارو پارتی کلفتی داشته در اثر یک بیماری جزئی طرف مرده یا عفونت گرفته و......
این را بارها شنیده بودم تا این که رفته رفته دستگیرم شد چرا این جوری هست.
وقتی بیماری را که پارتی کلفت داره پذیرش می کنند کارکنان بیمارستان الکی جلویش دولا راست می شوند و مجیز می گویند. اما در عمل همه حسد ها و عقده هایشان را علیه اون پارتی کلفت در غیاب او بر سر بیمار بدیخت خالی می کنند.
اگر دکتر معالج با پارتی یارو ده سال پیش بگومگویی داشته باشه عمل این بدبخت را به تعویق می اندازه و بدبخت را چند روز بیشتر در سی سی یو نگه می داره. هر روز اضافه هم دست کم یک میلیون تومن خرج بر می داره و هم باعث پیشروی بیماری می شه.
بعدش دکتر عملش را می کنه و می ره دنبال کارش. کار نگه داری ۲۴ ساعته با پرستارها و بهیارهاست. اونها هم معمولا بیمار پارتی را آخرین اولویت خود قرار می دهند و کمتر از بقیه به او می رسند. مراقبت های بعد از عمل از خود عمل هم برای بهبودی مهمتره.

خلاصه کلام این که من معمولا ترجیح می دهم اگر هم امکان دست و پا کردن پارتی برایم باشه این کار را نکنم. نه به خاطر این که خیلی آدم خوبی هستم. بلکه به خاطر این که از دورویی و حسد و کینه مردم ایران می ترسم. می ترسم کینه هایشان را از یکی دیگه سر من خالی کنند!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

فساد در ایران

+0 به یه ن

تا ۲۰ سال پیش فاسدها در ایران ریا می کردند و خود را پاک نشان می دادند. الان قبح فساد ریخته. الان فاسدها نه تنها فساد خود را انکار نمی کنند بلکه اصرار هم دارند نشان دهند سرکرده اصلی فساد هستند. در واقع اصرار دارند میزان فسادشان را چندین برابر واقعیت جلوه دهند!
چرا؟! این حربه جدید برای سو استفاده از افراد بی پناه و بی اطلاع هست. این طور جلوه می دهند که اگر جزو دار و دسته اینان نباشند بدبخت می شوند. افراد بی پناه و بی اطلاع هم از روی حس ناچاری وارد دم و دستگاه آنها می شوند. مثل همین مورد فیلم «آزادی به قید شرط». اگر اون زن می دانست آزادی پدر فرزندش پارتی گردن کلفت فاسد لازم ندارد و همان مددکار زندان هم با کمی پی گیری و اندکی صبر کار آزادی او را می اندازد که نمی آمد ذلت همسر دوم یک مرد فاسد را به جان بخرد.

یکی از اداراتی که در نزد مردم به فساد و رشوه گیری بسیار معروف است اداره دارایی است.. در مورد فساد آن افسانه ها می سرایند.
زنده یاد پدرم دو سال پیش فوت کرد. کارهای دارایی اش را انجام دادیم تمام شد. بیشتر زحمت را مادرم در تبریز کشید و بخش کوچکی را من در تهران. کارمندان دارایی یک ریال هم رشوه طلب نکردند. این در حالی بود که «همه چیزدان» های دور و بر دو سال تمام هست در گوش ما تجارب ارزشمندشان را در مورد لزوم دادن رشوه به کارمندان دارایی برای راه انداختن کارمان در گوشمان وز وز می کنند. وقتی هم می گفتیم نه پدر مرحوم مان اهل این کارها بود نه ما اهل این کارها هستیم در جواب مودبانه چیزی می گفتند که از دم پخمه اید و کلاه تان پس معرکه خواهد بود. اما کار ما سر موقع انجام شد . نه پارتی ای داشتیم نه اقدام به پرداخت رشوه کردیم. نه هم اون بنده خدا ها طلب کردند! تازه ! زرنگ های همه چیز دان به ما «پخمه ها» می آموختند که برای فرار مالیاتی باید از مُهر بابا استفاده کنیم و سند جعل کنیم!! طوری می گفتند که انگار این کار عادی تر از آب خوردن است!می گفتند اگر این کار نکنی عملا همه قیمت ملک را مالیات می بندند. گفتم ببندند! بابایم راضی نمی شد برای مال دنیا من از این کارهای خلاف بکنند.
 بدون هیچ زیر آبی اما با رعایت روال اداری رفتیم اداره دارایی. در هفت روز کارمان را انجام دادند. مالیاتی که طلب کردند رقمی ناچیز بود (یک حدود یک نهم حقوق ماهیانه نه چندان بالای این جانب!)
«همه چیز دان»ها به خاطر این رقم مرا به سمت کار خلاف غیر قانونی داشتند سوق می دادند!
برخی از همین همه چیزدان ها این زیر آبی های احمقانه را یاد می گیرند و فکر می کنند خیلی زرنگ هستند. بعد دستشان رو می شه می افتند توی هچل!

راستش میزان مالیات آن قدر کم بود که به من نچسبید. با خود گفتم اگر در یکی از آرمانشهر های اسکاندیناوی هم بودیم باز هم همین قدر مالیات می پرداختیم؟! مسلما نه! خیلی بیشترباید می پرداختیم. با خودم گفتم نمی شه که شعار عدالت اجتماعی داد و حسرت فقرزدایی در سوئد را داد بعد خواست که مالیات کم باشد.

به هر حال تا می توانیم از بنیاد کودک حمایت کنیم که کمی از این اختلاف طبقاتی سیستماتیک را جبران کند.
http://www.childf.com

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

شادمهر عقیلی

+0 به یه ن

بو گئده ده گمی-ده اؤتوروپ گمی چی نین گؤزون چیخاردیر!
خارج ده یاشیین تورکیه لی لر تورکیه یه پول گؤندرلر، تورکیه نین اقتصادی نا کمکلیک ائلللر. تورکیه لی خارج ده یاشیین  استادلار تورکیه نین دانشگاه لارینین پیشرفت اوچون چالیشللار. خارجی لری دعوت اللر تورکیه یه گئتسینلر.
بیزیم خارج ده یاشیینلرده ایران نان پول آپارللار ایرانا افاده ساتاللار. اوردان دا خارجلی لرین قاباغیندا هارت پورت ائلییپ بیلمیزه دردسر آچاللار!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

کار گروهی یا کار فردی؟

+0 به یه ن

برای استخدام  هیئت علمی در جایی مثل آی-پی-ام (و مشابه آن در کشورهای دیگه) مهم هست که شخص در رزومه اش هم مقاله مشترک با گروه ها  و همکاران داشته باشد و هم مقاله ای داشته باشد که به تنهایی نوشته باشد. این یکی از معیارهای مهم در استخدام هست. اگر شخصی همه مقاله هایش را به تنهایی نوشته باشد یا همه مقالاتش گروهی باشد شانس استخدامش به سمت صفر میل می کند.

انتظار می رود هم بتواند در کار گروهی موفق باشد و هم این توانمندی را داشته باشد به تنهایی پروژه ای را به انجام برساند. نظر مرا بخواهید درستش هم همینه. در سال های اخیر برخی از شرکت ها در غرب دارند شور اهمیت دادن به کار گروهی را در می آورند. این افراط تبعات منفی خود را دارد و در خود غرب هم منتقدان خود را دارد. 
خوشبختانه محیط آکادمیک غربی دچار این تب نشده و میانه را نگه می دارد. محیط های آکادمیک چون از طرفی صاحب اندیشه اند و از طرف دیگر ریشه دار هستند کمتر از روی پیروی از مد دچار این قبیل مدها می شوند. این قبیل تب ها خاص شرکت های استارت آپ هست! البته از آن سو هم باید گفت که یک شرکت استارت آپ به دلیل داشتن اینرسی کم می تواند چنان یک شبه ره صد ساله رود یک نهاد ریشه دار و قدیمی در خواب هم نتواند تصور کند.


الغرض! این تب به آن شدت هنوز به ایران سرایت نکرده است. به نظر من اگر شما در ایران می خواهید برای یک شغل (آکادمیک یا غیر آکادمیک) اقدام کنید در رزومه و مصاحبه خود چنان جلوه دهید که هم با کار گروهی راحت هستید و هم با کار تک نفره. در واقعیت هم سعی کنید هر دو قابلیت را در خود پرورش دهید. به این ترتیب شانس تان برای کار پیدا کردن و درخشیدن در آن کار بالاتر می رود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تجارب محمد عزیز در مورد مصاحبه های استخدامی

+0 به یه ن


متن زیر نظر یکی از خوانندگان عزیز وبلاگ هست. سعی کنید برای سئوالاتی که مطرح می شود جوابی درخور بیابید. اگر خواستید جوابتان را در بخش نظرها بنویسید تا با هم همفکری کنیم ببینیم جواب مناسبی هست یا خیر. می شه فکر کرد و دید با چه جمله بندی بیان شود موثر تر واقع می شود.

با سلام و تبریک فرا رسیدن سال نو،
طبق تجربه ای که داشتم بسیاری از شرکت های خصوصی هستند که یک سری اصول منطقی رو برای استخدام در نظر میگیرند.
اگر آشنا و معرفی و پارتی و این حرفا رو کنار بذاریم ، یک سری فاکتور هایی هست که مایلم طبق تجربه ای که داشتم چند تاییش رو با شما در میون بگذارم که نتیجه ی فرستادن رزومه های فراوان و شرکت در چندین مصاحبه هست.

اولین و مهمترین اصلی که برای من ثابت شده که خیلی در انتخاب شخص تاثیر گذاره دونستن زبان انگلیسیه. البته تصور نکنید که لزوما باید همه چیز انگلیسی را بدانید که بتونید بگید من انگلیسی بلدم نه! باور کنید در مورد همین زبان فارسی که ممکنه گمان کنید بهش مسلطید، ممکنه خیلی کلمات یا ترکیب ها باشه که نه معنیش رو بدونید و نه حتی تاحالا به گوشتون خورده باشه. پس دونستن سطح قابل قبولی از زبان انگلیسی به حدی که بتونید متن های تخصصی رو بخونید و ارتباط برقرار کنید هم بسیار عالیه.

یک فایل رزومه ی دو یا سه صفحه ای انگلیسی و یک رزومه ی فارسی خوب برای خودتون اماده کنید و البته برای هر کاری باید رزومه ای که بیشتر به اون کار میخوره رو تهیه کنید. ممکنه فکر کنید که دستاورد های من به 2-3 صفحه نمیرسه که بخوام بنویسم! اما واقعیت اینه که ما معمولا دونستن خیلی چیز ها رو بدیهی فرض میکنیم در حالی که اونها رو میشه توی رزومه آورد و توانایی های قابل توجهی محسوب میشن. معدل رو اگر پایین هست لزومی نداره ذکر کنید.

بعضی جاها به اسم دانشگاه نگاه میکنند مثلا میگن فقط از دانشگاه x, y , z استخدام میکنیم. اما طبق تجربه من اینجور جاها سطحشون از بقیه پایین تره. از همین معیار ظاهری در انتخابشون کاملا واضحه که اینطوره. پس نگران اسم دانشگاهتون نباشید. بعلاوه میتونید یک سری به همون دانشگاهها بزنید و سر کلاس ها حاضر بشید و ببینید که خود شما ممکنه از خیلی از دانشجویان همون دانشگاهها در خیلی از زمینه های تخصصیتون قویتر باشید. پس معیار اعتماد بنفس خود رو نباید قضاوت دیگران قرار بدید و اونچه که لازمه رو بی توجه به این صحبت ها انجام بدید. در جایی که توانایی شما رو به اسم دانشگاهتون مسنجند همون بهتر که کار نکنید.

تصور نکنید که لزوما باید به همه مباحث درسیتون مسلط باشید تا بتونید نامزد مناسبی برای کار مورد نظر باشید. در اکثر اوقات (به غیر از کارهای اکادمیک و پژوهشی) اون چیزی که توی دانشگاه خوندید کمترین ارتباط با کار و عمل داره. و اصلا باید دوره های آموزشی رو توی محل کار بگذرونید.

به صورت آنلاین همیشه آگهی هایی برای استخدام هست و شما میتونید رزومه تون رو برای ادرس هایی که دادن بفرستید. معمولا زمانی که بیشترین استخدام ها صورت میگیره ، حدود اردیبهشت ماه و همچنین اواخر تابستان هست. وبسایت های مختلف رو برای این اگهی ها میتونید چک کنید.

دقت کنید معمولا شرکت هایی که ایمیل دامنه خصوصی دارن معتبر تر و بهتر هستن و کار استخدامشون بیشتر روی رواله. و میتونید وبسایت شرکت ها رو هم چک کنید و از روی اون تصمیم بگیرید که آیا می ارزه که رزومه بفرستید یا خیر.(اگر تجربه کافی ندارید حداقل برای تجربه ی مصاحبه خوبه که رزومه رو ارسال کنید)

یک سری سوالات هست که در مصاحبه های خیلی از شرکت های بزرگ هم نمونه اش پرسیده میشه و خیلی خوبه که راجع بهشون فکر کنید و برای اونها پاسخ داشته باشید. چند تاش رو برای نمونه اینجا میارم.
-معرفی خود.(به راستی خودتون رو چجوری تعریف میکنید؟ سعی کنید جوابتون به شغل مذکور ربط پیدا کنه.)
- چرا اینجا رو انتخاب کردید؟
-یک دلیل به من بده که شما را بر بقیه کاندیدا ها ترجیح بدم.
-مهمترین ویژگی شما چیه؟
-ممترین ضعف شما از نظر خودتون چیه و چه راهکار هایی برای بهبود یا غلبه بر اون رو در پیش گرفتید.(از tricky ترین سوالات. باید مراقب باشید که ضعف برای پوزیشن مذکور قابل اغماض باشه)
-کار گروهی رو ترجیح میدید یا تکی چرا؟ (معمولا جواب مطلوب کار گروهیه! گاهی به صورت غیر مستقیم پرسیده میشه: مثلا چه ورزشی دوست دارید؟)
-آیا قصد ادامه تحصیل دارد؟(منظورشون اینه که آیا وسط راه ما رو میخواید تنها بذارید؟؟!!)
- اگر عملی از همکارتون ببینید که مغایر با منافع شرکته چکار میکنید؟
-اگر مدیرتون کاری از شما بخواد که مطمئنید به منافع شرکت لطمه میزنه، چه میکنید؟
-چه جور محیط کاری رو می پسندید؟
- از مدیرتون چه انتظاری دارید.
-چه مدت میخواید با ما کار کنید؟
-دلیل ترک کار قبلی (در صورت وجود)
- حقوق درخواستی شما چقدره؟ (فکر نکنید ذکر کردن مبلغ غیر حرفه ایه! حتما ذکر کنید و فکر نکنید اگر مبلغ کمی بگید شانستون بالاتر میره! نه. یک مبلغی بگید که با توجه به تجربه کاری شما و پایه حقوق فعلی، نه خیلی کم باشه نه خیلی زیاد. وقت و زندگی شما با ارزش تر از اینه که به هر قیمتی کار رو بگیرید )

* حتما در زمان مصاحبه راجع به شرایط کاری، ساعات کار و مرخصی و بیمه و حقوق دقیقا سوال کنید. و فکر نکنید درست نیست! این ها حق شماست و ارزشمند ترین دارایی مادی زندگیتون یعنی زمان و عمرتون رو براش میخواید صرف کنید. 

در مصاحبه ی شرکت های بین المللی ممکنه که چند نفری دور میز بنشینند و حتی به انگلیسی از شما سوال کنند. پس سعی کنید پاسخ سوالات فوق رو به صورت انگلیسی هم یاد بگیرید و راجع بهش بدونید. باز هم میگم گمان نکنید لزوما انگلیسیتون باید خیلی عالی باشه، گاهی ممکنه انگلیسی شما که تصور میکنید سطحش متوسطه از خود شخص مصاحبه کننده هم بهتر باشه! 

همین مصاحبه ها حتی اگر پذیرفته نشید فرصت مناسبی برای اشنایی با خیلی ادم های متخصص توی رشته شماست ، از هر فرصتی برای یاد گیری استفاده کنید.

ظاهر فرد مصاحبه شونده و طرز پاسخ دادنش هم میتونه خیلی روی مصاحبه کننده تاثیر بذاره. اصلا یک دلیل مصاحبه ی حضوری هم دیدن رو در روی شخص هست. پس به نوع پوشش و اراستگی باید دقت کرد.

در نهایت به نظرم با توجه به شرایط فعلی، نباید فکر کنید که به هر قیمتی باید یک کار پیدا کرد و سر اون کار رفت! باور کنید در منزل نشستن و بر معلومات و دانسته های خود افزودن و تلاش برای یافتن کار خوب، خیلی بهتر مفید تر و ارزشمند تر از بعضی کارهاست که ممکنه سر راهمون قرار بگیره و بخوایم علیرغم شرایط بسیار نا عادلانش بپذیریمش!

اینها بخشی از چیزهایی بود که به ذهنم رسید. 
امیدوارم به درد بخوره.
شاد باشید

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آزادی به قید شرط

+0 به یه ن


دی وی دی «آزاد به قید شرط» به تازگی به بازار آمده. اگر این فیلم را ندیده اید توصیه می کنم حتما ببینید. به عقیده من تصویر بسیار واقعگرایانه ای از فساد در جامعه کنونی ایران می دهد.
یک نکته ای در فیلم هست که به بحث چند همسری هم که کردیم مربوط می شود. 
در این فیلم یک زن که عاشق شوهرش بوده از او که زندانی است طلاق می گیرد. بعد هم با یک مرد گردن کلفت عروسی می کند و می شود همسر دوم او. مرد گردن کلفت دست بزن هم دارد.
در میانه فیلم می فهمیم زن برای این که آن مرد گردن کلفت از نفوذش استفاده کند و شوهر اول خانم را آزاد کند تن به ازدواج داده.
بعد هم می فهمیم بنا به قانون آزاد شدن حق مرد بوده و مرد گردن کلفت خیلی هم کار مهمی انجام نداده جز آن که روند رسیدگی به پرونده را اندکی تسریع کرده. یعنی اگر او هم نبود مرد آزاد می شد اما یکی دو سال دیرتر.
من فکر می کنم این خیلی واقعگرایانه است. افراد کم اطلاع از حقوق خودشان در جامعه ما به دام گردن کلفت هایی می افتند که نیازهای آنها سو استفاده می کنند.
اگر زن اون اشتباه را نمی کرد مرد با کمی تاخیر آزاد می شد. زودتر از آزاد شدن او چه فایده ای برایش داشت. در زندان که راحت تر بود! آزاد شد که ببیند یک لندهور وارد زندگی اش شده یک روز دخترش را کتک می زند و یک روز عشقش را و او هم باید دندان روی جگر بگذارد و دم نزند!. چه آزادی لذت بخشی!!!!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ 1 ][ 2 ]