دیروز از مجسمه مریم در کتابخانه ملی رونمایی شد. طبق معمول یک عده دارند ایراد می گیرند. اصلا این عده ایراد نگیرند نمی شه! شعار این عده این هست: «من ایراد می گیرم پس هستم!»
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل
دیروز از مجسمه مریم در کتابخانه ملی رونمایی شد. طبق معمول یک عده دارند ایراد می گیرند. اصلا این عده ایراد نگیرند نمی شه! شعار این عده این هست: «من ایراد می گیرم پس هستم!»
اشتراک و ارسال مطلب به:
اشتراک و ارسال مطلب به:
اشتراک و ارسال مطلب به:
به تقسیم بندی سید و غیرسید عقیده ای ندارم. به تقسیم بندی شیعه و سنی هم اعتقاد ندارم. اما عید سعید غدیر به آنان که به اصول جوانمردی و مروت پایبندند - از هر دین و آیینی و با هر پوششی -مبارک!
اشتراک و ارسال مطلب به:
مینجیق: می توانید با مراجعه به این سایت کفالت کودکی مستعد اما نیازمند را با پرداخت ماهیانه ۵۰ هزار تومان برعهده بگیرید و کمکش کنید که درس بخونه و به جایی برسه.
اشتراک و ارسال مطلب به:
آموزش و پرورش دولت روحانی-با آن همه شعار حقوق قومیتی و زبانی- استخدام معلمانی را که لهجه دارند ممنوع کرده است. یاد آقای نیوشا (معلم ریاضی مریم میرزاخانی در فرزانگان تهران) و لهجه غلیظ ترکی اش افتادم.
اشتراک و ارسال مطلب به:
در سریال "سال های مشروطه" کاراکتر های منفی که از تبریز بودند (یا برای مدت کوتاهی گذارشان به تبریز افتاده بود) لهجه داشتند اما "ریحان" دختر مبارز باکلاس و زیبا که همه ی عمرش در محله های تبریز گذرانده بود -آن هم در دورانی که حتی رادیو هم نبود -با لهجه ی استاندارد گوینده های تهران در قرن بیست و یکم صحبت می کرد! من از ۱۷ سالگی از تبریز آمده ام و از بچگی هم تلویزیون نگاه کرده ام اما کاملا لهجه دارم چه طور ریحان لهجه نداشت؟! اگر بنا بود که بیننده تصور کند که ریحان به ترکی صحبت می کند و دوبلور حرفش را ترجمه می کند پس لهجه ی ترکی بقیه ی کاراکترها چه صیغه ای بود؟! این البته اختصاص به سریال سال های مشروطه ندارد. یک روند کلی است.
من فکر نمی کنم توطئه ای و سو نیتی در کار باشد. کارگردان فکر می کند بیننده ها به این طریق راحت تر می پذیرند چون همیشه در تلویزیون وسینما این گونه دیده اند و شنیده اند. دیده اند که آلن دولن بیاید و با صدای زیبا و با کلاس دوبلور به لهجه ی استاندارد تهرانی صحبت کند. (بگذریم که دوبلور او آقای خسرو خسروشاهی است و خسرو شاه هم که نزدیک تبریز است!) ذهن بینندگان این جوری عادت کرده و کارگردان نمی خواهد ریسک عوض کردن این ذهنیت را به جان بخرد.
در سال های اخیر یک حرکت خوب راه افتاده و آن اهمیت دادن به دکلمه به زبان ترکی است. مثلا این مورد را ببینید. اگر این حرکت ادامه یابد دیگه این ذهنیت هم ازکمرنگ می شود.
من یک پیشنهاد دیگر دارم. هرچند در بین خوانندگان مستمر این وبلاگ در حال حاضر گمان نمی کنم کسی شرایط و امکانات عملی کردن آن را داشته باشد اما این پیشنهاد را منتشر می کنم باشد برخی از شمادر آینده آن را عملی کنید و یا به آشنایی که امکان و علاقه ی عملی کردن را داشته باشد این پیشنهاد را منتقل نمایید.
پیشنهاد من این است: یک سرمایه دار علاقه مند به مسایل هویتی بودجه ای برای تهیه ی دو سه فیلم در سال اختصاص دهد. در این فیلم ها خانواده ی معمولی را نشان دهند با مسایل معمولی خانواده ی معمولی ایرانی. این خانواده ی معمولی گذارش هم به پزشک می افتد. یک پزشک باکلاس تیپیکال نشان دهند که با لهجه ی ترکی صحبت می کند. در فیلم ها یک مهندس هم باشد که به لهجه ی ترکی حرف می زند و.....اگر فیلم خوش ساخت و مردمی باشد سرمایه گذاری پرسودی خواهد بود. با این گرایش به هویت طلبی که شاهد آن هستیم این فیلم ها خریدار خواهند داشت. ذهن سرمایه گذار این فرصت را از دست نمی دهد. لازم نیست مسایل جنجالی در فیلم ها مطرح شود یا سور رئال و.... باشد. فیلم و سریال های ساده ی خانوادگی با مضمون های روزمره برای این منظور ایده آل هستند. کسی هم نمی تواندبه آنها خرده بگیرد. مجوز نشر و.... راحت می گیرد اگر مسئله ی جنجالی نداشته باشد. یادتان هست سالها پیش یک سریال خیلی معمولی بود به نام "آرایشگاه زیبا". یادتان هست چه طور اغلب جامعه از افراد روشنفکر گرفته تا سنتی با این سریال ارتباط برقرار می کردند. همچین سریالی با حال و هوای جامعه ی امروز ایران مد نظرم هست که در آن چند دکتر و مهندس و.... هم باشند که به لهجه ی ترکی صحبت کنند . واقعیت جامعه ی تهران هم همین هست. بازتاب آن در یک فیلم نمی تواند نامانوس به نظر آید. مطمئنم خریدار خواهدداشت و سرمایه را با سود مناسب بازخواهد گرداند.
یک نکته ی مهم این که در این فیلم ها قرار نیست که "انتقام گرفته شود" و کاراکتر های سطح پایین لهجه ی دیگر داشته باشند و تحقیر شوند! جواب بدی مقابله به مثل و بدی نیست. جواب تحقیر احساس حقارت و همداستانی با فرد تحقیر کننده هم نیست. جواب بدی و تحقیر -برخلاف آن چه برخی توصیه می کنند- خوبی و محبت به منظور شرمنده کردن طرف هم نیست. باور کنید نه تنها شرمنده نمی شود پر رو تر هم می شود! جواب بدی و تحقیر ابتکار عمل داشتن است. من اینجا یک نمونه را بیان کردم. شما اگر در مورد این پیشنهاد من نظری دارید بفرمایید. اگر هم پیشنها د دیگری دارید بفرمایید. شاید در بحث ها ایده های بهتری متولد شوند.
پی نوشت: الان یادم افتاد! طبیب در قهوه ی تلخ هم لهجه ی ترکی داشت. با نمک بود. من از سریال های مهران مدیری خوشم می آید. توهین قومی نمی کند! هرچند هستند کسانی که از منظر هویت طلبی به سریال قهوه ی تلخ هم خرده گرفتند. اما به نظر من یک مقدار حساسیت بیجا بود. اگر زیادی حساسیت نشان دهیم کارگردان ها کلا لهجه ی ما را حذف می کنند. این زیانش بیشتر است از منفعت آن است. گوش شهروندان باید در رسانه ها هم به لهجه ما عادت کند تا به حضور این لهجه در جامعه آگاه باشد. ناآگاهی عمومی نسبت به وجود یک لهجه با خرده فرهنگ در جامعه کار آن را سخت میکند. مثال می زنم: اگر با لهجه نا آشنا باشند و زنگ بزنند به یک داروخانه و داروساز با آن لهجه با آنها صحبت کند چون به لهجه عادت ندارند و آن را عجیب می پندارند به حرف های داروساز اعتماد لازم را نمی کنند.
این در یکی از کشورهای پیشرفته امتحان شده. افراد به طور ناخودآگاه حرف متخصصی که لهجه ی ناآشنا داشت را نمی پذیرفتند. به خصوص اگر پای تلفن بود و چهره ی او را نمی دیدند. لهجه ی قومیت های مختلف باید در فیلم ها و سریال ها منعکس شود تا مردم از جای جای ایران به لهجه ی همدیگر اخت پیدا کنند و آن را غریب و نا آشنا نیابند.
اشتراک و ارسال مطلب به:
نوشته زیر را ۵ سال پیش منتشر کرده بودم. با اتفاقاتی که به تازگی در مورد استخدام معلم افتاده بر ندیدم تکرار کنم
من اینجا صراحتا این مطلب را بیان می کنم که اگر صدای شما رسا نیست روی آن کار بکنید. خیال نکنید که خیلی "زرنگ" و "هوشمند" هستید که خودتان را برای بلند و رسا صحبت کردن به زحمت نمی اندازید و با خود می گویید من "حرفم را زدم شنونده ها به گوش هایشان فشار بیاورند و بشنوند". می خواهید اسم این ذهنیت را خودخواهی بگذارید یا زرنگی و هوشمندی - به هر حال ذهنیتی است که برای شخص گران تمام می شود. به قیمت از دست دادن فرصت های شغلی تمام می شود.
حال برسیم به مسئله ی لهجه. اگر سواد استاد ویا معلم بالا باشد، برای آماده کردن مطالب درس و اداره ی کلاسش هم زحمت بکشد، از نظر نظم وانضباط کلاسی هم مقبول دانشجو ها باشد و شمرده و رسا هم صحبت کند معمولا دانشجوهای درسخوان و جدی لهجه اش را هم دوست خواهند داشت. لهجه اش نه تنها مسئله ساز نمی شود بلکه یک جوری trade mark او می شود. اگر با این لهجه این استاد یکی از اصول و پرنسیب های حرفه ای خود را به عنوان تکیه کلام تکرار کند معمولا دانشجو ها به عنوان تفریح (البته از روی محبت و خوش طینتی نه مسخره کردن) آن حرف او را بعدها تقلید و تکرار می کنند. آن قدرتکرار می کنند که برای همیشه یادشان می ماند و سرلوحه ی کارشان قرار می دهد. در بین همنسلی های من در رشته های مختلف بسیار زیاد هستند که سال ها بعد از فارغ التحصیلی تکیه کلام استادشان را با لهجه ی مخصوصش با حالت نوستالژیک تکرار می کنند. مثلا یکی از دوستانمان که در دانشگاه تهران حقوق خوانده و اکنون وکیل است لهجه ی ترکی استادشان را که می گفت "تا وقتی جرم ثابت نشود متهم بیگناه باید شمرده شود" (چیزی به این مضمون) تکرار می کند. می گوید آن قدر این را تکرار کرد که ملکه ی ذهنمان شد.
اشتراک و ارسال مطلب به:
هرچند هستند کسانی هم که از راه حلال وضع مالی خوبی رسیده اند ولی متاسفانه درصد قابل توجهی هم از ثروتمندان همچنان که بسیاز می شنویم از راه نادرست پولدار شده اند.
الان جامعه ما در حال گذار هست یک عده از جوان های پر امید و خلاق و تلاشگر هم دارند به بیزنس های مدرن و ایده های خلاقانه می اندیشند. من فکر می کنم برخی از آنها موفق خواهند شد. به این ترتیب ما نسل نوی از طبقه مرفه خواهیم داشت که نان از ابتکار عمل خود می خورند.
این عزیزان تا ۲۰ سال آینده خیلی از مناسبات اجتماعی را عوض می کنند. من برایشان آرزوی موفقیت می کنم و به لحاظ روحی پشتیبانشان هستم.
خیلی دوست دارم مددجویان بنیاد کودک که اکنون دانشجو هستند توی این خط بیافتند. تا جایی که از دستم بر می آید تشویق می کنم اما سخت هست. اغلب جوانانی که توی این خط ها می افتند فرزندان مهندسان خوش فکری هستند که مسافرت کاری به خارج هم زیاد داشته اند.
دوست دارم مددجویان دانشجو با این تیپ جوانان حشر و نشر کنند.
اشتراک و ارسال مطلب به:
خبر می رسه که که در سراسر ایران تعداد در خور توجه شهردارزن منتصب می شوند. خبر بسیار خوشی است. امیدوارم در راه حل مشکلات شهر موفق باشند.
اشتراک و ارسال مطلب به: