تفاوت دو سری فحاشی

+0 به یه ن

چند روز پیش دو سری فحاشی جنجال برانگیز اتفاق افتاد. یکی علیه کریم باقری در استادیوم فوتبال تبریز و دیگری توسط علی کریمی علیه ۳۲ نفر از چهره های سیاسی ویا حقوق بشری و یا دادخواه  از طیف های مختلف که جزو پادشاهی خواهان نبودند. طبعا علیه هر دو فحاشی در فضای مجازی موج هایی راه افتاد. در تقبیح فحاشی علیه کریم باقری موج دو شاخه بود. یکی از سوی کسانی بود که کریم باقری را اسطوره می خواندند. شاخه دوم از سوی بخشی از  طرفداران  تراختور (بخش فرهیخته تر آن )  بود که هر چند علت دلخوری هواداران از کریم باقری را درک می کردند اما آن ادبیات فحاشانه  را در شأن هواداران تراختور نمی دیدند و تقبیح نمودند. البته من خودم جزو تقبیح کننده ها نبودم. چرا!؟ چون که من فضای استادیوم و فوتبال-دوستان را به اندازه کافی نمی شناسم که بدانم یک فحش در اون فضا دقیقا چه بار معنایی دارد. به علاوه فکر کردم اگر من مثل معلم اخلاق با دیگر تقبیح کننده های مقیم تهران همصدا شوم نه تنها از من نمی پذیرند بلکه این اعتراض من  باعث می شود در موقعیت دیگر که شاید از من نکوهشی یا توصیه ای پذیرفته شود پس زده شوم. نیمچه اعتباری که به عنوان یک فرد دانشگاهی علاقه مند به مسایل آذربایجان دارم را نگه می دارم برای جایی که فکر می کنم اثر گذار باشد.

   برای همین  تنها نوشته بودم که « من به تراختوری ها ایراد نمی گیرم که چرا خشم خود را به کریم باقری، به صورت کلامی ابراز کردند. اتفاقا یکی از خوبی های همشهری های ما  این هست که همین طوری خشم خود را ابراز می کنند و کار را به خشونت های بالا نمی کشانند. بعد ازابراز خشم هم زیاد کشش نمی دهند و کینه به دل نمی گیرند. این طرز برخورد ایده آل نیست اما خیلی بهتر و کم خطر تر  از رویکرد passive aggressiveهست که در برخی از شهرهای دیگر  رواج دارد. ولی من به کسانی که بعدا در فضای مجازی از این اتفاق به عنوان محاکمه یاد کردند نقد جدی دارم.  به دلیلی که عرض کردم به کار برد واژه «محاکمه»  برای این اتفاق نقد جدی دارم.» 

همان طوری که می بینید آن اعتبار را هم در صندوقخانه نگه نداشتم. در همان فرسته خرجش کردم و به کار بردن اصطلاح «محاکمه» توسط برخی از صاحبنظران  تراختور را به  نقد کشیدم. مخاطبم طبعا کسانی نبودند  که در استادیوم فحش دادند . بلکه  قشر فرهیخته تری از هواداران تراختور بودند که با همدلی این جریان اجتماعی را تحلیل می کنند. بین اونها  علی الأصول حرف من شنیده می شه. گمان هم می کنم که همین نقدم هم شنیده شد.


علت دیگر برای این که  من در تقبیح  فحاشی علیه کریم باقری ننوشتم این بود که فکر کردم اتفاقا این اتفاق نه تنها به کریم باقری آسیب نمی رساند بلکه به او به عنوان سلبریتی ای که بیزنس هایی  نظیر کافی شاپ در تهران دارد سود فراوان هم می رساند. اگر یادتان باشد در جریان جنبش مهسا، کافی شاپ کریم باقری را پلمب کردند و اتفاقا اونجا من در فیس بوک و وبلاگ علیه این ظلم غریدم! چرا!؟ چون اون واقعا ظلمی  بود از سوی صاحبان قدرت. اما فحاشی های استادیوم در تبریز صدای فریادی بود برای شنیده شدن حس  مظلوم واقع شدن و نادیده گرفته شدن. در هر صورت چنان که انتظار می رفت جریمه های سنگینی به خاطر این فحاشی برای تراختوری  نوشته شد.  تحلیل گران تراختور می گویند در پی رفتار مشابه با آنان در تهران چنین جریمه های سنگینی علیه پرسپولیس نوشته نمی شود.(من فوتبالی نیستم و در نتیجه قضاوتی ندارم.)

نوشته  بالای من در داخل گیومه، بهانه ای به دست داد که یکی از خوانندگان  کانال مینجیق، بالای منبر برود و برتری اخلاقی خود را نسبت به من به رخ من بکشد. همان طوری که هواداران تراختور که  آن روز در استادیوم از من قبول نمی کردند که به آنها ادب بیاموزم من هم از آن فرد قبول نمی پذیرم که او برتری اخلاقی ای نسبت به من دارد  که به او اجازه دهد که چنان از موضع بالا به پایین با من سخن گوید!  خیلی هم سنگ کریم باقری و پاکی  و خودساختگی او را بر سر من می کوبید. از خطاب و عتاب او من  بیشتر از این که حس کنم او قصد حمایت از کریم باقری را داشت  إحساس کردمقصد آن دارد که مرا بکوبد!  حالا نمی دانم کدام نوشته قدیمی ترم به تریج قبایش برخورده بود که مترصد آن بود که حالم را بگیرد. در طول ۱۹ سال وبلاگ نویسی از این موارد زیاد دیده ام. (احتمالا حس تراختوری ها هم از بیشتر تقبیح های  تهران نشینان و حمایت شان از کریم باقری همین هست.) این من بودم که وقتی  کافی شاپ کریم باقری را پلمب کردند علیه آن ظلم غریدم. غرش ام چنان شدید بود که همکلاسی قدیمی ام نگران من شده بود و از انگلیس پیام داد که مبادا تو به خاطر کافی شاپ کریم باقری توی دردسر بیافتی! در صورتی که اون آقا اون موقع لام تا کام برای رفع ظلم از کریم باقری چیزی نگفت.  در موارد ظلم های شدید تر که اتفاقا در حیطه وظایف او هم قرار می گیرد محافظه کارانه و حسابگرانه، چشم بر ظلم می بندد.


من در تهران نشسته ام.  بیش از دو سال یک بار برای دو سه روز هم به تبریز نمی روم. پایم را هم نه در هیچ استادیومی گذاشته ام نه نخواهم گذاشت (به استنثای استادیوم بارسلون  برای بازدید توریستی). برای من چه نفع شخصی دارد که بخواهم دل تراختوری ها را به دست آورم؟! اما کافی است لب تر کنم و تراختور را بنکوهم! از فردایش می شوم «آذری با غیرت فرهیخته» محبوب تهرانی ها و هزاران امکانات به پایم به این عنوان می ریزند. هزاران مرتبه از من پایین تر از نظر دستاورد علمی  (بر اساس معیارهای ساینسومتری شناخته شده دنیا) با یک بار تقبیح تراختوری ها به این شکل در این شهر تهران به نان و نوا  رسیده اند! من با این رزومه علمی و این همه جایزه بین المللی که از زمان ۱۷ سالگی ام در المپیاد تا کنون به دست آورده ام یک کوچولو خوش رقصی برای جریان ایرانشهری کنم  می شم ملکه آنها!  اما این کار را نمی کنم! چون این جور خوش رقصی ها را درست نمی دانم. کافی است من بر سر  یک جوان معترض آذربایجانی فریاد بزنم و او را پانتورک بخوانم تا در این تهران، سیم و زر به پایم بریزند و شب وروز  به من القاب فرهیخته و آذری غیرتمند و نظایر آن بدهند! اما من آلت سرکوب و خفه کننده صدا  نمی خواهم بشوم.


طرفداران تراختور طیف وسیعی از ترکان و آذربایجانی های ایران را شامل می شود. یک سر این طیف افراد فرهیخته اند و یک سر دیگر هم آدم های جاهل و لمپن مسلک. توزیع آن هم از نظر فرهیختگی و جاهلیت درست مثل ترکان و آذربایجانی های ایران هست. خوب یا بد، آیینه تمام نمای آنهاست. درصد فرهیخته ها و جاهل ها بین این طرفداران همان اندازه هست که در سطح جامعه وسیع تر. در روزهای اخیر بخش متمایل تر به فرهیختگی این طیف -با این استدلال که تریبون سکوهای استادیوم در بازی های تراختور باید برای مطالباتی نظیر احیای دریاچه اورمیه یا آموزش زبان مادری پاکیزه بماند وبه فحش آلوده نشود- به طور دوستانه و مهربانانه آنان را که فحش داده بودند از این کار برحذر داشته اند.


اما در اردوی پادشاهی خواهان چه برخوردی با فحش های علی کریمی شده است؟ آیا بخش فرهیخته تر این جریان (اگر هنوز فرهیخته ای بین شان باقی مانده باشد) علیه فحاشی های علی کریمی موضعی گرفته اند؟ من که موردی سراغ ندارم. هر چه در فضای مجازی دیدم  تایید تمجید از فحاشی علی کریمی  از جانب پادشاهی خواهان بود. اگر هم موارد معدودی انتقاد باشد در مقابل این که همسر رضا پهلوی علی کریمی را «مرد هفته» لقب داد رنگ می بازد!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]