Pride and prejudice: minjig style

+0 به یه ن

Sometimes our gym coach asked us to pair up to perform some of exercises. There was a nice beautiful girl in our group. I had the feeling that she avoids being paired up with me. At first, I told myself maybe I am making a mistake to judge this way. After a few sessions I noticed the same pattern. Without any doubt she was avoiding me. I was offended.  In one occasion, all others were paired up and only she and I were remaining so she had no other choice. When holding her hands to perform exercises I noticed odor of sweet from her and the poor girl seemed very embarrassed because of it.The reason why she was avoiding me was not snobbery. In fact, it was quite the opposite!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

وظایف و اختیارات شورای شهر

+0 به یه ن

در این سایت وظایف و اختیارات شورا ها لیست شده.  چند موردش اینها هستند:

22)
وضع مقررات و نظارت بر حفر مجاری و مسیرهای تاسیسات شهری.
24-  تصویب نامگذاری معابر، میادین، خیابانها، كوچه و كوی در حوزه شهری و همچنین تغییر نام آنها

و سی و یك مورد دیگر.
داشتم فكر می كردم پس با این حساب اگر در انتخاب اعضای شورای شهر دقت بشه خیلی از مشكلات تبریز كه لاینحل و مسئله ساز به نظر می آید با هزینه ی كم و از راه قانونی و اصولی خودش رفع و رجوع می شه. بدون سر و صدا و جنجال و هزینه.
كسانی كه دغدغه ی مسایل شهر خود را دارند باید شوراها را جدی تر بگیرند.
همین نامگذاری محله ها را در نظر بگیرید. اگر فكر می كنیم كه نامگذاری ها بایدگویای هویت مورد نظر ما باشه بهتره كسی را راهی شورا كنیم كه دیدگاهی مشابه ما داره و سوادش را هم داره كه این كار را به خوبی انجام بده. منظورم این نیست كه حتما چند تا مدرك دانشگاهی داشته باشه. منظورم اینه كه به تاریخ و ادبیات تركی و فارسی  احاطه داشته باشه و اهل مطالعه دراین زمینه باشه. دغدغه اش را داشته باشه.
وضعیت پیاده رو های جلوی خانه ی مامانم اینا مثل جگر زلیخا هست. از بس كه بیخودی می كنند. همین موضوع هم چیزی است كه شورای شهر رسیدگی می كنه.
چیزهای خرد و كلان كه روی   كیفیت زندگی و فرهنگ مردم شهر تاثیر می ذاره  بر عهده ی همین شوراست. پس باید جدی گرفته بشه.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

فهرست اسامی كاندیداهای شهر تبریز

+0 به یه ن

از سایت دیساپ برای من مرتب ای-میل می آید. خبر رسانی است. من مشترك نشده بودم. نمی دانم چه طور شده كه این ای-میل ها می آیند. الغرض! امروز فهرست اسامی كاندیداهای شهر تبریز را فرستاده بود كه فكر كردم بد نیست اینجا كپی كنم. با كلیلك روی هر اسم می توانید مشخصات و برنامه ها را ببینید.

 

فهرست اسامی كاندیداهای انتخابات دوره چهارم شورای شهر تبریز

من هیچ كدام از این آقایان را نمی شناسم. اما فكر می كنم رفع معضل ترافیك و جلب گردشگر از مهمترین برنامه هایی است كه باید دغدغه ی اعضای شورای شهر تبریز باشد.  یكی هم ساماندهی و زیباسازی محوطه ی اطراف پل آجی چای  باید از دغدغه های اصلی شان باشد. اگر در تبریز هستید بد نیست درمورد این افراد تحقیقی بكنید. كار سختی نباید باشد. به هر حال لابد این افراد در بین كسانی كه ساكن تبریز هستند شناخته شده اند و عملكردشان در مسئولیت ها و موقعیت های ی قبلی كمابیش باید معلوم باشد.
اگر افرادی كه برای حل معضل ترافیك كوشش می كنند به شورا راه یابند در آینده ی نزدیك زندگی خودتان آسوده تر و آرام تر می شود. پس می ارزد كمی وقت گذاشته شود تا افرادی كه این معضل را حل می كنند به شورا راه یابند.
 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

زیست شناسی

+0 به یه ن

برای علاقه مند كردن دانش آموزان به زیست شاید برخی از این ویدئوهای آموزشی مفید باشند. معلم زیست ما در دبیرستان چنان خوب و مفهومی این درس را می داد كه همگی زیست شناسی را دوست داشتیم.
بیجا نیست اگر بگویم حتی بخشی از شهودفیزیكی من در مورد فشار اسمزی یا تغییر شكل غشاها مدیون كلاس های مفهومی معلم زیست شناسی مان است.
خلاصه می خواهم بگویم برعكس آن چه كه برخی می گویند دروسی مثل "زیست شناسی" "حفظی نیستند. آنها هم مفهومی هستند

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

In the spririt of the Little prince

+0 به یه ن

Grown-ups have big boasts about their past deeds as well as about what they plan to do next. As a little one, I have learned not to get too excited with these BIG boasts of the grown-ups. I have also learned not to upset other little ones like myself because of the grown-ups. If  I  fall down, those big grown-ups will not lend me a hand to rise up. They  do not simply care about me falling down. Why then should I risk losing my little friends that will help me out in the ups and downs of life because of those  big grown-ups?

The grown-ups might be big and might have big plans but I will not allow them to use me as a pawn in their chess game.

PS. The title refers to this famous novella.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

عزدیرمك

+0 به یه ن

چند روز پیش (۱۵ اردیبهشت) روز جهانی مامایی بود. با تاخیر این روز را به ماماهای عزیز و زحمتكش تبریك می گویم.  با این كه مامایی شغل پردرآمدی است اما آن قدر دشواری ها دارد كه هر كه من در دور و بر خود می شناختم كه به این رشته تحصیل كرده شغلی به غیر از مامایی انتخاب نموده. 

  به مناسبت روز جهانی ماما خاطرات یك ماما در اینترنت گذاشته شده كه واقعا تكان دهنده است. مضمون خاطرات اغلب نفرت جاهلی از داشتن فرزند دختر در بین خانواده هاست. احتمال می دهم كه در خاطره نویسی اغراق شده باشد و بیش از حد سیاه نمایی صورت گرفته باشد.به خصوص كه ماما و زائو متعلق به دو خرده فرهنگ متفاوت بوده اند و تجربه ی من نشان می دهد در چنین پیش زمینه ای خاطره نویس-با این كه اصرار دارد خود را مجسمه ی محبت انسانیت و شرافت جلوه دهد- معمولا عیب های طرف مقابل را بزرگ تر می نماید و او را  واپس گراتر از آن چه كه واقعا هست جلوه می دهد.اما به هر حال اگر یك دهم آن چه كه گفته شده درست باشد باز هم جای تاسف دارد. باز هم به آن معناست كه عده ای به علت جهالت زجر می كشند و به دیگران زجر می دهند و نسلی عقده ای تحویل جامعه می دهند كه جهالت-و زجر ناشی از جهالت- را باز تولید نماید.

من پیشنهاد می كنم كه شاید كمكی باشد برای آن كه این آزردگی جاهلی كمتر شود. ببینید! روز به روز خانم ها  در كشور از نظر  اقتصادی  مستقل تر و موفق تر می شوند. دیگر صاحب دختر شدن نباید باری بر دوش والدین تلقی شود. (منظورم باری اضافه بر بار پسر دار شدن است والا صاحب فرزند شدن -چه دختر و چه پسر- مسئولیتی است به غایت سنگین .) برخی قوانین  برای زنان دست وپا گیر هستند. اما می توان با یك وكیل كارآزموده و عاقل و واقع بین مشورت كرد و راه حلی یافت كه اثرات این قوانین دست و پا گیر خنثی شود.  اگر هنوز چنان تفكر جاهلی بر ضد دختر دارشدن باقی مانده باشد  دلیلی ندارد به جز جاهلیت.پس  می توان با كار فرهنگی جاهلیت را از بین برد یا حداقل از شدت آن كاست.

من یك پیشنهاد مشخص دارم كه در عین سادگی  در محدوده ای ثمربخش و اثرگذار است. اتفاقا چنان كه توضیح خواهم داد این محدوده چندان هم كوچك نیست.  می توان یك سایت (وبلاگ ویاگروه اینترنتی و...) راه انداخت كه شعرها و مثل ها و.... به زبان محلی را كه در جهت عزیز كردن دختر بچه هاست جمع آوری كند. تاكیدم بر روی زبان محلی است. یادداشت هایی  مانند آن چه كه آن خانم ماما نوشته بودند نه تنها كمكی نخواهند كرد بلكه یك مقدار هم به وخامت اوضاع دامن می زنند. كسی باید این عزیز كردن دخترها را در میان مردم یك شهر ترویج كند كه خود از درون خرده-فرهنگ  همان شهر برخاسته باشد و به آن خرده-فرهنگ عشق بورزد و آن را مال خود بداند و عزیز دارد نه آن كه خود را شخصی بیرون و ورای آن خرده فرهنگ بداند كه آمده از مردم انتقاد كند! باید به گونه ای باشد كه مخاطبان وی احساس تعلق و نزدیكی  كنند. در غیر این صورت به  فرهنگ غلط جاهلی به عنوان فرهنگ خودی چهار چنگولی می چسبند و ولش نمی كنند. رویكرد درست وموثر آن است كه شخصی از درون همان خرده-فرهنگ برخیزد و جنبه های مثبت و مطابق با واقعیت های جامعه ی مدرن روز را برجسته كند و با فرهنگ علمی درمی آمیزد و دوباره  تحویل جامعه دهد.

چنین وبلاگی یا صفحه ی اینترنتی می تواند با مخاطبان ارتباط دوسویه داشته باشد. پدرها و مادرها یی كه از ته دل شعری برای دخترانشان به زبان ویا  گویش  محلی می گویند می توانندآن شعر را در آن سایت به ثبت برسانند. مادری كه تازه نتیجه ی سونوگرافی به او گفته كه قرار است صاحب دختر شود به آن صفحه مراجعه می كند و شعر ها را حتی قبل از تولد كودك زمزمه می كند.  همه ی اینها تاثیر فرهنگی می گذارد. دایره تاثیر گذاری بیشتر از صرفا اینترنت داران است. یك چنین شعری را مادر جوان در بین خانواده   ودر آبدار خانه ی اداره و... هم زمزمه می كند. اگر به زبان و گویش محلی باشد خیلی زود و راحت پذیرفته می شود و رواج پیدا می كند.

خوشبختانه  گنجیه ی وسیعی از شعرهای فولكریك از گذشتگان برای ما به میراث مانده  كه مضمون آنها عزیز كردن دختر بچه هاست. در زیر من چند مورد كه در تبریز مرسوم است یادآوری می كنم.

بیر پارا جمله لر قیز اوشاخلارین عزدیرمك اوچون: قیزیم قزل آلما/ منی سن تك قویما-اؤز ایپك توك قیزیم دی/قره گیله گؤز قیزیم دی-ناردانا,ناردانا نارداناسی دی/ آنانین, آتانین بیرداناسی دی-قیزیما قوربان اینك لر/قیزیم نه واقت ایمَك لر/ قیزیما قوربان ایلان لار/قیزیم نه واقت دیل آننار

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نوشته ی قدیمی-2

+0 به یه ن

واقعیت این هست كه برای این كه توریسم در ایران جا باز كنه ما باید بر فرهنگ خودمان تاكید كنیم.  اگر جز این باشه شانس زیادی برای رقابت با كشورهای دیگر كه خیلی قبل از ما برای جذب توریست سرمایه گذاری وتبلیغ وسیع كرده اند نداریم. به علاوه ماایرانی ها خیلی از تقلید خوشمان نمی آید. می خواهیم خودمان نوآوری كنیم و هویت خودمان را داشته باشیم. در برخی كشورها خیلی راحت تقلید می كنند. تقلید كردن را عار نمی دانند. با دیدگاه ایرانی ام هنوز نتوانسته ام بفهمم كه چه طور با این كه خیلی ناسیونالیست هستند تا وقتی كه در قبضه كردن بازار موفق عمل می كنند  به غرورشان برنمی خورد كه بپذیرند مقلد خارجی ها هستند. ما نمی توانیم با خودمان كنار بیاییم كه به این شكل مقلد و پیرو باشیم.

از طرف دیگر  اگر روش های  جذب توریست با فرهنگ ایرانی ما سازگار نباشد آن را پس می زنیم. به راحتی قبول نمی كنیم. ببینید! در برخی كشورهای در حال توسعه خیلی راحت قبول كرده اند كه برخی هتل ها و...مختص توریست خارجی باشد. واكنش منفی نشان نمی دهند. اما  ما ایرانی ها این چیزها را نمی پذیریم. ما تبریزی ها كه عمراً زیر بار همچین چیزی برویم! مغرورتر از آن هستیم كه چنین چیزی را بپذیریم.ما  تحمل رفتاری كه تبختر تعبیر شود نداریم.

خلاصه بگویم! ما حتی اگر بخواهیم نخواهیم توانست از دیگران در امر جذب توریست تقلید كنیم. روش های آنها خیلی به درد ما نمی خورد. ما باید در این موضوع هم-- مانند خیلی چیزهای دیگر-- سبك و سیاق  ویژه ی خود را داشته باشیم. سبك و سیاق مخصوص ما هم در دنیا مشتری خاص خود را خواهد یافت. 

اما چند نكته را باید در نظر گرفت.

یكی این كه سبك و سیاق خود را داشتن به معنای آن نیست كه می توانیم به استانداردهای جهانی بی توجه باشیم. برخی چیزها هستند كه دیگه استاندارد جهانی باید داشته باشند. مثلا دستگاه حمل و نقل یا چرخ فلك و.... باید با یك استانداردی بازبینی شود و الا ایمنی كافی را ندارد. متاسفانه این چیزها در ایران خوب رعایت نمی شود. با این استاندارد ها نمی شه از دنیا توریست جذب كرد. امیدوارم به بهانه ی جذب توریست هم شده یك مقدار استاندارد های ایمنی را بالا تر ببرند.

همین طور متاسفانه استاندارد سرویس در رستوران های ما به طور متوسط پایین است. خیلی ایراد دارد كه وقتی غذا سرو می كنند كارد نمی آورند. یا تا قبل از آوردن غذای اصلی چیزی نمی آورند. (اتفاقا رستوران های تبریز از این جهات از تهران به طور متوسط بهتر هستند.)

حالا برویم سراغ یك نكته دیگه.

نكته اینجاست كه فرهنگ اصیل ایرانی دقیقا چیست؟ یك زمانی بین دو طیف اجتماعی و فرهنگی دعوایی بود بر سر فرهنگ قبل از اسلام و بعد از اسلام. این دعوا دیگه كهنه شده. در بین نسل ما و نسل بعد از ما این مسئله دیگه حل شده رفته پی كارش. ما الان هر دوره ی تاریخی را به جای خودش به رسمیت می شناسیم و اگر چیز جالبی در باره اش بدانیم به مهمانان خارجی مان هم عرضه می كنیم. تعصب خاصی نسبت به دوره ی خاصی نداریم. قبل ار مهاجرت آریایی ها بعد از مهاجرت آریایی ها تا حمله ی اعراب و بعد از آن هركدام دوره ای است كه از نظر ما  جذابیت ها و آثار به جا مانده از خود را دارد و سزاوار معرفی است. هیچ كدام را حذف نمی كنیم. همه را با هم قبول داریم. درستش هم همین است. در جذب توریست باید تنوع ارائه داد. خوشبختانه این مسئله برای ما حل شده.

ببینید! در ایتالیا رم بافت زمان رومی خود را حفظ كرده. فلورانس با بافت رنسانس خود توریست جذب می كند. سیینا هم با بافت قرون وسطایی خود دل توریست ها را می رباید. هیچ كدام نافی دیگری نیستند. همه با هم ایتالیایی را تشكیل داده اند كه این همه در جذب توریست موفق است.

رئیس موزه ی لوور چند سال پیش آمده بود ایران. در مورد جذب توریست به شیراز مصاحبه می كرد. می گفت درسته كه تخت جمشید فوق العاده است. اما برای جذب توریست به شیراز در كنار آن باید به اماكنی مثل چایخانه های سنتی و ....هم پرداخت. توریست امروزی تنوع می طلبد. برعكس توریست ۵۰ سال پیش خیلی تخصصی نگاه نمی كند. ۵۰ سال پیش افراد خیلی خاص پا می شدند از اروپا می رفتند كشورهایی مثل ایران و تركیه برای گردش. اون وقت یك چیز خیلی خاص می خواستند ببینند. اما امروزه افراد معمولی با سلیقه ای نه چندان تخصصی عمده ی توریست ها را می سازند. برای این قشر باید تنوع ارائه داد نه لزوما چیزی خیلی منحصر به فرد. برای همین هست كه هر چیز توریستی  از گوشه و كنار ایران به دنیا نشان دهیم در نهایت به نفع جذب توریست به كل ایران تمام می شود. از بیرون كه نگاه می كند می گوید به به! چه قدر تنوع!

این را هم اضافه بكنم. خیلی وسواس به خرج ندهید كه معرفی شما به دنیا خیلی تخصصی و عالی و بی نقص باشد. توریست امروزی آن قدر ها مشكل پسند نیست! سعی تان را بكنید  معرفی و تبلیغ شما خوب باشد. سعی كنید ابتكاری باشد. انگلیسی آن درست باشد. اگر از جایی مطلبی بر می دارید ارجاع بدهید (رعایت در امانت) اما دیگه خیلی وسواس به خرج ندهید. خودمانی باشد بد نیست. آن هم مشتری خود را دارد. هرچه كیفیت تبلیغ بهتر مخاطب بیشتر. اما كیفیت متوسط هم برای خودش مخاطب دارد.

 مسئله ی دیگری این روزها مطرح می شود. با یك مثال مسئله را توضیح می دهم. چند سالی است كه شهرداری تبریز در عید نوروز در میدان ها هفت سین می چیند. در برخی میدان ها مجسمه ی حاجی فیروز هم می گذارد. "حاجی فیروز" در سنن آذربایجان وجود نداشت. یك عده ایرادمی گیرند كه حاجی فیروز كه مال  فرهنگ بومی ما نیست ما به جای آن  تكم خوان داریم.  به نظر من خوب نیست كه سنت هایی مثل تكم خوانی دارد به فراموشی می رود.  از منظر جذب توریست بهتره این سنت احیا شود. در یك میدان تبریز هم مجسمه ی حاجی فیروز بگذارند بد نیست. بچه های تهران كه برای مسافرت نوروزی به تبریز می روند بد نیست تصویر آشنای حاجی فیروز را ببینند. اما به ازای هر حاجی فیروز باید چهار پنج تا هم تكم خوان باشد تا ویژگی خاص منطقه را نشان دهد. یك جوری باید ترتیب دهند كه تنوع زیاد باشد و در عین حال هر منطقه ویژگی ها ی خود را داشته باشد. این طوری مسافرت نوروزی برای بچه ها خاطره انگیزتر می شود.

از منظر توریست خارجی هم بهتره كه هر منطقه ویژگی های منحصر به فرد خود را داشته باشد تا این توریست انگیزه ی بازگشت به ایران و دیدن یك منطقه ی دیگر از ایران را حفظ كند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نوشته ی قدیمی-1

+0 به یه ن

من فكر می كنم برای این كه توریسم تبریز رونق گیرد باید به چند موضوع رسیدگی شود.

۱) نجات دریاچه ی ارومیه. دریاچه ی ارومیه با پرندگان زیبایش و باغ ها و مزارع سرسبز اطرافش بزرگترین وبهترین جاذبه ی توریستی می توانند باشند. ببینید! "تماشای پرندگان" از جاذبه های توریستی شناخته شده در جهان است. جاذبه ای هم هست كه با فرهنگ  و ارزش های اسلامی-ایرانی ما منافات ندارد و به راحتی در ایران قابل اجراست بدون آن كه واكنش منفی ای از جانب مردم محلی در پی داشته باشد. باورش مشكل است اما همین جاذبه ی توریستی ساده و سالم بسیار پولساز است. من از ویكی پدیا نقل می كنم:

About 4% of North Americans were interested in birding In the 1970s and in the mid 1980s at least 11% were found to watch birds at least 20 days of the year. An estimate of 61 million birders was made in the late 1980s. The income level of birders has been found to be well above average.[24]

The 2000 publication of "The Sibley Guide to Birds" sold 500,000 copies by 2002.[25] but it was found that the number of birdwatchers rose but there appeared to be a drop in birdwatching in the backyard.[26]

According to a U.S. Fish and Wildlife Service study, birdwatchers contributed with 36 billion USD to the US economy 2006, and one fifth (20%) of all Americans are identified as birdwatchers.[27]

بله! عزیزان! ۳۶ میلیارد دلار! بله! بله! میلیارد نه میلیون! بله بله! دلار نه ریال!!

حالا بقیه اش را بخوانید:

The spending is on the rise around the world. Kuşcenneti National Park (KNP) at Lake Manyas, a Ramsar site in Turkey was estimated to attract birders who spent as much as 103,320,074 USD annually.[

 

بله! بله! درست خوانده اید. جای دوری هم نیست. همین بغل گوشمان در تركیه دارند از راه تماشای پرنده ها سالیانه این همه درآمد به دست می آورند. فقط در یك پاركشان به اسم "قوش جنتی" (=بهشت پرنده ها). قوش جنتی واقعی همین دریاچه ی ارومیه ی خودمان است كه افسوس!

من برای تماشای پرنده ها و وال ها و... در كشورهای مختلف رفته ام. كسانی كه این تورها را می گیرند از هر ملیتی و از هر مذهبی از جمله خانواده-دوستترین  و تمیزترین و با فرهنگ ترین مردمان دنیا هستند. آدم و شد چنین توریست های برای اعتلای فرهنگی مردم منطقه هم خوب است. كافی است از هر كدام یك مطلب كوچك و مفید بیاموزیم.

 

ببینید! متاسفانه هنوز خیلی ها نمی فهمند ارزش دریاچه ی ارومیه در حفظ اكوسیستم منطقه و حفظ سلامت چه قدر است. درك نمی كنند اگر این دریاچه خشك شود چه طور مزارع اطراف از بین می  روند و درنتیجه میلیون ها نفر  شاغل تولید كننده بیكار می شوند و در حاشیه ی شهرها مجبور می شوند به شغل های كاذب روی بیاورند (تازه اگر  همین شغل های كاذب هم گیرشان بیاید). نمی فهمند باد های نمكین از سطح دریاچه چه مضراتی می تواند داشته باشد. اما فكر می كنم معنای دلار را همه بفهمند! حفظ دریاچه ی ارومیه را در پكیج جذب توریست و دلارهای توریستی اگر قرار دهیم ان شا الله توجه بیشتری به آن می شود. یكی از دلایلی كه معتقدم باید زودتر هر آن چه كه از دستمان در این راستا بر می آید بكنیم همین وضعیت نگران كننده ی دریاچه است. هرچه زودتر بجنبیم بهتر است.

۲)  لازم است هرچه سریع تر بناهای تاریخی تبریز نظیر ربع رشیدی و مسجد كبود مرمت شوند.

۳) لازم است به وضعیت مقبره ی دوكمال رسیدگی شودو رنگ و لعابی درخور یابد. كمال الدین بهزاد در دنیا شناخته شده است. با رمان معروف برنده ی جایزه ی نوبل ارهان پاموك معروف تر هم شده. دریغ است كه از این پتانسیل برای جذب توریست استفاده نشود.

۴) شمس تبریزی را در دنیا می شناسند. بجاست هر چه زودتر بنای یادبودی در خورد این عارف بزرگ و جهانی در موطنش ساخته شود.  حیف است كه تنها یك پاساژ در تبریز به اسمش باشد. آخه شمس تبریزی را چه به پاساژ؟! یك بنای یاد بود مناسب شخصیتش می طلبد. جایی برای كسانی كه به دنبال معنویت راهی شهرش می شوند. عزیزی كه خود آرشیتكت است روزی از مسجد كبود  دیدن كرده بود. او می گوید فضا چنان طراحی شده كه معنویت را القا می كند. یك چنین فضایی و بنای یادبودی باید برای شمس تبریزی ساخته شود. با نماد شناسی مناسبش نه یك پاساژ!!

۵) چیزی كه برای تبریز لازم است ولی مغفول مانده یك موزه ی فرش است. خانواده های قدیمی تبریز فرش های عتیقه ی موروثی را چندین نسل است با زحمت فراوان نگاه داشته اند. معلوم نیست در آینده هم بتوانند این كار سخت را انجام دهند. نگاه داری فرش عتیقه یك كار تخصصی است.بجاست این فرش ها از آنها خریداری شوند و موزه ای مناسب برایش در تبریز ساخته شود.

هرچه قدر برای این موزه خرج شود می ارزد. چنین موزه ای اگر باشد  توریست ها و..... ترغیب  می شوند كه فرش دستبافت امروزین را خریداری كنند. هم اكنون موزه ی فرشی در طبقه ی فوقانی بازار شمس در تبریز وجود دارد. به همت تنی چند از اساتید افتتاح شده. خدا قوتشان دهد. اما شهر تبریز موزه ای در سطح جهانی برای فرش باید داشته باشد. تبریز است و فرشش! این چنین موزه ای لازم است.  هم برای هویت شهر و هم برای رونق دادن به صنعت فرش كه هزاران نفر در این شهر از طریق آن امرار معاش می كنند.

۶) خط آهن سریع السیر بین تبریز و تهران.

ببینید! اگر مطالبات چیزهای مشخص و قابل فهم  و علی الاصول قابل دسترس از ان دست كه در بالا گفتم باشند احتمال این كه وصول شوند بالاتر می رود. اگر به عنوان مطالبه چیز گنگ و نامفهومی مانند "هویت اصیل" بخواهید احتمال آن كه چیزی به دست بیاورید خیلی كم است. شنونده در بهترین وضعیت می گوید این یارو خودش هم نمی داند چه می خواهد. در جوی كه بدبینی زیاد است چه بسا تعبیر منفی شود و انگی هم بسته شود كه اصلا در ذهن گوینده هم نبود! در مورد نحوه ی مذاكره ای كه به نتیجه می رسد در نوشته ی بعدی ام توضیح می دهم.

پی نوشت پاندا:

یه توضیح كوچولو:موزه فرشی در خور تبریز در خیابان خاقانی پشت مسجد كبود و موزه عصر آهن در حال ساخت است . من ماكتش رو دیدم . واقعا زیباست.
ضمنا در موزه شهرداری یك تالار فرش دائر است كه امكان بازدید وجود دارد و فرشهای فوق العاده زیبایی دارد از جمله فرش های یادگاری آن فرش منزل استاد شهریار و فرش جهیزیه پروین اعتصامی است.

یك نكته ای كه گفتنش خالی از لطف نیست اینه كه در میدان ایپك (چهار راه منصور)یك سنگفرش بزرگ به صورت فرش با نقشه فرش كار كرده اند كه واقعا زیباست!


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

انتخابات شوراها

+0 به یه ن

من فكر می كنم انتخابات شورا ها اهمیت خیلی زیادی داره. اولا كه مسایل شهرها و روستاها از این مجرا رتق و فتق می شود. دوم این كه در چارچوب همین شوراها نماینده ها می توانند مشق كار سیاسی و اجرایی نمایند و از آنجا آبدیده شوند برای این كه نسل بعدی دولتزنان و دولتمردان را بسازند.

ببینید! من هر چه قدر هم در این گوشه ی وبلاگ در آرزوبلاگ در مورد انتخابات ریاست جمهوری بنویسم با این 200-300 خواننده ای كه وبلاگم داره تاثیر زیادی نخواهد داشت. برای همین انرژی زیاد برای آن گذاشتن معنایی نداره.

اما اگر 5-6نفر در همین دامنه ی آرزوبلاگ به طور مرتب در مورد شوراهای شهری و روستایی بنویسند می توانیم امید داشته باشیم كه وبلاگستان آرزوبلاگ در شكل گیری فرهنگ شورا ها ی شهری و كار آمد تر شدن آنها نقش داشته باشد.

لطفا شما بنویسیدكه چه انتظاراتی از شوراهای شهر و روستا دارید. من هم نوشته هایی قبلی ام را كه دوست دارم كاندیداهای شورا های شهرهای مختلف آذربایجان به خصوص تبریز بخوانند در یادداشت های بعدی منتشر می كنم.

شاید بگویید الان آنها یك سر دارند هزار سودا. درسته! اما هر كدام كس و كاری دارند كه وبلاگ گردی هم می كنند و اگر چیز جالبی بود به آنها گزارش می دهند. به علاوه بعد از انتخابات آنها كه رای نیاوردند احتمالا می آیند و این گونه مطالب را می خوانند تا برای دوره ی بعدی بهتر آماده بشوند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

At home in Tabriz

+0 به یه ن

This is an article by Brian from Autralia who visited Tabriz last winter. In Tabriz he

had encountered a gentleman in his sixties who took him to his home and offered him the typical Tabrizi hospitality. The gentleman was a war veteren. He was in air force. After the war and after his retirement he volunteerly takes care of war veterans and organizes sport events for them. Most interestingly, once he had lead a group of war veterans and heros, including those with synthetic legs and those whoes eyes were impaired during the war to climb mount Kilimanjaro  in africa.

Thank you Brian. If it was not for you I would never know of such a gem in my own hometown.  

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ 1 ][ 2 ][ 3 ][ 4 ][ 5 ][ 6 ]