آتش زیر خاکستر

+0 به یه ن

برخی از دوستداران طبیعت بعد از پیک نیک زباله های خود را که شامل مواد پلاستیکی  و نایلونی هم می شود می سوزانند. برخی حتی زباله های پخش شده دیگران را هم جمع می کنند و می سوزانند.
این کار را نکنید! گازهای متصاعد شده از سوزاندن پلاستیک می توانند بسیار سمی و خطرناک باشند.
شاید بگویید مگر پلاستیک از کربن و هیدروژن ساخته نشده؟! پس حاصل سوخت آن باید همچون عمل متابولیسم بدن، آب و دی اکسید کربن باشد که آن قدرها سمی نیستند.
اولا حتی پلاستیک هایی که تنها از کربن و هیدروژن ساخته شده اند هنگام سوخت می توانند مونوکسیدکربن سمی تولید کنند.
ثانیا بسته به نوع پلاستیک می تواند حاوی عناصر دیگر نظیر کلر باشد که سوختن آن دیوکسین سمی و خطرناک ایجاد می کند. حتی برخی پلاستیک ها جیوه هم دارند که بسیار آلاینده هست.

خلاصه سرخود پلاستیک نسوزانید. درسته در برخی کشورهای پیشرفته پلاستیک می سوزاننداما مراکزی دارند که می دانند چه نوع پلاستیکی برای سوزاندن مناسب هست. شرایط سوخت را هم کنترل می کنند که مونوکسید کربن به وجود نیاید. 

ما اینها را بلد نیستیم. پس باید از این که در طبیعت سرخود نایلون بسوزانیم اجتناب کنیم. تا جایی که امکان دارد نایلون مصرف نکنیم. اگر مصرف کردیم با خود به شهر بازگردانیم تا به مراکز بازیافت تحویل دهیم. 


وقتی به دامان طبیعت می رویم لازم نیست حتما آتش روشن کنیم!!! اما اگر روشن کردیم حتما باید کامل خاموش کنیم. والا آتش زیر خاکستر پنهان می شود و بعد از مراجعت ما دوباره زبانه می کشد و مراتع و درختان را تبدیل به خاکستر می کند.

(لطفا در انتشار این مطلب مرا یاری دهید.)


آدرس محل تحویل زباله های تفکیک شده:   تبریز، باغمیشه، میدان اطلس، خیابان شهریار.

اقلام زباله های تفکیک شده: 

۱- باطری و لوازم الکتریکی و قطعات الکترونیکی مستعمل
۲- کاغذ و مقوا
۳- قوطی های فلزی
۴- پلاستیک نظیر ظرف ماست و....
۵- نایلون و نایلون و پاکت نقره ای رنگ چیپس و بستنی و...



کانکس  باغمئشه هر روزه از ساعت ۹/۳۰ تا ۱۳ و بعد از ظهرها  از ۱۷/۳۰ تا ۲۱ باز هست.
کانکس باغمئشه روزهای تعطیلی قبل از ظهر تعطیل هست و فقط بعد از ظهرها ۱۷/۳۰ تا ۲۱ باز هست.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بازیافت نایلکس ها

+0 به یه ن

سال هاست که در شهرهای ما، ظروف پلاستیکی نظیر ظرف ماست یا بطری های پلاستیک و… بازیافت می شوند. اما تکنولوژی بازیافت این نوع پلاستیک به درد بازیافت کیسه فریزر و نایلکس نمی خورد. عموم زباله گردهایی که دنبال پلاستیک بازیافتی جهت فروش هستند کیسه های پلاستیکی را که مراکز بازیافت از آنها تحویل نمی گیرند پخش و پلا می کنند. نایلون های پخش و پلا هم به زیبایی و تمیزی شهر و طبیعت لطمه می زند و هم گاه خوراک دام و حیوانات دیگر می شوند و دردسر می آفرینند.
در برخی شهرها با جاسازی نایلون ها در داخل بطری های پلاستیکی اقدام به ساخت اکوبریک می نمایند. از اکوبریک جهت ساخت مدرسه و…. در مناطق محروم استفاده می کنند. ما این کار را هم غیر اصولی می دانیم چرا که خطر اشتعال اکوبریک بالاست و گازهای متصاعد از سوختن آن هم بسیار سمی است.  
معتقدیم هم برای اشتغال عزیزان زباله گرد و هم برای مدرسه سازی در مناطق محروم باید کار درست و حسابی کرد. دولت باید درست وحسابی خرج  مدرسه سازی در مناطق محروم با متریال استاندارد کند و اشتغال بهداشتی و مناسب برای زباله گردها ایجاد کند. با ترویج زباله گردی و اکوبریک و…. مسىولیت را نمی تواند از سر باز کند!
نیکوکاران وخیرین هم به جای فرستادن اکوبریک به عنوان تحفه به مناطق محروم، با متریال مناسب اقدام به مدرسه سازی کنند و بچه های مردم را -ولو مردم فقیر را- درمعرض خطر آتش سوزی قرار ندهند! آیا حاضرند بچه های خودشان را به مدرسه ای بفرستند که از اکوبریک ساخته شده؟!



اما در مورد نایلکس ها: ازیک طرف، با استفاده از کیف خرید و نظایر آن در پی آن هستیم که مصرف کیسه های پلاستیکی را به حداقل برسانیم. از سوی دیگر، معتقدیم این نایلون ها و پاکت های نایلونی چیپس و بستنی و دراژه های دارو و…. را باید جهت بازیافت به مراکز ذیصلاح تحویل داد.

خوشبختانه در نزدیکی تبریز کارگاهی است که تکنولوژی بازیافت اصولی این نوع پلاستیک را داراست. باجه هایی که به زودی در محلات مختلف تبریز نصب خواهد شد این نوع پلاستیک و نایلون را تحویل ایشان خواهد داد.

دو ماه و نیم هست که من نایلون ها و پاکت های نایلونی شکلات و ….را در جعبه کفش و بیسکویت می گذارم و زیر کابینت انبار می کنم تا سرفرصت وقتی به تبریز رفتم تحویل دهم. پیشنهاد می کنم شما هم چنین کنید.
پی نوشت:
برخی از پاکت های پلاستیکی نظیر آنهایی که بستنی کاله و چیپس یا پاکت کیت کت .... را در آنها می گذارند یک ورشان نقره ای است. به این نوع پلاستیک متالایزر می گویند. این نوع پلاستیک هم در کنار کیسه فریزر و نایلکس و .... قابل بازیافت هست. اینها را کنار بقیه نایلون ها برای باز یافت تحویل دهید.

آدرس محل تحویل: تبریز، باغمیشه، میدان اطلس، خیابان شهریار.
به امید خدا، به زودی شعبه های دیگر در سراسر شهر باز می شوند. از هم اکنون به جمع کردن نایلون ها مبادرت کنید. باشد که این حرکت علاوه بر پاکیزه نگاه داشتن محیط زیست، به اشتغال عده ای از همشهری ها بیانجامد.

(لطفا در انتشار این مطلب مرا یاری دهید.)
پی نوشتکانکس  باغمیشه هر روزه از ساعت ۹/۳۰ تا ۱۳ و بعد از ظهرها  از ۱۷/۳۰ تا ۲۱ باز هست.
روزهای تعطیلی قبل از ظهر تعطیل هست و فقط بعد از ظهرها ۱۷/۳۰ تا ۲۱ باز هست.
ادامه دارد….

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اهمیت مدیریت اصولی پسماند.

+0 به یه ن

میزان آلودگی خطرناک شیرابه زباله ها، اهمیت جدا سازی اصولی زباله در مبدا، بازیافت و دپوی اصولی را روشن می سازد. اگر این مراحل غلط  و از طریق افراد ناوارد انجام گیرند (که متاسفانه در اغلب شهرهای ایران چنین هست) در درجه اول خود این افراد در معرض آسیب ها و خطرات جدی قرار می گیرند و در درجه دوم، سایر ساکنان شهر در معرض خطر قرار می گیرند.

وقتی اقدامی اصولی در جهت مدیریت پسماند صورت می گیرد یک عده از شهروندان خوش نیت اما ناآگاه از سردلسوزی برای معیشت زباله گردان دربرابر طرح اصولی و صحیح مقاومت می نمایند تا مبادا نان زباله گردها بُریده شود. غافل از آن که با شیوه غیر اصولی خود زباله گرد ها بیش از همه در معرض خطر بیماری اند. حال آن که اگر مدیریت پسماند اصلاح شود چند برابر شغل مناسب با شرایط بهداشتی ایجاد می گردد. 

مدیریت اصولی زباله ها که آسیب را بر انسان و طبیعت کاهش می دهد کاری تخصصی است. وقتی افراد ناوارد و غیر متخصص به این کار ورود می کنند عملا بخشی از زباله ها را بازیافت می نمایند وبقیه را که برای آن ارزش اقتصادی قایل نیستند در خیابان و یا در طبیعت رها می سازند و موجب پراکندگی آلودگی می شوند.
مدیریت صحیح پسماند نیاز به افراد آموزش دیده و متعهد به سلامت مردم و محیط زیست دارد.

ادامه دارد….

(لطفا در انتشار این مطلب ما را یاری دهید.)

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

شیرابه خطرناک زباله

+0 به یه ن

چرا و چگونه شیرابه را کاهش دهیم؟-قسمت اول

شاید شما عبارت "شیرابه خطرناک" را شنیده بیاشید و با خود فکر کرده باشید که چرا ترکیب موادی همچون آب پوست هندوانه و خربزه و …. خطرناک تلقی می شود؟
توجه داشته باشید که آبی که در سطل های زباله در خانه جمع می شوند، هنوز شیرآبه به حساب نمی آیند و چندان خطری ندارند. اما وقتی آب زباله های شهر ها در جایی جمع می شوند و بعد از روزها، خشک نمی گردند، هر میلی گرم آن آلوده به ١٠٠ هزار میلیون باکتری خطرناک می شود که عامل انتقال ١١٨ نوع بیماری حاد هست.

در صورت دپوی غیراصولی، حیوانات شهری نظیر سگ و گربه خیابانی، موش ها و پرندگان بر این زباله ها تردد می کنند و میکروب ها و انگل های موجود در آن را در سطح شهر پراکنده می نمایند و موجب بیماری می شوند.
به علاوه فلزات سنگین و مواد سرطانزای موجود در باطری های مستعمل و ضایعات الکترونیکی که متاسفانه توسط بسیاری از شهروندان و نیز شرکت های الکترونیکی و مراکز تعمیر لوازم الکتریکی، درکنار سایر زباله ها دور ریخته می شوند، به تدریج در اثر فرسودگی لایه بیرونی، در شیرابه حل می شوند وآن را به شدت آلوده و سرطانزا می نمایند.
به این مجموعه دپوی غیر اصولی پسماند بیمارستانی و دندانپزشکی و خروارها ماسک آلوده را هم باید اضافه نمود.
از این روست که شیرابه را خطرناک می دانیم!
اگر شیرابه به آب های زیر زمینی نفوذ کند، آب چاه ها را که برای آشامیدن یا کشاورزی مورد استفاده قرار می گیرد آلوده می سازد وسلامت میلیون ها شهروند را به مخاطره می اندازد.
ادامه دارد...
 لطفا ما را در انتشار این مطلب یاری دهید. سپاسگزار خواهم بود اگر آن را در گروه های دیگر به اشتراک بگذارید.
منابع:

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

Our love affair with tea

+0 به یه ن

تفاله چای داخل قوری اگر مدت زیادی بماند سمی ایجاد می کند که برای سلامت مضر هست. تفاله مانده حتی مزه چای را هم تغییر می دهد که  نامطلوب هست. توصیه می شود که بعد از ١٠ دقیقه تا نیم ساعت(بسته به جنس چای) تفاله را از درون قوری بیرون آوریم. چایسازهای مدرن صافی ای دارند که به این منظور طراحی شده است. تعبیه صافی برای قوری های سنتی تر هم کار سختی نیست.


از سوی دیگر درصد قابل توجهی از شیرابه زباله های خانگی و نیز اداری ایران از ریختن تفاله تر در سطل زباله ناشی می شود. می توان تفاله را تا خشک شدن در صافی توری نگاه داشت و سپس دور ریخت. به این ترتیب به کاهش تولید شیرابه کمک می کنیم. انجام این کار زمان و وقت یا فضای خاصی نمی خواهد و به راحتی انجام پذیر هست.

در سال های اخیرخانواده های زیادی -از سنتی گرفته تا پست مدرن، از آپارتمان نشین گرفته تا ویلا نشین- به تهیه کمپوست از زباله تر منزل خود می پردازند. این کار هم همچون پرورش گل و گیاه به روحیه طراواتی می بخشد یا بهتر است بگویم بخشی از همان فرآیند هست. در اینترنت می توانید انواع واقسام روش های تهیه کمپوست در منزل، مناسب سبک زندگی خود بیابید.

لطفا در انتشار این مطلب ما را یاری دهید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آیا تقصیر خود مردم هست؟-قسمت اول

+0 به یه ن


حدود بیست و پنج سالی است که یک عده از دکترهای علوم انسانی ساکن ایران، که برای خودشان بروبیایی راه انداخته اند و مریدهایی دور خود جمع کرده اند، در جراید و در فضای مجازی و یا در کتاب هایشان     حول و حوش اصطلاح عامیانه "خلایق هر چه لایق" تئوری هایی بافته اند که نتیجه اش این می شود که مردم ایران لایق حکمرانانی که از این بهتر کشور را اداره کنندو رفاه و صلح و آرامش خاطر برای شهروندان  به ارمغان بیاورند نیستند.

یک عده از مردم عادی هم روزانه با مواجهه با بی نظمی ها یی که  به ظاهر  مردم، خودشان به دست خودشان، درست می کنند با جمله بندی های عامیانه تری همان حرف را می زنند.

راستش یک مقدار کنکاش که می کنیم و دقیق تر و عمیق تر می نگریم می بینیم بسیاری از همان نابسامانی ها که به ظاهر مردم عادی به وجود می آورند یا به آن می افزایند، در واقع از عملکرد غلط مسئولان نشأت می گیرد.

مثالی آشنا می زنم: از کنار بسیاری ازشهرهای کوچک یا روستاهای ایران  که بگذرید با انبوه پلاستیک و زباله های پخش و پلا مواجه می شوید. عموم ما زود قضاوت می کنیم و می گوییم: " لیاقت این مردم….."

یک کمی دقت بیشتر بکنیم و محاسبه ای سرانگشتی نماییم در می یابیم  پیک نیک کننده ها هر چه تلاش کنند نمی توانند چنین افتضاحی به بار بیاورند!! 

اشکال کار از دپوی ناصحیح زباله های جمع آوری شده توسط شهرداری ها ی شهرهای کوچک و دهداری ها هست. ماموران شهرداری زباله های شهر یا ده را در دره ای می ریزند. سپس باد آنها را پخش و پلا می کند.
بسیاری رهگذران هم که این افتضاح را می بینند  با خود می گویند اگر این زباله را هم من اضافه کنم تغییر زیادی نمی کند. (فکر درستی نیست اما باور کنید سویسی هم باشد از این فکرها می کند! دیده ام که می گم! دریاچه ژنو تمیزه  و در نتیجه هیچ کس به خودش اجازه نمی ده در آن آشغال بریزه. اما در برخی از گوشه های ایستگاه راه آهن ژنو که کثیفه، رهگذران هم آشغال خود را بی پروا می ریزند.)

دپوی شهرهای بزرگ ایران یک مقدار اصولی تر هست و زباله به هوا بر نمی خیزد اما نه آن قدر اصولی و علمی که باید باشد. اونجا هم هزاران مشکل هست که از حوصله این بحث خارج هست.

من در این سری نوشته ها می خواهم با این طرز فکر که مردم ایران لیاقت بیش از این ندارند مبارزه کنم. دپوی زباله تنها یک مثال بود. این بحث را در نوشته های بعدی ادامه خواهم داد.

🍀@minjigh

چندی است که دریافته ام داستان های کوتاه هر ملتی بیشتر از رمان یا داستان های بلند و نظایر آن معرف دغدغه های اون ملت هستند. اگر توجه کرده باشید درداستان های کوتاه ایرانی که در سی چهل سال اخیر نوشته شده اند تم غالب دعوا و جر و بحث سر مسایل کوچک در صف ها و …. هست. دعوا در صف اتوبوس یا داخل اتوبوس، دعوای راننده تاکسی و مسافر، دعوا در صف نانوایی، دعوا بین فروشنده و خریدار سر قیمت، دعوا بین همسایه ها به خاطر ساخت وساز غیر اصولی و…..

این دعواهای کوچک،ریز ریز روی اعصاب وروح و روان آدم ها سوهان می کشند و تاب و توان انجام دادن کارهای مهمتر و با ارزش تر را از مردم می گیرند!

هر چند در نظر اول این دعواها تقصیر خود شهروندان هست اما یک مقدار که نیک بنگرید می بینید  این طورها هم نیست.

مثلا وقتی کرونا آمد ما کله گنده ها ماسک را احتکار کردند. ماسک کمیاب و گران شد. از طرف دیگر، به دروغ در صدا و سیما اعلام کردند ماسک به فلان قیمت در داروخانه ها توزیع شده. در حالی که داروخانه دار اگر به زور و زحمت ماسک می یافت قیمت چند برابر اعلام شده بود. مردم می رفتند به داروخانه و وقتی ماسک با قیمت اعلام شده نمی یافتند شروع می کردند به دعوا. چند مورد هم درگیری فیزیکی پیش آمده بود!مقصر که بود؟! داروخانه دار یا مشتری یا…..؟!
ببینید چه قدر اعصاب مردم را خرد کردند تا مشکل را از سر خود وا کرده باشند. در سطح کل کشور اختلاف بین داروخانه دارها و مردم انداختند.


مثال دیگر آبان ٩٨ بود که گفتند بنزین را گران می کنیم اما تاکسی ها حق ندارند کرایه را بالا ببرند!!!!!  طبیعتا کلی دعوا بین مسافر و راننده تاکسی ها در سراسر کشور راه انداختند که البته در سایه فجایع آبان ٩٨  کمتر به آن پرداخته شد.

شهرداری پول می گیرد مجوز ساخت و ساز غیراصولی می دهد. همسایه ها به زحمت می افتند. دعوا می شود.

 تعداد اتوبوس ها کم هست. کولر مناسب ندارند. مسافران در آن به زحمت می افتند. بعدش دعوا می شود.

همه اینها از بد اداره شدن کشور نشأت می گیرد. والا مردم ما اتفاقا به نسبت اغلب مردم دنیا باگذشت تر و صبورترند.

🍀@minjigh


وقتی بحث هایی از این دست مطرح می شود یک عده به درستی می گویند که مسئولان و مدیران کلان کشور هم از همین مردم هستند. البته این حرف کلی درست هست. مسئولان و مدیران از مریخ نیامده اند! اما این نکته، ساده سازی  ای است که ما را به نتیجه غلط می رساند.

اولا مردم هر کشور یک طیف هستند. مثلا همان آمریکایی که ناسا دارد و به کرات دیگر سفینه می فرستد، شهروندانی دارد که هنوز بر این باورند که زمین مسطح هست. اما سیستم آمریکا این اجازه را نمی دهد که این افراد در موسساتی مثل ناسا وارد شوند و تصمیم ساز شوند. به عنوان یک شهروند علی رغم باورهای غلط شان که متعلق به دوران تمدن های باستان قبل از فینیقی  است از تمام حقوق شهروندی برخوردار هستند اما خنده دار هست تصور کنیم که سیستم آمریکا اجازه دهد یکی از این ها روزی در ناسا پست مدیریتی بگیرد.

در عالم سیاست بین الملل هم اگر هنوز مفهوم دولت-ملت مدرن برای کسی جا نیافتاده باشد و هنوز در ذهن اش امت بر ملت پیشی داشته باشد کمابیش در دنیای امروز شبیه همان زمین-تخت-پندار هست. اما در کشور ما در وزارت خارجه  و نهاد های دیگر که برای سیاست خارجه ما تصمیم می گیرند همین قبیل افراد با این ذهنیت ها پست و مقام می گیرند و نتیجه فعالیت هایشان دردسر برای ملت می شود.

همچنین در مورد مسایل قضایی. یا حتی مسایل اجرایی نظیر مدیریت آب!


در اوایل دهه شصت و اواخر پنجاه، متوسط ایرانی ها هم اینها را نمی دانستند. اون موقع   عملکرد مسئولان وقت و جهت گیری ها با فهم عموم مردم سازگار بود. در دهه پنجاه واقعا عده زیادی از مردم همان اعدام ها را می خواستند، در دهه شصت تسخیر سفارت و گروگان گیری می خواستند. از این کارها حمایت می کردند.

مردم عوض شده اند. الان مردم طوفان توئیتری #نه_به_اعدام 
و #اعدام_نکنید راه می اندازند. ولی مسئولان به همان منوال و گاه شدیدتر در پی اعدام و…. هستند. از اکثریت مردم جدا شده و تنها کسانی را در بازی قدرت راه می دهند که از صد تا فیلتر عبور کرده اند و ثابت نموده اند که مثل خودشان می اندیشند. کسانی که از این فیلتر می گذرند در اقلیت مطلق هستند. در کشور ما در هر موضوع تخصصی افراد خبره  و مدیر و مدبر یافت می شود اما وقتی آن فیلتر ها را می گذارند تعداد کسانی که قابلیت اجرایی و علمی لازم برای درست انجام دادن کارها را داشته باشند به صفر میل می کند. در نتیجه بسیاری از کارهای به دست کارنابلد سپرده می شود و مملکت خوب اداره نمی شود!

🍀@minjigh


از سوی دیگر، وقتی فردی از جامعه پست و مقامی می گیرد کم کم از نظر مالی از مردم عادی جدا می شود. 

این جدا افتادگی  و سیر متفاوت بین مردم و مسئولان لاجرم اتفاق می افتد مگر این که مکانیزم های بازدارنده ای وجود داشته باشد. یک مکانیزم ،  تعهد اخلاقی شخصی این مسىول هست که او را وا می دارد از مردم جدا نشود. اما این مردمی ماندن معمولا به جدا افتادن از سایر مسئولان منجر می شود. تبدیل می شود به یک وصله ناجور در بین سایر مسئولان که از منظر آنان غیر قابل تحمل هست. برایش پاپوش می دوزند و از دایره قدرت بیرونش می کنند.

مکانیزم موثر، سازوکارهای شناخته شده دموکراسی، شفافیت و پاسخگویی است. اگر رسانه ها آزاد باشند اگر نهاد های مردم نهاد آزاد و فعال باشند، اگر شفافیت عملکرد مسئولان یک اصل باشد، اگر انتخابات جدی باشد، اگر ساز وکاری برای شنیده شدن صدای اقلیت باشد و…..جدایی مسئولان از مردم کاهش می یابد.

ما مسئولان با وجدان که بعد از مدتی کنار نهاده شدند  کم نداشتیم. سازوکار های لازم  و موثر دموکراتیک برای آن که جدایی بین مردم و مسئولان راه نیافتد نداشتیم. در نتیجه الان به جایی رسیده ایم که اکثریت مردم و مسئولان در دو دنیای دیگر سیر می کنند. 

نمونه اش این که مردم و جامعه پزشکی واردات واکسن امتحان پس داده می خواهند، مسئولان……

🍀@minjigh

اگر به من وشما بگویند که بعد از این وعده ناهار تا دو روز دیگر از غذا و خوراکی خبری نیست، تا خرخره می خوریم. اما در حالت عادی که می دانیم چند ساعت بعد از ناهار قرار هست شام بخوریم حرص و ولع برای پرخوری نداریم و تا سیر می شویم دست از خوردن می کشیم.

در جوامعی حرص و ولع مردم برای چاپیدن و دزدیدن و اختلاس کردن بالا می رود که (۱)ثبات اقتصادی نیست، (۲)سران مملکت بخور-بخور و بچاپ-بچاپ راه می اندازند، (۳) این باور جا افتاده که با پول می شود همه چیز به دست آورد و بی پول هیچ ارزشی ندارد. در جوامع تنها افرادی که خیلی اخلاقی هستند از افتادن به دام فساد و تباهی، مصون می مانند.
به نظر من حرص و ولع و تمایل به ارتشا بین مردم عادی هم از عملکرد بد مسئولان و بد اداره کردن مملکت ناشی می شود.

در سال های اخیر از طرفی، مردم شاهد اختلاس های رقم درشت دانه درشت ها بودند، از سوی دیگر به طور سیستماتیک در گوششان خوانده شد که شما که اهل این کارها نیستید پخمه اید (فیلم هایی مثل رحمان ۱۴۰۰ یا سریال هیولای مهران مدیری دقیقا همین را القا می کردند). از سوی دیگر به مردم باوراندند که همه چیز پولی شده (بیشتر از این که واقعا همه چیز پولی شده باشد). تبلیغات این طور بمبارانشان کرد که برخورداری از آموزش خوب و بهداشت خوب و درمان خوب و تفریح خوب پول کلان می خواهد .

در نتیجه مردم عادی هم حریص شدند که بیشتر بچاپند. ترغیب شدند که هر جا دستشان آمد بقیه را سرکیسه کنند و یا چوب حراج به ثروت ملی بزنند. تقصیر بالادستی ها بود که این فضا را ایجاد کردند.


پی نوشت اول: من هنوز هم معتقدم که بیشتر اینها ذهنی است! مثلا هنوز بر این باورم که 
سرویس خیلی از بیمارستان های دولتی، از سرویس های بیمارستان های خصوصی با زلم زیمبو ی آن چنانی بهتر هست چون به بیمار مثل یک انسان نگاه می کنند نه مثل یک کیف پول! در بیمارستان دولتی به تجهیزات اتاق عمل و امکانات بهداشتی می رسند و در بیمارستان خصوصی به پرده و موکت و لوستری که چشم همراه مریض را می گیرد. من کج خلقی پرستار وظیفه شناس بیمارستان دولتی را سر رعایت نکردن ضوابط بیمارستان هزار بار ترجیح می دهم به قربان صدقه رفتن های تصنعی کارکنان بیمارستان های خصوصی جهت تیغ زدن بیشتر مشتری که درواقع برای سلامت و جان بیمار آن قدر ارزش قایل نیستند که خلقشان را برایش تنگ کنند!)

هنوز هم معتقدم دردسر ویلای شخصی خریدن و باغ شخصی نگاه داشتن، بیشتر از کیفش هست. یک روز باید نگران سمپاشی باشی، یک روز نگران دزدیده شدن وسایل و..... 

دوست دارم و خوشتر دارم که آدم سلامت باشه روی دوپای خودش بره توی دامن طبیعت بی آن که در پی تملک آن باشه. 
این طوری سبکبارتر و سبکبال تر هست. طبیعت خداست و منتی هم نداره! این طوری آزاد هستی تا هر جا که دلت خواست بروی. خودت را در چهاردیواری باغ و ویلایت حبس نمی کنی. بدون اون باغ، آزاد هستی که هر کجا دلت خواست پر بکشی.

اگر بدنت آن قدر سالم نبود که به طبیعت بکر بروی، باز پارک های شهر هستند. اگر مزاحمت گشت ارشاد نبود همه دور هم در پارک شهر خوش می بودیم. لزومی حس نمی شد که افراد باغ شخصی بخرند و احیانا، برای رسیدن به این درجه از تمکن مالی بچاپند! زحمت نگهداری پارک عمومی را شهرداری می کشد. من قرار نیست نگران آفت ها وآبیاری و،،، آن باشم. اما من نوعی وقتی می بینم گشت ارشاد دختر- پسرها را مثل ابر بهاری در پارک به گریه انداخته، اعصابم خرد می شه.
به خدا اگر گشت ارشاد نبود مردم نصف انگیزه شان را برای مال اندوزی از طریق چاپیدن از دست می دادند. در همین پارک های شهر خوش می گذراندند. نه هوس خارج می کردند نه هوس خرید باغ. خیلی جامعه سالم تری می داشتیم. سرمایه ها هم در داخل کشور باقی می ماند و صرف سازندگی می شد. صرف سرمایه گذاری سود ده و با منفعت.
-----------
امیدوارم از نوشته قبلی ام این سو برداشت نشود که وقتی حاکمان فاسدند یا کشور را بد اداره می کنند، افراد در غلطیدن به دامن فساد مالی و .... تقصیری ندارند.
قطعا هرکسی مسئول اعمال خویش هست. هنوز هم که هنوزه با این همه افول، در ایران ۱۴۰۰ با کار شرافتمندانه می شه زندگی مرفه و مناسبی برپا کرد. منتهی اگر مملکت خوب اداره می شد شهروندان با یک سوم این تلاش می توانستند همان زندگی مرفه را تدارک ببینند.
این که شخصی به دامن فساد می غلطد تقصیر خودش هست و باید بعد از محاکمه عادلانه، مجازات درخور شود. اما این که در جامعه روز به روز افراد بیشتری به این شکل در فساد می غلطند تقصیر حاکمان و حاصل بد اداره شدن مملکت هست که از یک سو وضع اقتصاد را خراب کرده و از سوی دیگر، در عمل و گاه حتی در سخن، تبلیغ می کند که هر که مثل ما راحت پول پارو نکند از پخمگی خودش هست!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

گلی به جمال مردم زمان میرزا حسن رشدیه

+0 به یه ن

از حدود سه ماه پیش یکی از تشکل های محیط زیستی تبریز طرحی برای سر و سامان دادن به معضل پسماند آغاز کرده. به طور پایلوت ما در این طرح شرکت نمودیم. من از قبل هم زباله ها را تفکیک می کردم اما  نایلکس و... را دور می ریخنم چون که مراکز بازیافت معمولا آنها  را قبول نمی کنند. در این طرح حتی نایلکس و پاکت نایلونی  چیپس و بستنی و..... را هم به شیوه اصولی بازیافت می نمایند.  در طرح پایلوت بنا بود هر کدام از ما عده ای از دوستانمان را هم همراه کنیم.

طبعا من با دوستانم در تبریز تماس گرفتم. عده ای لطف کردند و همراهی کردند. یک عده هم اتفاقا از جمله کسانی بودند که دایم به مردم  کوچه-بازار به خاطر مسایلی نظیر زباله ریختن ایراد می گیرند- قول همراهی دادند اما به قول خود عمل نکردند و مرا هم با بدقولی خود در برابر کسانی که طرح را راه انداخته بودند شرمنده ساختند. عده بیشتری بی تفاوت از کنارش گذشتند. از همه جالب تر این که یک عده- که من قبل از این ماجرا آنها را خیلی افراد مبادی آداب و اهل تعارف در نهایت حد می دانستم با پرخاشی کاملا نامتناسب با سخن من -پاسخ منفی دادند. در دل گفتم خوبه که فقط زباله هایشان را خواستیم! اگر طلا و جواهراتشان را می خواستیم چه می کردند! به نظرم مسئله زباله بهانه ای شد که سالها عقده و حسد فروخورده شان را بیرون بریزند. والا موضوع زباله چیزی نبود که این واکنش را در پی داشته باشد. راست گفته اند اونهایی که خیلی تعارف هستند در دل کدر هستند. کسانی که دل پاک و روشن دارند کمتر نیاز حس می کنند خود را پشت تعارف و زبان بازی قایم کنند.

به یاد میرزا حسن رشدیه افتادم که به دلیل برپاداشتن مدارس مدرن، از دست مردم جاهل یا مغرض چه ها کشید. در مقام مقایسه مردم آن روزگار شاید محق تر بودند. میرزا حسن رشدیه ایده ای جدید -نه برای زباله های مردم- بلکه برای عزیزترین عزیز هایشان، یعنی کودکانشان داشت. حساسیت و تعصب سر تربیت و آموزش فرزند، خیلی قابل فهم تر از حساسیت و تعصب روی زباله است!
به علاوه مردم آن روزگار دنیا را نمی شناختند.  الان همه می دانند که در کشورهای پیشرفته برنامه سراسری باز یافت پسماند هست و چه قدر این برنامه، برای بهداشت عمومی مفید هست. اما، باز  برخی امروزه در برابر طرح اصولی مدیریت پسماند، مقاومت می کنند. مقاومت مردم زمان رشدیه خیلی قابل درکتر و قابل فهم تر بود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آری به زندگی

+0 به یه ن


خواندن کتاب “آری به زندگی “نوشته ویکتور فرانکل (روانپزشک مبدع "معنا درمانی") به ترجمه خانم ضحی حسینی نصر را به همگان، به خصوص به کسانی که با ناامیدی و افسردگی - و خدای ناکرده میل به خودکشی- دست و پنجه نرم می کنند توصیه می کنم.

من معمولا وقتی کتاب ترجمه شده به فارسی می خوانم از بدی ترجمه عصبانی می شوم! اما از ترجمه این کتاب با پاورگی های مفید مترجم لذت بردم. این ترجمه کتاب سه مقدمه و پیشگفتار یا دیباچه دارد . یکی به قلم خود ضحی حسینی نصر (که خود روانشناسی خوانده اند)، دیگری به قلم دکتر عبدالرضا ناصر مقدسی از مرکز تحقیقات ام اس بیمارستان سینا. این دو مقدمه که از دید دو ایرانی معاصر با تجارب ناب نوشته شده اند به اندازه خود  کتاب و حرف های فرانکل آموزنده و جذابند.

در توصیف نوشته های فرانکل به تجربه کم نظیر -اما به غایت تلخ- تحمل و رهایی از اردوگاه کار اجباری نازی ها در کنار دانش و تجارب روانشناسی و روانپزشکی او اشاره می شود. من نمی خواهم این بحث را تکرار کنم چون دیگران بسی بهتر از من قبلا گفته اند.


به جای آن می خواهم به نکته دیگری اشاره کنم که به نظرم مغفول مانده است و آن این که ادراک وی از زندگی که در این کتاب باز تاب می یابد ورای تجارب شخصی خود اوست و ریشه در دو فرهنگ اصیل و تجارب هزاران ساله قبل از او دارد.از یک سوی،  جهان بینی یهودی و فرهنگ هزاران ساله بسیار ویژه آن هست که ردپایش را در این کتاب گذاشته. دیگری، جهان بینی آلمانی-اتریشی است.
این دو جهان بینی به غنای کتاب بسی افزوده.

این کتاب را که داشتم مطالعه می کردم به ذهنم آمد که چه قدر آگاهی ما نسبت به فرهنگ واقعی آلمانی سطحی است. ما فرهنگ فرانسه و ایتالیا و انگلیس و آمریکا  را خیلی عمیق تر می شناسیم و می فهمیم. رمان ها سریال ها وفیلم های عاشقانه و عاطفی و خانوادگی بیشماری از این کشورها خوانده ایم و دیده ایم   که  انس و الفتی نسبت به آنها در ما ایجاد کرده.
اما سریال های آلمانی که دیده ایم بیشتر پلیسی جنایی بودند که ما چندان احساس همذات پنداری با آنها نکرده ایم.  کلیشه آلمانی ربات وار بی احساس خشن-که فیلم های فرانسوی هم به آن دامن زده اند- مانع از این شده که آلمانی ها را به عنوان آدم دارای عاطفه شبیه خودمان تصور کنیم.  اتریشی ها را هم با اونها یکسان فرض کرده ایم. دوستان آلمانی مان را هم همیشه تلویحا "استثنا" تصور کرده ایم و گمان برده ایم "قاعده" همان کلیشه های معروف در مورد آلمانی هاست. الغرض این کتاب بخش مهمی از دیدگاه آلمانی به زندگی را به ما منتقل می کند.

کتاب بسیار مختصر و مفید هست. برعکس اغلب کتاب ها از این جنس، از تکرار مکررات درآن خبری نیست. نقطه قوت دیگر کتاب نسبت به کتاب های دیگر با محتوای روانشناسی برای عامه،  آن هست که نویسنده سلایق شخصی خود را به اسم یافته های روانشناسی به خورد ما نمی دهد!


یک فصل از کتاب در مورد حال و هوای اسرای اردوگاه کار اجباری نازی ها بر اساس تجارب شخصی نویسنده هست. 
این که ناامیدی از یک سو و انتظار درست شدن شرایط در ظرف زمانی محدود (اما برآورده نشدن این انتظار) چه بلایی بر سر روح و روان و جسم انسان می آورد.
خواننده ایرانی به خصوص در این دوران کرونا باآنها همذات پنداری می کند. 
توصیه می کنم این کتاب -و به خصوص این فصل- را حتما بخوانید تا  بتوانیم همگی  خود را برای آینده بهتر -که نمی دانیم کی فرا خواهد رسید- سالم و سلامت و قوی نگه داریم.

🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

چه کنیم تا آمار تصادفات جاده ای در کشور ما کمتر شود؟

+0 به یه ن

به دلیل غیر استاندارد بودن جاده های بین شهری در کشور ما، فرسودگی اغلب خودرو ها و نیز بی احتیاطی رانندگان، آمار تصادفات و قربانیان آن بسیار بالاست. در این میان، آمار تصادفات و قربانیان تورهایی که دانشگاه ها و موسسات ترتیب می دهند از متوسط خود ایران هم به اندازه محسوسی بالاتر هست.


با توجه به وضعیت درب و داغون اقتصادی کشور و فساد مالی و مدیریت کلان درب و داغون تر حاضر، گمان نمی کنم چشم انداز آن را داشته باشیم که تا ده سال دیگر هم وضعیت عمومی جاده ها و خودرو ها بهتر شود. اگرهمین الان هم مدیریت کلان کشور با وقوع معجزه ای ایده آل برای شهروندان ایرانی شود، ده سالی طول می کشد که بتوانیم استاندارد ها را در حد مطلوب بالاتر ببریم. با این دیدی که مسئولان ما دارند (که ما بایست چون حوثی ها گرسنگی بکشیم و لنگ ببندیم و مقاومت نماییم!!) هیچ عزمی برای بهبود استانداردها در سطوح مدیریتی بالای کشور نیست و درنتیجه استاندارد های ایمنی-با فرسودگی بیشتر خودروها- روز به روز بدتر خواهند شد. جان ما شهروندان برایشان اهمیتی ندارد که بخواهند کاری برای حفظ جان ما بکنند. (نمونه اش هم ماجرای هواپیمای اوکراینی. ناراحتی «ظریف جونِ اصلاح طلب ها» هم بیشتر از این بود که به او به موقع-یعنی بلافاصله بعد شلیک به هواپیما-  اطلاع ندادند تا «علاج» کند.چی را قرار بود «علاج» کند؟! قرار بود قربانیان را زنده کند تا «علاج» شود؟! «علاج» از نظر اینها -چه اصلاح طلب چه اصولگرا- با اون چیزی که در ذهن ماست  زمین تا آسمان دارد. جان امثال ما برایشان مهم نیست.)

الغرض! باید ما، مردم، خودمان فکری به حال خودمان بکنیم. دست کم می توانیم کاری کنیم که قربانیان تورهایی که دانشگاه ها و موسسات و سازمان ها ترتیب می دهند  حداکثر به اندازه متوسط کشوری باشد نه بیشتر.
 در زیر پیام  هیات مدیره کانون سراسری صنفی رانندگان را برایتان کپی می کنم. این گونه که پیداست به معاینه فنی موجود در کشور نمی شود  اعتماد کرد. اما شرکت های اتوبوسرانی و حمل و نقل معتبر اون قدر شعورشان می رسد که لوازم یدکی دست اول بخرند. خودروها همه فرسوده اند اما دست کم این شرکت ها لوازم یدکی دست اول می گیرند که مقاوم هست و در جاده های طولانی غیر استاندارد و شرایط اقلیمی دشوار ایران جوابگوی نیاز هست. در مقابل  کیفیت لوازم یدکی که سرویس های  دانشگاه ها و سازمان ها می گیرند پایین هست. شاید در شهر یا جاده های نسبتا خوب اطراف شهر جواب دهند اما جوابگوی نیازهای حرکت در جاده نیست. 
در نتیجه وقتی با این اتوبوس ها یا مینی بوس ها که برای سرویس هستند تور خارج شهر ترتیب می دهند تصادف صورت می گیرد و راننده ناوارد به رانندگی در جاده، کنترل ماشین را از دست می دهد و قربانی می دهد.
ظاهرا این ماشین های سرویس که ده ها سال از یک میدان شهر در مرکز به آن یکی میدان شهر در مرکز تهران مسافر می برند حتی  جوابگوی جاده های پرشیب ولنجک و درکه و دربند هم نیستند. اردو هایی که در تهران ترتیب می دهند هم در این محلات با خیابان های پرشیب قربانی می گیرد.

نمی توان تورها را تعطیل کرد. اما می توان خواست که به هنگام برگزاری تور به جای ماشین های سرویس و راننده های ناوارد سرویس ها، از شرکت های مسافربری حرفه ای خارج شهر- با راننده های مجرب جاده- بهره جست. 
در عمل می بینیم تجربه بیست سی ساله رانندگی در شهر از این میدان به آن میدان به درد کنترل ماشین در جاده های صعب خارج شهر نمی خورد. به این ترتیب هزینه تورها 
شاید اندکی گران تر شود اما جان انسان ها ارزش بیشتری دارد ( حالا درسته که جان ایرانی برای مسئول بلند پایه  ایرانی  در ج. ا. بی ارزش هست اما برای خانواده اش که ارزش دارد!). 
 یک کارزار هم می شه راه انداخت که استاندارد های معاینه فنی را برای خودروهایی که خارج از شهر می روند بالاتر رود. استاندارد ها را طوری کنند که ماشین های سرویس که از لوازم یدکی بی کیفیت استفاده می کنند مجوز نداشته باشند که از شهر دور شوند.  
ای کاش! اونهایی که  دانش فنی و تجربه کافی در این زمینه دارند کارزار راه بیاندازند. ما هم امضا و حمایت  می کنیم.

[Forwarded from تابناک آنلاین (ادمین ۱)]
🔺ترمز در معاینه فنی بررسی نمی‌شود/ لنت‌های ترمزی که با کارتن و مقوا تولید می‌شود

رییس هیات مدیره کانون سراسری صنفی رانندگان:
🔹کارخانه‌های تولیدکننده هیچ مسئولیتی در قبال گارانتی ندارند و لوازم بی‌کیفیتی مانند لنت ترمز در ایران بدون کیفیت و با مقوا و کارتن تولید می‌شود.
🔹در معاینه فنی‌ها نهایتا لاستیک و شیشه اتوبوس را چک می‌کنند و مدیرفنی پشت اتوبوس نمی‌نشیند و ترمز آن را تست نمی‌کند.
🔹نبود نظارت بر تولیدات داخلی، تولید بی‌کیفیت، نبود نظارت کیفی و صوری بودن معاینه فنی از جمله مهمترین عوامل تصادفات جاده‌ای و سوانح است.

@tabnakonline

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ارابه های مرگ

+0 به یه ن


احتمال تصادف اتوبوس های تور های خارج شهری که دانشگاه و سازمان ها ترتیب می دهند خیلی بالاتر از احتمال  تصادف اتوبوس های بین جاده ای حرفه ای است.

به عنوان مثال یک مسیر مشخص را شاید اتوبوس های بین شهری شرکت های مختلف (مثل  سیر وسفر، تی بی تی ، تعاونی شماره ٥ و…..) ممکنه ٥٠٠٠ بار بروند ولی تصادف منجر به مرگ نداشته باشند. اما در میان ٥٠٠٠ توری که سازمان ها و دانشگاه ها ترتیب می دهند چند مورد تصادف منجر به مرگ هست.
(تعداد این گونه تورها در سال در کل کشور فکر نکنم  بیش از ٥٠٠٠ باشد. اما همه ساله یکی دو مورد از این سوانح داریم.)


علت این هست که راننده های اتوبوس های بین شهری شرکت های مسافربری کارشان را بلدند. علاوه بر این که گواهی نامه پایه یک دارند سالیان سال کمک راننده می شوند تا فوت و فن یاد بگیرند.

اما وقتی سازمان ها و دانشگاه ها تور ترتیب می دهند می روند سراغ راننده های سرویس  که هر چند دهه ها در داخل شهر یا در جاده های نسبتا ایمن نزدیک کلانشهرها راننده سرویس دانشگاه یا موسسات بوده اند  اما ابدا تجربه و مهارت لازم برای رانندگی در جاده ها ی دشوار دور از شهر را ندارند و وقتی اندکی شرایط رانندگی از وضعیت مالوف آنها متفاوت می شود کنترل وسیله نقلیه را ازدست می دهند و مسافران را به کام مرگ می فرستند.

علی الاصول می توان برای ترتیب دادن تورهای سازمانی ودانشگاهی هم با شرکت های معتبر مسافربری قرارداد بست. هزینه آن چنانی ای هم نمی خواهد. اما معمولا به خود زحمت نمی دهند که شماره شرکت مسافربری ای بیابند و با مسئولش صحبتی کنندو هماهنگی کنند. دم دستی ترین کار که همان صحبت با راننده هست انجام می دهند. خیلی هم فکر می کنند به اوضاع مسلط هستند وبا کارآیی دارند برنامه را به جلو می برند. غافل از این که
"بوریا باف اگر چه بافنده است نبرندش به کارگاه حریر!”


راننده سرویس اتوبوس دانشگاه ها وسازمان ها و کارخانجات اگر چه پایه یک دارند امانمی توانند در شرایط سخت و غیرقابل پیش بینی جاده های خارج شهری ایران خطرات و مخاطرات را پشت سر بگذارند و مسافران را با ایمنی به مقصد برسانند. اون همه شاگرد رانندگی کردن رانندگان اتوبوس های بین شهری بیخود که نیست! حکمت دارد!

یارو راننده سرویس هم از روی غرور و ترس ازاعتراف به ناتوانی یا رودربایستی یا ترس ازدست دادن شغل قبول می کند بی آن که توانایی لازم برای رانندن در جاده های نه چندان استاندارد ایران با تنوع بسیار زیاد اقلیمی این کشور را داشته باشد.

علی الاصول اولین اتوبوس "راهیان نور" که کشته داد می بایست هر کسی را در هر سازمانی که تور ترتیب می داد به فکر می انداخت ! اما سی سال هست که هر سال چند مورد از این فحایع داریم و درس هم نمی گیریم!

🍀@minjigh

این نوشته را بعد از دیدن این خبر نوشتم:


⭕️تردد در کوهستان برای راننده اتوبوس خبرنگاران مجاز نبود

🔹نقص فنی در سیستم ترمز و فرسودگی لاستیک اتوبوس سانحه دیده سربازمعلمان و عدم تسلط راننده اتوبوس خبرنگاران بر جاده و تردد بدون صورت وضعیت، از مواردی بود که در جلسه دیشب کمیسیون ایمنی راه‌ها درباره این دو تصادف مطرح شده است.

🔹در جلسه شب گذشته کمیسیون ایمنی راه‌ها مطرح شد که راننده اتوبوس خبرنگاران مجاز نبوده است در آن جاده کوهستانی حرکت کند، در طول مسیر با نقص فنی ترمز، راننده‌ ترمز را از دست داده است، راننده چندان بر آن جاده تسلط نداشته و نتوانسته است از امکانات ترمز ثانویه و دنده سنگین استفاده کند و اتوبوس واژگون شده است.

@iran_times

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ 1 ][ 2 ]