اگر در تبریز زندگی می کنید و دانش آموز دبستانی در دور وبر دارید حتما این مصاحبه دکتر هلاکویی را بشنوید.
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل
اگر در تبریز زندگی می کنید و دانش آموز دبستانی در دور وبر دارید حتما این مصاحبه دکتر هلاکویی را بشنوید.
اشتراک و ارسال مطلب به:
مى گم خدا ناصر الدین شاه و مظفرالدین شاه را بیامرزه که “تلگرام" را آزاد گذاشتند. در واقع همت گماشتند که در اغلب شهرها تلگرافخانه دایر کنند. عین الدوله گویا مخالف بوده اما دست آخر نظر ناصر الدین شاه به این شده که ایران باید به تلگراف مجهز شود. بدون تلگرام جنبش مشروطه ممکن نمى شد. بدون جنبش مشروطه ما همین یک ذره پیشرفت را هم نمى کردیم! 🍀@minjigh
اشتراک و ارسال مطلب به:
ایرانى ها خیلى راحت ادعا مى کنند که برخى کشورهاى همسایه روزى جزو "ایران" بوده اند. طورى هم این را مى گویند که انگار پس ذهنشان دارند آنها را مفتخر مى کنند. نکته اینجاست که شهروندان کشورهاى همسایه غالبا از این حرف خوششان نمى آد. نه آن که از آن چه که ما به اسم فرهنگ ایرانى مى شناسیم خوششان نیاد یا از ما خوششان نیاد! علت این نیست. علت آن هست که دو مفهوم متفاوت از "ایران" هست. یکى "ایران" به معناى اسم کشور ى با محدوده و مساحت نسبت خوش تعریف که عضو سازمان ملل هست و قانون اساسى مشخصی دارد. این یک مفهوم قرن بیستمى است. در دوران پیشا مدرن چنین مفهومى از کشور وجود نداشت. اصلا با وسایل ارتباطى آن زمان نمى توانست به وجود داشته باشد! قلمرو شاهان و شاهنشاهان معنى داشت اما آن مرزها در درازاى تاریخ با مرز هاى کنونى انطباق نداشت. با این تعریف از ایران، ایران از ابتداى پیدایش ( حدود صد سال پیش) همین محدوده را کمابیش داشته. (مى گم کمابیش چون مسئله بحرین است که جاى مناقشه دارد و من هم اصلا قصد ورود به آن را ندارم چون اطلاعاتم آن قدر زیاد نیست. مى توانم همین جورى لاف ناسیونالیستى بزنم اما به گیس خودم خندیدم اگر این کار را بکنم! کیست که براى لاف هاى ناسیونالیستى من وشما تره بخواهد خرد کند؟!) در چارچوب این مفهوم از ایران شما بیایید ادعا کنید کشورهاى همسایه جزوی از ایران بوده اند نادانسته حرف بودارى زده اید. اما گمان نمی کنم اکثریت کسانى که از این حرف مى زنند از آن گونه سوداها به سر داشته باشند. (حالا ما خیلی این ١٦٤٨١٩٥ کیلومترمربع را آباد کرده ایم که حالا بخواهیم.....؟!) مفهوم دوم ایران یک مفهوم فرهنگی است. همان مفهومى است که در شاهنامه آمده. احتمالا این مفهوم مد نظر کسانی است که ادعا می کنند که مثلا افغانستان جزو ایران بوده. آخه اینو به افغانستانی بگی بر مى گرده مى گه "نه خیر! ایران زمانى جزو افغانستان بوده! شاهد هم مى آورد که به طور مثال پایتخت خوارزمشاهیان شهر غزنه بوده که در افغانستان واقع است. اون در هم شرق افغانستان نه در غرب آن که نزدیک ایرانه. اگر به قصد این که روى برادرى و نزدیکى دو ملت ایران و افغانستان تاکید کنید می گویید "افغانستان جزو ایران بوده" بدانید که افغانستانى با شنیدن این حرف حس برادرى با شما نخواهد کرد. من که به جاى این حرف ترجیح مى دهم بگویم: "آهنگ "من آمده ام" گوگوش، بازخوانى ترانه اى افغانى است." تا به امروز این راه ارتباط گرفتن با برادران و خواهران افغانستانى هم موفق بوده. خوششان مى آید!🙂 🍀@ من نمى گم بیاییم فکرمان را به کار بیاندازیم که در منطقه یک قطب و فرهنگی بشیم و جایگاه تاریخى خود را پیدا کنیم تا مردم کشورهاى همسایه خوششان بیاد یادآوری کنند روزی جزوایران بودند! اصلا این قبیل بلند پروازى ها در مد نظر من نیست خیلی هم برایم جذاب نیست. حرف مینجیق چیز دیگرى است. من مى گم یک عده از ما در این کشور ٨٠ میلیونی و یک میلیون و ششصد چهل و هشت هزار کیلومترمربعى، یک سرى توانمندى هاى نسبتا بالا داریم. بیایید همفکرى کنیم تا مشکلات مان راحل کنیم. که چى بشه؟! هیچى!! مشکلات را حل کنیم که این همه جوان افسرده از این و ور با غرولند نیافتند به جان خودشان وبه جان ما! همین! نتیجه بخشى از این فکر شاید این باشه که با کشورهاى همسایه باید فلان مراوده را و فلان بده بستان را کرد! قرار نیست ما به عنوان کشور مادر قیم مآبانه به این رابطه نگاه کنیم. اونها هم باهوشند حساب سود و زیان خودش را نگه می دارند. بهتر از ما هم نگه می دارند! همان اوایل که افغانستان از طالبان آزاد شد گفتند پروژ ه های عمرانى را بسپارید به شرکت هاى ایرانى. مسئولان و مردم افغانستان همصدا فهرست بلندبالایی از پروژه هاى شکست خورده ایران را ردیف کردند و جواب دادند نمى خواهیم! ملاحظه می کنید! قشنگ حواسشان هست. خیلی بهتر از ما که پروژه نیروگاه هسته اى را سپرده ایم به دست چرنوبیلى ها! 🍀@minjigh
اشتراک و ارسال مطلب به:
اشتراک و ارسال مطلب به:
اشتراک و ارسال مطلب به:
در این شرایط بى ثباتى والدینى که فرزندان دانشجو دارند قادر نخواهند بود آینده شغلى تضمین شده اى براى فرزندانشان تدارک ببینند. اون تیپ خاندان هاى نسبتا متمول که ٢٠ سال پیش مى تونستند دیگه نمى تونند. بهترین راه این هست که جوان ها را مستقل بار بیارند. به آنها اطمینان خاطر بدهند که با اتکا به نیروى ابتکار خودشان و با استفاده از توانمندى هاى خودشان مى توانند گلیم خودشان را از آب بکشند بیرون! باور کنیم جوان هاى مال دنیاى آینده هستند. در دنیاى آینده گلیم خود از آب بیرون کشیدن روش هاى خودش را مى طلبه که ما از آنها بى خبریم اما جوان ترها چون وقت بیشترى دارند مى توانند بیاموزند. 🍀@minjigh
اشتراک و ارسال مطلب به:
این چیزى که مى خوام بگم مسئله و دغدغه خانواده هاى طبقه متوسط رو به بالا در این روزهاست. این قبیل خانواده ها که وضع مالى کمابیش خوبى داشتند طبیعى می دانستند که آینده شغلى و کارى فرزند خود را تضمین کنند و با این ضمانت اونها را همیشه دور وبر خود (و حدودى وابسته به خود) نگه دارند. همیشه پس ذهنشان بود که در بدترین وضعیت مى توانند یک مغازه براى پسرشان رهن کنند که مغازه را بچرخانه و... حالا مى بینند این قبیل حمایت ها دیگه میسر نیست. عجیب این موضوع روى آنها فشار مى آره! به نوعى شوکه شده اند و در این شوک به خودشان و فرزندشان آسیب مى رسانند. با خواندن آیه یأس ته مانده اعتماد به نفس بچه هایشان را هم از بین مى برند. از صبح تا ظهر قربان صدقه جوان مى روند و برایش مرثیه مى خوانند که به خاطر "بدى زمانه" مجبوره در خانه بمانه. بعد از ظهر تا شب تغییر فاز مى دهند و این بار توى سر جوان مى زنند که همه اش از بى عرضگى خودش هست. او را با این و آن و زمان جوانى خودشان مقایسه مى کنند و توى سرش مى زنند. تحمل این چیزها برنامه هر روزه این نوع جوان هاست. پدرهاى عزیز! مادرهاى گرامى! نکنید این کارها را! مى دانم که گمان مى کنید خیلى پدر و مادر دلسوز و نمونه اى هستید که این قدر به فکر آینده فرزندان جوانتان هستید! اما به خاطر سلامت روحى و روانى فرزندانتان لطف کنید به این شکل دلسوز نباشید! باور کنید این برخورد نه تنها کمکى به آینده این جوان ها نمى کند بلکه همه امید به زندگى را هم از آنها مى گیرد. اصلا خودتان را راحت کنید. وظیفه شما بزرگ کردن این بچه ها بود که انجام دادید. تضمین آینده شغلى آنها وظیفه شما نیست که این همه نگران آن هستید. اگر این همه روى اعصابشان راه نروید خودشان راهى پیدا مى کنند. حتى در شرایط نابسامان اقتصادى کنونى! از کجا این قدر مطمئن هستم!؟ از آنجایى که همتایان شما عموما به همین شکل روى اعصاب بچه هایشان هستند. (این که "همه" این کارها را مى کنند دلیل بر درستى آن نیست. اتفاقا در کشور ما تبعیت "همه" از "همه" در تصمیم ها و عملکردهاى نادرست سابقه طولانى دارد!) درنتیجه جوانى که با اعصاب راحت بتواند با منطق و هوشیارى براى آینده شغلى اش تصمیم درست بگیرد کم است. این عده کم شمار (در صد بسیار کم از جویندگان کار) فرصت هاى شغلى موجود را مى توانند روى هوا بقاپند. در نتیجه سرشان بى کلاه نمى ماند. 🍀@minjigh
اشتراک و ارسال مطلب به:
اشتراک و ارسال مطلب به:
روز پزشک را به پزشکان زحمتکش سرزمینم تبریک می گم.
این
روز ها مد شده از همه چی ایران بد می گن! جامعه پزشکی کشور هم که به خاطر
تمکن نسبی مالی شان بیشتر مورد بخل و حسد هستند از آماج اصلی حملات شده
اند.
من آمار ندارم اما در دور وبر خودمان
افراد بسیار ی می شناسم که به حرف و تشخیص پزشکان مملکت خودمان اعتماد
نکردند با صرف هزینه های هنگفت برای معالجه بلند شدند رفتند کشورهای
پیشرفته. بعد ها هم معلوم شد که تشخیص پزشک ایرانی درست بوده. هم پولشان را از دست دادند هم سلامتشان را (و در مواردی جانشان را). یکی دو مورد
هم نبوده. دست کم ده مورد همین الان می تونم مثال بزنم.
یک
چیزی هم در فضای مجازی مد شده بود می فرستادند و مرتب لایک می گرفت.
موضوعش چسباندن دو عکس کنار هم بود. در یک عکس بیمارستان ایرانی را نشان می
داد که بر دیوار نوشته بود اگر به کارکنان بیمارستان بی احترامی کنند
پیگرد قانونی دارد. در نمای دیگر هم بیمارستان خارجی را نشان می داد که قربون
صدقه بیمار می رفت. از این دو نما نتیجه گیری کردن خیلی کار سطحی ای است!
در همان کشورهای خارجی قوانین را طوری نوشته اند که صد در صد حافظ حقوق
پزشکان و بیمه هاست. من قبلا فکر می کردم کشورهای اسکاندیناوی بهشت روی
زمین هست. الان که به مصاحبه های دکتر هلاکویی گوش می کنم می بینم مردم از
همین کشورهای اسکاندیناوی زنگ می زنند مشکلاتشان را مطرح می کنند. یک مقدار
عمیق تر که می شکافی می بینی برای این که در همین کشورهای اسکاندیناوی هیچ ریسکی متوجه بیمه و
بیمارستان نشه چه قدر برای بیمار و همراهش دردسر می سازند. پزشکان و
پرستاران و بهیاران دلسوز در ایران-شاید قربون صدقه بیمار و همراهش نروند و
حتی تند برخورد کنند- اما عملا بار همه این چیزها را به دوش می کشند. شاید
با "من منم کردن هایشان" یا "بیمار در سالن انتظار معطل نگه داشتن هایشان" یا "یا بلغور کردن اصطلاحات پزشکی برای چیزهایی خیلی معمولی" و دیگر رفتارهایی از این دست یک کمی توی ذوق بزنند اما بدانیم سخت تحت فشارند. اونها نباشند ما توی دردسر می افتیم!
این
روزها که به خاطر بد اداره شدن مملکت اعصاب عموم مردم خرد هست خدا به داد
دکتر ها و پرستارها و بهیاران برسد. مردم دیوار کوتاه تری از دیوار آنها
نمی یابند که حرصشان را خالی کنند.
اشتراک و ارسال مطلب به: