ایران و سوریه

+0 به یه ن

من هر چه قدر بیشتر در این باره مطالعه و مشاهده و فکر می کنم بیشتر می بینم که ایران با سوریه فرق دارد.

اون پروسه ملت سازی (صرفنظر از دین و آیین و مذهب) که عملا نادرشاه در قرن ۱۸ به صورت کاملا بومی و خودجوش در ایران شروع کرد، عملا هیچ وقت در سوریه شکل نگرفت. سوریه مدت ها بخشی از امپراطوری عثمانی بود. بعد جنگ جهانی اول رفت زیر یوغ فرانسه. بعدش هم فرانسه در سال ۱۹۳۶ آن را مستقل ساخت. فرانسوی ها هم که هر جا دخالت  سیاسی و استراتژیک می کنند یک گندی می زنند که چند دهه بعد بوی متعفنش در می آید. انگار اصلا تخصص این کار را دارند!.
به تبع این تاریخ کاملا متفاوت، ساختار اجتماعی ایران با سوریه متفاوت هست.
بذارید مثالی بزنم که برای بخش بزرگی از مخاطبان مینجیق که به آی-سی-تی-پی  یا موسسات مشابه زیاد می روند ملموس است. در اونجا چند نفر از ایران سالیانه  ویزیتور دارد، چند نفر از سوریه؟ منظورم این سالهای اخیر که سوریه درگیر جنگ داخلی شده است نیست.۱۵ سال قبل هم که در گیری نبود باز تعداد ویزیتورها از ایران خیلی بیشتر از ۵ برابر (نسبت جمعیت دو کشور) بود. به علاوه تیپ ویزیتور های دو کشور هم متفاوت هست.
 ویزیتورهای ایرانی طبف کاملا پیوسته هستند شامل افرادی که  شخصیت و منش و رفتار و کردارشان کاملا شبیه مردم کف خیابان و بازار شهرهای ایران هست تا محققانی که طرز فکر و شخصیت و منش و.....شان با همتایان اروپایی مو نمی زند! این سر طیف، غربزده --به معنایی که جلال آل احمد می گفت-- نیستند. بلکه کاملا متعلق به جامعه جهانی پژوهشگران هستند. با همان واکنش ها در مورد مسایل مختلف  و با همان دغدغه ها.
و جالب تر این که این یک طبف پیوسته هست. این سر طیف و آن سر طیف با هم بیگانه نیستند!

اما در مورد ویزیتور های سوریه ای! راستش اون قدر تعدادشان زیاد نیست که بتوانم این گونه تحلیل کنم. بنابراین کل ویزیتورها از منطقه شامات را که تاریخچه ای کمابیش همسان داشته اند (قبلا جزو امپراطوری عثمانی بودند بعدش مدتی مستعمره شدند و بعدش هم مستقل شدند)  با هم در نظر می گیرم. همه شان با هم، باز هم به لحاظ تعداد از ویزیتور های ایرانی کمترند. اما می توان در موردشان صحبت کرد. اونها را طبف پیوسته ندیده ام. یک بخشی شان افرادی هستند که دغدغه های هویتی شدید دارند و عملا نشان می دهند  زندگی در غرب برایشان سخت هست و اگر دستشان برسد خشمشان از این ناهمگونی  فوران خواهد نمود. در مقابلو یک تعدادشان هم-که نسبت به دسته اول حس بیگانگی دارند- سعی می کنند اروپایی رفتار کنند. اما نه شبیه  اروپایی هایی که اونجا دور وبرشان می بینند! شبیه اروپایی ها و آمریکایی قبل دهه ۵۰ میلادی سعی می کنند رفتار کنند،  شبیه دوران قبل از جنبش های  اجتماعی بسیار تاثیر گذار دهه شصت میلادی. مثل اروپایی های آن دوران   خیلی با فمینیزم  میانه ندارند، عیبی در پوشیدن پالتو پوست نمی بینند،  با تبعیض نژادی مشکل خاص ندارند. اهمشهری های خودشان را نمی پسندند چون مطابق مدهای اروپایی لباس نمی پوشند و آداب غذاخوردن غربی را نمی دانند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]