از عدالت نبود دور گرش پرسد حال. پادشاهی که به همسایه گدایی دارد.

+0 به یه ن

وقتی در خاندانی یا درمحله ای یک نفر یا خانواده بسیار پولدارتر از بقیه هستند، ارتباط بقیه با آنها، خواهی نخواهی، از وضعیت اقتصادی ممتاز آنها تاثیر می گیره.

یکی از ساده ترین مسایلی که  هست اینه که آیا هربار که مهمان اون پولداره شدیم، باید «عوض» بدهیم؟
آیا پذیرایی مان باید با پذیرایی او یکی باشه.
گیریم عوض دادیم. آیا اگر فقط خودش را دعوت کنیم بسه، یا باید همه اعوان و انصارش را هم دعوت کنیم؟
آخه همه اعوان و انصار او را دعوت کنیم خرجش زیاد می شه. خونه مان هم جا نمی گیره.
آیا بهتره دعوت هایش را رد کنیم چون نمی توانیم عوض بدهیم.
«ول کن بابا! اون که از ما عوض نخواست.» 
« باشه! اما غرور ما کجا رفته؟»
آیا با هر قاشق پلویی که در خانه او می خوریم باید یک کوچولو از غرورمان را جا بذاریم؟!
یا باید چهار چنگولی غرورمان را بچسبیم و احیانا برای این که کسی متوجه نشود ما به خاطر این دعوت ها را رد می کنیم دنبال عیبجویی از او هم باشیم و حالت قهر به خودمان بگیریم ؟
این حالت قهر برایمان بد نیست؟! هرخواستگارسنتی  برای دختر یا خواهرمان بیاد یا برای هر دختری به خواستگاری برویم، از دربار او درباره ما تحقیق خواهند کرد. اگر بشنوند که ما بدعنق هستیم، شانس ازدواج او پایین می آید.
اصلا این مهمانی ها به هیچ دردی نخورد به درد آشنایی با  کیس های خواستگاری که می خورند.

فردا اگر فرزندمان کار پیدا نکرد، از اون فامیل پولدار برای یافتن کار کمک بخواهیم؟ 
برای خرید خانه یا شروع یک بیزنس چه قدر می شه روی فامیل پولدار حساب باز کرد؟!

اینها  سئوالاتی هستند که در ارتباط با فامیل پولدار پیش می آید. افراد مختلف هم جواب های مختلفی برایش دارند. 
در اوایل دهه شصت که تب چپ زدن خانواده ها -به خصوص جوان ها بالا بود- خیلی ها مرتب از فامیل پولدار خود عیب جویی می کردند. غیبت پشت سر آنها را جزو افه های روشنفکری می دانستند. هر کسی هم که به آنها ابراز ارادت می کرد به باد ملامت و ناسزا می گرفتند.
 اما جز در برهه کوتاهی از دهه شصت، تا من یادمه اکثریت افراد به درجات مختلف می خواهند خود را به پولدارها منسوب کنند و چنین جلوه دهند که با آنها رفیق گرمایه و گلستانند.
می خواهم دو سه نوشته در این باره بنویسم. اما فعلا شما نظرات و تجربیات خود را بنویسید. جواب سئوال های بالا را هم اگر خواستید بدهید. 
یک عده خواهند گفت: «اصلا برایم اهمیت ندارد فلانی چه قدر پول دارد.» تجربه من می گوید افرادی که چنین شعاری می دهند در عمل بیش از همه ممکنه تحت تاثیرشیدا گونه  این موضوع قرار بگیرند و احیانا رفتار مخربی به ا علت  این شیدایی نشان دهند. 
از جمله موضوعاتی است که باید به آن فکر کرد و جواب قابل قبول و مفیدی برایش یافت. والا حتما ازاین جبهه  در برهه ای از زندگی ضربه می خوریم. 


پی نوشت: وقتی گفتم رفت و آمد با فامیل پولدار برای امر خواستگاری سنتی یا نیمه-سنتی مفید هست منظورم فامیل پولداری بود که خانه اش مثل دربار جای برو بیا ست. لزوما خود فامیل پولدار کسی را برای ازدواج معرفی نمی کند اما در خانه اش با افرادی زیاد می توان آشنا شد که بالاخره یکی شان یا خود فرد مناسب هست یا کسی را معرفی می کند.
این قبیل پولدارها در طول سال مراسم مذهبی گوناگون برگزار می کنند که  در آن صدها نفر جدید می بینید. در عیدها در خانه شان غلغله دید و بازدید هست.
هر کسی در فامیل  ازدواج می کند مهمانی پاگشا می دهند . در مهمانی های پاگشا با ۵۰ - ۱۰۰  نفرجدید از فامیل جدید می توان آشنا شد. بین این همه آدم بالاخره یک مورد مناسب هم پیدا می شه. یا یکی شان فرد مناسب معرفی می کنه.
پذیرایی در این مهمانی های زنانه دربارگونه فامیل هم کد داره. کارهای سخت مثل گرداندن چایی (برای چند صد نفر) یا تمیز کردن بشقاب ها را کارگران خانه انجام می دهند. اما در مجلس بزم باقلوا و در مرثیه و تعزیه، خرما و حلوا را دختران دم بخت می گردانند.اگر دختران دم بخت یک گوشه بنشینند کسی آنها را نمی بینه. در مجلس بزم هم خیلی وسط برقصند یا در مجلس مذهبی اگر خیلی بگو بخند کنند، ممکنه جلف دیده شوند. اما هر از گاهی پذیرایی کنه بیشتر دیده می شه. همینجا معمولا خواستگار سنتی یا نیمه سنتی پیدا می شه.
 وصلت های سنتی که به این شکل آغاز می شه،  خیلی وقت ها  خوب می گیرند و خوشبخت می شوند. اما نیمه-سنتی هایش-مخصوصا از آن نوع که  عروس خانم قراره پست بشه وبره پیش آقا داماد در  اروپا و کانادا و آمریکا و استرالیا- معمولا به شکست می انجامند و بدجوری اختلاف فرهنگی پیدا می کنند. 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]