شنبه 21 تیر 1399
+0 به یه ن
فیس بوک تویتر گوگل
یادمه از زمانی که نوجوان بودم و به اقتضای سن ایده آلیست، از افراد جاافتاده تر دوروبر، از مدرسه گرفته تا جمع خانواده گسترده زیاد می شنیدم که «آدم که همسن شما می شه فکر می کنه همه آدم ها برابرند اما یواش یواش که سنش بالا می ره به این نتیجه می رسه که اصالت یه چیز دیگه است!»
الان من ۴۳ سال سن دارم. سن الان من از سن اون موقع کسانی که چنین نظری می دادند بیشتر است. می خواهم جسارتی بکنم و نظر خود را در این مورد بنویسم. درسته که خیلی از افراد که سن شان بالا می ره یواش یواش چنین عقایدی پیدا می کنند اما این به دلیل عاقل تر شدن و پخته تر شدن یا مشاهدات و تجارب فراوان نیست!
خودشان به جایی می رسند که فکر می کنند از این که هستند امید رشد و بالندگی بیشتر (حالا در هر زمینه ای که برایشان مهم و ارزشمند هست) ندارند. به این معنی از آینده ناامید می شوند و به زور می خواهند در گذشته برای خودشان افتخارات بتراشند. تلویحا خود را در زمره «اصیلان» قرار می دهند و برای خودشان در ذهن شان امتیازات ویژه قایل می شوند. «مشاهدات و تجاربی» که ادعا می کنند شواهد این تز برتری اصالت خانوادگی است یک سری قضاوت های کاملا بایاس شده است!
مثلا اگر یکی که او را زمره غیر اصیلان قلمداد کرده اند آشش را هورت بکشد و غذایش را با ملچ مولوچ بخورد سزاوار تحقیر و سرزنش هست. اما هورت کشیدن و ملچ مولوچ اعضای خانواده های اصیل اصلا شنیده نمی شود!
اگریک نفر «اصیل» به همسرش خیانت کند اشکال زیادی ندارد اما وای به روزی که یک «غیر اصیل» چنین کند! چه قدر در مورد ربط این خیانت به نداشتن اصالت بالای تریبون می روند و سخنرانی می کنند!
اگر سر جهیزیه و مهریه و ارث و میراث و نظایر آن در خانواده های «اصیل» قشقرق به پا شود از آداب اصالت است!اما همین قشقرق در خانواده های غیر اصیل عیب و عار هست و شاهدی دیگر بر این که از افراد غیر اصیل بیش از این نمی توان انتظار داشت.
.......
خلاصه!امیدوارم در هر سنی که هستیم آن قدر برای خود امکان و رشد و بالندگی در آینده متصور باشیم و آن قدر آرزوها و چشم اندازها و افق های وسیع برای آینده مان ببینیم که لازم نباشد خودمان را مفاهیمی نظیر اصالت خانوادگی یا افتخار به استخوان های پوسیده پدرمان گول بزنیم و مشغول و دلخوش سازیم.
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل