گویا در اعتراضات اخیر عده ای شعار به نفع رضا شاه می دادند و از شکوه آریایی خودشان حرف می زدند!
به این شعارها که از روی استیصال و نداشتن هیچ آلترناتیو در ذهن بود کاری ندارم. اما چیزی که جدی تر هست این هست که الان جامعه روشنفکری تهران به دو چیز روی آورده. یکی این که فکر می کنند مشکلات به دست توانمند کسانی که علوم انسانی نظیر اقتصادو جامعه شناسی خوانده اند قراره حل بشه. پای صحبت هایشان بنشینید زیاد می شنوید که تکنوکرات ها عامل مشکلات هستند ما هم مثل غربی ها جامعه مان را بسپاریم دست "جامعه شناسان" مشکل حل می شود.
دوم این که بین این علوم انسانی خوانده ها هم گرایش به دیدگاه های چپگرا خیلی زیاد شده.
راستش من با هر دو ی این نگرش ها مخالف هستم.
1) در این که علوم انسانی بسیار مهم هستند شکی نیست. اما جامعه آکادمیک علوم انسانی در ایران چه قدر به استاندارد های جهانی اش نزدیک هست؟ در مدارس- تقریبا از همان ابتدای تشکیل مدارس مدرن- به علوم انسانی بی مهری می شده. در 30-40 سال اخیر هم که حکومت بر علوم انسانی حسابی تاخته. در این وضعیت علوم انسانی در کشور ما چه قدر می تونسته رشد پیدا کنه که الان پختگی لازم برای حل این همه مشکل را داشته باشه؟! من خوشبین نیستم. می گویند تکنوکرات ها خیلی مشکل ایجاد کرده اند. درسته! اما خیلی از مشکلات را هم حل کرده اند. مثلا همین برقی که بی آن که هشیار باشیم همه زندگی امروزی بر پایه آن می چرخد مدیون همین تکنوکرات ها هستیم. دیکته نانوشته غلط ندارد! تکنوکرات ها دیکته شان را نوشته اند چند تا هم در آن غلط داشته اند. 20 نگرفته اند 15 اما که می گیرند. اما فضا طوری بوده که علوم انسانی خوانده های هنوز فرصت مشق کردن هم پیدا نکرده اند. اون روز یک برنامه به نام زاویه در تلویزیون بود که جامعه شناس به نام استاد محدثی در مورد ناآرامی های اخیر سخنانی می گفت. حرف های شجاعانه ای هم زد که به دل مردم نشست و زود مشهور شد. اما در برنامه مرتب وسط حرفش پریدند. اجازه ندادند کامل حرفش را بزند. ما هم خوشحال شدیم برایش کف زدیم چرا که بعد از مدت ها حرف هایی که در تاکسی و اتوبوس و دورهمی های خانوادگی باهم می زدیم یک استاد دانشگاه جامعه شناس در تلویزیون داره می گه. اصلا نذاشتند حرفش را بزنه ببینیم این آقای جامعه شناس بیش از حرفی که ما هم در تاکسی می زنیم حرف حساب داشت یا نداشت. اگر هم داشت نذاشتند ما بشنویم! در این فضا فکر نمی کنم علوم انسانی در کشور ما اون قدر رشد داشته باشد که از پس حل مشکلات برآید.
باید به سمتی پیش برویم که علوم انسانی آزادی لازم برای رشد را داشته باشند ولی فعلا من خوشبین نیستم که این بدنه علوم انسانی که در کشور ماست از عهده مشکلات برآید. چند نفر جامعه شناس و اقتصاد دان خوب داریم اما نه آن قدر که از عهده حل مشکلات برآیند.
باز جامعه مهندسی و تکنوکرات کشور به نسبت کمتر تحت فشار بوده اند و امکان رشد بیشتر داشته اند. من فکر می کنم در این شرایط و موقعیت همین مهندسان و تکنوکرات های حاضر -باز بیشتر به حل مشکلات کمک خواهند کرد تا جامعه شناسانی که فرصت مشق کردن هم نداشته اند چه برسد به این که دیکته نوشته باشند تا ببینیم چند می گیرند!
ما ایرانی ها "مظلوم پرست" هستیم. فکر می کنیم مظلوم را بیاوریم بذاریم روی سرمان خیلی کار خوبی کرده ایم. مظلوم را بلافاصله بعد از رفع ظلم بنشانی روی سرت، خودش تبدیل به ظالم می شود. درستش این هست که بعد از رفع ظلم به مظلوم آرامش و امکاناتی بدهی که به رشدی که از او دریغ شده برسد و جراحات جسمی و روحی ناشی از ظلم را مداوا کند. این سالها طول می کشد. در جامعه ما هم 30-40 سالی است که به علوم انسانی دارد ظلم می شود. باید از آن رفع ظلم کرد بعد شرایط فراهم کرد که جراحت ظلم را مداوا کند. هر وقت تنومند شد آنگاه از آن می توان انتظار رفع مشکلات کشور داشت. نه فردای روز رفع ظلم!
2) در دهه شصت به تقلید از شوروی و... یک سری سیاست های اقتصادی چپگرا اجرا شده. هم در ایران و هم در شوروی و هم در سایر کشورها این طرح ها به شکست خورد . چه کاری هست بیاییم دوباره آنها را احیا کنیم؟
به جایش ببینیم تکنوکرات های موفق -اما مستقل کشورمان- چه پیش نیازهایی می خواهند. نمایندگان راستین کارگران را هم دعوت کنیم ببینیم چه کنیم که حقوق کارگران محفوظ باشد. فعالان محیط زیست را هم همین طور.
این مصاحبه مالجو را بخوانید. در نبود آلترناتیوی دندان گیر حرف های او بین روشنفکران تهرانی خیلی محبوب واقع شده. خدا به خیر کند. به نظر من پیشنهادهایش اجرا شود از بد ، بدتر خواهد شد. سرفرصت می نویسم که چرا چنین نظری دارم!
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل