درمورد رویکرد مطالبه محوری یک سری موانع فرهنگی هست که می خواهم در
زیر به آنها اشاره کنم. اجازه بدهید مطالبه معلمین را برای افزایش حقوق مثال بزنم.
این حرکت، یک حرکت بسیار درست و بجای صنفی هست. اما یک عده دیگه به آن خرده
می گیرند. مثلا می گویند "مگه فقط حقوق معلم ها کمه! حقوق بهمان قشر هم کمه.
برای چی معلم ها شلوغش می کنند؟!" جواب من اینه که "خوب! اون قشر هم اگر
فکر می کنند در حقشان اجحاف می شه بروند و فعالیت صنفی بکنند و مطالبات خود را به
طور مدون و از راه های قانونی ابراز کنند. معلم ها این عرضه و لیاقت را
داشته اند که بتوانند با هم جمع شوند و همزبان و از راه های متمدنانه قانونی و
حقوقی به دنبال مطالباتشان باشند. باید به آنها آفرین گفت و از تجربیاتشان استفاده
کرد." برخی هم می گویند:" تقدس زدایی کنیم. یعنی چی که معلمی مقدس هست!
کدوم تقدس؟! معلم های زیادی هستند که به شاگرد به چشم کالا نگاه می کنند. اگر
هم دانش آموز فقیر باشد او را وسیله ای برای خالی کردن عقده هایشان می
دانند. حالا چه کار شاقی این دسته می کنند که انتظار دارند حقوقشان بالاتر رود؟!
خودشان را الکی پشت پرده تقدس پنهان کرده اند. جمع کنید این بساط رنگ تقدس زدن به
همه چیز را" در جواب باید بگویم "اتفاقا چون می خواهیم تقدس زدایی بکنیم
به این واقعیت واقفیم که معلم یک انسان هست و باید مشکلات معیشتی اش رفع شود تا
بتواند به امر تدریس بپردازد. وجود معلم هایی از آن دست را نمی توان انکار کرد اما
در مقابل معلم هایی که فداکارانه بار آموزشی را بر دوش می کشند هم بسیارند.
اینها چرا باید به خاطر خطاهای آنها تنبیه شوند. حقوق معلم ها را
افزایش دهند و سیستمی هم برای تنبیه معلمین خطاکار ترتیب دهند. بله! تقدسی در کار
نیست. معلم ها انسان هستند و می توانند خطا هم داشته باشند. فرد خطاکار را باید
مجازات کرد نه همه یک قشر را!"
قشر معلم را به عنوان مثال آوردم. منظورم
این بود که برای این که رویکرد مطالبه محوری جا بیافتد باید با اقشاری که در این
راه پیشقدم هستند همدلی کرد و از تجربیاتشان آموخت! یارشان
نیستیم بارشان نباشیم! شلاق ملامت به رویشان نکشیم!
دومین نکته آن هست که باید فرق قانون و ضابطه و آیین نامه و
...را دانست. تا مسئولی در مصاحبه با خبرگزاری ای گفت فلان کار را می خواهیم
بکنیم (به خصوص فلان محدودیت را اعمال کنیم) آقایان روسا با دستاویز قرار
دادن عنوان پرطمطراق "قانونگرایی" بر ندارند محدودیت های سفت و سخت مضحک
اعمال کنند روی زیردستانشان یا ارباب رجوع! این را قانون گرایی نمی
گویند! خوش رقصی و خود شیرینی می گویند! تا وقتی از مراجع رسمی به طور کتبی مطابق
روال اعلام نشود حرف بهمان مسئول (ولو بلند پایه) وجهه قانونی ندارد.
معمولا مسئولین قبل از فرستادن آیین نامه ها و ... به طور رسمی با مصاحبه های این
چنینی استمزاج می کنند! اگر خوش رقصان میدان دار شوند محدودیت ها ی بیجهت
اعمال خواهد شد. اما اگر عقلایی که با شخصیت هستند بازخورد دهند و بگویند این
موضوع فلان ایراد را دارد با همفکری و هم اندیشی قانون یا ضابطه مفیدی تصویب
می شود و اعلام رسمی می گردد. آن گاه با کمال افتخار باید به آن قانون یا
ضابطه گردن نهاد و اگر کسی تخطی کرد او را باید ملامت نمود.
در تبریز یک اصطلاح هست که می گوید"تهران دا دئسلر باش قیرخین،
بوردا باش کسللر!" این نتیجه همان نکته هست که اشاره کردم. یا می
گویند"واه واه! تهرانلی لار عزیز
گرامی دی لار! فوری اعتراض ائللیلر!بیزه ائله هر نه دئسلر قبول ائلروخ" خوب!
اگر در تهران اعتراضی در برابر اعمال برخی محدودیت ها می بینید به خاطر آگاهی
بیشتر از حقوق و روندهای احقاق حق هست. فکر نکنید تهران نشین ها عزیز و گرامی
هستند که معترض محدودیت های بی رویه می شوند. نه!
اتفاقا هزینه اش را هم می دهند. نهادی که خیلی ایستاده و می ایستد نهاد
دانشگاه تهران بوده و خواهد بود. کم هم هزینه نداده. من دانشگاهی باید متشکر
آنهاباشم که برای حقوق جمعی مان هزینه می دهند.
تازه وضع تبریز خوبه! باز مسئولان محلی اونجا نسبت به خیلی مسئولان
محلی شهرستان هابیشتر کاراکتر نشان می دهند.
به هر حال برای رشد رویکرد مطالبه محوری باید به این نکات توجه داشت.
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل