از نیمه دوم دهه هفتاد به این سو مردم ایران کم کم به جای فرهنگ مرید و
مرادی سعی کرده اند خواسته های خود را فرمول بندی کنند. خواست هایی که ناشی
از تجارب مشترک بوده. گاهی اندیشمندی یا سیاستمداری بر این خواست عمومی یک
"اسم" مناسب گذاشته که جا افتاده. گاهی هم جناحی خواسته این خواست و این
مطالبه را وسیله ای برای موج سواری قرار دهد. اما در مردمی بودن خاستگاه
این خواسته ها و مطالبات نمی توان تردید کرد. مثلا در نیمه دوم دهه هفتاد
این جمله بسیار مرسوم شد:" افراد نه سیاه هستند و نه سفید بلکه خاکستری
هستند" این جمله بسیار مقبول افتاد و آن قدر تکرار شد که جا افتاد به گونه
ای که دیگر چندان نیازی به تکرار آن احساس نمی شود. همین دستاورد
بسیار بزرگی است. جمعه گذشته کتاب تاریخی به دست گرفتم که در دهه شصت نوشته
شده بود. نویسنده آن قدر درگیر سیاه و سفید دیدن افراد بود که متن از یک
متن علمی تاریخی به یک فحش نامه و ارادت نامه تقلیل یافته بود. حالا دیگه
خیلی کمتر این مسئله هست. در همان نیمه دوم دهه هفتاد مفاهیمی مانند "تساهل و تسامح و
مدارا", "گفت و گو به جای مخامصه" و "نهادینه حل کردن مسایل"، "تمرین
دموکراسی در ابعاد کوچک"، "بومی کردن دموکراسی" و..... مرسوم شده بود. از
زبان سیاستمداران هم می شنیدیم ولی در اصل بین مردم معمولی بود که رایج شده
بود. به خاطر احساس نیازی که می شد. دخترخاله هایی که در دهه شصت سر مسایل
ایدئولوژیک به هم می پریدند در آنها سال ها آشتی کردند و به تفاهم
رسیدند:" من عقایدم خودم را دارم و تو عقاید خود را. نه من عقاید تو را
قبول دارم و نه تو عقاید مرا. اما عیبی ندارد وقتی من مریض شده بودم تو به
عیادتم آمدی و آمدنت برای من دنیایی بود. وقتی هم که پدر تو فوت کرد من از
ته دل برایت غصه خوردم. عقاید را ول کن. ورای همه این قیل و قال تو
دخترخاله ی عزیز منی!" این همان "تساهل و مدارا" در عمل بود. در سطح آحاد
مردم.
از نیمه دوم دهه هشتاد مفاهیم دیگری از بطن مردم مطرح و مطالبه شد. مثل
حفاظت از محیط زیست و نجات دریاچه ها و رودخانه ها و....، حقوق زبانی ،
حقوق اقلیت ها، حقوق زنان و.... البته این مطالبات از قبل هم بود ولی از
سال 85 به این سو با قدرت و دامنه بسیار وسیع تری این مطالبات صورت می گیرد. تا
جایی که کمتر کسی می تواند این خواست ها را انکار کند.
هر چند این مطالبات به حد مطلوب به نتیجه نرسیده اند اما همین چند قدم اندک که در راه آنها برداشته شده غنیمت هست.
دست
کم این روش از مرید و مرادی خیلی بهتر است. از مرید و مرادی غیر از ویرانی
و عقبگرد حاصلی ندیدیم. همین روش را باید ادامه دهیم و مطالبات را روشن تر
بیان کنیم.
بینید! اگر ما خواست ها و مطالباتمان را به صورت مدون ابراز کنیم احتمال
این که بخشی از آنها عملی بشه بالاتر می ره.
فضای مجازی و شبکه های اجتماعی برای ما این امکان را فراهم آوردند که
مطالباتمان را بتوانیم در سطح وسیع تر بیان کنیم. در سال های اخیر از این
ابزار بسیار استفاده شده. گاهی به صورت مثبت گاهی به صورت منفی.
مثال
استفاده مثبت در کمک رسانی و مطالبه کمک برای زلزله زدگان بود. هرچند آن
گونه می خواستیم کمک رسانی کامل نشد اما اگر آن خواست و پی گیری مردمی نبود
همین قدر هم کمک رسانی انجام نمی گرفت.
نمونه منفی به نظر من همین
کمپین های فیس بوکی هست که راه می افته که فلانی را به بهمان مقام برسانید.
عنصر تملق و چاپلوسی در آن بسیار زیاد هست. به نظر من دون شان ماست که
چنین اقدام هایی بکنیم. به جای دمیدن در فرهنگ "کیش شخصیت" و تملق و
چاپلوسی و مریدی و مرادی، از این ابزار بهره گیریم تا وضعیت مان بهتر بشه.
خواست های خودمان را به جای غرولند های بی ثمر به طور مدون بیان کنیم. باشد
که مورد توجه قرار بگیرد.
الان زمان مناسبی برای شروع به این کار هست. اولا که انتخابات مجلس در پیش
هست. اگر از الان شروع کنیم تا اسفند ماه یواش یواش مطالبات پخته می شه و
به گوش کاندیداها هم می رسه. اونها هم سعی می کنند برخی از این مطالبات را
در شعارهایشان منظور کنند. از هر ده تا یکی اش هم عملی بشه باز خوبه. دو
سال دیگه هم انتخابات ریاست جمهوری است. طبعا دولت فعلی سعی می کنه به
مطالبات کوچک اما چشمگیر بپردازه که محبوب تر بشه. خوبه دیگه! همین طور
یواش یواش وضعیت بهتر می شه. بهتر از این هست که بنشینیم و تماشاگر دعوای
تکراری و خسته کننده ی اصلاح طلب و اصولگرا باشیم. ما مطالبات خود را بیان
می کنیم و در عمل می گیم این دعواهای درون خانوادگی تان را ببرید خونه
مادربزرگتان بکنید. ما را هم الکی از همدیگه نترسونید که از ترس اون یکی
بیاییم به شما رای بدهیم. اگه راست می گید این مطالبات ما را عملی کنید.
همین طور وقت آن هست که مطالبات هویتی و مطالبات مربوط به زبان مادری به
طور مدون تر و مشخص تر بیان بشه. من قبلا در این باره زیاد نوشته ام و بیش
از آن که قبلا گفته ام حرف جدیدی ندارم. اما در مجموع در این جنبش به اندازه کافی به
آن پرداخته نشده. اگر از میزان گله گذاری کم شود و به جای آن مطالبات مدون
بیان شوند می توان به پیشرفت در این زمینه امید بست. بیان مطالبات کار فکری
زیادی می خواهد. خیلی راحت هست که همین طوری شروع به گله گذاری کنی و
بگویی"آی! به ما ظلم شد. آی! حقمون را خوردند!" این کار آسان هست. بین
همقطارانت که هستی همدیگر را آن قدر تایید می کنید که باورتان می شود. از
منظر شما می شود حقیقت عیان. بعد می روی سراغ جمع دیگری و همین را می گویی و
جواب می شنوی:"جمعش کنید این بساط را! کدوم حق خوری؟! کدوم ظلم!؟ مگه
فلانی و بهمانی در میان مقامات از خودتان نیستند و....." بعدش یا دعوا می
شه یا مجبوری کوتاه بیایی. ساده ترین راه بهترین راه نیست. یه جای آن
مطالبات را باید به طور مشخص و مدون بیان کرد. طوری که قابل عمل باشد. مثلا
درخواست داشته باشید که مجوز افتتاح آموزشگاه زبان ترکی آذربایجانی
در تهران و سایر شهرها صادر نمایند. این شد یک خواست مشخص. مجموعه ای مدون از این گونه خواست های عملی را باید ارائه داد تا قدم به قدم اوضاع به سمت مطلوب برود. بدون ستیزه جویی!
دومین نکته
آن هست که نمایندگان مجلس بنا به قانون اساسی موظف به پاسخ گویی در برابر
همه آحاد ملت هستند نه فقط مردم حوزه انتخابیه خود. در نتیجه از نماینده
مجلس نباید انتظار داشت که برود و در مورد یک مسئله محلی در مجلس شورا صحبت
کند. اگر این کار را بکند آبروی خودمان می رود. می گویند اصلا اینها نمی
فهمند که شان مجلس چیست! مسایل محلی -نظیر نامگذاری خیابان ها و نصب مجسمه
ها- البته مهم هستند ولی در دایره وظایف شوراها و شهرداری ها و.... قرار می
گیرند. در این موارد باید از این مقامات انتظار داشت.
مسئله ای مانند
نجات دریاچه اورمیه یک مسئله ملی است و پرداختن به آن قطعا در شان مجلس
هست. خوشبختانه امروزه ملت ایران از سراسر کشور به این اهمیت واقف هستند.
به طور مثال دوستان شیرازی ما کمتر از آذربایجانی ها برای نجات این دریاچه
دلسوزی نمی کنند. توجه کنیم که با به کار گیری ادبیات تفرقه افکن آنها را
دلسرد نکنیم. بارها گفته ام و بار دگر می گویم برای بیان مطالباتی این
چنینی از ادبیات منحوس اما متاسفانه بسیار متداول گله گذاری ("پس چرا برای
اصفهان امکانات هست اما وقتی به ما رسید ....." )
استفاده نباید کرد. این ادبیات بچه گانه است! به درد وصول مطالبات نمی
خورد! درسته که طرح مسئله دریاچه اورمیه یک امر ملی و در شان مجلس شورا
هست، اما باز هم آن اصل اصیل قانون اساسی را باید در نظر داشت. شان مجلس باید
رعایت شود و مسئله ملی حفظ دریاچه اورمیه نباید به دعوای نمایندگان
آذربایجان شرقی و غربی تبدیل شود! وقتی یک معضل به این بزرگی هست این دعوا
واقعا بچه گانه به نظر می رسد. همین طور است دعوای نمایندگان شهرهای بزرگ و
کوچک. در این دو دوره ی اخیر از نمایندگان شهرهای کوچک کنار کلانشهر ها
بسیار شنیدیم که نصف زمان نطقش را صرف این می کند بگوید من با این که
نماینده شهر کوچک هستم از نماینده های کلانشهر بغلی بیشتر حرف می خواهم
بزنم، پس خیلی کارم درسته!!!
به عنوان کسی که از بیرون نگاه می کنم من این
حرکت و این گفتار را واقعا دون شان نمایندگی مجلس می دانم. وقتی او را
تحسین می کردم که به جای اختصاص قسمت اعظم وقت نطقش به این نکته، حرف حساب می
زد. حرف حسابی در جهت رفع مشکلات و حل مسایل در ابعاد ملی.
در مورد این راهکار مطالبه محوری که در نظرها نوشتم بیایید بیشتر فکر و بحث کنیم.
زمان
آقای خاتمی می گفتند باید دموکراسی را از مدارس و خانواده ها تمرین کنیم. جنبشی از این
نوع هم راه افتاد. اما گمان نمی کنم خیلی موثر واقع شده باشد. یک کار تصنعی
به نظرم آمد. خواست و نیاز باید باشد و حس شود تا اقداماتی از این دست پا
بگیرد.
راهکار مطالبه محوری به نظرم این جایگاه را دارد.
البته مانند هر پدیده ای آسیب های خود را خواهد داشت. آسیب این راهکار هم به ابتذال کشیده شدن از طریق افراد جویای نام هست.
یک
عده خوششان می آید این گونه خود را مطرح کنند. تا با دو سه نفر دعوایشان
می شود آن را رسانه ای می کنندو طلب کمک همگانی می کنند. چه بسا معضل
کوچکشان اگر رسانه ای نمی شد با ریش سفیدی راحت تر حل می شد.
نتیجه آن
میشود که مردم خسته می شوند و بی تفاوت می گردند.به خصوص اگر ببینند در
مواردی همه حقیقت به آنها گفته نشده حس می کنند که به احساسات آنها خیانت
شده و دیگه پی گیر مطالبات نمی شوند.
برای این آسیب باید فکری کرد. شاید باید دایم متذکر شویم که زود نباید قضاوت کرد و هر دعوا دوسویه دارد.
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل