جمعه 12 اردیبهشت 1393
+0 به یه ن
وقتی اختلاف نظری بین یك كارفرما و كارمند, رئیس با مرئوس, زبردست یا زیردست پیش می آید طبیعی است كه بالادست به راحتی می تواند حرفش را به كرسی بنشاند و قول بعضی ها "روی زیر دست را كم كند." متاسفانه بیشترمدیران ایرانی (حتی مدیران علمی در پیشرو ترین دانشگاه ها و پژوهشگاه های كشور) گمان می كنند این به كرسی نشاندن نهایت حكمت و مدیریت و نوعی فتح خیبر است! در صورتی كه در جوامع پیشرفته تر اولین توصیه ای كه به یك رئیس یا مدیر می كنند این است: "خیلی مواظب باشید كه وقتی با كارمندانتان اختلاف نظر پیدا می كنید آن قدر غرق پیروزی در این جدل نشوید كه كارمندانتان را (چه به طور فیزیكی و چه به طور عاطفی) از دست بدهید."به داستان استنفورد برگردیم.جین اصرار داشت كه یك كلیسا در محوطه اصلی استنفورد بسازد. برای این كار بهترین هنرمندان اروپایی را به استنفورد كشاند. این اقدام او مورد اعتراض جردن و دیگر دانشگاهیان واقع شد. جین حرف خود را البته به كرسی نشاند اما نه به قیمت از دست دادن جردن. جین مدبر تر از این ها بود كه بخواهد كسی چون جردن را با دیكتاتور منشی از خود و از استنفورد دلزده كند. بگذارید برای روشن تر شدن منظورم به همان مثال باغچه كاكتوس و داستان خیالی كاشتن چنار بر گردم. اگر جین به جای آن كه به باغبان دیگری دستور كاشت چنار را می داد خود باغبان مسئول كاكتوس ها را به نزد خود فرا می خواند و از او می خواست كه چنار را بكارد هرگز باغبان از او دلچركین نمی شد. طبعا باغبان اعتراض
می كرد كه چنین كاری شدنی نیست. در این صورت جین می توانست با گفتن جمله ای چون" یكی از بهترین باغبان سرتاسر آمریكا و بزرگترین متخصص كاكتوس دنیا را استخدام كرده ام تا غیر ممكن ها را ممكن سازد!" اورا به انجام دادن كار ترغیب كند. باغبان با شنیدن چنین جمله ای غروغركنان خارج می شد اما سرانجام راهی برای اجرای دستور كارفرمایش پیدا می كرد بدون آن كه بوته های عزیزش آسیب ببینند. پس از مدتی هم كه سختی های كار فراموش می شدند هم اعتماد به نفس و تجربه كاری باغبان بالاتر می رفت وهم احترام و وفاداریش نسبت به جین. به این ترتیب چنار كاشته می شد بدون این كه تخم اختلاف وفتنه ویا كینه افكنده شود. ساختن كلیسا وسط استنفورد بی شباهت به كاشتن چنار وسط باغچه كاكتوس نبود! اما جین با تدبیر حرف خود را به كرسی نشاند بدون آن كه تخم فتنه ای بكارد كه در دراز مدت پایه های استنفورد را سست كند.
البته باید جردن را هم در این مورد تحسین كرد. او آشكارا از چنین اقدامات جین ناراضی بود به طوریكه سال های ساخت كلیسا را به طعنه و ایهام
stone ages
خوانده بود. با این حال "قهر" نكرد. نخواست "به خاطریك دستمال قیصریه را به آتش بكشد."او می دانست بنا به جبر زمان جین به زودی كنار می رود و او سكاندار كشتی استنفورد خواهد شد. پس صبر پیشه كرد و كوشید در این مدت به جای جدال بی حاصل تجربه كسب كند و بدنه كشتی اش را تقویت كند.
اكنون كه سالها از این جدال می گذرد كلیسای جین در وسط استنفورد چون نگینی بر انگشتری است. روزهای شنبه و یكشنبه محوطه استنفورد پر می شود از عروسانی كه چون یاس زینت بخش چمن های استنفورد هستند. افراد با ملیت های گوناگون در محوطه استنفورد قدم می زنند و عكس می گیرند. عده ای هم كه خوش ذوق ترند لباس های رنگارنگ محلی خود را می پوشندو چون طاووس ها می خرامندو به زیبایی استنفورد می افزایند.
فیس بوک تویتر گوگل
Stone ages
وقتی اختلاف نظری بین یك كارفرما و كارمند, رئیس با مرئوس, زبردست یا زیردست پیش می آید طبیعی است كه بالادست به راحتی می تواند حرفش را به كرسی بنشاند و قول بعضی ها "روی زیر دست را كم كند." متاسفانه بیشترمدیران ایرانی (حتی مدیران علمی در پیشرو ترین دانشگاه ها و پژوهشگاه های كشور) گمان می كنند این به كرسی نشاندن نهایت حكمت و مدیریت و نوعی فتح خیبر است! در صورتی كه در جوامع پیشرفته تر اولین توصیه ای كه به یك رئیس یا مدیر می كنند این است: "خیلی مواظب باشید كه وقتی با كارمندانتان اختلاف نظر پیدا می كنید آن قدر غرق پیروزی در این جدل نشوید كه كارمندانتان را (چه به طور فیزیكی و چه به طور عاطفی) از دست بدهید."به داستان استنفورد برگردیم.جین اصرار داشت كه یك كلیسا در محوطه اصلی استنفورد بسازد. برای این كار بهترین هنرمندان اروپایی را به استنفورد كشاند. این اقدام او مورد اعتراض جردن و دیگر دانشگاهیان واقع شد. جین حرف خود را البته به كرسی نشاند اما نه به قیمت از دست دادن جردن. جین مدبر تر از این ها بود كه بخواهد كسی چون جردن را با دیكتاتور منشی از خود و از استنفورد دلزده كند. بگذارید برای روشن تر شدن منظورم به همان مثال باغچه كاكتوس و داستان خیالی كاشتن چنار بر گردم. اگر جین به جای آن كه به باغبان دیگری دستور كاشت چنار را می داد خود باغبان مسئول كاكتوس ها را به نزد خود فرا می خواند و از او می خواست كه چنار را بكارد هرگز باغبان از او دلچركین نمی شد. طبعا باغبان اعتراض
می كرد كه چنین كاری شدنی نیست. در این صورت جین می توانست با گفتن جمله ای چون" یكی از بهترین باغبان سرتاسر آمریكا و بزرگترین متخصص كاكتوس دنیا را استخدام كرده ام تا غیر ممكن ها را ممكن سازد!" اورا به انجام دادن كار ترغیب كند. باغبان با شنیدن چنین جمله ای غروغركنان خارج می شد اما سرانجام راهی برای اجرای دستور كارفرمایش پیدا می كرد بدون آن كه بوته های عزیزش آسیب ببینند. پس از مدتی هم كه سختی های كار فراموش می شدند هم اعتماد به نفس و تجربه كاری باغبان بالاتر می رفت وهم احترام و وفاداریش نسبت به جین. به این ترتیب چنار كاشته می شد بدون این كه تخم اختلاف وفتنه ویا كینه افكنده شود. ساختن كلیسا وسط استنفورد بی شباهت به كاشتن چنار وسط باغچه كاكتوس نبود! اما جین با تدبیر حرف خود را به كرسی نشاند بدون آن كه تخم فتنه ای بكارد كه در دراز مدت پایه های استنفورد را سست كند.
البته باید جردن را هم در این مورد تحسین كرد. او آشكارا از چنین اقدامات جین ناراضی بود به طوریكه سال های ساخت كلیسا را به طعنه و ایهام
stone ages
خوانده بود. با این حال "قهر" نكرد. نخواست "به خاطریك دستمال قیصریه را به آتش بكشد."او می دانست بنا به جبر زمان جین به زودی كنار می رود و او سكاندار كشتی استنفورد خواهد شد. پس صبر پیشه كرد و كوشید در این مدت به جای جدال بی حاصل تجربه كسب كند و بدنه كشتی اش را تقویت كند.
اكنون كه سالها از این جدال می گذرد كلیسای جین در وسط استنفورد چون نگینی بر انگشتری است. روزهای شنبه و یكشنبه محوطه استنفورد پر می شود از عروسانی كه چون یاس زینت بخش چمن های استنفورد هستند. افراد با ملیت های گوناگون در محوطه استنفورد قدم می زنند و عكس می گیرند. عده ای هم كه خوش ذوق ترند لباس های رنگارنگ محلی خود را می پوشندو چون طاووس ها می خرامندو به زیبایی استنفورد می افزایند.
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل