متن زیر را حدود 4 سال پیش نوشته بودم
از دهه شصت و هفتاد میلادی در دانشكده های فلسفه معتبر دنیا و در بخش "فلسفه اخلاق"
مبحثی مطرح شده به نام " اخلاقیات
محیط زیست یا environmetal ethics. دو نگرش كاملا متفاوت به این مبحث وجود دارد
یكی deep ecology و دیگری
anthropocentrism.
در دیدگاه اول انسان چون جزوی از طبیعت است بر خود
لازم می داند تا از آن حفاظت كند. بنا به نظر طرفداران این فرضیه انسان به واسطه
انسان بودنش حق ندارد كه عرصه را بر موجودات دیگر تنگ كند. این دیدگاه در فلسفه
غربی نسبتا جدید است. در ایران نیز من چندان این طرز فكر را پررنگ نمی بینم. شاید
بتوان گفت سهراب سپهری تنها متفكر مشهور ایرانی است كه چنین گرایشی از خود نشان می
دهد. در این دیدگاه انسان و منافع او محوریت خاصی ندارد. در دیدگاه دوم، "انسان"
خود را موظف می كند تا از محیط زیست به خوبی حفاظت كند چرا كه به این نتیجه رسیده
كه توسعه پایدارخود او نیاز به جلوگیری از تخریب محیط زیست دارد. نگرش سومی هم مطرح
است كه با عنوان كلی
اكوفمینیسم شناخته می شود. از دید طرفداران این فلسفه، تخریب محیط زیست با
استثمار زنان در جوامع مردسالار از یك جنس است. جالب است بدانید كه در دنیا گروه
های حمایت از محیط زیست و حمایت از زنان
ارتباط تنگاتنگ دارند. درصد قابل توجهی از چهره های شاخص حمایت از محیط زیست را
زنان تشكیل می دهند: از زنان بی نام و نشان روستایی هندی در جنبش chipkoگرفته تا برندگان
مشهور جایزه
با پرستیژ گلدمن.
من در این
فعالیتی كه در ذهن دارم می خواهم رویكردی را در نظر بگیرم كه تا حد امكان تحریك
آمیز نباشد وكمترین واكنش منفی را منجر شود. والّا راه به جایی نخواهیم برد! والّا
همه انرژی مان در مبارزه تلف خواهد شد! همّ و غمم را می گذارم تا ثابت كنم كه حفظ
محیط زیست برای سلامت عمومی جامعه
و
اشتغال و توسعه ضروری است. به عبارت دیگر دیدگاه anthropocentrismرا بر می گزینم.
اشاره ای هم به اكوفمینیسم نمی كنم چون كه خیلی ها با شنیدن فمینیسم به موضع حمله
می روند ( برخی زنها حتی شدید تر از مردها!). تاكید می كنم كه حفاظت از محیط زیست
ریشه عمیق در فرهنگ ما ایرانیان دارد اما با توجه به مدرنیزه شدن سریع، ما
نیازمندیم با ابزار و نگرشی نوین به مساله بازنگری كنیم.
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل