یک ضرب المثل قدیمی ییدیش (یهودیان اروپای شرقی) هست که می گه شما با محبت کردن و عشق ورزیدن به بچه ها تون اونها را لوس نخواهید کرد. من با ضرب المثل موافقم. اونهایی که خیلی خوب به بچه هایشان می رسند و خیلی برای خوشی و رفاه آنها به خودشان زحمت می دهند معمولا بچه های لوسی بار نمی آورند. اتفاقا عموم بچه ها این طوری یاد می گیرند که مثل والدینشان خودخواهی کمتری داشته باشند و به شیوه آنها برای دیگران (خود اون والدین یا فرزندان خودشان یا دیگران) محبت و خوبی کنند. بچه ها، الگو برداری می کنند. بچه هایی که لوس بار می آیند عموما محصول دو نوع دیگر از تربیت هستند که با این تربیت عاشقانه به اشتباه گرفته می شه:
۱) یکی این که محبت های والدین به فرزندانشان نمایشی باشه. هدفشان این باشه که به دیگران نمایش دهند چه قدر پدر و مادر خاص فداکاری هستند نه آن که واقعا نیازی از فرزندشان برطرف کنند و یا دل او را شاد کنند. یا حتی بدتر از این: فرزند خود را محبت کش می کنند و نمایش می دهند که نشان دهند بهمان والدین که این خدمات را به فرزندان خود نمی دهند چه قدر بی مصرفند. این قبیل والدین هم هستند! اقلیتی ۵-۶ درصدی از والدین را تشکیل می دهند و فرزندانی به لحاظ روانی نابسامان پرورش می دهند.
۲) والدینی که از هنجار جامعه هم کمتر برای رفع نیازهای فرزندانشان به خود زحمت می دهند اما از بقیه انتظار دارند که جور بچه های ایشان را بکشند. اینها کسانی هستند که لوس ترین بچه ها را بار می آورند و به جان جامعه می اندازند. جامعه هم به اشتباه خیال می کند این والدین خیلی به بچه های خود می رسند. به اشتباه چنان داوری می کند که وقتی والدین از من که غریبه ام انتظار خدمت رسانی به فرزند خود دارند لابد خودشان خیلی خیلی به فرزند خدمت می رسانند. معمولا این داوری ناصحیح هست.
به عنوان استاد راهنما گرفتار چند نفر از این جنس شده ام. تا یک مقدار دانشجو سرگرم کار پژوهشی اش می شد از سوی خانم والده دستور صادر می شد که «چرا خودت را خسته می کنی؟! آب دستت هست زمین بگذار و به خدمت من بشتاب!» از آن سو خانم والده با من تماس می گرفت که شازده ام را به تو سپرده ام و تو باید مراقبش باشی. انگار شازده اش یک بچه دو ساله هست که استاد راهنمای دوره کارشناسی ارشد یا دکتری باید مراقب او باشد نه دانشجویی که تحت راهنمایی استاد راهنما باید با تلاش و کوشش کار پژوهشی یاد بگیرد. از منظر این نوع والدین دنیا موظف هست که در خدمت فرزندان آنها باشد تا آن فرزندان در خدمت والدین باشند. من از نزدیک مشاهده کرده ام: اتفاقا دانشجویان تحصیلات تکمیلی سخت کوش معمولا والدینی دارند که خیلی به فکر آنها هستند. این همه محبت آنها را لوس نمی کند بلکه سخت کوش تر می سازد. اتفاقا چون این والدین همه جوری به فکر فرزندان خود هستند این را هم درک می کنند که وقتی در جامعه خشن یک استاد راهنمایی هم پیدا شده که راه و رسم کار پژوهشی می اموزد و در پیدا کردن شغل آینده به فرزندش کمک می کند به فرزند خود بسپارند که قدرش را بداند نه آن که در گوش فرزند بخوانند که مبادا در راه کار پژوهشی ات خود را خسته کنی و نتوانی به موقع به من خدمت رسانی نمایی.
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل