استان n اُم!

+0 به یه ن

برخی از ارتشی ها ی قدیمی ادعا می کنند که شاه در مورد بحرین به کشور خیانت کرد و اونها کاملا توان نظامی داشتند که هم بحرین را نگه دارند و هم تنب کوچک و بزرگ و ابوموسی را. راستش نمی دانم چه قدر این حرف آنها حرف حساب هست وچه قدر لاف در غربت؟. حسی به من می گه که جنبه لاف قضیه بیشتره. جدا شدن بحرین در زمانی به وقوع پیوست که حزب محافظه کار در انگلیس سرکار  آمده بود. من نمی دانم نخست وزیر وقت انگلیس چه جور آدمی بود اما اگر مثل مارگرت تاچر قاطی داشت و  روحیه اش جنگی بود مقاومت ایران را در هم می شکست و کلی هزینه کف دست مان می گذاشت. ایرانی که تازه تازه داشت از فقر و فاقه و وبا و مالاریا و باجگیری شهری و سالک و.... بیرون می آمد نمی بایست چنین هزینه ای بدهد.

خیلی روی لاف زنی های نظامیان نمی شه حساب باز کرد. ما در تاریخ ۵۰۰ سال اخیر مان از این لاف های نظامیانمان ضربه زیاد خورده ایم. همه می دانید که در  جنگ چالدران، لاف خالی  و هارت و پورت «مردانه» نظامیان   چه دسته گلی به آب داد. دیگری هم  مورد جنگ ترکمانچای است. مردم به اشتباه خیال می کنند پیمان ترکمانچای بود که خیانت بود حال آن که کسانی که درمورد تاریخ آن دوره مطالعه عمیق دارند (مثل همین آقای مرادی مراغه ای) بر این نظرند که  پیمان ترکمانچای با توجه به شرایط شکست سخت جنگی، یک پیروزی دیپلماتیک بود. قسمت خیانت درواقع قبل از شروع جنگ  صورت گرفته بود که نظامیان در مورد توان نظامی ایران و توان نظامی روسیه اطلاعات غلط به تصمیم سازان  (در راس آنها فتحعلیشاه) داده بودند. خیانت آنجا بود  بر اساس شور و شعار- و نه شعور- تصمیم به اعلان جنگ از سوی ایران گرفته شده بود.

راستش فکر می کنم خود محمد رضا شاه در  زمان خود  از هرکسی بهتر  توانمندی واقعی ارتش را می دانست و چنین تشخیص داده بود که از عهده کار برنخواهند آمد.  گمان می کنم تشخیص او درست بود. چرا؟! به خاطر حکایت های موثق از ضعیف کشی های همین ارتش در گوشه و کنار ایران، مثل آزار دادن زنان زائوی  قشقایی در سیاه چادرهایشان آن هم وقتی که مردانشان دور بودند. ارتش قوی ای که بتواند جلوی انگلیس بایستد و بدون هزینه گزاف انسانی پیروز شود به چند زن زائو شاخ و شانه نمی کشد! البته این ها حدس و گمان احساسی است. من چندان اطلاعات نظامی ندارم ولی محمد رضا شاه چنین آگاهی هایی تا حد خوبی داشت.

اما از یک چیز هنوز بسیار متعجبم. چرا وقتی که شاه خود رفراندوم استقلال را مطرح کرد «برو بچه های جنوب شهر تهران» را نفرستاد به بحرین تا در رفراندوم شرکت کنند و به نفع ایران رای دهند؟ تیپ کاری بود که به محمد رضا شاه می خورد انجام دهد.  به تیپ سیاست هایش می خواند. چرا این کار را انجام نداد؟!

 

حزب پان ایرانیستی هم زیاد در مورد بحرین هارت و پورت کردند. راستش نظرات آنها را ارزشمند نمی دانم و لو این که برخی از آنها مانند داریوش فروهر به خاطر پافشاری بر این نظر زندان افتاده و  از زن بچه شان- در زمانی که بسیار به پدر نیاز داشتند- دور افتاده باشند.. کیست که نداند که اگر بحرین جزو ایران «می شد» (یا «می ماند») به لحاظ استراتژیک خیلی به نفع ایران می شد؟! این را همه می دانند. همان مظفر الدین شاه -که برخی با ناجوانمردی مسخره اش می کنند- کلی به در و دیوار زده بود که بحرین را برای ایران نگه دارد ولی زورش نرسیده بود.  پان ایرانیست ها و امثال آنها دلایل تاریخی می آورند و گمان می کنند همان بس هست. دلایل تاریخی بس نیست. اولا تاریخ  واقعی خیلی پیچیده تر از آن روایت ساده شده پان ایرانیست هاست. نتیجه گیری خیلی به این بستگی دارد که به کدام دوره از تاریخ وزن بیشتری می دهید. برای همین هست که بحث های تاریخی نه تنها مناقشات ارضی را حل نمی کنند بلکه طرفین را جری تر می سازند. چون هر کدام بر بخشی از تاریخ انگشت می گذارند که به نفع خود می بینند. اگر از منظر پان ایرانیست ها دنیا با امپراطوری هخامنشی آغاز شده باشد شیوخ بحرین به درستی می توانستند بر این نکته تاریخی انگشت بگذارند که قرن ها قبل از آن بحرین تمدنی پیشرو  (تمدن دلمون) داشت و با بین النهرین تجارت مروارید می کرد. (این ها را صد البته در ویکی پدیا فارسی چندان پوشش نمی دهند). به علاوه بحث های تاریخی را هم دربست قبول کنیم باز هم در عمل خیلی کارکرد ندارد. گذشته در گذشته! مهم این هست که الان توان نظامی و اقتصادی و فرهنگی و .... چه قدر هست. آیا در اوایل دهه ۷۰ میلادی ایران آن قدر توان داشت که هم بحرین را پس بگیرد و هم جزایر سه گانه را؟! جواب را من نمی دانم. اما به نظرم محمد رضا شاه دسترسی کافی به اطلاعات لازم داشت  ولی بعید می دانم پان ایرانیست های معترض چنین اطلاعاتی داشتند. نه اطلاعات لازم را (در مورد توان نظامی کشور و توان نظامی طرف مقابل و میزان اراده اش برای قبولاندن حرف) داشتند و نه حتی درکی داشتند که  قبل از شعار دادن بایست این گونه اطلاعات را کسب کرد و بر اساس آن شعار داد.  از منظر آنها و همعصرانشان،  هرچه  شعار تند تر بود   و هرچه بر آن راسخ تر پای می فشردند بهتر بود و حقانیت شان را تضمین می کرد ولو این که  اطلاعات و آگاهی و تحلیل درستی پشت آن نبود. من این جور فکر نمی کنم!

قضیه بحرین که گذشته و رفته. نکته ام این هست که شعار تند و عزم راسخ  اما غیر مبتنی بر اطلاعات لازم نه تنها کافی نیست بلکه می تواند کار دست مملکت دهد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]