وقتی حمایت مالی به جای رشد علمی به رشد شامورتی بازی می انجامد!

+0 به یه ن

در ۲۵ سال اخیر، ایده های خیلی خوبی برای پیشرفت  علم و فن آوری در وزارت علوم،  تحقیقات و فن آوری (عتف) مطرح و تصویب شده اند و بودجه گرفته اند. علی رغم این که ایده بسیار جذاب بوده و سرمایه گذاری و حمایت خوبی هم از آن شده،  اما اغلب این طرح ها بیشتر موجب افزایش «شامورتی بازی» شدند تا  پیشرفت علمی. در ۲۵ سال اخیر ، به طور جزیره ای  توسط گروه های مختلف کارهای پژوهشی ارزشمندی در داخل ایران انجام گرفته است اما اغلب این کارها توسط گروه هایی انجام گرفته اند که از حمایت مالی آن چنانی برخوردار نبودند  و تنها حقوق متعارف استادی و پژوهانه مختصری را دریافت نموده اند (نه آن بودجه های نجومی و حمایت های جهت دار طرح ها.) البته- همچنان که هر فرد دنیا دیده ای می تواند تصور کند- اونهایی  که سر سفره های طرح های نان و آب دار نشستند و شامورتی بازی درآوردند از هر گونه کارشکنی در راه گروه دوم که کار پژوهشی آبرومند در سطح جهانی انجام می دهند فروگذار نکردند!

به طور مثال عرض می کنم. زمانی گفتند علوم نانو در دنیا مهم شده (راست هم می گفتند) و خواستند از این علم حمایت کنند. نتیجه چه شد؟!  بسیاری که علاقه مند به شامورتی بازی بودند، در عنوان مقاله های خود -باربط یا بی ربط- پیشوند نانو اضافه کردند تا از خوان نعمت بی نصیب نمانند. یا زمانی خواستند از شرکت های دانش بنیان حمایت کنند . شرکت های دانش بنیان مثل قارچ سبز شدند. ظاهرا نتیجه رضایت بخشی بود اما بیشتر آنها بودجه ای می گرفتند و به دلار بازی و سکه بازی -و اگر خیلی مدرن بودند بیت-کوین بازی پرداختند. یاد هم گرفتند که چند اصطلاح را بلغور کنند و با نشان دادن چند نمودار وانمود نمایند که دارند تحقیقات پیشرو در سطح جهانی می کنند!
این گونه بود که این نوع سرمایه گذاری ها از جانب عتف بیشتر به رشد شامورتی بازی، تظاهر و ریا در فضای دانشگاهی انجامید تا پیشرفت علوم. باز هم مثل نوشته قبلی ام تاکید می نمایم که ریا و تظاهر مختص امور دینی و دینداران نیست. کاری که اینان کردند هم نوعی ریا وتظاهر بود اما رنگ و بوی سکولار -و حتی علمی – داشت! این را باید اضافه کنم که آنان که در این شامورتی بازی شرکت کردند از همه طیف ایدئولوژیک، سنی،  جنسیتی و قومی  بودند. بین شان هم ظاهرالصلاح بود هم دین ستیز. هم نسل قبل انقلاب (اعم بر پاکسازی شده یا نشده) بود، هم نسل پرمدعا ی انقلاب بود هم نسل دهه ۵۰ بود و هم نسل دهه ۶۰ ای. (نسل های بعدی هم می آیند!!!!) اصلا نمی شه گفت که این گروه با این ظواهر و معیار ها از این شامورتی بازی ها بری بوده اند. از طرف دیگر در بین همه این گروه ها که نام بردم افرادی که سلامت علمی خود را حفظ کردند (با این که امکان شامورتی بازی را هم داشتند) فراوان بود.

اشکال کار در کجاست؟!  

اهمیت ارزیابی پروژه های پژوهشی

علی الاصول  سرمایه گذاری و حمایت مالی باید باعث پیشرفت علم شود، نه پیشرفت شامورتی بازی! آیا ما اصولا ملت شامورتی بازی هستیم که لیاقت این نوع حمایت ها را نداریم؟! نه قضیه این نیست! قضیه این هست که وقتی این  نوع حمایت ها جواب می دهد و موجب پیشرفت می شود که مکانیزم مناسب برای ارزیابی عملکرد علمی هم باشد. باید افرادی باشند که خود از نظر علمی در آن موضوع چنان احاطه داشته باشند که بتوانند عملکرد علمی گروه هایی  را که از حمایت مالی برخوردار می شوند ارزیابی نمایند. اون قدر تسلط داشته باشند که با شنیدن بلغور کردن چند اصطلاح و نشان دادن چند بروشور گمراه نشوند وبتوانند سئوالات چالشی مربوط بپرسند. علت این که این سرمایه گذاری ها  و حمایت ها  به بیراهه رفت، آن بود که چنین مکانیزم ها ی ارزیابی و چنین افراد خبره در آن رشته ها نبودند و اگر بودند مورد مشورت قرار نگرفتند.

هنوز هم که هنوزه وقتی با مسئولانی که برخی از این ایده ها را در وزارت عتف مطرح کردند صحبت می کنیم و نقد می کنیم که این ایده ها به بیراهه رفت جوابی که می دهند از این جنس هست: ما «نیت مان» خوب بود اما عده ای که عهده دار شدند «نیت» خوب نداشتند....... 
اصلا متوجه به اهمیت ارزیابی نیستند و فکر می کنند امور در سطح ملی یا در سطح یک وزارت خانه با ابعاد عتف بر «نیت افراد» می تواند بچرخد.
در نوشته بعدی ام برخی مشاهداتم در مورد ارزیابی نهاد های علمی در کشورهای پیشرفته را برایتان باز گو می کنم.

چند مشاهده شخصی  در مورد ارزیابی  نهادهای علمی  در کشورهای پیشرفته 

من از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۴ که دانشجوی دکتری بودم در دانشگاه استنفورد مهمان بودم. گروه های مختلف دانشگاه استنفورد با همه عظمت و اعتبارشان باز همه ساله به بازرسان گزارش می دادند. اون کسی که برای بازرسی می آمد از نظر علمی  از اساتید استنفورد خیلی پایین تر بود. با این همه  ، گروه ارزیابی را جدی می گرفتند. یادم هست که  دانشجویانی را که قوی می دانستند (به قول خودمان «بشقابا قویمالی») جمع می کردند و می خواستند تا آماده باشند که در مورد پژوهش هایشان توضیح دهند. استنفورد تعداد قابل توجهی هم دانشجوی دکتری دارد که پرت از مرحله هستند. (چون  دانشگاهی همچون استنفورد بودجه کلان دارد می تواند ریسک کند و همه جور دانشجویی بگیرد که از بین آنها دانشجوی ممتاز هم بیابد. در صورتی که یک موسسه با بودجه محدود از این ریسک ها نمی کند و تنها دانشجوهایی می گیرد که از حدی از استاندارد علمی برخوردارند. بیشتر کسانی که پز می دهند که از استنفورد مدرک دارند از نوع اولند.  دانشجویان جدی استنفورد معمولا آن قدر بعد از فارغ التحصیلی موفقیت  های چشمگیرتر کسب می کنند که دیگر لازم نمی بینند پز محل تحصیل شان را بدهد. این استنفورد هست که از مجموع آنها اعتبار می گیرد و در خبرنامه هایش گزارش موفقیت هایشان را می دهد!) الغرض! موقعی که بازرس می آمد خیلی ظریف و زیر پوستی این دانشجویان پرت از مرحله را می فرستادند دنبال نخود سیاه که توی چشم نباشند.

اواخر دهه ۹۰ میلادی، عده قابل توجهی در سیلیکون ولی  میلیاردر شده بودند. برخی از آنها هم که از فیزیک چیزی نمی دانستند و معلومات فیزیکی شان در حد تماشای فیلم های علمی-تخیلی بود در اطراف استنفورد پژوهشگاه زده بودند و محقق استخدام کرده بودند تا ایده های علمی-تخیلی آنها را جامه عمل بپوشانند.  هرچند این افراد در سیلیکون ولی برای خود یلی شده بودند اما از اصول ارزیابی علمی چیزی نمی دانستند. پژوهشگاه آنها هم جولانگاه شامورتی بازان بود. حتی برخی که در استنفورد کار جدی می کردند یکی دو سال هم در پژوهشگاه ها استخدام می شدند و پول اوورت می گرفتند و شامورتی بازی می کردند. افراد همان ها بودند اما در محیط استاندارد استنفورد یک جور رفتار می کردند در اون پژوهشگاه ها تبدیل به شیادانی می شدند که روی شارلاتان های علمی در ایران را سپید می کردند.

شرکت نوبنیاد دانش-بنیان در هلند
خواهرم، نیلوفر، در تبریز رشته داروسازی خواند. همانجا با راهنمایی یکی از اساتید به کارپژوهشی  علاقه مند شد و عطای داروخانه داری و پولدار شدن از طریق آن را به لقایش بخشید. سپس برای کارپژوهشی به هلند رفت و پی-ایچ-دی اش را از آنجا گرفت. پس از فارغ التحصیلی مدیر علمی یک شرکت استارت-آپ دانش-بنیان شد که دو تن از اساتیدش بنا نهاده بودند. اندکی قبل از همه گیری کرونا این شرکت شروع به کار کرد و متشکل بود از دو نفر از استادان که بنیانگذار بودند، نیلوفر و یک کارمند که مدیر فروش بود. همین و بس!
 درجریان کرونا طرحی ریختند که محصولشان به تشخیص کرونا کمک کند. چند ماهی به شدت کار کردند که عملی بودن طرح را ثابت کنند و نواقص آن را برطرف کنند. طرح توسط دولت تصویب شد و شرکت حمایت مالی دریافت کرد. در واقع چند برابر آن چه که ابتدا در نظر داشتند حمایت دریافت کرد. از آن زمان به این سو، شرکت رشد کمی و کیفی قابل ملاحظه داشته و دیگر یک استارت آپ کوچک چهار نفره نیست. 
اما نکته اش اینه که شرکت مرتب برای بازرسان گزارش عملکرد می دهد. به قول خودشان دایم audit دارند. سخت کار می کنند که در این آودیت ها سربلند بیرون آیند  و خوشبختانه تاکنون ارزیابی ها بسیار مثبت بوده. 
در ایران هم برخی از استادان شرکت استارت آپ می زنند. اما معمولا دنبال آن هست که قدری خالی ببندند که بودجه ای بگیرند تا بعدش با آن در بورس شرکت کنند یا دلار بازی و..... کنند. طبعا دستاورد علمی قابل عرضی هم ندارند. آودیتی در کار نیست. اگر هم باشد صوری است به گونه ای که بازرس یا  چیزی حالیش نیست یا از خود استارت آپ هم فاسدتر هست. اون قدر شیر تو شیر هست که حسابکشی ای در کار نیست. با دو تا بروشور نشان دادن و چهار تا اصطلاح بلغور کردن، سر و ته قضیه را هم می آورند. به دور و بری ها هم مرتب می گویند چون ما به اندازه کافی حمایت مالی نمی شویم و امکانات نداریم کاری نمی توانیم بکنیم. بعد هم اشک تمساح می ریزند که همتایان ما در غرب ائله و بئله حمایت می شوند اما اینجا قدر نوابغی مثل ما را نمی دانند.  این ناله هم که خریدار دارند و شنونده معمولا قربان صدقه اش می رود و لعنت می فرستد که چرا قدر این نوابغ را نمی دانند.
تا سیستم ارزیابی علمی و حسابرسی اصولی نباشد همین آش خواهد بود و همین کاسه. هلندی ها را هم بیاورید و در این سیستم بدون حسابرسی بذارید، احتمالا به طور متوسط از ایرانی ها هم شارلاتان تر از آب در خواهند آمد.  (بر اساس آتش هایی که در مستعمراتشان سوزانده اند عرض کردم!)

باز هم تاکید می کنم که مسئله و مشکل از ایدئولوژی نیست.  در این قبیل شارلاتان بازی ها، اسم یکی دو نهاد متنفذ و ثروتمند را که نماینده ایدئولوژی حاکم هستند بیشتر می شنویم. چون که امکانات بیشتری در اختیارشان هست و کمتر از بقیه هم حساب پس می دهند. اسم و رسم کسانی که به ایدئولوژی یا سبک زندگی متقابل آن تعلق دارند کمتر می شنویم چون که امکانات کمتری به آنها داده می شود. اما این به آن نیست که افراد منسوب به ایدئولوژی های دیگر پاک تر عمل می کنند. اونها هم اگر آب داشته باشند شناگران قابلی می شوند.  هر از گاهی که فاندی گرفته اند نشان داده اند که پاک تر نیستند.
من این را برای تطهیر نهاد های فاسد متنفذ نمی گم. سریال هایی مثل هیولا یا فیلم هایی مثل رحمان ۱۴۰۰ می خواهند در ذهن ما فرو کنند که همینه که هست.  همین وضعیت را قبول کنید و حرص نخورید.  
من می دانم صد تا هم که سریال هیولا بسازند، باز هم دیر یا زود خشم مردم چنان بالا خواهد گرفت که کاسه و کوزه فاسدان را خواهد شکست. 
اما نکته ام این هست که به هوش باشیم که یک گروه فاسد را با گروه فاسد دیگر جایگزین نکنیم. خیال نکنیم که اگر ریشو برود و کراواتی بیاید مسئله حل هست. خیال نکنیم که کسی که پیراهن سفید می پوشد و آن را روی شلوارش می اندازد و پشت کفش هایش را می خواباند برود  و به جایش یکی که تی شرت آستین کوتاه رنگی با طرح های «کول» مد روز  می پوشد بیاید مسئله حل هست.
با این تغییرات فساد ریشه کن نمی شود. با تغییر سیستم به گونه ای که حسابرسی، پاسخگویی و شفافیت مناسب باشد فساد مهار می شود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]