گپ و گفتی در مورد کفالت مددجویان بنیاد کودک

+0 به یه ن

مینجیق: می توانید با مراجعه به این سایت کفالت کودکی مستعد اما نیازمند را با پرداخت ماهیانه ۵۰ هزار تومان برعهده بگیرید و کمکش کنید که درس بخونه و به جایی برسه.

می توانید هر کودک با هر سن و جنسیت  و از هر شهر که خواستید انتخاب کنید.
شرح مختصری از وضعیت زندگی هر مدد جو را هم می ده.
توصیه می کنم از شهر خود مددجو انتخاب کنید چون به این ترتیب شرایط زندگی اش را بهتر درک می کنید و چون در شهر خود دوست و  آشنا بیشتر دارید بهتر می توانید نیازهای او را برطرف کنید.

مولیر: اینجوری که شنیدم اسما 50 تومنه وگرنه بیشتر درمیاد . تازه حوصله ندارم هر روز برام نامه ی پر از اشک و آه بیاد که سقف خونه ی مددجو داره چکه می کنه صاحبخونه میخواد بندازتش بیرون و... منم که یا باید با عذاب وجدانم بسازم یا هی از مخارج خودم بزنم که بتونم پول بیشتری بفرستم .

مینجیق: 
درسته! بنیاد کودک گاهی از این نامه ها می فرسته. من استقبال می کنم. راه ارتباطی هست بین من و آنها. اگر تشخیص دادم که باید کمک بشه کمک می کنم. اگر نه با مددکار تماس می گیرم و می گویم که به نظر من این درخواست خیلی معقول نیست. می توانستند به جای این که درخواست را مطرح سازند سبک زندگی شان را عوض کنند یا نیاز را به شیوه دیگری برآورده سازند. گاهی حق با من هست و نظر مرا منعکس می کنند و آنها چیزی می آموزند گاهی هم حق با آنها ست و نکته ای است که من توجه نکرده ام. به این گونه هست که من هم می آموزم.
به این ترتیب در طی این سالها نگرش من و درکم از مسئله فقر و نیازمندی پخته تر شده است. مقوله به واقع پیچیده ای است. در نگاه سرمایه داری افراطی فقیر خودش مسئول فقرش هست. شکل نازل آن هم می شود همان قضیه ژن خوب (!!) که این روزها زبانزد شد. شکل افراطی مقابل آن هم همه بدبختی نیازمندان را زیر سر سرمایه داران و بورژوا می داند! در این نگرش نیازمندان همه پاک و معصوم هستند که در حق شان ظلم شده. هیچ راهی هم نمانده جز آن که کینه توانگران را داشته باشند!
در این تعامل ها می بینیم چه قدر هر دو این نگاه ها ناپخته است. واقعا قضیه پیچیده تر از این ساده سازی هاست. باید توی گود بود تا فهمید. مشکل فقر با همکاری و تعامل طبقات اجتماعی حل می شود نه با بی تفاوتی آنها نسبت به هم یا جنگ شان با هم.
بنیاد کودک این بستر را فراهم کرده و می کند. واقعا با این همکاری در طول زمان می شه مشکل را حل کرد. خود این مددجو ها بعد از چند سال مستقل می شوند و خود جزو کفیل ها می شوند.

شما به اندازه وسع تان کمک کنید. اگر نیاز کودکی بیش از وسع شماست اصلا احساس عذاب وجدان نکنید. شما آن چه که توانستید کرده اید. اگر لازم بود بنیاد تعداد بیشتری کفیل برای کودک می یابد. خیلی از این بچه ها دو یا سه کفیل دارند که هر کدام بخشی از نیاز ها را تامین می کنند.
به علاوه بنیاد کودک الان موسسه شناخته شده ای است ! از اعتبارش می تواند استفاده کند که کمک های غیر نقدی جذب کند. مثلا در مورد همین چکه سقف خانه. خیلی از حامیان بنیاد شرکت های مهندسی اساسی دارند. مهندس ها هم که ماشالله لارج هستند.
فرض کنید یک مجتمع چهارهزار مترمربعی ساخته. از عایق پشت بامش یک درصد هم در انبار مانده باشد خانه چهل مترمربعی را به راحتی می تواند در نصف روز عایق کند.
شما آن مقدار کمک مالی را که به شما فشار نمی آورد دریغ نکنید. حمایت از بنیادکودک یک کار گروهی و مشارکتی است در ابعاد ملی. هرکسی گوشه ای از کار را می گیرد.

اتفاقا به نظر من بهتر است یک کودک چند کفیل داشته باشد که هر کدام بخشی از نیاز مادی او را برآورده تا آن که یک کفیل همه نیازهای او را برآورده کند.
بذارید توضیح بدهم که چرا چنین هست. همه نیازهای کودک که نیاز مادی نیست. به خصوص وقتی مددجو بزرگ می شود برای یافتن شغل و نیازهایی از این دست نیاز به "کس و کار" دارد. نیاز به معرف دارد.
هرچه تعداد کفیلانش بیشتر باشد "کس و کارش" بیشترمی شود و امکان موفقیت او بیشتر می شود.
یکی از دلایلی که من معتقدم بهتر است که مددجو را از شهر خود انتخاب کنید آن هست که در شهر خود "کس و کار" او قلمداد می شوید. اعتبار خودتان و خانواده تان پشتوانه او می تواند باشد. فرض کنید من بالفرض در اهواز یا ایلام مددجویی را انتخاب کردم و او به مرحله ای رسید که بخواهد شغل پیدا کند. در اهواز یا ایلام چه کسی من و یا خانواده ام را می شناسد که به اعتبار حرف من به مددجویم اعتماد کند؟!‌هیچ کس!‌باز در شهر خودم هست که خودم و خانواده ام را می شناسند و من می توانم به چند دوست رو بیاندازم و خواهش کنم به مددجوی تحت کفالتم فرصتی برای رشد فراهم سازند.
شاید اگر بچه خودم بود رو نمی انداختم اما برای مددجویان از این کارها کرده ام. خدا عمر بدهد به دوستانی که رویم را زمین نیانداخته اند. خدا عمر و عزت شان بدهد.


مولیر: آیا به بنیاد کودک میشه با استفاده از مهارت هامون کمک کرد؟ فرضا من زبانم خوبه برای مددجوها کلاس زبان بذارم یا یه کار هنری که بتونه منبع درآمد بشه مثل تابلو فرش بافی یا قالی بافی رو آموزش بدم البته منظورم اینه که اونا کلاس رو برگزار کنن و تدریسش به عهده ی من باشه

مینجیق: 
حتما. حتما. به شدت نیاز دارند و استقبال می کنند.
با شعبه ای که در شهرتان هست تماس بگیرید و با آنها در میان بگذارید.
حتی خود مدد جو ها به مددجوهای جوان تر این گونه کمک ها را می کنند. برایشان درس می دهند و...

سرویس های بنیاد کودک فقط دادن مقرری ماهانه نیست. انواع و اقسام سرویس ها دارند.
مثلا در تبریز گروه نجوم آیاز برای مددجویان اردوی رصد می ذاره.
دکتر کافی روانشناس خوشنام شهر برای خانواده های مددجویان جلسات آموزش کنترل خشم و روش های تربیتی می ذاره (که خیلی عالی هست اما متاسفانه بیشتر مادرها شرکت می کنند. پدر ها کمتر شرکت می کنند. در صورتی که پدر ها بیشتر نیاز دارند. ببینید باباهای این بچه ها (اگر زنده باشند) عموما یا به علت درد کمر یا به علت بیماری اعصاب و روان از کار افتاده اند. در یک خانه کوچک همه روز را سپری می کنند. فرشته هم باشند در اون شرایط کج خلق می شوند. کج خلق هم بشوند گیر می دهند به بچه های نوجوانشان. ای کاش پدرها هم کمتر کله شقی نشان می دادند و در اون جلسات مشاوره شرکت می کردند.

آموزش زبان و آموزش کارهای دستی به مددجویان و خانواده شان که شما اشاره کردید از فعالیت های خیلی مرسوم بنیاد کودک هست.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

پست تکراری همه ساله: کتاب های کنکور را به بنیاد کودک اهدا کنید

+0 به یه ن

تکرار از پیرار سال:

دانش آموزان سال آخر دبیرستان کنکورشان را دادند و تمام شد! حالا اتاق دانش آموزان از خانواده های طبقه ی متوسط پر شده از کتاب های کنکور و کتاب های تست رنگارنگ که هر وقت نگاهشان به آنها می افتد یاد سال --نه چندان خوشایند-- آمادگی برای کنکور می افتند. بعید می دانم کسی که وارد دانشگاه بشود برگردد و این کتاب ها را بخواند. (زمان ما این کتاب ها که غلط های زیادی هم داشت. همین دیروز یادم افتاد چه طوری کشف نوترون را اشتباهی در یکی از کتاب های کنکور آن زمان شرح داده بود! الان شاید بهتر شده باشد! نمی دانم!)  این کتاب  های کنکور فقط به درد کنکور می خورند. بهتر است بگویم به این درد می خورند که پشت کنکوری دلش قرص باشد که این کتاب ها را داشته و از رقیبان عقب نمانده! خیلی به درد علم آموزی و درد عمیق مفاهیم نمی خورند.


خلاصه! این کتاب ها جا می گیرند و یادآور دوران سختی کنکور هستند. چی کارشان کنیم؟! چه طوره جشن کتاب سوزی راه بیاندازیم و سوزاندن این کتاب ها دلمان را خنک کنیم که یک سال آتش به دلمان زدند؟! اما نه!!!  کتاب سوزی کار آدم های دور از تمدن هست. همین کتاب ها که الان ور دل کسانی که کنکور را گذرانده اند  مایه ی دردسر است می توانند قوت دلی باشند برای کنکوری های سال بعد که بضاعت خرید این کتاب ها را ندارند.

لطفا این متن را به اشتراک بگذارید و آن را به دوستان خود که کنکوری دارند بفرستید. می توان با شعبه ی بنیاد کودک نزدیک محل زندگی تماس گرفت و آنها را به بنیاد کودک اهدا نمود.

نشانی شعب بنیاد را  در زیر می آورم.

شعبه ی تبریز: قطران جنوبی, بین پاستور و آزادی، کوی شهید صمد حدادی, پلاک 1

تلفن: 4770071

tabriz@childf.org

  دفتر مرکزی ایران

تهران، خیابان خرمشهر، حد فاصل عربعلی و عشقیار، جنب بانک آینده، پلاک89 طبقه سوم
تلفن : 4-88502182
فاکس : 88764771 
Email : info@childf.org

شعبه مراغه: 

خیابان خواجه نصیر جنوبی, نبش بن بست فروردین, پلاک 121

تلفن: 2235515

·  شعبه آمل

آمل، خیابان شهید بهشتی، اندیشه 19 ،جنب آژانس شهروند ، کد پستی 4615854804
تلفن : 2151391-0121   
فاکس : 2259138-0121 
Email : amol@childf.org

·  شعبه اردبیل

اردبیل، میدان ارتش، روبروی اداره آب و فاضلاب، طبقه دوم نمایشگاه لوکس، پلاک 635
تلفن : 7718706-0451
فاکس : 7724959-0451
Email : ardebil@childf.org

·  شعبه اورمیه

اورمیه، شهرک فرهنگیان، جنب بیمارستان امید، کد پستی :35377-57168
تلفن : 3868999 - 3867798 - 3847272-0441
فاکس : 3824447-0441 
Email : urmia@childf.org

·  شعبه اصفهان

اصفهان،بلوار کشاورز, بین سه راه سیمین و پل مفتح مقابل مسجد انبیا, ساختمان دی, بلوک غربی, طبقه 5 واحد 42
تلفن : 37768925
فاکس : 2331008-0311 
Email : esfahan@childf.org

·  شعبه ایلام

ایلام، خیابان سمندری، مجتمع سوگند، طبقه تول ، واحد6
تلفکس : 3382162-0841
Email: ilam@childf.org 

·  شعبه بروجرد

بروجرد، خیابان شهدا، چهارراه حافظ، کوچه شهیدموسوی، پلاک 1، طبقه دوم شمالی
کد پستی :35445-69137       صندوق پستی : 579
تلفن : 4-2608003-0662
فاکس :2628979-0662 
Email : boroujerd@childf.org

·  شعبه بم

بم، میدان عدالت، ابتدای خیابان زید، کوچه شهدای 18
تلفن : 2310830-0344
فاکس : 2314349-0344 
Email : bam@childf.org

·


·  شعبه تهران

تهران.میدان را آهن،خیابان ولیعصر،بعدازچهارراه مختاری،جنب بیمارستان پارسا،پلاک190، ساختمان بهار، طبقه اول
تلفن : 4-55368373
فاکس : 55396131 
Email : tehran@childf.org

·  شعبه جیرفت

خیابان آزادی، پایین تر از میدان معلم، پلاک 315
تلفن :2415255-0348
Email : jiroft@childf.org

·  شعبه داراب
داراب -خیابان سلمان فارسی - کوچه جنب بانک توسعه و تعاون کانون فرهنگیان بازنشسته ( دفتر بنیاد کودک شعبه داراب
تلفکس : 6239395-0732

Email : darab@childf.org

 

·  شعبه رشت
بلوار شهید انصاری - روبروی گلباغ نماز، ساختمان مهرآئین، طیقه 3 واحد5
تلفکس : 7722750- 7757837-0131

Email : rasht@childf.org

 

·  شعبه زابل

زابل، ده متری – روبروی اداره آگاهی – ساختمان چهارم – طبقه اول سمت راست
تلفکس : 2221062-0542
Email : zabol@childf.org

·  شعبه شیراز

شیراز، بیست متری سینما سعدی (خیابان هفت تیر)، جنب بانک صادرات شعبه هفت تیر ، طبقه سوم ، واحد 12
تلفن : 2318738-0711 , 2319763-0711
فاکس : 2318040-0711
Email : shiraz@childf.org

·  شعبه کرج

کرج - خیابان مطهری - خیابان ابوذر - ابوذر شمالی - سمت راست پلاک 6
تلفکس : 34455873-026
 karaj@childf.org :  Email
 

·  شعبه کاشان

کاشان، خیابان بهشتی، روبروی سپاه، پشت بیمارستان شبیح خانی، کوچه قدمگاه 12 (شهید رجایی سابق)، پلاک 74
تلفن : 4469898-0361
فاکس : 4469899-0361 
Email : kashan@childf.org

·  شعبه کرمانشاه

کرمانشاه، خیابان سنگر، ساختمان پزشکان اجلالیه، طبقه چهارم، واحد 9
تلفن : 7296215-0831 , 7296216-0831
فاکس : 7296217-0831
Email : kermanshah@childf.org

·  شعبه مشهد

مشهد، بلوار فردوسی حد فاصل میدان جانباز و اول ثمانه پلاک 137
تلفن : 7632706

 
Email : mashhad@childf.org

·  شعبه یاسوج

میدان معلم، پارک ولایت، جنب شورای شهر یاسوج
تلفن : 2281602-0741
Email : yasoj@childf.org

 

لطفا این مطلب را به اشتراک بگذارید و به آشنایان خود بفرستید

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

گفته بودی که شوم مست و دو بوست بدهم؟ وعده از حد بشد و ما نه دو دیدیم و نه یک

+0 به یه ن

خوانندگان قدیمی وبلاگ منجوق لابد به خاطر دارند که هفت هشت سال پیش من زیاد برای بنیاد کودک تبلیغ می کردم. یک عده از خوانندگان عزیز می نوشتند ما هنوز دانشجو هستیم ان شالله هر وقت شاغل شدیم به جمع کفیلان بنیاد کودک می پیوندیم. 

امیدوارم همه آن عزیزان تا به امروز کار مناسب یافته باشند و به وعده خود وفادار مانده باشند. اگر وعده یادشان رفته من دوباره یادآوری می کنم.
به کسانی که با بنیاد کودک آشنا نیستند این سایت را به منظور آشنایی بیشتر معرفی می کنم.
بنیاد کودک در سراسر ایران شعبه دارد. در آذربایجان شرقی دو شعبه دارد. یکی در تبریز و دیگری در مراغه. پس از زلزله اهر هم اونجا خیلی فعالیت داشت. در اورمیه هم چندین کار اساسی کرد. مثلا برای زندان زنان مهد کودک ساخت تا طفلان معصوم که مادر زندانی دارند مجبور نباشند در محیط نامناسب بند زنان بزرگ شوند.
بنیاد کودک در سراسر ایران از این کارهای خوب می کنه.
در بم خیلی فعاله. در مشهد آقای پاپلی یزدی با هاشون در تماس هست و استعداد های نویسندگی بچه ها را پرورش می ده. خیلی کارهای مهم می کنند. در آمل و رشت هم خیلی کارهای خوب می کنند. در تهران هم فعالیت های خیلی خوبی می کنه. به خصوص برای بچه افغانی مهاجر.
می توانید با مراجعه به سایت کفالت کودکی مستعد اما نیازمند را با پرداخت ماهیانه ۵۰ هزار تومان برعهده بگیرید و کمکش کنید که درس بخونه و به جایی برسه.
می توانید هر کودک با هر سن و جنسیت  و از هر شهر که خواستید انتخاب کنید.
شرح مختصری از وضعیت زندگی هر مدد جو را هم می ده.
توصیه می کنم از شهر خود مددجو انتخاب کنید چون به این ترتیب شرایط زندگی اش را بهتر درک می کنید و چون در شهر خود دوست و  آشنا بیشتر دارید بهتر می توانید نیازهای او را برطرف کنید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

گرما یک طرف، کنکور یک طرف

+0 به یه ن

این پنجشنبه جمعه کنکور هست. ای کاش مسئولان ساختمان هایی که کنکور قراره درآنها برگزار بشه در چند روز آینده سیستم سرمایش مدرسه را سرویس کنند. دست کم برایشان پنکه تعبیه کنند. به خصوص در اهواز. این را به اشتراک بگذارید تا برسد به دست مسئولان

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

رضایت بخش ترین کاری که کرده ام

+0 به یه ن

پنجشنبه گذشته، یکی از مددجویان تحت کفالتم را که الان آقای مهندس رشیدی شده دیدم. بسیار به وجودش افتخار می کنم. همانی شده که آرزویش را داشتم ! شاید هم حتی بالاتر از ان آرزو و ایده آل! شاید بتوانم بگویم در هشت سال گذشته هیچ کدام فعالیت هایی که انجام داده ام (وبسیار هم برایشان انرژی و نیرو صرف کردم) تا این اندازه به بار ننشسته و به من احساس رضایت و خوشنودی نداده است. به همه شما کفالت مددجویی از بنیاد کودک را توصیه می کنم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مرد مثال زدنی

+0 به یه ن

«زهرا در طول این چند ماه گذشته نامزد کرده است منطقه سکونت خانواده مددجو از فرهنگ مناسبی برخوردار نیست و در آن منطقه دختر بچه هایی به هم سن و سال زهرا حتما باید ازدواج کنند و با توجه به بافت فرهنگی منطقه مددجو ازدواج کرده است ولی خوشبختانه همسر ایشان با ادامه تحصیل زهرا مخالف نیست و بنا به اظهاراتش تا هر زمان که خود مددجو دوست دارد می تواند ادامه تحصیل دهد زهرا با وجود نامزد کردن همچنان با انگیزه بیشتر و نمرات عالی درس می خواند پدرمددجو به علت سکته قلبی فوت شده و مادر سرپرستی فرزندان را به عهده دارد مادر از نظر جسمی و روحی شرایط مناسبی دارد زهرا دوخواهر دارد که هر دو ازدواج کرده اند خواهر بزرگتر بعد از چهار سال نامزدی فعلا نتوانسته است زندگی مشترک خود را آغاز کند و زهرا برای ادامه تحصیل خود نیازمند حمایت است»

منبع: سایت بنیاد کودک

جای امیدواری است که نامزد زهرا او را تشویق به ادامه تحصیل می کند. کاش یکی از خوانندگان همین وبلاگ کفالت او را به عهده بگیرد تا این فرهنگ بین مردان جوان تشویق شود. 
معدل زهرا در پیش دانشگاهی بالای ۱۹ است. آن هم در مدارس حاشیه تبریر که معلم ها خیلی سخت نمره می دهند.  برای قبول کفالت او یا مددجوی دیگر مراجعه کنید به 
http://www.childf.com/

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

چرا بنیاد کودک!؟ چرا کمک مستقیم نه؟!

+0 به یه ن

چند وقت هست که در فضای مجازی یک جنبشی راه افتاده که می گویند به جای زیارت رفتن یا برای امامزاده ها نذر کردن به یتیمان وطنمان برسیم. من کاری به جنبه دینی قضیه ندارم. اما با اون دیدی که مردم به ضریح امامزاده ها و.... می نگرند اگر به یتیمان بنگرند فاجعه به بار می آید. مگر این که نهادمند به مسئله بپردازند.
خیلی ها که به طور سنتی به امامزاده می رفتند برای حاجت گرفتن بود. وقتی حاجت می گرفتند نذر را ادا می کردند و تمام.

خیلی ها چون  به دلایلی عذاب وجدان می گرفتند این کار را می کردند و معتقد هم بودند اگر حسابرسی بخواهند یا منتی بگذارند دیگه آمرزیده نخواهند شد.
خیلی ها هم بعد از تراژدی هایی مثل مرگ عزیزانشان به امامزاده ها پناه می بردند که آرامش پیدا کنند.
جایگزینی این کارکردهای امامزاده ها با کارهای خیریه می تواند فاجعه آمیز باشد مگر این که در دیدگاه تجدید نظر اساسی شود. در پایین توضیح می دهم که چرا و چگونه.
اگر با همان دید عمل کنند امروز که حاجت شان برآورده شده از سر شوق  یتیم نیازمندی را غرق نعمت می کنند فردا که او به ناز و نعمت عادت کرد اینها می روند دنبال کارشان. سختی پیش روی یتیم معصوم دو برابر می شود.

اگر برای آمرزیده شدن گناهانشان به یتیم نوازی بپردازند از آن کودکان هیچ انتظار مسئولیت پذیری نخواهند داشت. مثلا کلاس موسیقی ثبت نامش می کنند اما کودک وسط کار که ول کرد هیچ چیز به او نمی گویند مبادا که منت گذاشتن تلقی شود و ثواب را از بین ببرد. در صورتی که در همین خانواده های کودک سالار امروزی هم وقتی فرزند یک خانواده متوسط  در میانه تمرین ها  موسیقی را ول می کند والدین به او  اعتراض می کنند که ما این همه پول دادیم ساز خریدیم ! اگر به خاطر آمرزیده شدن گناهان به یتیم نوازی پرداخته باشند همین را هم نمی گویند مبادا که منت حساب شود و گناهان آمرزیده نگردد. می دانید نتیجه چه خواهد بود؟ بی مسئولیت و متوقع بار آمدن این کودکان. فردا نمی توانند در جامعه موفق باشند. در همون خانواده های طبقه کودک سالار هم نوجوان در خانه به مناسبت هایی نظیر تولد و عید و شب یلدا و ... کمک می کند تا سور وسات جشن فراهم شود. نمی گم حیاط را جارو می کند یا برف پارو می کند. نه! ولی در کارهایی نظیر تزئین سفره و درست کردن ژله و پودینگ و... به مادر کمک می کند.اما دربرخی از این مراکز نگهداری کودکان بی سرپرست و بد سرپرست که با کمک های مردمی -مبتنی بر عاطفه و احساسات ونه بر اساس اصول مددکاری اجتماعی- اداره می شودن همین کارهای کوچک را از کودکان و نوجوانان نمی خواهند! فکر می کنند با انجام همین کارها برای این کودکان در حق شان نیکی کرده اند. نوجوان لذت سازندگی و مشارکت در فراهم کردن سور وسات جشن را تجریه نمی کند.
فردا که این نوجوانان به سن 25 سالگی رسیدند و دیگر کودک حساب نشدند چه کسی قرار است کارهایشان را انجام دهد؟ او که همه چیز را آماده و حاضری یافته چه طور قرار است به جنگ مشکلات زندگی رود.
 همسالانش که در خانواده های متوسط بزرگ شده  اند در خانه صد جور مهارت کسب کرده اند و آموخته باید در ساختن زندگی سهمی داشته باشد. از طرف دیگر، حمایت مادی و معنوی والدین را هم دارد. اما او که اون جوری به طور مصنوعی در حباب بزرگ شده و پشتیبانی هم ندارد، چی؟!

به علت تراژدی در زندگی شخصی به سراغ یتیمان رفتن هم مشکل زاست. خود اون طفلکی ها به اندازه کافی در زندگی تراژدی داشته اند.

منظور و مقصود من از این حرف ها: بهتر هست حمایت هایمان را از طریق بنیاد ها خیریه معتبر نظیر بنیادکودک و یا موسسه قلب های سبز یا محک کنیم.
اونها بلد هستند که کاری کنند اثرات سو نظیر آن چه که در بالا گفتم نداشته باشد. به روانشناسی کودک و اصول مددکاری اجتماعی واردتر هستند تا یه خانم خانه دار که تنها از روی عاطفه و احساسات می خواهد به کودکی محبت کند.
می بینی فلان دختر دانشجو رفته برای کمک به ایتام. یک بچه ای را با مزه و خوشگل دیده او را غرق محبت کرده تا هی با هم عکس سلفی بگیرند. او را به لحاظ عاطفی وابسته خودش کرده بعد امتحانات پایان ترمش شروع می شود و بچه یادش می رود!
به این ترتیب، خیلی احتمال دارد که به اون بچه ضربه روحی وارد  شود. به اندازه کافی اون طفل معصوم بحران عاطفی و روحی دیده. این یکی دیگه خیلی ناجوانمردانه هست.

اینها اشکالات نیکوکاری صرفا مبتنی بر احساسات هستند. برای همین هم هست که من معتقدم به جای ارتباط مستقیم، از طریق بنیاد کودک کمک هایمان را بکنیم.

من و جمعی از دوستان قدیمی به طور گروهی هم یک سری کارهای خیریه برای آشنایان  نیازمند می کنیم. حالا سهم من خیلی ناچیز هست و بیشتر زحمت را دوستان می کشند.  با این قبیل نیکوکاری هم تا آشنا نیستم. (البته سهم قابل صرفنظر است)
این چیزهایی را هم که در بالا گفتم سعی می کنیم رعایت کنیم. برای دل خودمون کارهایی می کنیم و برکت اش را هم برای دوستی هامون دیده ایم و می بینیم. نمی خواهم تصادف نکردن خودمان را به این کار خیریه که می کنیم نسبت بدهم! ابدا همچین چیزی نیست که چون یکی جایی صدقه داده اگر نکات ایمنی را هم رعایت نکند خطری او را تهدید نخواهد کرد.
منظورم از برکت برای دوستی هایمان چیزهایی از این دست هست: وقتی در گیر این کارها هستیم دیگه چشم همچشمی و تفاخر برای موقعیت و مدرک تحصیلی و هیکل و.... می رود پی کارش! وقتی دردهای واقعی جامعه را می بینیم دیگه از مسایل پیش پا افتاده برای خودمان درد درست نمی کنیم. گذشت و صبرمان بالا تر می رود.

این نوع کار خیریه برکات خود را دارد اما به لحاظ تاثیرگذاری بلند مدت اجتماعی ابدا قابل قیاس با کمک به بنیاد کودک نیست. خیریه ای نهادمند چون بنیاد کودک جایگاه خیلی خاصی دارد که هزار تا گروه از نوعی که گفتم نمی تواند داشته باشد.



از جمله کارهایی که یک موسسه خیریه مثل بنیاد کودک می تونه بکنه اما گروه های خیریه چند ده نفری از دوستان که به آشنایان خود می رسند نمی توانند بکنند حمایت و مددرسانی به فرزندان مادران زندانی و نیز بچه های بزهکار در  دارالتادیب هاست. امثال ما را که به این جاها راه نمی دهند. اما بنیاد کودک در شهرهای مختلف به این دسته از کودکان-که شاید آسیب دیده ترین و مظلوم ترین قشر باشند- کمک رسانی کرده. آسیب ترین قشری که شاید ظاهرشان هم طوری نباشد که کسی بخواهد با آنها عکس سلفی بگیرد و قربان صدقه شان رود. خیلی ها هستند که حاضرند برای طفل یتیم -به خصوص اگر قیافه بامزه داشته باشد- شکلات و اسباب بازی گران قیمت بخرند. اما چند نفر حاضرند برای کودک آسیب دیده ای که والدین آنها زنده اما بزهکار هستند یا زندگی سخت باعث شده خودشان به سمت بزهکاری روند محبتی بکند؟ محبتی حتی در حدیک لبخند. ولی بنیاد کودک این کار را انجام می دهد. کمک های ما از بنیاد این کار را میسر می سازد.

به علاوه، این بنیاد می تونه با انجمن های مختلف همکاری کنه. مثلا انجمن نجوم آیاز تبریز گاهی برای مددجویان بنیاد کودک اردو می ذاره. یا مثلا فلان شرکت لوازم صوتی تصویری برای تبلیغات برای مددجویان جشنواره تدارک می ده. یا برخی از گروه های موسیقی برایشان کنسرت ترتیب می دهند.
می دانید یک گروه ده بیست نفره خیریه باید چه قدر تلاش بکنه تا بتونه همچین برنامه ای ترتیب بده که روحیه بچه را بهتر کنه. چه قدر سخته؟! چه قدر مسئولیت و دردسر داره چند صد بچه  را به اردو بردن؟! اما یک موسسه خیریه شناخته شده مثل بنیاد کودک از این قبیل برنامه ها به طور مرتب می ذاره.
یادمه یک زمانی که برای بنیاد کودک تبلیغ می کردم وسط کار یک عده خانم سانتی مانتال (از تیپ هایی که دایم شر ور احساسی می گویند -شبیه دختر شاه در سریال قهوه تلخ مهران مدیری) آمدند  و شعار دادند که چرا ما بین سفید و سیاه فرق می ذاریم ما باید همه بچه ها را حمایت کنیم. با این حرف بنیاد کودک را زیر سئوال بردند. حالا ما در ایران بچه سیاهپوست از کجا پیدا کنیم؟ علی الاصول حرف درستی است اما در شبکه های اجتماعی از این حرف های احساسی زدن درد هیچ بچه ای را-اعم بر سفید و سیاه - تسکین نمی ده! اون افراد سانتی مانتال هم اگر راست می گویند یک بچه از خانوادده های آسیب دیده را یک روز به پارک ببرند که کمی روحیه اش شادتر بشه. خییلیی سخته. اما خیلی لازم هست که بچه ها این اردوهای تفریحی-علمی- هنری -فرهنگی تجربه کنند تا رشد فکری خوبی داشته باشند.
برای بنیاد کودک تبلیغ کنید. گروه های خیریه کوچک و ثبت نشده ابدا نمی توانند کارکرد بنیاد کودک را داشته باشند.

به علاوه به بنیاد می شه از خارج از ایران هم کمک کرد. هر گونه که توانستیم برای بنیاد کودک تبلیغ کنیم. اگر تونستیم خودمان کفیل ویا همیار بنیاد کودک باشیم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مددجویان بنیاد کودک و بازدیدکنندگان وبلاگ مینجیق

+0 به یه ن

دیروز  560 نفر  از وبلاگم بازدید کردند.
تعداد مددجویان بنیاد کودک که منتظر کفیل هستند 542 نفر است.
اگر هر کدام از بازدید کنندگان وبلاگم کفالت یک مددجو انتخاب نماید و یا اگر تمکن مالی لازم را ندارند شخصی را تشویق و متقاعد به این کار نمایند همه این مددجویان با استعداد کفیل پیدا می کنند و شانس آن را می یابند که با ادامه تحصیل و آموختن مهارت های زندگی از مددکاران بنیاد آینده ای خوبی برای خود و خانواده (و چه بسا بستگان و اهالی محله) رقم بزنند. خود را از ورطه فقر بیرون کشند و خود روزی به کفیلان بنیادکودک بپیوندند و دست بقیه را هم بگیرند.
اگر موافقید یا علی!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

از کرامات شیخ ما چه عجب!

+0 به یه ن

این روزها می شنویم که "بخور بخور" در ادارات دولتی زیاد هست.  فاجعه  بزرگتر از خود بخور بخور می دونید چیه؟ اینه که  اونهایی که در ادارات مشغول بخوربخور هستند  بخور بخور را چه در خود همون اداره و چه در بین فامیل و همسایه ها و آشنایان می خواهند خیلی بیشتر از آن چه که  واقعا هست نشان دهند.
مثلا اگر ده میلیون می خورند این طور جلوه می دهند که دست کم صد میلیون خورده اند!
یک جنبه این فاجعه آن هست که قبح عمل ریخته. جنبه دیگر آن هست که لابد هیچ از حسابرسی دنیوی نمی ترسند.
اما جنبه سوم این هست که ما چرا به جایی رسیده ایم که بزرگتر جلوه دادن بخور بخور  این قدر جذاب شده؟!
واقعا چرا چنین می کنند؟ یه عده از اینها دنبال نوچه و.... هستند. در واقع جذابیت اصلی بخور بخور برایشان سفره گسترانیدن جلوی نوچه هاست. یه خرده به همین نوچه ها هم می خورانند. می خواهند  سفره بخور بخور را گسترده تر از آن چه که هست جلوه دهند تا نوچه های بیشتری به طمع خوان گسترده جمع شوند ولو این  که دست آخر خرده ریزه ای هم به اکثر این نوچه ها نمی رسند. به کسانی چیزی می رسد که روح خودشان را در برابر اون خرده ریز می فروشند. عقلشان همین قدر هست که می شوند نوچه دیگه! عقل و شعور درست و حسابی داشتند برای خودشان شخصیتی می شدند نه یک نوچه.
هرچند چندش آور هست اما می فهمم که چرا یک نوچه پرور می خواهند سفره بخور بخورش را گسترده تر جلوه دهد.
اما عده بیشتری از اینها که  مال حرام می خورند، آن قدر خسیس و تنگ نظرند که عرضه همون نوچه پروری را هم ندارند. نوچه پروری برایشان جذابیت دارد اما بلد نیستند. اینها دیگه چرا سفره را می خواهند گسترده تر نشان دهند؟ برای اینها بزرگ تر جلوه دادن سفره هیچ نفعی ندارد جز آن که دشمن بیشتری پیدا کنند.
اینها عموما اون قدر فهم و شعور ندارند که درک کنند این کارشان جز  ضرر برایشان ندارد. دارند کورکورانه از نوچه پروران تقلید می کنند بی آن که بفهمند نوچه پروری مستلزم آن هست که هر از گاهی خرده ریزی (یا دور ریزی) از بخور بخور را هم بذاری جلوی نوچگان. کسی نیست به آنها بگوید شما که جون به عزرائیل به زور می دهید سودای نوچه پروری تان دیگه چه صیغه ای است؟! چیزی که برایشان جذاب هست وسوسه آن هست که مردم در مورد ابعاد بخور بخور شان صحبت کنند و اینها را مهمتر از آن چه که هستند بدانند! بدبخت ها خیال می کنند این طوری سطح شان می رود بالا!

حالا ما چی کار کنیم؟ اگر در موقعیتی قرار گرفتیم که بتوانیم جلوی این بخور بخور ها را بگیریم قطعا نباید مماشات کنیم. اما اکثر ما (از جمله خود من) در چنین موقعیتی نیستیم. پس ما چه کنیم؟! هیچ چی! زندگی مان را بکنیم. حق خودمان را سعی کنیم بگیریم ولی به همون حق قانع باشیم. حرص بیش از آن را نخوریم. اگر چنین حرصی بخوریم از همان چه که داریم هم نمی توانیم لذت ببریم.
این روزها زیاد می بینم که بخوربخور ها را که می شنوند  در ذهنشان رقم را ضربدر پنج هم می کنند. مثلا فرض کنید بخوربخوری که بوده در واقع ده میلیون بوده. یارو آن را صد میلیون در افواه عمومی جلوه داده. این رفیق ما هم پیش خودش فکر کرده که لابد پانصد میلیون لمبانده اند! بعد می آید توی سرش می زند که "ای داد! من بدبخت شدم. جا موندم از همه سفره بخور بخور!" بعد دستش هم به جایی نمی رسد  و شروع می کند به خود خوری, تلخ زبانی, حرکت های  ایذایی، لجبازی و خرابکاری و.....
هم به بیماری روحی دچار می شود و هم با لجبازی ها و خرابکاری ها به موقعیت شغلی اش ضربه می زند.

با یک درآمد متوسط (در حد در آمد یک استاد دانشگاه) هم می شود خوش بود. یعنی باید بشود. نگران اجاره خانه نیستیم. غذای خوب می خوریم. عینک مان وقتی خش خشی شد می توانیم  بدون نگرانی هزینه عوض کنیم و به عینک فروشی بگوییم لنز و فریم با رنج قیمت متوسط بیانداز. سالی یک بار بدون نگرانی از هزینه های احتمالی برای چک آپ به دندانپزشک و پزشک می رویم. کتاب می خریم. بلیط کنسرت کلاسیک و سنتی به راحتی می خریم. ... همین بس هست دیگه برای خوشی! برای خوشبختی! برای خوشی و خوشبختی همین مقدار لازم و کافی است. بیش از این اگر بود چه بهتر! کمتر بود تلاش می کنیم به دست آوریم. اما حرص بیشتر از این داشتن زندگی را سیاه می کند.
خودتان در همین وبلاگ شاهدید من اگر موقعیت فعلی  اظهار نارضایتی می کنم از این جنس هست : 1) چرا همگان از این سطح امکانات برخوردار نیستند؟ همان طور که -خدا را شکر- استادان دانشگاه  و پزشکان و مهندسان جا افتاده الان از این سطح امکانات برخوردار هستند باید معلمان مدارس دولتی هم-بدون نیاز به تدریس خصوصی - باشند. کارگران هم همین طور. منظورم این نیست که حقوق همه یکسان باشد. احتمالا رستورانی که یک پزشک می رود کمی کلاس بالاتر از غذاخوری ای خواهد بود که کارگر می رود. خانه اش هم بزرگ تر و شیک تر خواهد بود. اما کارگر هم نباید نگران اجاره خانه باشد. باید تامین باشد. باید بتواند بدون نگرانی از هزینه های احتمالی  مرتب چک آپ برود.
2)  شرایط نباید طوری باشد که افراد برای تفریح یا ..... بیش از آن که لازم هست بدهند. برای شرکت در کنسرتی با بلیط بهای 70 هزار تومان بلند شوند بروند دبی  و هزینه های چندین میلیونی بپردازند.
برای این که از طبیعت لذت ببرند مجبور نشوند ملک چندین هکتاری بخرند و دورش برج و بارو بکشند! امنیت آن قدر باشد که با کمترین تخریب طبیعت بیشترین افراد از پارک های عمومی شهری و جنگلی و کوهستانی و..... بهره مند شوند.
خدا را شاکرم که درد من این نیست که چرا از بخور بخور ها جا مانده ام. اگر این درد را داشتم خودم زجر می کشیدم و بس! دعا می کنم خدا  دل های آنهایی را که ازچنین دردی رنج می کشند شفا دهاد.

پی نوشت: خوشبختانه من می بینم همه همکلاسی های مدرسه من که هنوز با هم دوست هستیم  وضع مالی خوبی دارند. ثروتمند نیستند اما در رفاه هستند. همه شان هم آدم های فوق العاده شریفی هستند و تا حد وسواس دغدغه حلال و حرام در در آمد داشته اند. از این جهت خیلی به آموزه های حضرت علی پایبند بوده اند. تیپ شان را ببینید اصلا اهل جانماز آب کشیدن نیستند. شاید منتقد مسلمانی رایج هم باشند. قطعا منتقد آن گونه سخنرانی ها هستند که زلزله را به پوشش بانوان ربط می دهد و این گونه حرف ها را خرافات می دانند. اما وقتی به در آمد و و خرج کردن و انفاق می رسد شیعه کامل علی می شوند.
یادمه یکی شان رفته بود طالبی بخرد. برای امتحان طالبی را کمی فشار داده بود اندکی طالبی ترک برداشته بود. طالبی دیگری خریده بود. بعد فکرش مانده بود که به مغازه دار زیان رسانده. بعد رفت دوباره همان طالبی را پیدا کرد و خرید تا زیان را جبران کرده باشد.
این تیپی هستند دوستانم. با این وجود همین دوستانم خوشبختانه در همین جامعه زندگی نسبتا مرفه دارند. این نعمتی است ک وضع دوستان آدم به لحاظ مالی خوش تر باشد. بخواهیم با هم برویم به رستورانی و قرار داشته باشیم دُنگی حساب کنیم، فکر من نمی ماند پیش آن که نکند هزینه رستوران برای یک کدومشان سنگین باشد و به فشار بیافتد.خیالم راحت است اگر هزینه رستوران برای من سنگین نیست برای آن ها که وضعشان از من بهتر است هم سنگین نخواهد بود.

نکته ام اینجاست که کسی که از صفر شروع کند وتلاش نماید می تواند در چهل سالگی در همین کشور خودمان از راه درست به رفاه قابل قبولی برسد. به شرط آن که در محیطی قرار گیرد که راه  و چاه را نشان دهد. دست کم به سمت چاه هایی نظیر مواد مخدر، چاقوکشی، کلاهبرداری های ناشیانه، رانندگی مرگ آور، دنبال خرافات و جادو جنبل رفتن و مرید شارلاتانان شدن، خود آزاری و آسیب رسانی به خود و.... هدایت نکند. علت این که خیلی ها نمی توانند (از فجایعی مثل بیماری یا سیل و زلزله که بگذریم) رانده شدن به سوی این چاه هاست. از مادرانی که خانه شان در محلات حاشیه نشین هست می شنوم که حاضر نمی شوند پسر 20 ساله شان از خانه خارج شود. وقتی می گویی:" او باید برود بیرون از خانه تا شغلی بیاید در خانه بنشیند که سربار تو و پدرش می شود و افسردگی می گیرد"
پاسخ می دهند " دلت خوشه؟! کار کجا بود؟ سر کوچه مون ده تا معتاد ایستاده. این هم می ره با اونها دمخور می شه بیچاره می شیم!"
وضع پسر 20 ساله این باشد وضع دختر 20 ساله را خودتان تصور کنید!
بنیاد کودک دقیقا بنیادی است که کودکان و نوجوانانی را که پتانسیل آن را دارند که خود را از ورطه فقر بیرون بکشند شناسایی می کند و راه را به آنها نشان می دهد. خیلی از مددجویان سابق بنیاد کودک به این ترتیب راه را یافته اند و الان خود را به جایی رسانده اند که خود جزو کفیلان شده اند.
خود من یک مددجو دارم که الان ترم شش مهندسی برق می خواند. با معدل 18. علاوه بر آن دوره داروشناسی گیاهی گذرانده. در اوقات فراغت خود به دانش آموزان مددجو درس می دهد. خیلی به او افتخار می کنم
طبعا این آقای مهندس جوان بعد از بیست سال می تواند برای خودش برو بیایی داشته. در سطح همان متوسطی که گفتم. در حد برو بیای یک صاحب شرکت مهندسی.
حال به پیشینه او بنگریم. سال 81 پدرش به علت فقر شدید خودکشی کرده.. چند سال بعد مادرش در اثر کار طاقت فرسا فوت شده است. این جوان مانده و یک پدربزرگ مسن. از سال 88 مددجوی بنیادکودک هست. روحیه قوی و اخلاق خوبش زبانزد هست.
بنباد کودک ا زاین موارد زیاد دارد. با مراجعه به سایت بنیاد کودک می توانید کفیل هر کدام از آنها شوید.
http://www.childf.com

چند وقت پیش یکی از کفیلان سابق بنیاد کودک که ساکن استرالیا ست و فانتزی خود-بابالنگ دراز-پنداری داشت در اینترنت علیه بنیاد کودک الم شنگه راه انداخته بود که "از ما خواسته اند که مخارج استخر رفتن مددجوی دختری را بدهیم. این همه تجمل برای چه؟!" کدام تجمل؟! ورزش از نیاز های اساسی آن دختر هست که به علت وضعیت نابسامان اخلاقی محله شان در یک چهار دیواری محبوس می شود. دایم در یک اتاق کوچک بنشیند تا از یک طرف دلش بپوسد و از سوی دیگر پوکی استخوان بگیرد؟! تا پس فردا مادری به لحاظ جسمی و روحی ناسالم باشد و ناسالم تر از خود را به جامعه عرضه کند؟!
من نمی خواهم به موسسه ای مثل موسسات مادر ترزا در هند کمک کنم که هر چه پول می دهی باز هم مددجویان را در فقر و فلاکت نگاه می دارند تا دل اهدا کنندگان را به درد آورند و بیشترتیغشان بزنند. (پول را هم صرف گسترش کمی موسسات مشابه و افتتاح شعب جدید نمایند). من می خواهم به موسسه ای کمک کنم واقعا به مددجویان برسد . طوری که نیازهایشان در هرم مازلو با لا و بالاتر رود و کمکشان کند تا با توامندی و تلاش خود  خود و اطرافیانشان را از ورطه فقر بیرون بکشند. یعنی مثل بنیاد کودک

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

قلب های سبز

+0 به یه ن



مشکلات جامعه ما تا حد زیادی قابل حل هست به شرط آن که همت کنیم.
در زمینه مشکل خشونت خانگی من دو راه حل نوشتم. یکی جا انداختن تماس با اورژانس  (شماره 123)و دوم حمایت از موسساتی چون بنیاد کودک.

البته در ابعاد وسیع
مثلا در تبریز بنیاد کودک 200 مددجو داره. یک موسسه دیگه هم هست به اسم قلب های سبز که مال خود تبریز هست و خط مشی آن مثل بنیادکودک هست. موسسه خیریه البته خیلی زیاد هست اما خط مشی همه را قبول ندارم. خیلی هاشون بچه های یتیم را چیزی در ردیف ضریح امامزاده می دونند که با خدمت به اونها حاجت بگیرند.
اما بنیاد کودک و قلب های سبز بچه ها و خانواده شون را آموزش می ده که با مسایل واقعی زندگی در دنیای مدرن دست و پنجه نرم کنند. اون هم  با روش های مدرن و کارآمد.
اگر به جای 200 یا 400 مددجو این موسسات در تبریز 2000 کودک را پوشش می دادند با توجه به این که هر شخص موفق و خودساخته حدود 1000 نفر را می تونه تحت تاثیر قرار بده کل شهر به یک فرهنگ پویای امروزی می تونه برسه.
انجام دادن این کار هم سخت نیست. چیزی حدود چهار هزار نیکوکار پیدا کردن سخت نیست. فقط باید همت کنیم وبرای این موسسات تبلیغ کنیم.
مشابه همین حرف را می شه در مورد کلانشهرهای دیگه مثل شیراز و اهواز و اصفهان اورمیه و اردبیل هم زد. در مورد تهران به علت جمعیت بیشتر قضیه کمی پیچیده تر هست. اولا ارقام بالا را باید یک فاکتور ده ضرب کرد. اما پیچیده تر هست.
در شهر های کوچک تر مثل مراغه و آمل کارکرد بنیاد کودک حتی بیشتر و آسان تر می تونه باشه.

در زیر توصیفی از موسسه قلب های سبز می اورم. منبع
برخی از دست اندرکاران این موسسه از دوستان قدیمی من هستند. به این موسسه هم مثل موسسه بنیاد کودک اطمینان کامل دارم. با خواندن توصیف اهداف و خط مشی موسسه قلب های سبز خواهید دید چرا من ادعا می کنم که اگر این قبیل موسسات افراد بیشتری را تحت پوشش دهند می توانند به طور ریشه ای فرهنگ منطقه را پویاتر و امروزی تر کنند. در زمان زلزله ورزقان هم این موسسه در کمک رسانی بسیار فعال بود. یکی از دکترهای روانشناس این موسسه در حین خدمت به زلزله زدگان جان به جان افرین تسلیم کرد.

"جمعیت خیریه قلبهای سبز بعنوان نخستین موسسه خیریه با اهداف آموزش – تحصیلی در تبریز، به عنوان یک تشکل غیر انتفاعی، غیر دولتی و غیر سیاسی است که مجوز اولیه خود را از سازمان ملی جوانان در اردیبهشت سال 1380 اخذ کرده و حیطه فعالیت ها و اهداف خود را در اساسنامه مشخص نموده است. اعضای تشکیل دهنده این جمعیت شامل نیروهای جوان و تحصیل کرده، اساتید دانشگاهها، پزشکان، متخصصان، تجار و خیرین بنام شهر بدون هیچگونه چشم داشت مادی و فقط با نیت خیر و نوعدوستی قدم در این راه نهاده اند و تاکنون برای پیشبرد اهداف جمعیت تمام تلاش خود را نموده اند. جمعیت در سال 1386 بعنوان یک تشکل غیر دولتی به ثبت رسمی رسیده و فعالیت خود را بصورت تخصصی در امر حمایت تحصیلی از دانش آموزان و دانشجویان مستعد کم بضاعت متمرکز نمود. هیئت امنای جمعیت متشکل از 58 نفر عالیترین مرجع تصمیم گیری جمعیت می باشد. هیئت مدیره نماینده قانونی جمعیت بوده و کلیه مصوبات توسط اعضای هیات مدیره به مدیر عامل جهت اجرا ابلاغ می شود و امور اجرایی به عهده مدیر عامل میباشد.

 

اهداف کلی جمعیت خیریه قلبهای سبز

جمعیت قلبهای سبز یک تشکل صرفا خیر و بشر دوست با کارکرد های فرهنگی، آموزشی و اجتماعی است.

جمعیت با برابر دانستن تمام انسانها از هر رنگ و دین و نژاد و ملیت و زبان و جنسیت، خواستار اعتلای نوع بشر و طرفدار صلح و آسایش و عدالت جهانی برای همه انسانها می باشد.

این جمعیت ضمن تمرکز ویژه روی موضوع مورد هدفش یعنی انسان، معتقد و ملتزم به بهسازی زیستی، رفاهی، آموزشی و شکوفایی بهینه انسان و تامین سلامتی جسمانی و روانی او می باشد.

 

روشهای اجرای اهداف

کمکهای مادی، علمی، آموزشی، برای افراد مستمند، محروم و نیازمند با اولویت کمکهای فرهنگی و تحصیلی و مقدم دانستن کودکان با ایجاد زمینه ها و فضاهای لازم فرهنگی و آموزشی

حمایت روحی و معنوی افراد نیازمند به کمک، حمایت و بازدید از مرکز درمانی، بازپرور ، توانبخشی و سایر موسسات مشابه و اجرای طرحها و برگزاری مراسمات متناسب

ترویج فرهنگ نوعدوستی و خیر خواهی در سطح جامعه با برپایی نمایشگاه همایش ، سمینار ، تحقیق و پروهش ، مسابقه و تهیه و چاپ نشریه ، کتاب و محصولات سمعی و بصری

آدرس:
تبریز - آخر خیابان شهناز, رو به روی خوابگاه کوثر, کوی سعدی

ایمیل: info@greenhearts.ir
تلفن: 35541483 0411



اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل