مینجیق: می توانید با مراجعه به این سایت کفالت کودکی مستعد اما نیازمند را با پرداخت ماهیانه ۵۰ هزار تومان برعهده بگیرید و کمکش کنید که درس بخونه و به جایی برسه.
به این ترتیب در طی این سالها نگرش من و درکم از مسئله فقر و نیازمندی پخته تر شده است. مقوله به واقع پیچیده ای است. در نگاه سرمایه داری افراطی فقیر خودش مسئول فقرش هست. شکل نازل آن هم می شود همان قضیه ژن خوب (!!) که این روزها زبانزد شد. شکل افراطی مقابل آن هم همه بدبختی نیازمندان را زیر سر سرمایه داران و بورژوا می داند! در این نگرش نیازمندان همه پاک و معصوم هستند که در حق شان ظلم شده. هیچ راهی هم نمانده جز آن که کینه توانگران را داشته باشند!
در این تعامل ها می بینیم چه قدر هر دو این نگاه ها ناپخته است. واقعا قضیه پیچیده تر از این ساده سازی هاست. باید توی گود بود تا فهمید. مشکل فقر با همکاری و تعامل طبقات اجتماعی حل می شود نه با بی تفاوتی آنها نسبت به هم یا جنگ شان با هم.
بنیاد کودک این بستر را فراهم کرده و می کند. واقعا با این همکاری در طول زمان می شه مشکل را حل کرد. خود این مددجو ها بعد از چند سال مستقل می شوند و خود جزو کفیل ها می شوند.
فرض کنید یک مجتمع چهارهزار مترمربعی ساخته. از عایق پشت بامش یک درصد هم در انبار مانده باشد خانه چهل مترمربعی را به راحتی می تواند در نصف روز عایق کند.
شما آن مقدار کمک مالی را که به شما فشار نمی آورد دریغ نکنید. حمایت از بنیادکودک یک کار گروهی و مشارکتی است در ابعاد ملی. هرکسی گوشه ای از کار را می گیرد.
بذارید توضیح بدهم که چرا چنین هست. همه نیازهای کودک که نیاز مادی نیست. به خصوص وقتی مددجو بزرگ می شود برای یافتن شغل و نیازهایی از این دست نیاز به "کس و کار" دارد. نیاز به معرف دارد.
هرچه تعداد کفیلانش بیشتر باشد "کس و کارش" بیشترمی شود و امکان موفقیت او بیشتر می شود.
یکی از دلایلی که من معتقدم بهتر است که مددجو را از شهر خود انتخاب کنید آن هست که در شهر خود "کس و کار" او قلمداد می شوید. اعتبار خودتان و خانواده تان پشتوانه او می تواند باشد. فرض کنید من بالفرض در اهواز یا ایلام مددجویی را انتخاب کردم و او به مرحله ای رسید که بخواهد شغل پیدا کند. در اهواز یا ایلام چه کسی من و یا خانواده ام را می شناسد که به اعتبار حرف من به مددجویم اعتماد کند؟!هیچ کس!باز در شهر خودم هست که خودم و خانواده ام را می شناسند و من می توانم به چند دوست رو بیاندازم و خواهش کنم به مددجوی تحت کفالتم فرصتی برای رشد فراهم سازند.
شاید اگر بچه خودم بود رو نمی انداختم اما برای مددجویان از این کارها کرده ام. خدا عمر بدهد به دوستانی که رویم را زمین نیانداخته اند. خدا عمر و عزت شان بدهد.
با شعبه ای که در شهرتان هست تماس بگیرید و با آنها در میان بگذارید.
حتی خود مدد جو ها به مددجوهای جوان تر این گونه کمک ها را می کنند. برایشان درس می دهند و...
سرویس های بنیاد کودک فقط دادن مقرری ماهانه نیست. انواع و اقسام سرویس ها دارند.
مثلا در تبریز گروه نجوم آیاز برای مددجویان اردوی رصد می ذاره.
دکتر کافی روانشناس خوشنام شهر برای خانواده های مددجویان جلسات آموزش کنترل خشم و روش های تربیتی می ذاره (که خیلی عالی هست اما متاسفانه بیشتر مادرها شرکت می کنند. پدر ها کمتر شرکت می کنند. در صورتی که پدر ها بیشتر نیاز دارند. ببینید باباهای این بچه ها (اگر زنده باشند) عموما یا به علت درد کمر یا به علت بیماری اعصاب و روان از کار افتاده اند. در یک خانه کوچک همه روز را سپری می کنند. فرشته هم باشند در اون شرایط کج خلق می شوند. کج خلق هم بشوند گیر می دهند به بچه های نوجوانشان. ای کاش پدرها هم کمتر کله شقی نشان می دادند و در اون جلسات مشاوره شرکت می کردند.
آموزش زبان و آموزش کارهای دستی به مددجویان و خانواده شان که شما اشاره کردید از فعالیت های خیلی مرسوم بنیاد کودک هست.
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل