از جوک های غضنفری تا آداب طنز آذربایجانی

+0 به یه ن

یکی از این جوک های غضنفری که در مورد ما ترک ها ساختند این بود: "غضنفر می ره مدرسه بچه اش. طبقه بالا مال بچه های باهوش بود. پسر غضنفر ، علی اصغر، در اون کلاس نبود. همین طور طبقه طبقه اومد پایین. بعد دید علی اصغر اون قدر کم هوش بوده که او را تنها در زیرزمین نشانده اند." بعدش انتظار دارند که ما ترک ها "ظرفیت" داشته باشیم و به این جوک بسیار بسیار ظریف بخندیم!


 یک عده از این ترک های مقیم که برای خود رسالت مبارزه با جریان هویت طلبی تعریف کرده اند وقتی اخم امثال مرا بعد شنیدن این جوک ها می بینند با تمام قوا به ما حمله می کنند که :" شما بی ظرفیت هستید! برای اصفهانی ها هم جوک می سازند اما اونها می خندند . برای شیرازی ها هم جوک می سازند اونها می خندند!" اما دیگه این " آذری های باظرفیت نه چندان محترم" نمی گویند که اصفهانی مقیم تهران یک جوک در مورد خست می شنود و می خندد اما بلافاصله چهار تا جوک خودش در مورد زرنگی و باهوشی و کاردرستی اصفهانی ها می گه که کاملا اثر اون جوک تحقیر آمیز را می شوید. آیا اون "آذری باظرفیت نه چندان محترم" هم چنین می کند؟! اصلا اون قدر مهارت در فن کلام دارند که بتوانند این کار را -که برای اصفهانی مثل آب خوردن هست -انجام دهند!؟

 علی الاصول می شد در جواب هر جوک که سوژه اش کم هوشی ما بود چهار جوک می گفتیم که سوژه اش گول خوردن ما به واسطه خوش قلبی و درستکاری ما بود. مثلا می شد سری داستان های آدی بودی را احیا و به-روز کرد و در جواب آن جوک ها گفت. (آدی بودی زن و شوهر مسن در داستان های طنز قدیم آذربایجان هستند که به خاطر ساده دلی و مهربانی مفرط شان دایم گول می خورند و ماجراهای بامزه ای را به وجود می آورند). اما آذری های با ظرفیت نه چندان محترم که این هنر های کلامی را ندارند. هجویه نفرت انگیزی مانند جوک بالا را می شنوند برای خوش خدمتی هِرّه کرّه می کنند و برای خوش رقصی، هجویه ای نکبت بارتر را علیه قوم خود بازگو می کنند. 

 واقعا برایم سئوال هست. آیا یک مادر ترک در آستانه مدرسه رفتن فرزندش نمی ترسد این هجویه ها (مثل اون داستان غضنفر که در بالا گفتم) در روحیه و اعتماد به نفس فرزندش تاثیر منفی بگذارد؟! 

 در نیمه اول دهه هشتاد در دانشگاه های تهران "پیشکسوت سالاری" بیداد می کرد. نظر مثبت و اغلب سلیقه ای استاد پیشکسوت در استخدام استاد جوان شرط اول بود. در دانشکده هایی که استاد پیشکسوت از اون قبیل جوک ها خوششان می آمد استادان جوانی استخدام شدند و گروه هایی تشکیل دادند که صبح تا شب یک ریز از این جوک ها می گفتند. پس از سال ٨٨، اون قبیل جوک ها از مد افتادند. اما این گروه ها دست از اون جوک ها برنداشته اند. هر دانشجویی هم که از هر جای ایران به دانشکده می رود عملا محکوم هست که صبح تا شب از این جوک ها بشنود. چه خوشش بیاید چه نیاید. وضعیت خوشایندی نیست.

 ای کاش این جریان هویت طلبی ، ذوق و هنر و قدرت کلام خود را به کار گیرد و چاره ای بیاندیشد. جلوی اینهایی را که جوک توهین آمیز می سازند که نمی شه گرفت. اما به نظرم اصفهانی ها راه هوشمندانه ای برای مقابله برگرفته اند. به پیشنهاد من در مورد احیای سری داستان های "آدی بودی " برای دنیای امروز فکر کنید. این قبیل کارهای فرهنگی هم جزو تلاش های جریان هویت طلبی است. چرا با کمک آدی بودی جلوی این جوک ها با ظرافت نایستیم؟! تا کی منتظر باشیم که اعتماد به نفس فرزندانمان را با اون قبیل جوک ها از بین ببرند؟! اون قدر خودمان جوک و حکایت در مورد ساده دلی از روی مهربانی خودمان بسازیم که جوک های اینها در مورد کم هوشی محو شود. اصفهانی ها برای مقابله با جوک های خسیسی، اون قدر جوک در مورد زرنگی خود ساخته اند که عملا مسیر جوک های بدخواهانه به سمت تحسین اصفهانی ها برگشته! 🍀@minjigh 

 از برخی که با فرهنگ ما آشنایی کافی ندارند شنیده ام که می گویند چون شما آذربایجانی ها فرهنگ طنز ندارید نمی توانید جوک ها را تحمل کنید. (اظهاراتی با این مضمون). اتفاقا در آذربایجان شوخی و طنز خیلی طرفدار دارد. در خانواده ها رسم هست که شب تا دیروقت کنار هم می نشینند و شوخی می کنند. خودمان این اصطلاح را در مورد خودمان داریم "هر زادی مرتا سالاروخ". اما برای شوخی و طنز یا به قول خودمان "مْرت" آدابی قایلیم. با هر کسی و در هر موقعیتی هر شوخی ای نمی کنیم. 

 خود من در تهران چند تجربه داشته ام که دلم را پاک زده. در یک مورد با همسرم برای عرض تسلیت به خانه یکی رفته بودیم که خانمش به تازگی فوت کرده بود. ما با خانم اون فرد صمیمی تر بودیم. من شوهره را برای اولین بار اونجا میدیدم. اگر هم قبلا در مجلسی دیده بودم صحبت خاصی نکرده بودیم که یادم مانده باشد. موقع خداحافظی همسرم گفت که رهسپار یک کشور خارجی برای یک سفر کاری است. یارو که فهمید من قرار است در ایران بمانم با چشمانی که از شیطنت برق می زد شروع به شوخی با من که "آره! شوهرت می ره خارج و دارام دیریم دیریم.!" من واقعا چندشم شد که "آخه مردک! من با تو چه شوخی ای دارم؟! اون هم در این موقعیت که ما خیرسرمان برای تسلیت فوت خانمت آمده ایم!" نمی خواهم بگم همه تهرانی ها این طوری هستند اما این را می گم که در تبریز خیلی خیلی بعیده با چنین برخوردی در چنین موقعیتی مواجه بشوید. در صورتی که اون برخورد یارو در بین سایر تهرانی ها ظاهرا خیلی طبیعی بود و هِرّه کِرّه راه انداختند. جوان هم بود. پیر نبود. خانمش هم متاسفانه خیلی جوان فوت شد. دوم هم این که ما در شوخی هایمان کاری به کاربقیه زیاد نداریم.

 این همه اقوام دور و بر در مورد ما جوک می سازند ولی من به خاطر ندارم یک مورد هم از تبریزی ها -یا از سایر آذربایجانی ها- شنیده باشم که در مورد اقوام دور و بر جوکی بسازند و بگویند. اصلا کاملا در حال و هوای خودشان هستند. در تبریز که مشغله مردم همان اتفاقات خود شهر هست. احوالات مهمانی ها و این که "کی در هر مهمانی چی پوشیده " اون قدر ذهن شان را درگیر می کند که یادشان نمی افتد که استان های دیگر هم هستند که اقوام دیگری در آنها زندگی می کنند. در خیلی از محلات این که فلان فامیل شان یخچال نو گرفته مسئله خیلی مهمتری است از این که چه اتفاقاتی در استان های دیگر رخ می دهد. فامیل هم که می گم فامیل گسترده ترک ها که "همسر نتیجه عموی پدربزرگ مادر مان " فامیل نزدیک حساب می شود! باور کنید نگه داشتن حساب یخچال های تک تک اعضای این خانواده های گسترده با این ابعاد کار آسانی نیست.اصلا یادشان نمی افتد که خارج از این جمع ها هم کسانی هستند که به زبان های دیگر صحبت می کنند ،چه برسد به این که بخواهند به سبک اونها برای اونها جوک درست کنند. وقتی یادشان می افتد که یا اونها دچار زلزله یا سیل شوند (که در این صورت کمک های مردمی برایشان جمع می کنند) یا جوک های توهین آمیز شان را در جمعی بگویند که به گوش آذربایجانی ها برسد (که در این صورت عصبانی می شوند!) ما معمولا در شوخی هامون، اشتباهات، سوتی ها و نادانی های خودمان را سوژه قرار می دهیم. چه قدر هم خوش می گذرد و می خندیم! همان اوایل که تهران آمده بودم در جمع همکلاسی های المپیاد یکی دو بار همین جور شوخی کردم برگشتند گفتند "ترک بازی در آوردی". من هم دیدم اونها کسانی نیستند که آدم بخواد باهاشون اون قدر صمیمی بشه که به سبک و سیاق خودمان شوخی کنه! این سبک از این شوخی و طنز که ما داریم خیلی فواید و منافع دارد. ازجمله این که از اشتباهات هم بسیار می آموزیم. از هزار تا جوک غضنفری به اندازه یک جمله نکته قابل تامل و آموزشی نمی توان استخراج کرد. اما از تک تک این شوخی هایی که ما در مورد سوتی های خود می کنیم می شه نکات عملی ارزشمندی آموخت. بعضا در تهران می بینم افراد جاافتاده برخی چیزها را که من انتظار دارم بچه هم بداند نمی دانند و سر آن گاه جان خود را هم از دست می دهند. (مثل این که کامیون های قدیمی دید عقب ندارند و در نتیجه وقتی با دنده عقب از پارک خارج می شوند نباید پشت سر آنها ایستاد. شوخی هم ندارد) ما این چیزها را در همان مجالس "مْرت" خانوادگی یا در جمع دوستان مدرسه یاد می گیریم. از بازگویی اشتباه ها. درجمع های صمیمی خودمان قیدی نمی بینیم که اشتباهات خودمان را بپوشانیم و خود را همه چیزدان نشان دهیم و با مسخره قوم همسایه سوژه برای سرگرمی بیابیم. در نتیجه کلی نکات به دردبخور عملی یاد می گیریم. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]