آدام اسمیت اسکاتلندى

+0 به یه ن

صفحه ۱۴۰ کتاب علم و جامعه: Smith believed that when each individual aims at his own personal pros- perity, the result is the prosperity of the community. A baker does not consciously set out to serve society by baking bread - he only intends to make money for himself; but natural economic forces lead him to perform a public service, since if he were not doing something useful, people would not pay him for it. Adam Smith expressed this idea in the following way: “As every individual, therefore, endeavours as much as he can, both to employ his capital in support of domestic industry, and so to direct that industry that its produce may be of greatest value, each individual necessarily labours to render the annual revenue of the Society as great as he can.” “He generally, indeed, neither intends to promote the public interest, nor knows how much he is promoting it. By preferring the support of domestic to that of foreign industry, he intends only his own security; and by directing that industry in such a manner as its produce may be of the greatest value, he intends only his own gain; and he is in this, as in many other cases, led by an invisible hand to promote an end which was no part of his intention. Nor is it always the worse for Society that it was no part of it. By pursuing his own interest, he frequently promotes that of society more effectively than when he really intends to promote it.” In Adam Smith’s optimistic view, an “invisible hand” guides individuals to promote the public good, while they consciously seek only their own gain. This vision was enthusiastically adopted adopted by the vigorously growing industrial nations of the west. It is the basis of much of modern history; but there proved to be shortcomings in Smith’s theory. A collection of individu- als, almost entirely free from governmental regulation, each guided only by his or her desire for personal gain - this proved to be a formula for maximum economic growth; but certain modifications were needed before it could lead to widely shared happiness and social justice. متن بالا در باره دیدگاه های اقتصادی آدام اسمیت اقتصاددان بزرگ اسکاتلندی در قرن ۱۸ میلادی است. به دو دلیل نقل کردم. یکی جدی و دیگری طنز! اول این که دیدگاه روشن و ساده اش به گمان من به درد امروز ما می خورد. به عقیده این حقیر ما امروز به همین آدم های عاقل و دور اندیش نیاز داریم نه به ایده آ ل گرایانی با چند شعارآرمانگرایانه که بد را بدتر کنند و پس فردا به بهانه و منت آن که برایمان فداکاری کرده اند باقی مانده حق و حقوقمان را بالا بکشند! دومین دلیل طنز هست! یادم هست که زمانی یک سری جوک ها رایج بود که در آن اسکاتلندی راهی برای صرفه جویی ارائه می داد و همه را مفتون هوشمندی خود می ساخت!سپس یک اسکویی وارد صحنه می شد و چیزی می گفت که اسکاتلندی لنگ می انداخت! الان هم امیدوارم یک اقتصاددان از اسکو ظهور کند وروی دست آدام اسمیت بزند و ما را از این بن بست اقتصادی خارج سازد.😉. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

حال و هوای قرن ١٨ اروپا

+0 به یه ن

SCIENCE AND SOCIETY, 2nd Edition John Avery H.C. Ørsted Institute, Copenhagen, 2005 Members of the commercial middle class needed a clear and realistic view of the world in order to succeed with their enterprises. (An aristocrat of the period, on the other hand, might have been more comfortable with a somewhat romanticized and out-of-focus vision, which would allow him to overlook the suffering and injustice upon which his privilages were based.) The rise of the commercial middle class, with its virtues of industriousness, common sense and realism, went hand in hand with the rise of experimental science, which required the same virtues for its success. از صفحه ۱۲۴ کتاب علم وجامعه نقل کردم. توصیف قرن ۱۸ اروپاست. عجب قرنی بوده این قرن! به لحاظ تولد افکار و پیشرفت دانش!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نواندیشان اقتصادی

+0 به یه ن

داشتم تصور می کردم این چند کارخانه قدیمی تبریز مثل کبریت سازی ممتاز، کبریت سازی توکلی، مواد شوینده طراوت و .... که حدود صد سال قدمت دارند در چه شرایطی بنا نهاده شده اند؟! به یاد بیاوریم که صد سال پیش اواخر قاجار و زمان جنگ جهانی اول بود. قحطی و وبا نیمی از مردم ایران را کشته بود. راه ها ناامن بود. اشرار محلی و راهزنان بیداد می کردند. بر عکس تبلیغاتی که بعد ها شده در دوران قاجار هم در دوران هایی وضعیت کشور نسبتا به سامان بود ولی اواخرش که مقارن با جنگ جهانی اول بود با کارهایی که انگلیس و حکومت تزاری-و تا حدی هم عثمانی- می کردند وضع ایران داغان شده بود. شوخی نیست وقتی گفته می شود نیمی از مردم ایران از گرسنگی جان باختند! وقتی گفته می شود راه ها ناامن بود منظور این نیست که راننده خواب آلود به دره سقوط می کرد منظور این هست که راهزنان می ریختند کاروانیان را سر می بریدندو سپس غارت می کردند. خلاصه وضعیت این بود. اقتصاد هم یک اقتصاد کشاورزی و مبتنی بر نظام ارباب و رعیتی بود. کارخانه و دستگاه های کارخانه ای مفاهیمی بیگانه بودند. در این شرایط بنیان گذاران این کارخانه ها بی آن که از طرف حکومت هم حمایتی شوند تصمیم می گیرند کارخانه بنا نهند! عظمت افق های دیدشان در زمان خود مو بر اندام من سیخ می کند. گفته می شود وقتی یکی از دستگاه های کارخانه کبریت ممتاز را خواستند از غرب وارد کنند از کوچه های تنگ آن زمان تبریز نمی توانست عبور کند. ملک های دور وبر را مجبور شدند خریداری کنند و کوچه را تعریض نمایند. یعنی راه سازی اش راهم می بایست خود می کردند. زیرساختهای لازم برای چنین حرکتی این قدر ناقص بود! نیروگاه برق هم که نبود! این کارخانه ها خود ژنراتور داشتند. برق مصرفی خانه ها و محلات را هم همین کارخانه ها تا مدت ها تامین می کردند. بعدش هم از محل در آمد این کارخانه خیریه هایی بنا نهادند که باز خود از عوامل اصلی مدرنیزم در تبریز شد. مثلا بیمارستان نیکوکاری که اولین بیمارستان مدرن شهر بود که پزشکان ایرانی در آن فعال بودند از محل خیریه یکی از این کارخانه ها ساخته شده. قبل از آن یک بیمارستان آمریکایی در تبریز بود که طبعا خیلی به پزشکان ایرانی اجازه رشد نمی داد. با ساخته شدن بیمارستان نیکوکاری پزشکان خود شهر اعتماد به نفس گرفتند. الان تبریز قطب بیمارستانی شمال غرب کشور هست. تا چند سال پیش از باکو برای درمان زیاد به تبریز می آمدند. حالا که دلار گران شده احتمال می دهم باز هم بیایند. همین سرازیر شدن توریست های درمانی مشاغل گوناگون ایجاد می کند. چیزی که می خواهم بگویم این هست: الان وضع هر چه قدر هم بد باشد به اندازه زمان جنگ جهانی اول که بد نیست. اون زمان یک عده افراد با افق دید گسترده چنین نهاد هایی بنا گذاشتند. به یاد آوریم که هنجار آن زمان بین ثروتمندان کشاورزی با مناسبت ارباب و رعیتی بود نه کارخانه داری با دستگاه های مدرن. وقت آن هست که نسل جدیدی از این افراد سر برآورند و شرکت هایی از جنس زمان خود پایه نهند. @minjigh 🍀

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

پیشگفتار مینجیق برای سخنرانی روز چهارشنبه دکتر شیخ جباری

+0 به یه ن

همان طوری که اعلام شده است روز چهارشنبه، آقای دکتر شیخ جباری در سالن آمفی تئاتر پژوهشگاه دانش های بنیادی سخنرانی ای در مورد «دستاوردهای علمی هاوکینگ» ارائه خواهند داد. این سخنرانی تکرار سخنرانی ای است که چند ماه پیش ایشان در دانشگاه تهران ارائه دادند. من از این سخنرانی به قدری لذت بردم و آموختم که از ایشان خواهش کردم بار دیگر سخنرانی را در پژوهشگاه ارائه کنند. پیشگفتاری برای این سخنرانی را اینجا مکتوب می نمایم.

دستاورد های بزرگان علم همچون هاوکینگ را باید در پس زمینه این کوشش عظیم چند هزار ساله بشریت در کشف قوانین طبیعت و فرمول بندی آنها در قالب ریاضی دید. در این راستا دو کتاب معرفی می نمایم. یکی کتاب «انسان خردمند»  است که خوشبختانه یک جلد از آن هم برای کتابخانه ساختمان فرمانیه تهیه شده است. اگر علاقه مند باشید می توانید آن را به قرض بگیرید.

دیگری کتاب science and societyنوشته J Averyاست. مژده ای که دارم آن است که این کتاب در دست ترجمه به فارسی است و- به امید خدا- به زودی وارد بازار کتاب می شود. من در حال خواندن این کتاب هستم. بعد از خواندن هر دستاورد در ذهنم فرآیند رسیدن به نتایج توسط دانشمندان وقت را بازسازی می کنم. مثلا در مورد این که چگونه دانشمندان اسکندریه توانستند شعاع زمین و ماه، فاصله ماه و زمین و زمین و خورشید را با مشاهدات ابتدایی زمان خویش به دست آوردند. یا این که چرا «تیکو براهه» نتوانست پدیدهstellar parallaxرا در زمان خویش مشاهده کند؟ (این مشاهده  مهم بعدها در قرن نوزدهم توسط بسل-همان شخص که با توابعش آشنایید- صورت گرفت.)

گاهی با دکتر شیخ جباری در مورد عملی بودن این کشفیات به آن صورت که در کتاب شرح داده شده به بحث می نشینیم. مثلا در کتاب ادعا شده است که در قرن 18 با زدن جرقه های الکتریکی به هوا باعث شدند که مولکول های اکسیژن و نیتروژن تجزیه شوند و با یکدیگر ترکیب گردند؛ باقی مانده گاز آرگون خالص بود. چند روز پیش که من و همسرم از سفر باز می گشتیم در هواپیما بحث می کردیم که این ادعا نمی تواند درست باشد چون حتی اگر همه اکسیژن ها با  نیتروژن ترکیب شوند باز هم باقی مانده نیتروژن هوا دو مرتبه بزرگی بیش از آرگون موجود خواهد بود. اگر دوستان دیگری این کتاب را خوانده اند خوشحال می شویم جلساتی تفننی داشته باشیم و در مورد کتاب به گفت و گو بنشینیم. به باز شدن افق دید ما به عنوان پژوهشگران دانش می تواند کمک شایانی کند. برای این که کار پژوهش ما در پیشبرد قافله دانش-ولو به میزان بسیار اندک- سهمی داشته باشد لازم است بدانیم پدران و مادران معنوی ما - یعنی پژوهشگران نسل های گذشته همچون ارشمیدس، گالیله، نیوتن، ابوریحان، ابن هیثم، امی نوتر و..... چگونه راه خود را در تاریکی ها یافتند.


به امید این که ترجمه کتاب در ایران به زودی منتشر شود. یکی از آرزوهای من این هست که این کتاب را به دبیران ریاضی خود در دبیرستان هدیه دهم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سخنرانی دکتر جباری

+0 به یه ن

شرکت برای عموم آزاد است
Colloquium


Dear all, 

It is a pleasure for me to announce that the speaker of the next colloquium   is Prof Sheikh-Jabbari. More information can be found in the textbox to the right.


Everybody is welcome to attend.


With kind regards,
Y. Farzan


Speaker

Prof. M. M. Sheikh-Jabbari

Affliation

Physics school, IPM

Title of talk

Paying Tribute to Scientific Legacy of Steven Hawking
مروری بر آثار علمی هاوکینگ

Date and time

Wednesday, 24th of Mordad (15th of August), 4:30 pm

Place

Amphitheatre, Farmanieh building


Abstract


In March 2018 and after a long struggle with the motor neuron disease, the renown British physicist Steven Hawking passed away. Hawking worked and researched for over half a century in cosmology and gravity and published many influential papers. Hawking not only greatly contributed to the development of concepts and technical tools within General Relativity, he also had a significant role in shaping a new school of thought. In this talk I will present a nontechnical review of Hawking's main scientific achievements with the emphasis on cosmology and black holes.


حدود پنج ماه پیش استیون هاوکینگ فیزیکدان مشهور و برجسته انگلیسی که مدتها درگیر بیماری لاعلاج حرکتی بود درگذشت. هاوکینگ با حدود پنج دهه کار پژوهشی در حوزه کیهان‌شناسی و گرانش و چاپ مقالات متعدد تاثیرات شگرفی بر این حوزه از فیزیک گذارد. ویژگی کارهای هاوکینگ علاوه بر معرفی، فرمولبندی و مطالعه مفاهیم و مسائل مختلف گرانشی، ارائه یک مکتب فکری جدید است. در این سخنرانی با مروری تاریخی به مقالات پژوهشی هاوکینگ به خصوص در مورد فیزیک سیاه‌چاله‌ها خواهیم پرداخت



اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ماکیاولى

+0 به یه ن

چند وقت پیش یک فیلم مستند در مورد ماکیاولى دیدیم.به نظرم در هوشمندى ماکیاولى خیلى اغراق شده. اون روش هاى به اصطلاح هوشمندانه که او مى گوید در طول تاریخ به عقل خیلى ها رسیده و به کار هم بسته اند. از اونها هوشمندانه ترش را هم به کار برده اند.چنان می گویند ماکیاولى نابغه بزرگ تاریخ بوده که آدم خیال می کند فرمول بندی نسبیت عام را نوشته. نابغه به گالیله و ارشمیدس می گن نه به ماکیاولى! از این شگردها که ماکیاولى برشمرده صد مرتبه هوشمندانه ترش را در رمان "خاطرات یک گیشا" می خوانیم. هر دختر بچه گیشا اون قدر نقشه برای از میان برداشتن رقیب می کشد که در مقابلش ماکیاولى باید بیاید لنگ بیاندازد! شهریار وقت که کتاب خطاب به او نوشته (به این امید که ماکیاولی را به عنوان مشاور استخدام کند) کتاب را اصلانخوانده اما سالها با موفقیت فرمان رانده! من هم جاى او بودم به ماکیاولى رو نمی دادم! چیزهایی که ماکیاولى مى گه برای مردان و زنان قدرت بدیهیات هست. براى مردم ساده که گول آنها را می خورند عجیب غریبه! براى چه با آوردن ماکیاولى به بساطشان بخواهند خود را بین مردم ساده بدنام کنند؟ ماکیاولى در کشاکش قدرت در فلورانس دستگیر هم شده. شکنجه و زندانى هم شده! به نظر من مشابه ماکیاولى در مملکت خودمان خیلی زیاد داریم. کسانى که خیال مى کنند که خیلى زرنگ هستند و زیر آبى مى روند. اما در واقع احمق هستند و خود را توى دردسر مى اندازند. هم خود را در دردسر مى اندازند و هم بقیه را! ماکیاولى و امثال او خیلى موندند که به امثال خیام و حافظ برسند: فرض ایزد بگزاریم و به کس بد نکنیم/ و آن چه گویند روانیست مگوییم رواست/ چه شود گر من و تو دو قدح باده خوریم ؟! / باده از خون رزانست نه از خون شماست


 شکوه تاج سلطانى که بیم جان در او درجست /کلاهى دلکش است اما به ترک سر نمى ارزد 🍀@minjigh

 هوشمند کسی است که راه حلی برای مشکلات توزیع دارویی کشور پیدا کنه. والا پدر سوختگی هایی که ماکیاولی در کتابش با آب و تاب تعریف می کنه به عقل یک نفر باهوش متوسط رو به پایین هم می رسه! 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دیکتاتور دلسوز یا طبقه ای پیشرو؟

+0 به یه ن

در شرایط نابسامان کنونی عده ای بر این باورند که دوای دردهای ما ظهور یک دیکتاتور دلسوز همچون رضا شاه است. روایت تک بعدی که شبکه هایی مثل «من و تو» ارائه داده اند آن هست که رضا شاه یک تنه ایران را از یک سرزمین عقب افتاده به یک کشور مدرن تبدیل کرد و فرزندش هم آن را به اوج رساند و چیزی در ردیف سویس کرد. واقعیت این هست که رضا شاه هرگز نمی توانست اصلاحاتی را که در ده سال ۱۵ سال اول به قدرت رسیدنش به ثمر رساند به تنهایی انجام دهد. در سایه جنبش مشروطه قشری از رجال رشد یافته بودند که در قد و قواره ای بودند که توانستند این اصلاحات را انجام دهند. چنان که سرشت دیکتاتوری است در زمان رضا شاه اصلاحات با کارآیی بالا و به سرعت انجام شد اما سپس دیکتاتور به قلع و قمع همه پرداخت و همه دستاوردها را به اسم خود نوشت. بدتر آن که روح مشارکت جمعی را از بین برد. در دوران وی و فرزندش دیگر چنان قشر توانمندی نتوانست رشد کند. رجالی که در دوران پهلوی سربرآوردند در برابر رجالی که در دوران مشروطه بالیدند و اصلاحات ده سال اول رضا شاه را عملی ساختند کوتوله هایی بیش نبودند. من درمان درد ها را دیکتاتور دلسوز نمی دانم. من امید دارم باز هم چنان قشر قوی و توانمند از میان زنان و مردان این سرزمین برآید که بر مشکلات حاضر فایق آیند. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سه راه پیش روی جوانان جویای کار

+0 به یه ن

یک راه این هست که جوان برای کار یا تحصیل به خارج بره. هرچند الان مد شده و یک عده فکر می کنند این راه خیلی ساده و دوای همه دردهاست  واقعیت این هست که مهاجرت برای همه  با هر روحیه و شرایطی خوب نیست. برخی روحیه و شرایطی دارند که اگر  به کشور مناسب مهاجرت کنند در آنجا به موفقیت و کامیابی می رسند. اما همه این جور نیستند. به علاوه خیلی مهم هست که با چه شرایطی و به کجا مهاجرت انجام می گیرد.  

بیشتر افرادی که بسیار دم از مهاجرت می زنند و ایران را قابل زندگی  نمی دانند در مهاجرت هم موفق نخواهند بود. یکی از شرایط لازم برای رفتن به جای مناسب برای کسی که ثروت و سرمایه ندارد نمرات خوب دانشگاهی و رتبه خوب در آزمون هایی مثل جی-آر-ای است. این افراد که دایم از ایران بد می گویند و بر خود دل می سوزانند که چرا در ایران متولد شده اند عموما در دانشگاه موفق نیستند نمره هایشان هم پایین هست و شانس مهاجرتشان در نتیجه بالا نیست. می آیند با آدم پرخاش می کنند که چرا نمی ذارید ما برویم! انگار ما جلوی آنها را گرفته ایم. بحث با این افراد بی فایده هست در واقع دنبال این  هستند که ما یک حرفی بزنیم تا بهانه دست آنها بیافتند که عمری ما را مقصر برای مهاجرت نکردن بدانند. 
و اما کسانی که برای مهاجرت ساخته شده اند! اینها معمولا کسانی هستند که تا در ایران هستند سعی می کنند از شرایط اینجا نهایت بهره را ببرند. بعد هم می روند خارج و در آنجا موفق می شوند. مهاجرتشان خیلی هم برای کشوربد نیست. علی الاصول می توانند به ایران ارز بفرستند تا برایشان سرمایه گذاری کنند. با دادن سمینار به هنگام مسافرت به کشور به انتقال دانش کمک می کنند. در خارج برای ایران و ایرانی لابی می کنند و...... امیدوارم که موفق باشند.

کسانی هم هستند که به هر دلیل تمایل به مهاجرت ندارند.  جلوی اینها هم دو راه می تواند باشد. یا در جایی استخدام شوند یا خود یک بیزنس راه بیاندازند. هر کدام از این دو انتخاب بسته به روحیه و شرایط فرد می تواند انتخاب درست یا نادرستی باشد. اگر راه اول را انتخاب کنند باید گفت که پیدا کردن شغل مناسب- حتی بدون پارتی- آن قدر ها که در نظر اول می نماید دشوار و ناممکن نیست. درست هست که تعداد مشاغل از تعداد فارغ التحصیلان مربوطه در اکثر رشته ها کمتر هست. اما واقعیت این هست که اغلب جوانان متاسفانه وا داده اند. چون باور کرده اند نمی توانند کار پیدا کنند تلاش چندانی هم نمی کنند. اگر شخص نمرات دانشگاهی و توصیه نامه خوب داشته باشد مهارت های زیاد و تجربه کارآموزی  داشته باشد و یک سری اصول را در مصاحبه استخدامی (مانند سروقت آمدن، مودب بودن و.....) رعایت کند ودر جست و جوی کار پشتکار داشته باشد شانس استخدام کم نیست. کارفرماهای زیادی هستند که دارند دنبال کارمند جدی می گردند اما نمی یابند!
 به عنوان دوست یا خانواده این جوان باید  او را تقویت روحی کنیم که وسط راه -وقتی که چند درخواست استخدامی اش رد شده- نبُرد! شنیدن چنین جواب های منفی ای فشار روحی شدید و شکننده ای وارد می سازد. ما اگر دوست او هستیم باید خیلی مراقب روح و روان او باشیم تا از لحاظ روحی به هم نریزد و بتواند با پشت کار به دنبال کار بگردد. واقعیت تلخ آن هست که متاسفانه بیش از ۸۰-۹۰ درصد جوان ها چنین حمایتی را دریافت نمی کنند. چیزی حدود ۵۰-۶۰ درصدشان هم به لحاظ روحی به هم می ریزند. اگر شما جزو آن ۸۰-۹۰ در صد هستید وبلاگ مینجیق برای دادن حمایت روحی در خدمت شماست. گفتنش برای من تلخ و بسیار سخت هست اما  وقتی اکثریت می شکنند موقعیت های شغلی خالی می مانند و شانس شما بیشتر می شود. 

و اما کسانی که می خواهند خود بیزنسی راه بیاندازند! به عنوان دوست یا خانواده نیاییم کلاه آن شخصیت کارتونی در کارتون گالیور را بر سر بگذاریم که همیشه می گفت: «من می دونم کارمون تمومه!» در این وضعیت که نظم اقتصادی قدیم دارد در هم می ریزد فرصت های جدید بسیار برای افراد هوشمند و با انرژی به وجود می آید. شاید دوست جوان ما بتواند یکی از این فرصت ها را در یابد. تجربه هایمان و خطرها را به آنها بگوییم تا حواسش باشد اما او را آن قدر نترسانیم که از راه افتادن بترسد. وکیل خوب معرفی کنیم. صادقانه بگوییم «دخترم! پسرم! من این قدر می توانم سرمایه بدهم و این قدر هم اگر سرمایه را باختی می توانم کمکت کنم. با همین سرمایه ببین چه کار می توانی بکنی. بیش از آن هم که من می توانم کمکت کنم زیر قرض نرو که خطرناک  هست.» باور کنید این جوان در جست و جوهای اینترنتی خود فرصت ها و راهکار ها می بیند که من میانسال (در خشت خام که هیچ!) در آینه هم نمی بینم.
باور کنید مقدار عددی اون سرمایه آن قدر مهم نیست که آن حمایت روحی مهم هست. میزان سرمایه ای که یک کارمند برای فرزندش می تواند بگذارید شاید چند میلیون تومان بیشتر نباشد اما همان هم می تواند آغازگر مهمی باشد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آره من رفتنی نیستم! بی تو موندنی نیستم!

+0 به یه ن

تا به حال ندیدمش! نمی شناسمش! اسمش را هم نمی دونم! اما در فضاى مجازى مى آید و یقه ام را مى گیرد که شما مى خواهید ما به خارج مهاجرت نکنیم اما عاقل تر از آنیم که در ایران بمانیم!
چه طور بدون این که دچار یأس فلسفی بشه مى شه به این جوون حالى کرد که عزیزم! ماندن نماندن تو اصلا براى من نوک سوزنى اهمیت نداره!

🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نوستالژی «افیون» توده هاست!

+0 به یه ن


     یک نگاه به دور وبرمان در ایران کافی است که نشان بده وضعیت اقتصادی نابسامان هست و نمی شه همین طوری ادامه داد. این برای افرادی که آمادگی ذهنی برای تغییر در رویکردهای اقتصادی ندارند خیلی خبر بدی هست. اما برای کسانی که چنین آمادگی ذهنی ای دارند فرصت مغتنمی هست که راه های نو را—که چه بسا بهتر از راه های  قبل باشند —امتحان کنند.   یکی از موانع بزرگ در راه  به دست آوردن آمادگی ذهنی برای چنین تغییر ها و جستن راه نو  غرقه شدن در حسرت گذشته و نوستالژی زمان از دست رفته است.  این نوع حسرت و نوستالژی به شدت در جامعه رواج داره و با کانال هایی نظیر کانال «من و تو» هم در چند سال گذشته بسیار تشدید شده. شاید برای یک فرد بازنشسته با سنی بالا ی ۶۵ سال بد نباشه خودش را با این نوستالژی ها مشغول کنه ولی برای نسل جوان تر این نوع نوستالژی «افیون » هست. فرصت های زیادی را امروز در حسرت گذشته می توانیم بسوزانیم.            🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ 1 ][ 2 ]