اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیلم حیوان برادران ارک از تبریز سیمرغ بلورین فیلم کوتاه جشنواره فجر را از آن خود کرد.
اشتراک و ارسال مطلب به:
در ادارات وقتی برخی از خانم ها (همون تیپ خانم ها به سخنان کارشناس یزدی شدیدترین واکنش ها را نشان دادند) با یک خانم مواجه می شوند او را جدی نمی گیرند. بدتر از آن این که به رخ می کشند که او را جدی نگرفته اند و فقط با "آقای رئیس" او صحبت خواهند کرد! این برخورد حماقت محض است. یک دختر جوان جیگولی بیگولی در یک محیط اداری مردسالار دنبال آن هست که قابلیت خود را ثابت کند. به عنوان ارباب رجوع اگر با نگاه و زبان بدن به او بنمایانیم که روی قابلیت هایش حساب می کنیم همه جوری برایمان سنگ تمام می گذارد!
اشتراک و ارسال مطلب به:
پای صحبت مسن تر ها که تاریخ معاصر ایران را از دهه بیست به این سو را درک کرده اند بنشینید می شنوید که چپ ها در چند برهه با ساده اندیشی خود بدجوری به پیشرفت کشور ضربه زده اند. به طور خاص اعتصابات بی مورد در زمان مصدق را مثال می زنند. اعتصاباتی که چنان از مصدق انرژی به هدر داد که نتوانست در برابر کودتا مقاومت کند.
می ترسم باز هم در این برهه-از روی خیرخواهی اما به علت ساده اندیشی و سپید وسیاه دیدن- باز ضربه وارد کنند.
چند سالی است که بین کارفرما ها یواش یواش یک نگرش مدرن نسبت به ...مدیریت دارد رواج پیدا می کند سود مجموعه را در گرو رضایتمندی کارگران می داند. سعی می کنند با آنها خیلی محترمانه صحبت کنند و تا جایی که امکانات مالی شان-در این وضعیت خراب اقتصاد-اجازه می دهد هوای کارگر را داشته باشند.
کارفرمایان قلدر کارگر آزار هنوز ریشه کن نشده اند اما اگر دسته اول رشد کند طبعا کارگران نزد دومی نمی مانند و کارفرمای کارگر آزار ریشه کن می شود.
اما چپ های افراطی تمایزی بین این دو قابل نیستند و هر دو را به صورت دشمن کارگر می نگرند و کارگر را علیه او تحریک می کنند.
اعتراضات خیابانی به فقر و نبود عدالت بود دوباره ظهور خواهند کرد. می ترسم باز چپ ها نقش تاریخی مخرب خود را بازی کنند. نا آرامی ها را به سمت جنگ طبقاتی سوق دهند. حال آن که می توانست خیزشی باشد از سوی کارگر و کارفرما
دست در دست هم علیه بی عدالتی و فساد مالی و سیاست های ناکارآمد که مانع رشد اقتصاد کشور هست.
اگر به سمت جنگ طبقاتی منحرف شود آن سرمایه دار مفسد پولها را بر می دارد و فرار می کند. آن کارفرمای قلدر هم با سرکوب ادامه می دهد. فقط آن کارفرما نرمخو است که قربانی می شود! کارگران می مانند با اقتصادی ورشکسته تر و کارفرمایان قلدر زخم خورده که آماده اند زهرشان را بریزند!
اشتراک و ارسال مطلب به:
در ایران یک خانم جوان برای پیدا کردن کودکان ربوده شده سیستمی به نام "هشدار بنیتا" راه انداخته. اینجا مصاحبه آن خانم را می توانید ببیند. آدرس تلگرام را هم می ذارم پایین که اگر خواستید عضو بشوید. اگر یکی از این بچه های گمشده را جایی دیدید می توانید فوری تماس گرفته اطلاع بدهید تا به آغوش خانواده بازگردد.
https://www.instagram.com/benitaalerts/
https://t.me/benitaalerts
پریروز هم یک بچه در تبریز گمشده بود. خدا را شکر امروز پیدا شد. البته به هشدار بنیتا اطلاع نداده بودند و به روش های سنتی تر پیدا کردند.
پی نوشت: از فیلم به آغوش کشیدن بچه بعد از پیدا شدن به نظرم رسید بچه را دو تا خانم (شهروند عادی) پیدا کرده اند نه پلیس! درست متوجه شده ام.
تلگرام خیلی چیز خوبیه!
اشتراک و ارسال مطلب به:
در روزنامه خواندم سالی 2.5 میلیون نفر توریست از ایران به ترکیه می ره. رقمی هست که باورپذیر می نماید. فکرکنم از این طریق بالای دو میلیارد دلار از ایران خارج بشه و وارد ترکیه بشه.
نوش جان ترکیه ای ها که بلد هستندتوریست داری کنند! برای اونهایی هم که در سفر ترکیه خوش می گذرانند سفر گوارای وجودشان!
این مراودات با همسایه پیوندها را تحکیم می کنه و خطر درگیری را کاهش می ده.
در مجموع از نظر فرهنگی و اجتماعی خیلی خوبه.
اشکال کار اینجاست که این "دید" را بازدیدی نیست. از ترکیه زیاد به ایران سفر نمی کنند. علتش هم نه ترامپ هست نه تحریم ها. مردم شرق ترکیه (ارزروم و اون ورها) را چه به ترامپ و ویزای آمریکا؟! خیلی طبیعی بود که آذربایجان ما از شرق ترکیه توریست پذیر باشه. خیلی هاشون مذهبی هم هستند: محجبه هستند و الکل هم مصرف نمی کنند. علت این که نمی آیند این هست که همین گشت ارشاد و برخوردهای آن چنانی، در نظر آنها چنان تصویر منفی ای ایجاد کرده که تمایلی به سفر به ایران ندارند. باهاشون زیاد حرف زدم و به این نتیجه رسیده ام. خودشان این طور می گویند.
واقعا حیف! ایران (به خصوص استان های آذربایجان) می توانست از ترکیه توریست بسیاری دریافت کند. توریست های ترکیه هم اعیان منش هستند و در سفر خوب خرج می کنند. مثل هلندی ها نیستند که هتل ارزان قیمت بروند! ترکیه ای ها هتل و رستوران خوب می روند و کلی هم سوغاتی با خود می خرند. ایران به راحتی می توانست یکی دو میلیارد دلار در سال از این راه در آمد داشته باشد. می توانست بخش قابل توجهی از مشکل بیکاری را در شمال غرب کشور حل کنه.
اشتراک و ارسال مطلب به:
وقتی من بچه بودم بیشتر از ده-پانزده جور ورزش در ایران شناخته شده نبود.
فوتبال، بسکتبال، والیبال، ژیمناستیک، شنا، کوهنوردی، اسکی، بدمینتون، تنیس ،
پبنگ پونگ، کاراته و... دوچرخه سواری هم بیشتر روش ایاب ذهاب بود تا ورزش.
حالا
در این میان ما که شنا بلد بودیم و در استخر، آب بازی ای هم می کردیم و
اسمش را می ذاشتیم واترپلو دیگه خیال می کردیم خیلی "باکلاس" شده ایم!
گذشت
اون زمان! از اواسط دهه هفتاد انواع و اقسام ورزش های با کلاس رواج پیدا
کرد. من حتی اسم برخی هاشون را هم نمی دانم. اما گروه هایی هستند که خیلی
جدی دنبال این ورزش ها می روند.
طبعا از نظر اون افراد من خیلی پرت از مرحله هستم. طبیعی است این جور نسبت
به من قضاوت کنند.
حالا چی کار کنیم؟! بگیم در سالن های ورزشی از
این نوع را ببندند چون باعث شده فرهنگی رواج پیدا کنه که اونهایی که دنبالش
می روند دیگه مرا نمی پسندند؟!!
یا من برم خودم را به آب و آتش بزنم
همه این ورزش ها را یاد بگیرم؟! مگه بیکارم؟! این دومی که امکان پذیر
نیست. اولی هم اصلا درست نیست. انسان ها آزاد آفریده شده اند هر ورزشی که
دوست دارند بکنند!
به جای این چیزها من باید روی خودم کار کنم. به خودم
بقبولانم قرار نیست همه جمع ها مرا باکلاس بدانند. ممکنه جمع هایی باشه که
مرا کاملا پرت از مرحله حساب کنند. باید با این موضوع کنار بیایم.
به
نظر می رسه در سال های آینده اتفاقاتی بیافته که آزادی های اجتماعی در
کشور ما قدری بیشتر بشه. خودمان را باید آماده این کنیم که عده ای باشند
که ما را نپسندند! اگر قرار باشد آزادی در کشور باشد شهروندان حق خواهند
داشت حتی مقامات بلند پایه حکومتی و دینی و نظامی مملکت را هم نقد کنند. وقتی می خواهیم چنین شود دیگه ما
خودمان را نباید اون قدر مهم تلقی کنیم که نگران آن باشیم که بالفرض کسانی
که بیش از ما آرایش می کنند ما را امل و دمُده بپندارند.
این را
بپذیریم ! عوضش ما هم آزادی خواهیم داشت دنبال چیزهایی برویم که باب طبع
ماست. آزادی پرسشگری و طلب شفافیت باعث می شه فساد اقتصادی کم بشه. با بیشتر شدن آزادی های فرهنگی و اجتماعی، توریست
بیشتر به کشور می آد و اقتصاد کشور رشد می کنه. هنرها رشد می کنه. شادی بیشتر می شه و افسردگی کمتر و.....
در
مقابل این همه دستاورد آزادی می شه راحت تحمل کرد که یک عده ای هم پیدا
بشوند که ما را نپسندند !
اشتراک و ارسال مطلب به:
نمودار های این مقاله را ببینید. به خصوص به آمار استان قم و خراسان رضوی توجه کنید!
آمار استان البرز و استان بوشهر هم جالبه.
اشتراک و ارسال مطلب به:
در انگلیس قبل از جنگ جهانی اول زنها برای حق رای می جنگیدند و سرکوب می شدند. از سوی دیگر ازجانب مردان و برخی زنان می شنیدند که دغدغه شما مهم نیست. جنبش آنها باعث می شد که به زنان عادی که داشتند زندگی شان را می کردند و دنبال حق رای نبودند فشار بیشتری وارد شود. در نتیجه اونها هم از دست زنان پیشرو طالب حق رای شاکی می شدند! بعد از جنگ جهانی اول که همه معادلات اجتماعی به هم خورد زنان بدون مقاومت چندان حق رای بالاخره گرفتند. اگر جنگ نمی شد به حق شان به این زودی ها نمی رسیدند! اگر هم قبل از جنگ جنبش حق رای زنان شکل نمی گرفت بعد از جنگ باز هم از حق خود باز می ماندند این دو در کنار هم باعث شد که دست آخر حق رای را به دست آورند!
اشتراک و ارسال مطلب به:
مصاحبه ای شبکه یزد پخش کرده که در آن "خانم کارشناس" می گه پای شوهرتان را بشویید و ببوسید تا یک ماه او را شارژ کنید
به
نظرم در واکنش ها به این نظر کارشناسانه به یک نکته توجه نشد. اون خانم
فرمودند اگر کتک تان هم بزنه باز اشکال نداره . پاهاشو بشوی و ببوس اخلاقش
درست می شه
اگر به این موضوع واکنش دارید نشان می دهید به این نکته اش هم توجه کنید.
حالا منهای مسئله زن و شوهر و مردسالاری و زن ستیزی ، هیچ جای دنیا هیچ ظالمی با بوسیدن پاهایش رام نشده. جری تر شده.
برتولت برشت : دختر کوچولو پرسید:
اگر کوسه ها آدم بودند، با ماهی های کوچولو مهربانتر می شدند؟
آقای کی گفت : اگر کوسه ها آدم بودند،
توی دریا برای ماهی ها جعبه های محکمی می ساختند، و....
همه جور خوراکی توی آن می گذاشتند،
مواظب بودند که همیشه پر آب باشد.
برای آن که هیچ وقت دل ماهی کوچولو نگیرد،
گاهگاه مهمانی های بزرگ بر پا می کردند،
چون که گوشت ماهی شاد از ماهی دلگیر لذیذتر است !
برای ماهی ها مدرسه می ساختند و به آن ها یاد می دادند
که چه جوری به طرف دهان کوسه شنا کنند
درس اصلی ماهی ها اخلاق بود
به آن ها می قبولاندند
که زیبا ترین و باشکوه ترین کار برای یک ماهی این است
که خودش را در نهایت خوشوقتی تقدیم یک کوسه کند
به ماهی کوچولوها یاد می دادند که چطور به کوسه ها معتقد باشند
و چه جوری خود را برای یک آینده زیبا مهیا کنند
آینده ای که فقط از راه اطاعت به دست می یایید
اگر کوسه ها آدم بودند،
در قلمروشان البته هنر هم وجود داشت:
از دندان کوسه تصاویر زیبا و رنگارنگی می کشیدند،
ته دریا نمایشنامه به روی صحنه می آوردند که در آن ماهی کوچولو های قهرمان شاد و شنگول به دهان کوسه ها شیرجه می رفتند.
همراه نمایش، آهنگهای مسحور کننده یی هم می نواختند که بی اختیار
ماهی های کوچولو را به طرف دهان کوسه ها می کشاند.
در آنجا بی تردید مذهبی هم وجود داشت که به ماهی ها می آموخت
زندگی واقعی در شکم کوسه ها آغاز میشود
اشتراک و ارسال مطلب به: