سخنی با همنسلان خودم: چه باید کرد؟

+0 به یه ن


اگر جوانان جویای کار امروز بخواهند به شیوه ما یا والدین ما کار پیدا کنند یا بخواهند با همان راه و روش و سبک تشکیل خانواده دهند عمدتا با شکست و سرخوردگی مواجه می شوند. شرایط بسیار فرق کرده است.
اما کی گفته اون راه و روش وشیوه بهترین بود؟! راه ابتکار بسته نیست. جوان های امروز با توجه به امکانات و شرایط امروز می توانند روش، شیوه و سبک زندگی خود را ابداع کنند.

ما میانسال ها باید آنها را تشویق کنیم که با مشاهده دقیق اوضاع و تحلیل آنها خود راهی بیابند. قرار هم نیست ما راه را تا آخر ببینیم. این توهم  را بریزیم دور که قرار است چیزهایی که آنها در آینه نمی بینند ما در خشت خام ببینیم. در واقع تاریخ مصرف این باور دویست سیصد سال است که گذشته. متاسفانه جامعه ایرانی -مانند اغلب جوامع شرقی- با در آویختن به این طرز فکر خود را عقب نگه داشته. در یک جامعه ایستای قرون وسطایی که تغییرات تکنولوژی و به دنبال آن تغییرات نگرش نسل ها بسیار آهسته بود آن چه جوان در آینه نمی دید پیر در خشت خام می دید. اما خدا وکیلی-کدام یک از مادر بزرگ پدربزرگ های ما در جوانی شان به خواب هم می دیدند که روزی چیزی شبیه اینترنت اختراع شود و این همه تحولات ایجاد کند؟!! وقتی اینترنت تازه آمده بود جوانان خوشفکر در آن فرصت ها می دیدند که پیرهای سنتی نه تنها در خشت خام بلکه در جام جهان نما هم نمی توانستند ببینند! نه به خاطر این که جوان ها باهوش تر بودند! بلکه به خاطر این که فرصت و امکان نگاه کردن به جهت های جدید را بیشتر از پیرتر ها داشتند.
دنیا با اینترنت تمام نشد. باز هم تکنولوژی های جدید می آیند. من و همنسلانم مشغول کار و زندگی خودمان هستیم و اون قدر فرصت نمی کنیم خود را با این تکنولوژی ها آشنا کنیم و فرصت های بالقوه آنها را برای بیزنس و ساختن آینده بهتر بشناسیم. خیلی هم احتیاج به این کار نداریم. آن چه که تا به کنون به دست آورده ایم کمابیش برایمان بس هست. 
اما نسل جوان تر احتیاج دارند که به راه های نو بیاندیشند. از پاشون نکشیم. با ادعای آن که ما همه چیز را می دانیم برایشان ناامیدی ایجاد نکنیم. بگذاریم و تشویق کنیم که ابتکار خود را به کار گیرندوحرکتی کنند. از ترس زمین خوردنشان نباید جلوی راه رفتن شان را بگیریم.

جوان ها احتیاج به دلسوزی ندارند. در مهمانی ها یا فضای مجازی کمتر مرثیه ای بخوانیم که جوان ها حس کنند تنها کاری که می توانند بکنند این هست که برای خود دل بسوزانند. 
گاهی حس می کنم میانسال ها با این همه دلسوزی برای جوان ها ته دلشان می خواهند دست وپای آنها را ببندند تا کنترل آنها را داشته باشند. از حرفم تعجب نکنید! این تکنیک کمابیش شناخته شده است. حتما می دانید که در خانواده هایی که به لحاظ اقتصادی و تحصیلی و فرهنگی عقب هستند تحصیل و کار دختران تابوست. حتما به عقل شان می رسد که اگر دختر تحصیل کند و کار کند فرصت های بهتری در انتظار اوست. اگر دختر خود شاغل باشد لازم نیست نگران جهیزیه دختر باشند (در اون قبیل خانواده ها جهیزیه بسیار مسئله آفرین هست). پس چرا این همه مانع تراشی می کنند؟ برای این که می دانند اگر دختر استقلال مالی پیدا کند والدین کنترل ازدواج و... او را از دست می دهند.
همین نگرش به شکل دیگری در خانواده های تحصیلکرده دارد تکرار می شود. جوی می سازند که جوان به جای این ابتکار عمل برای مقابله با مشکلات پیدا کند می نشیند برای خود دل می سوزاند. این طوری همیشه کنترل دست بزرگ تر ها باقی می ماند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]