پنجشنبه 3 خرداد 1397
+0 به یه ن
فیس بوک تویتر گوگل
در نوشته قبلی ام ادعا کردم برو بچه های بنیاد کودک که از پوشش خارج می شوند می توانند پس از مدتی به سرمایه های انسانی شهر و کشور تبدیل بشوند.
این عزیزان با انگیزه درس می خوانند. انگیزه قوی دارند که از راه درس خواندن خود و خانواده خود را از ورطه فقر بیرون بکشند. قدر شرایط درس خواندن یا کارآموزی را که برایشان فراهم آمده می دانند و می فهمند. برج عاج نشین و نازنازی نیستند که قدر نفهمند. سرکار و یا به هنگام کارآموزی لوس بازی در نمی آورند که هر چیزی به آنها بر بخوره یا قهر کنند و... توهم بیخود در مورد توانمندی ها یا جایگاه خود ندارند. (امان از این نوع توهم ها که بین طبقه متوسط در ایران بیداد می کند: توهم نبوغ، توهم سری سوا داشتن، توهم EQ برتر داشتن،توهم فهم برتر داشتن، توهم منجی عالم بودن وووووو!) به علت فروتنی راحت تر در کار گروهی بر می خورند و کمتر دردسرساز می شوند. در نتیجه از شرایط فراهم شده به نیکی استفاده می کنند و قد می کشند.
زجر کشیده اند اما (به دلیل حمایت های بنیاد کودک) نه آن قدر که داغون و یا عقده ای شوند. سختی ها و مشقت ها آنها را مقاوم ترساخته. دردآشنایند و خود دوست دارند درد های بقیه را تسکین دهند.
من اگر صاحب شرکتی بودم و یکی از این عزیزان را به کارآموزی می پذیرفتم انگیزه ام برای تلاش برای موفقیت شرکتم دو چندان می شد. بیشتر تلاش می کردم که شرکتم در مناقصه ها برنده شود تا او را به استخدام در آورم. همه می دانیم سرپا نگاه داشتن یک شرکت درست و درمون سازنده (نه دلالی) در این مملکت چه قدر سخت هست و چه طور قوانین دست و پا گیر و انواع و اقسام تنگ نظری های هموطنان چوب لای چرخ می گذارند. در این میان اگر کارمند های شرکت هم بهانه تراشی کنند و لوس بازی کنند انگیزه برای روشن نگاه داشتن چراغ شرکت از بین می رود. صاحب شرکت وسوسه می شود شرکت را ببندند و ملکش را اجاره بدهد یا بفروشد. با خود می گوید برای چی و برای کی این همه زحمت را به خودم بدهم؟! اما اگر یکی از مددجویان بنیاد-با توصیفی که عرض کردم- در استخدام شرکت باشد، پاسخ واضح خواهد بود: دست کم، برای او باید شرکت را زنده نگه داشت! به این ترتیب و به این معنا، وجود او به شرکت برکت می آورد.
یکی از مددجوهای تحت کفالتم دانشجوی کارشناسی ارشد روانشناسی است. در درس های تخصصی اش نمرات بسیار عالی دارد. با علاقه و عشق درس خوانده. در کارشناسی هم همین رشته را خوانده بود. در آن مقطع هم خوش درخشیده بود. این روزها رفتن به سراغ روانشناس خیلی مد هست. گرفتن مدرک روانشناسی هم روی بورس هست. اما خیلی وقت ها کارشناسی روانشناسی نخوانده می روند مدرک کارشناسی ارشد آن را می گیرند بی آن که اصول اولیه روانشناسی را بلد باشند. (این هم از مشکلات عمده آموزش عالی ماست. در بیانیه پارسال فرهنگستان نسبت به آن تذکر دادیم.)
متاسفانه خیلی می شنوم که کسی ناراحتی روانی داشته به روانشناسی مراجعه کرده وبا روح و روانی به مراتب داغان تر برگشته. از بس که برخی از آنها توصیه های بیربط می کنند.
با توجه به پیش زمینه ای که دختر روانشناس من دارد مطمئن هستم روانشناس درجه یکی خواهد شد و مشکلات صدها نفر را برطرف خواهد کرد. هر کدام را به زندگی عادی و طبیعی باز خواهد گرداند. هر کدام از آنها هم در زندگی ده ها نفر تاثیرخواهند داشت.
به این معنی است که می گویم این عزیزان سرمایه های انسانی برای شهر و کشور هستند.
اگر می توانید کفالت کودکی را برعهده بگیرید.
تا می توانید در مورد بنیاد کودک تبلیغ کنید تا افراد بیشتری کفیل شوند. به این ترتیب سرمایه های انسانی شهر و کشور مان بیشتر خواهند شد و به سوی پیشرفت گام برخواهیم داشت.
اگر خواستید همین مطلب را به اشتراک بگذارید.
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل