نظرتان در مورد این نوشته مالجو چیه؟ به نظر من اگر رهنمودهای او اجرا بشه از بد هم بدتر می شه. هر چند به ظاهر داره از طبقه فرودست حمایت می کنه اما اگر رهنمودهایش اجرا بشه همه ضربه می بینند. طبقه فرودست هم بیش از همه ضربه می بیند. فعلا شرکت های خصوصی مستقل و غیر رانتی در کشور ما که در این اقتصاد خراب هنوز زنده مانده اند به زور همت روی پا ایستاده اند و از روی مرام ممکنه یک جوان بیکس و کار اما با همت و باشعور را زیر بال و پر بگیرند. اول به صورت کارآموز، سپس به صورت قرارداد چند ماهه! تا وقتی که کار یاد بگیره و خودش را نشان بده. بعدش اگر شرکت شرایطش را داشته باشه او را استخدام جدی تر می کنند. اگر شرکت شرایطش را نداشته باشه معرفی اش می کنند به شرکت های دیگه. کار موقت در اونجا برای جوان سابقه کار حساب می شه. رزومه اش قوی تر می شه. درنتیجه شانس استخدامش می ره بالا. آن جوان بیکس و کار در محیط آن کار موقت در سایه لیاقت خودش کس و کار و دوست و آشنا پیدا می کنه و از بیکسی و تنهایی در می آید.
اما اگر رهنمودهای امثال مالجو اجرا بشه چی؟ اگر قرار باشه هر کارفرمایی هر کارمندی را از همان اول برای سی سال استخدام کنه هرچه قدر هم طرف با مرام باشه نمی آد یک جوان بیکس و کار ناشناس را اون جوری زیر بال و پر بگیره. موقعیت را نگه می داره برای فک و فامیل خودش که حداقل شناختی از اونها داره. ریسک نمی کنه به یک غریبه شغل دایمی بده که احتمال داره وسط کار توزرد از آب در بیاد و دردسرساز بشه!
به علاوه با این سرعت تغییر تکنولوژی ها و شرایط ، چند نوع شغل هست که اطمینان داشته باشیم که سی سال بعد هم لازم خواهد بود؟ سی سال پیش حدس می زدید پست نامه کاغذی قراره ور بیافته؟! شغل های قدیم با عوض شدن تکنولوژی موضوعیت خود را از دست می دهند. با این اوصاف چه طور می شه همه قرارداد ها از ابتدا سی ساله نوشت؟! این کار را بکنیم مجبوریم تکنولوژی های منسوخ را به زور و سوبسید نگه داریم و از این همه که هستیم ورشکسته تر بشویم. کدام شرکت خصوصی می تونه با اطمینان بگه تا سی سال دیگه سرپا هست که استخدام سی ساله بکنه. غول هایی مثل گوگل هم شاید نتوانند چنین اطمینانی داشته باشند. شرکت های خصوصی ما که با قرارداد سه ماهه- شش ماهه سرپا هستند.
من چون فرد خیلی محافظه کاری هستم فکر می کنم همین ریاضی و فیزیک و شیمی و ادبیات را باید تا سی سال دیگر هم تدریس کرد. خیلیها این را هم زیر سئوال می برند. اگر حرف مرا قبول داشته باشید می شه گفت قرارداد معلم ها را (دست کم درصدی از آنها را که باتوجه به دموگرافی کشور تا 30 سال دیگر کارشان را لازم خواهیم داشت ) باید دائمی کرد. اما هر شغلی چنین نیست. خیلی از شغل ها 5 سال دیگر موضوعیت خود را از دست خواهند داد.
نوشته های مالجو مرا یاد مردهای سریال آینه می اندازه که خطاب به همسرشان آستر جیب شان را نشان می دادند و می گفتند "ندارم!" وضعیت کارفرمای بخش خصوصی هم الان همینه.
برای این که شرکت را سرپا نگه داره قرارداد زیر قیمت می بنده. مامور مالیات اون وقت می گه"سندسازی کردی! مبلغ این قرارداد باید این قدر باشه. مالیات کامل می بنده تازه جریمه فرار مالیاتی هم اضافه می کنه!" شرکت های خصوصی با این مشکلات دارند دست وپنجه نرم می کنند. بیخود نیست مرتب می شنویم فلان مهندس چهل یا پنجاه ساله-- به ظاهر سالم و ورزشکار که نه سیگار می کشید نه اضافه وزن داشت-- افتاد مرد! چنین استرسی آدم را از پا در می آره. اگر کارگر دغدغه سیر کردن خانواده خودش را داره اون کارفرما زیر فشار مداوم این هست که آیا می تونه سر برج حقوق همه کارمندهاشو بده یا نه.
فشار کشنده ای است!
امثال مالجو انگار هیچ کدام از این سختیها و واقعیات را نمی دانند. از نظر اونها کارفرما ایرانی هم یکی هست در ردیف صاحبان کارخانه های پارچه بافی قرن نوزده اروپا که با استثمار کارگران ثروت می اندوختند! بعد براشون خط و نشان می کشه!
این طوری بدون توجه به واقعیت ها توقعات جویندگان کار را بالا می برند. توقعات برآورده نمی شود و درنتیجه جوانان مردم سرخورده تر می شوند. برای صاحبان شرکت ها این همه خط و نشان بکشید از سود نزدیک به صفر باز نگه داشتن شرکت چشم می پوشند در شرکت را می بندند ودر نتیجه اون روزنه امید استخدام هم برای جوانان بسته می شه. طبقه بیکس و کار فرودست بیشتر ضربه می بینند.
مالجو می گه تعاونی ها را احیا کنیم. تعاونی های دهه شصت چه گلی به سرمان زدند که دوباره احیاشان کنیم. تعاونی ها چه گلی به سر شوروی زدند؟!!
بهتر نیست به جای احیای یک طرح کاملا شکست خورده بیاییم ببینیم درد کارفرما های امروزی کشور-که با همه محدودیت ها هنوز شرکت را زنده نگه داشته اند چیست؟! بهتر نیست از تجربه جمعی آنها کمک بگیریم که از بن بست خارج شویم؟! باز اونها نشان داده اند که جربزه ای دارند. تجربه زیسته شان را در اختیار تصمیم گیران می توانند بگذارند نه چند کلیشه قرن نوزدهمی مثل فرمایش های آقای مالجو.
دست آخر این که آقای مالجو وقتی عوامل ناآرامی های اخیر را بر می شمارد به محدود شدن فضای عمومی عمودی شهروندان اشاره می سازد. یعنی بلند مرتبه سازی غیر اصولی (که خود من هم به شدت مخالف آن هستم). اما سئوالم این هست آیا درد مردم ایذه این بود؟! تا جایی که من می دانم معضل بلند مرتبه سازی معضل طبقه مرفه شهری است. اونهایی که در محلات اعیان نشین کلانشهرها خانه ای ویلایی داشتند ناراضی هستند که چرا بیخ گوششان یک ساختمان 25 طبقه داره سبز می شه. از منظر من کاملا هم حق دارند اعتراض کنند. ولی در دی ماه امسال این طبقه نبودند که به خیابان ریختند و اعتراض کردند. آنها نظاره گر بودند. قیم مآبانه نیاییم بگوییم خواسته تظاهرات کنندگان و دلیل ناراحتی شان چه بود. اونها خودشان می توانند علل نارضایتی شان را بیان کنند. خیلی سنگ مستضعفان و فرودستان را به سینه می زنیم برویم حرف خودشان را بشنویم. درد فک و فامیل خودمان را به عنوان درد آنها جا نزنیم. فک و فامیل مان خودشان بلد هستند حرف دلشان را بزنند و باید بزنند. (اونها را نباید ساکت کرد که چون یک عده گرسنه هستند تو نباید دغدغه های طبقه متوسطی و مرفهانه ات را مطرح کنی!)
حرف های مالجو نگرانم می کند. نگویید حالا مگه چند نفر مقاله اش را خوانده اند که تو برای نقدش این همه وقت فکری می گذاری؟! وقتی آلترناتیوی مطرح نمی شود شاید روزی همین حرف های مالجو با همه ضعف هایش خریدار پیدا کند. ای کاش مهندسان و تکنوکرات ها و اعضای اتاق های بازرگانی و وکلا و نماینده های راستین کارگران.... که با واقعیت های جامعه آشنا تر ند به میدان بیایند و با همفکری و در نظر گرفتن واقعیت های روز جامعه راه حل هایی ارائه دهند. وگرنه اگر اوضاع شلوغ پلوغ بشه امکانش هست که همفکران مالجو با تحمیل کلیشه های منسوخ و تاریخ مصرف گذشته، اوضاع بد فعلی را به اوضاعی افتضاح تر بدل کنند.
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل