درد از دست دادن پدر بسیار سنگین است. سنگین تر از آن که در تصورم می گنجید. اما دو نکته مرا تسکین می دهد. یکی آن که در پدرم آرامش رفت و دیگر آن که بعد از فوتش، آن چنان که برای بسیاری از بزرگان رخ می دهد، توسط جریان هایی که با مرامش نمی ساخت مصادره نشد! یادآوران او اعضای خانواده و آن دسته از بستگان و دانشجویان سابقش هستند که به آنها در زمان حیات نیز دلبستگی داشت. دانشجویانی که خود اکنون استادانی برجسته شده اند و در حوزه فعالیت خود سرآمد هستند. یادآوران او همچنین همکاران و آشنایانی هستند که به لحاظ مرام با او نزدیکند. این هم از برکات پرهیز از رفتار پوپولیستی است که پدرم همه عمر بر آن اصرار داشت. اگر رفتاری پوپولیستی داشت نام و یاد او کالایی می شد که جریان های مختلف و گاه متضاد با مرام پدرم سعی در مصادره اش می کردند. خوشبختانه چنین نشد!
در مجلس یاد بودی که روز چهارشنبه ششم آبان 1394 به همت جناب آقای مهندس سجادی و کانون مهندسین فارغ التحصیل دانشکده های فنی دانشگاه تبریز در تهران برگزار شد افتخار حضور داشتم. در برگزاری آن مراسم و سخنرانی های آن رد پای مکتب (school of thought)دانشکده های فنی دانشگاه تبریز را که پدرم شادروان پرفسور یعقوب فرزان در پایه ریزی آن سهم بسزا داشت مشهود بود. آمیزه ای از دقت مهندسی در تحلیل ها و کاربرد واژه ها با ادبیاتی فاخر. در آن محفل این حقیر نیز فرصتی یافت که پیشنهادهایی چند ارائه دهد در جهت گرامی داشت نسلی از استادان پیشکسوت سخت کوش و فداکار کشور که پدر نیز جزو آنها بود و در جهت تحقق آرمان ها و ساختن آینده ای که رویای مشترکشان بود. در ادامه این پیشنهاد ها را بازگو می کنم
واقعیت را بخواهید من نگران آن نیستم که نام پدرم فراموش شود. می دانم که چنین نخواهد شد. دانشجویان، همکاران و مردم شهر تبریز آن قدر به پدر علاقه و لطف داشته اند که نام او را تا سالیان سال زنده نگاه خواهند داشت. سال هاست که من در همین تهران از افراد مختلف در مورد دستاوردهای پدر یا ایستادگی او در برابر ناراستی ها داستان ها می شنوم. وقتی برخی از این داستان ها را برای پدر نقل می کردم می گفت شاخ و برگ بسیار داده اند. چه بخواهیم و چه نخواهیم پرفسور یعقوب فرزان در همان زمان حیات خود نیز برای مردمش یک اسطوره شده بود. برای کسی که همه عمر با دقت مهندسی کلام رانده و عمل کرده بود و به چارچوب آن چه که واقعیت می دانست پایبند مانده بود این گونه اسطوره شدن چندان خوشایند نمی توانست باشد. برای جلوگیری از اسطوره سازی های غیرمنطقی پیشنهاد می کنم نهاد دانشگاه تبریز ویا نهاد شهرداری تبریز به همکاری صدا و سیمای استان مستندهایی در مورد دستاوردهای همنسل های پدرم بسازند که در آن سهم هر کدام ار استادان برجسته در پروژه های عمرانی، تنظیم آیین نامه ها، تالیف کتب ودیگر خدمات مهندسی و فرهنگی به طور مدون و مستند معین گردد. در مجلس ختم پدر عده ای از دوستان و بستگانم به تبریز آمده بودند. به رسم تشکر به آنها می گفتم که امیدوارم بار دیگر برای شادی به تبریز بیایید و من برای شما تور تبریزگردی بگذارم و یکایک یادگارهای پدر درسطح شهر را نشان دهم. خود می دانم هرچند رویای زیبایی است اما عملی نیست. شاید درست هم نباشد که من به عنوان یک فرزند فلان سازه را نشان دهم و بگویم یادگار پدرم هست حال آن که این سازه ها حاصل کارگروهی بوده اند که پدر من نیز بخشی از آن بوده. لازم است متصدی چنین طرح و برنامه ای نهادی چون شهرداری تبریز باشد نه فرزند یکی از مهندسین. حتی به لحاظ اقتصادی نیز بنگرید سود حاصل از گردشگر مدرن فرهنگی به هزینه ساخت چنین مستندی در بازه زمان اندکی خواهد چربید.
نکته دومی که می خواهم عرض کنم در مورد آرامگاه ابدی پدر هست. شاید بدانید که پدر در قطعه معمولی (قطعه 104) وادی رحمت به خاک سپرده شد. این در حالی بود که از طرف دانشگاه به خانه هنرمندان (وابسته به وزارت ارشاد واقع در جنب کوی اطبا در نزدیکی چهارراه آبرسان تبریز) نامه ای نگاشته شد تا مجوز دفن پدر را در قطعه "هنرمندان و مفاخر" صادر کنند. گویا در نزد برخی –به خصوص در بین خانواده های بعضی از همکاران پدرم- این شبهه به وجود آمده که مسئولان خانه هنرمندان کارشکنی کرده اند. همینجا رسما اعلام می کنم کارشکنی ای در کار نبود. مسئولان آن سازمان صادقانه محدودیت ها را بیان کردند و توضیح دادند که این قطعه برای هنرمندان در نظر گرفته شده است. من آنجا حضور داشتم و شخصا تصمیم گرفتم که اصراری به خاکسپاری پدر در این قطعه نکنم چون حس کردم نوعی غصب خواهد بود و موجب ناشادی روان پدرم. کسانی که پدرم را از نزدیک می شناختند می دانستند تا چه اندازه مقید بود که کسی را نیازارد. همواره سخت گیرانه ترین تعبیر قوانین و ضوابط را برخود اعمال می کرد. با تربیت پنج نسل از دانشجویان که همگی به او محبت و لطف داشتند و همگی در حوزه مسئولیت و فعالیت خود افراد برجسته و تاثیرگذاری شدند، اگر می خواست می توانست یکی از "پارتی دارترین" اهالی این مرز و بوم باشد. اما هیچ وقت نخواست! حتی در روزهای آخر در بیمارستان شهید قاضی وابسته به دانشگاه هم از این که خود را استاد قدیمی آن دانشگاه معرفی کند ابا داشت مبادا که بین او و بیماری که از یکی از روستاها آمده تمایزی قایل شوند. به گمان این حقیر، یکی از دلایل محبوبیت و احترام کم نظیر پدرم هم همین بوده. الغرض! دیدم از مرام پدر به دور هست که اصرار کنم که در قطعه ای که برای دیگری در نظر گرفته شده به خاک سپرده شود. بسیار نیکوست که قطعه ای برای هنرمندان در وادی رحمت در نظر گرفته شده است. قابل درک هم هست که مسئولان آن بخواهند این امکان فقط برای هنرمندان نگاه دارند. بجا خواهد بود اگر برای نکوداشت علم و عمل، نهادهای دیگر مانند دانشگاه تبریز و یا شهرداری تبریز قطعه ای دیگر برای استادان برجسته و نام آوران شهر تدارک ببینند. چنین قطعه ای بخشی از هویت شهر را تشکیل خواهد داد. تهران چنین قطعه ای به نام قطعه نام آوران دارد. از رسانه های محلی تبریز انتظار دارم پی گیر این موضوع باشند. اگر چنین قطعه ای در نظر گرفته شود در گوشه ای از آن می توان بنای یادبودی برای نام آورانی چون پدرم که قبلا به خاک سپرده شده اند پایه نهاد و لوحی که سرگذشت و دستاوردهای ایشان بر آن درج هست بر آن نصب کرد.
و اما پیشنهاد سوم! شخصا قصد دارم که در آینده برای شادی روح پدر و برداشتن قدمی در جهت آرمان های او جایزه ای به نام دکتر یعقوب فرزان پایه ریزی کنم که به دانشجویان تحصیلات تکمیلی ممتاز در رشته فیزیک اعطا شود. نکو خواهد بود چنین جایزه هایی توسط دانشکده های فنی تبریز به دانشجویان ممتاز این رشته ها به نام استادان پیشکسوت نظیر پرفسور فرزان، پرفسور جمشیدی، پروفسور خوش روان و دیگر بزرگان اعطا شود تا هم یاد آور نام این بزرگان باشد و هم تشویقی برای دانشجویان ممتاز. مطمئنم از بین دانش آموختگان آن دانشگاه افراد بسیاری خواهند بود که مایل باشند هزینه مالی این بورس تحصیلی را تقبل کنند. همین طور از بین نیکوکاران شهر. چنان که می دانید اعطای چنین بورس هایی در کشورهای پیشرفته بسیار مرسوم هست.
پدرم بعد از بازنشستگی از دانشگاه تبریز در دانشگاه آزاد واحد شبستر تدریس می کرد. دکتر یعقوب فرزان به همکاران خود در دانشگاه شبستر علاقه خاصی داشت و از شور و نشاط دانشجویان آن شور زندگی می گرفت. همواره از خلوص باطن و صفای استادان گروه عمران دانشگاه شبستر می گفت و آنها را چون فرزند دوست می داشت. همچنین فرهنگ بالای شهر کوچک ولی علم و فرهنگ پرور شبستر را می ستود. در این سال ها پدر کتاب تخصصی ای نوشت. خود می گفت می خواهم ناشر آن جایی باشد که به آن دلبستگی دارم. به همین جهت، دانشگاه آزاد واحد شبستر را برگزید. متاسفانه فرصت نشد که انتشار آخرین اثرش را ببیند. امیدوارم این اثر هرچه زودتر منتشر شود و به دست علاقه مندان برسد.
این چند مورد پیشنهادیی بود که به ذهنم رسید. از این که فرصت بیان آنها را در اختیارم گذاشتید سپاسگزارم.
آنان که محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانه ای و در خواب شدند.
یاسمن فرزان فرزند یعقوب فرزان
هفتم آبان ماه 1393
پی نوشت: ایسنا گزارشی از مراسم یاد بود پدرم منتشر کرده که می توانید آن را در دو لینک زیر بیابید. کلیپ زیبایی هم توسط کانون مهندسین ساخته شده است که می توانید در لینک ایسنا ببینید. حاوی عکس ها و فیلم های تاریخی ارزشمند است.
نوشته های مرتبط:
مراسم چهلم پدرم، پرفسور یعقوب فرزان همین جمعه بیست نه آبان ماه ساعت 10 الی 12 صبح در مسجد طوبی تبریز برگزار خواهد شد.
توضیح شکل: این نقاشی را پدرم حدود 30 سال پیش کشید. قاب آن را نیز خود ساخته است.
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل