یکشنبه 9 تیر 1392
+0 به یه ن
فیس بوک تویتر گوگل
كندوان یك روستای كوچك صخره ای نزدیك تبریز است. یك روستای كوچك توریستی. قدیم ها
رفت و آمد به این روستاكم بود. مهمان كه می رفت مثل بقیه ی روستاهای ایران خیلی
تحویلش می گرفتند. بعدش حدود 20 سال پیش راه برایش كشیدند تا بشود روستای توریستی.
گردشگر ها از جاهای مختلف از جمله خود تبریز ریختند به این روستا. آرامش روستا را
از بین بردند. مردم روستا گیج شده بودند. از این همه مزاحم كه به زندگی شان سرك می
كشیدند ذله شدند. من15 سال پیش به این روستا رفته بودم. برخورد مردم روستا خوب
نبود. طوری رفتار می كردند كه معنایش این بود"بروید راحتمان بگذارید."
سال پیش دوباره به این
روستا رفتیم. این بار مردم روستا خیلی خوب با گردشگرها رفتار می كردند. دریافته بو دند بركت در این دنیای پست-مدرن در تعامل با توریست است. (پست-مدرن را به معنای با
نگاه مدرن به سنت نگریستن به كار بردم.)
كندوان روستای كوچكی است.
مینیاتور آن است كه در شهر های بزرگ می تواند اتفاق بیافتد. چون كوچك است تغییرات
فرهنگی سریع تر هستند. طبعا شهری دومیلیونی اینرسی بیشتری برای تغییر دارد.
قبلا هم گفته ام
فرهنگ تبریز بسیار تابع فرهنگ بازار عرض و طویل آن است. ارزش های بازار در تربیت
كودكان آن (بِشعور - شعورلی) نقش اساسی دارد. اگر شم اقتصادی مردم تبریز
به این نتیجه برسد كه بركت در این دنیای پست-مدرن در جذب توریست است با هر زبانی كه
شده با آنها ارتباط برقرار می كند.من از این جهت نگرانی
ندارم.در این دو سال اخیر كه
توریسم داخلی و توریست از كشورهای همسایه به تبریز رشد فزاینده داشته مردم تبریز
كمابیش به این نتیجه رسیده اند.
یك نكته ی دیگر هم در
كندوان مشهود بود. بیشتر دخترهای جوان محلی بودند كه با گردشگر ها ارتباط برقرار می
كردند. خیلی زبر و زرنگ تر از همتایان مذكر خود هم محصولات گیاهی محلی را به
مسافران می فروختند. رگ خواب گردشگر ها را پیدا كرده بودند. خیلی خوب توضیح می دادند كه
هر گیاهی به چه درد می خورد. خیلی خوب اصول بازاریابی را به تجربه آموخته بودند.
راحت فارسی حرف می زدند راحت تركی حرف می زدند با هر كسی به زبان خودش. با لحن مورد
پسند خودش.
مردها این قدر زبر و زرنگ
نبودند!
این اتفاق در كل ایران
افتاده. كندوان مینیاتور كل ایران است. تحولات اجتماعی كه رخ داده و یك كمی فشار
فرهنگی از روی زنها برداشته شده یكهو استعداد های مدیریتی و... شان شكوفا شده.
رشداین فرهنگ زنانه تبعات
دیگری هم دارد.
سال 85 كه جریان آن
كاریكاتور اتفاق افتاد هنوز جامعه ی ما خیلی بیشتر از الان "مردصدایی" بود. در این 7 سال نسلی از خانم های جوان بالا آمده اند كه خود صاحبنظر هستند. سرباز پیاده ی
دعوای بین مردها نیستند. خودشان متفكر و استراتژیست می توانند باشد. خودشان صاحب
سبك هستند. به
شیوه ی خود هویت خود را تعریف می كنند و به دنیا می شناسانند.
این بالا آمدن خانم ها در
همه چیز نمود دارد. تا دو سه سال پیش مقوله هویت قومی و زبانی مقوله ای مردانه حساب
می شد. یك مقدار متضاد و متناقض است. از یك طرف همه جا می گویند "زبان مادری" اما
خانم ها از این كه از اهمیت زبان مادری بگویند و بنویسند واهمه داشتند. می ترسیدند
دعوا بشه برای همین سكوت می كردند. ترجیح می دادند فوری لهجه ای را تقلید كنند كه
جوك به همراه نداشته باشد.
دو سه سالی است كه اوضاع
فرهنگی تغییر كرده. مثل مسایل فرهنگی دیگر خانم ها در این عرصه نیز وارد می شوند.
به شیوه و سبك خود وارد می شوند. آن قدر اعتماد به نفس پیدا كرده اند كه از جوك و
تمسخر نهراسند و بر روی چیزی كه اطمینان دارند درست است و حق آنهاست پافشاری
كنند.
همین دفاع از زبان مادری
دیگه سیاق دیگری گرفته. در این سیاق تندی با كسی كه به دیگر زبان صحبت می كنه جایی
نداره. به جای آن سعی می كنند به شیوه ها ی جالب زیبایی ها و نقاط قوت زبان خودشان
را به دیگران عرضه كنند. این فرهنگ زنانه در هویت قومی و زبانی داره رشد می كنه.
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل