خانم مهندس و دكتر با هم كمی صحبت می كنند و خانم مهندس شرح ماجرا را بیان می كند. خانم دكتر می گوید:
-شما نباید از مادر این بچه به دل بگیرید. زن بیچاره خیلی تحت فشاره.
خانم دكتر هر ماه مقداری پول كنار می گذارد كه با آن به بیماران بی بضاعت كمك كند. دوستان و فامیل های نزدیك خانم دكتر هم نذورات خود را به او می دهند تا هر گونه كه صلاح می داند صرف كند. معمولا خانم دكتر از این گونه فعالیت های خود سخنی با غریبه ها نمی گوید. تنها نزدیك ترین افراد خانم دكتر هستند كه از این گونه فعالیت های او با خبرند. حتی برخی از همكاران خانم دكتر وقتی ambition كاری او را می بینند او را حریص و پول پرست می نامند. به او تشر می زنند كه چرا با این كه از خانواده متمولی است باز هم این گونه به خود زحمت كاركردن می دهد. در محل كار فعلی همه كاركنان از رئیس بخش گرفته تا آبدارچی خانم دكتر را دوست دارند. موفقیت او را موفقیت خود می دانند و با خوشی اش خوشحال می شوند و از دلخوری اش دلخور. در مسایل مختلف زندگی اعضای بخش یار و غمخوار همند.اما قبل از این كه خانم دكتر به این بیمارستان منتقل شود با همكار خود كه می بایست نامه ها ی اداری مربوط به بیمه را امضا كند مشكل داشت. همكار بخیل به او تشر می زد وبه كنایه می گفت:" ماشا الله به این همه حرص و جوش! این همه بابات برات گذاشته. این همه در مطب درآمد داری. بازهم نمی توانی از این چندرغازپول بگذری؟! اصلا من جای تو بودم كار نمی كردم توی خونه می نشستم و مثل "خانم ها" كیف می كردم." خانم دكتر عصبانی می شد می گفت:"آقای دكتر! به تشخیص من این عمل برای این بیمار لازم بوده. من هم این عمل را به خوبی انجام داده ام. هم من و هم بیمار راضی هستیم. این وظیفه شركت بیمه است كه "حق" مرا بپردازد. تمام مدارك آن هم درست است. شما چرا كاسه داغ تر از آش می شوید؟!
برای چه سنگ شركت بیمه را بر سینه می زنید؟! درضمن نحوه زندگی من به خودم مربوط است. من تناقضی بین كار كردن و "خانمی" نمی بینم." و به طعنه اضافه می كرد:" گمان می كردم حساب میزان دارایی و ارث و میراث افراد كار ماموران مالیات است نه جماعت اطبا!" هربار كه خانم دكتر مسافرت می رفت یا ماشین مدل بالاتری و یا ملكی جدید می خرید آتش توپخانه لیچاربافان هم شدید تر می شد. در آمد خانم دكتر چندان از دیگر همكارانش بیشتر نیست اما سبك زندگی او چنان است كه حسد حاسدان را تحریك می كند. خانم دكتر دایره ای از دوستان و خویشاوندان دارد كه به او راه سرمایه گذاری موفق را می آموزند و با او در مسافرت یا سرگرمی هایی از این دست همراهی می كنند. دوستان خانم دكتر هر گاه جنس عتیقه جالبی با قیمت مناسب به بازار آمد او را خبر می كنندو... . خواهر خانم دكتر آرشیتكت است و چند نفر از دوستان نزدیكش هم در كارهای هنری هستند. خانم دكتردر خرید لوازم و دكوراسیون خانه و مطب با آنها مشورت می كند. همچنین خانم دكتر از بیشتر نمایشگاه های آثار هنری در شهر خود بازدید می كند. هر وقت هم كه به تهران سفر می كند برنامه سفر را چنان می چیند كه از چند نمایشگاه هنری دیدن كند. در سفرهای دیگرهم بیشتر وقت او صرف بازدید از موزه ها و گالری ها می شود. خانه دوستان و خویشاوندان خانم دكتر خود از گالری های هنری دنیا چیزی كمتر ندارد! این گشت و گذارها و تماشا ها در سلیقه خانم دكتر تاثیر مستقیم گذاشته و آن را صیقل داده. خانم دكتر وقت زیادی برای زیبا سازی محیط اطرافش صرف می كند. سلیقه صیقل خورده او به او كمك می كند با بودجه كم محیطی فراهم كند كه جلوه فراوان داشته باشد.
این دسته ازهمكاران خانم دكتر چنین دایره ای از دوستان و خویشاوندان وهمراهان ندارند. سرگرمی هایشان هم از جنس دیگری است. گمان می كنند همه چیز تنها با پول فراهم می آید درنتیجه جلوه بیشتر زندگی خانم دكتر را حمل بر ثروت بیشتر او می كنند و حسد می ورزند و گره در كارش می افكنند. خانم دكتر در محیط كارش كمتر از خانم مهندس با همكارانش درگیر نشده. برای همین با او احساس همذات پنداری و نزدیكی می كند. به علاوه برای نرم تر كردن دل خانم مهندس این بار تصمیم می گیرد اشاره مختصری به كمكش به خانواده اوستا بكند. بنا براین اضافه می كند:" اوستا پول بیمارستان را هم نمی توانست بده. از طرف بیمارستان می خواستند جوابشان كنند اما من رفتم و صحبت كردم و راضی شان كردم فعلا بیمار را بستری كنند. اگر نتوانند پول را جور كنند مجبورم خودم یه كاریش بكنم."
خانم مهندس پاسخ می دهد:
- من از حرف های آن زن ناراحت نیستم. عصبی بودنش برایم قابل دركه. ناراحتی من بیشتر به خاطر خود این طفل معصومه. خانم دكتر! نمی شه كاری براش كرد؟
- چرا! عملی هست كه می توان امتحان كرد. البته شانس جواب دادن عمل زیاد نیست. اما ریسكی زیادی هم نداره. یا بیمار مداوا می شه یا همین طور باقی می مونه. اما متاسفانه این خانواده نمی توانند هزینه عمل را بپردازند.
- هزینه عمل چقدره؟
-فلان قدر...
-شما پدر احمد راضی كنید برگه اجازه را امضا كند. هزینه عمل را من تقبل می كنم.
خانم دكتر یكه می خورد وپس از چند لحظه لحنش عوض می شود و می گوید:
-اوه! عزیزم! تو مسئولیتی نداری! تقصیر تو نبوده دلیلی ندارد بخواهی چنین فداكاری كنی.
-می دونم! احساس عذاب وجدان نمی كنم. هنوز هم باور دارم كه كاری كه من كردم درست بود! اما نمی تونم دست رو دست بذارم و كاری نكنم. من اون دست كوچولو را قبل از این كه لای دستگاه بره هم دیده بودم. در عالم معصومانه كودكی كه آدم پدر و مادرش را حق كامل می دونه یك مشت كوچولو شده بود و با من كه از نظر او رفته بودم مامان و بابای او را اذیت كنم دشمنی می كرد. تا عمر دارم نمی تونم اون صحنه رو فراموش كنم.
-بسیار خوب! قبل از این كه تصمیم ات را به طور قطعی بگیری بیا بریم با رئیس بخش، آقای دكتر پرتوی، مشورت كنیم.من به ایشان خیلی ارادت دارم. هرگز از مشورت با او ضرر ندیده ام. ایشان عضو هیات علمی دانشگاه هم هستن. موقع دانشجویی استاد من بودن.
خانم دكتر ماجرا را برای دكتر پرتوی شرح می دهد. دكتر پرتوی به دقت گوش می كند و خطاب به خانم مهندس می گوید:-حس انساندوستی شما قابل تقدیره اما...
حوصله خانم مهندس سر می رود و حرف دكتر پرتوی را قطع می كند و می گوید:
-اما چی آقای دكتر؟! مطمئن باشید من از اون آدم هایی نیستم كه از روی احساسات تصمیم می گیرند و بعد هم پشیمان می شن و زیر تعهدشان می زنند. من فكرهایم را قبل از این كه اینجا بیایم كرده ام. برای جور كردن پول هم قبلا برنامه ریزی كرده ام. مطمئن باشید تا آخرش هم می ایستم !
-مطمئنم همان طور است كه می فرمایید! نگرانی من چیز دیگری است. همان طوری كه خانم دكتر شرح داده اند شانس موفقیت این عمل بالا نیست. متاسفانه خانواده این بیمار -به خصوص مادر او- شما را مقصر می دانند. این كمك شما ممكن است از نظر آنها به جای مهربانی تعبیر به احساس عذاب وجدان بشود. در این صورت این خانواده دست از سر شما بر نمی دارد . هر مشكلی در زندگی شان پیش بیاید از شما طلبكار خواهند شد. مشكلات این گونه افراد تمامی ندارد. منظورم افرادی هستند كه به جای انجام دادن كارها از طریق متعارف و اصولی به دنبال زرنگی ها و زیر آبی رفتن ها -از آن نوعی كه پدر احمد در مورد سفارش شما كرد- هستند. تا یكی از مشكلات آنها را رفع كنید یكی از اعضای این خانواده مشكلی جدید برای خودش و دیگران به وجود می آورد. اگر هم از كمك به آنها امتناع كنید ممكن است برایتان دردسربسازند. تاكید می كنم منظورم از" این گونه افراد" صاحبان حرفه و صنعت خاصی نیستند. منظورم میزان در آمد و سرمایه هم نیست. منظورم ذهنیت است. اتفاقا در بین ثروتمندان -به خصوص از نوع تازه به دوران رسیده اش كه این روزها زیاد شده اند- این گونه افراد زیادند. متاسفانه ما هر روز با" آقازاده" های شانزده هفده ساله ای سر و كار داریم كه ماشین آخرین سیستم بابا را برداشته اند و كار دست خودشان داده اند.
خانم دكتر می گوید: -فكر می كنم حق با دكتر پرتوی باشد. می ترسم مادر احمد او را با نفرت از شما بزرگ كند. وقتی این پسر پانزده شانزده ساله شد -یعنی آن سنی كه آدم فكر می كند همه چیز را می داند و می تواند دنیا را عوض كند- بیاید بلایی به سر شما یا خودش بیاورد.
-من در تصمیمم جدی هستم اما نحوه كمك را شما تعیین كنید. به نظر شما اگر من این كمك را ناشناسانه انجام دهم مشكل رفع می شود؟
-فكر خوبی است. به آنها می گوییم فرد خیری هزینه عمل را تقبل كرده. بهتر است شما دیگر با این خانواده تماس نگیرید. بهتر است آنها فكر كنند شما هنوز شكایت خود را پس نگرفته اید در این صورت كمتر احتمال دارد به سراغتان بیایند وموجب مزاحمتی شوند. می دانم آن چه كه می گویم به نظر شما ماكیاولیستی می آید اما ما در محیط كارمان آن قدر از این مسایل می بینیم كه مجبور می شویم این گونه فكر و عمل كنیم.
-ولی من می خوام ازحال احمد با خبر شم.
خانم دكتر می گوید:"من شما را در جریان می ذارم. می شه شماره تماس تون رو بدید؟"
خانم مهندس جواب می ده 0914......
اسمم آیداست. آیدا علیپور.
خانم دكتر می گوید:" اسم من نازنین است. شماره موبایل را یادداشت كنید:0914...... "
خانم مهندس رو به دكتر پرتوی می كند و می گوید:" آقای دكتر! واقعا ممنون از این كه وقت خودتونو در اختیارم گذاشتید. از راهنمایی هاتون متشكرم." سپس با لحن كودكانه و خجالت زده ای اضافه می كند:" در ضمن.... اوومممممم! از این كه پیش داوری كردم........اوووووووووممممم! عجله كردم و وسط حرفتون پریدم عذر می خوام."
دكتر پرتوی با تعجب ساختگی می گوید:" شما وسط حرف من پریدید!؟ من یادم نمی آد."
و لبخند مهربانی بر لب می راند.
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل