بابایی نرگس كوچولو-قسمت دوم

+0 به یه ن

تقی غرق در افكار خود از در دانشگاه خارج می شود. چند قدم جلوتر با سر وصدای بوق ماشینی متوجه می شود كه دوستانش او را صدا می زنند. سه نفر از همكلاسی هایش در ماشین نشسته اند و خوشحال و خندان از تمام شدن امتحانات تو سر وكله هم می زنند. یكی از دوستانش كه پشت فرمان نشسته داد می زند:" تقی خونه تون كجاست؟ برسونمت." تقی جواب می دهد: "خونه ما خیلی دوره. توی این ترافیك اگر بخواهید منو برسونید و برگردید شب می شه." دوست تقی داد می زنه "ما تا میرداماد می ریم می خواهی تو را تا ایستگاه مترو برسونیم؟" تقی آدم خجالتیه و معمولا دوست نداره به كسی زحمت بده اما بودن با همكلاسی هاشو دوست داره. متاسفانه به دلیل مشغله های زیاد و همچنین نداری فرصت نمی كنه با دوستانش جایی بره برای همین این فرصت ها را غنیمت می دونه. تقی همه همكلاسی هاشو از فقیر وغنی و مذهبی و غیرمذهبی و دختر و پسر دوست داره.همكلاسی های او هم تقی را دوست دارند. البته به عنوان یك همكلاسی نه بیشتر. چون هر كدام از همكلاسی ها در خانواده ای با فرهنگ وسطح مالی متفاوت بزرگ شده اند بعضی وقت هاحرف هایشان ناخواسته به دیگری بر می خورد. اما تقی ذهن خود را با این چیزها مشغول نمی كنه.به نظر او ارزش ذهن آدم بسیار بالا تر از آن است كه درگیر این گونه مسایل باشه. اگر تقی وقت گیر بیاره به جای فكر كردن به این چیزها دو تا مسئله فیزیك بیشتر حل می كنه.

تقی سوار ماشین می شه. پس از چند دقیقه شوخی ها ی متداول بین جوان ها بحث به دغدغه فكری تقی می كشه:پیدا كردن شغل. یكی می گه: "استاد هم دلش خوشه. می گه هر كی درس هاشو خوب بلد باشه حتما كار گیر می یاره. آخه تو این مملكت كی معیار كار گیر آوردن كار بلد بودن بوده كه مورد ما دومیش باشه!"

دیگری می گه" تازه درس هایی كه ما می خونیم حتی اگر خوب هم بلد باشیم به درد كار نمی خوره. دختر عموی من پارسال لیسانس فیزیك گرفت و وارد بازار كارشد. اتفاقا دانشجوی خیلی خوبی هم بود اما مجبور شد بره و چند كتاب هیدرودینامیك بخونه تا كارش را انجام بده. این همه جفنگیات به خوردمون می دهند اما آخرسر آن چیزی كه باید یاد بگیریم نمی گیریم."

 

 

تقی با اطمینان می گه"اگر دختر عموی تو شاگرد ضعیفی بود و درس های پایه اش را نمی دانست نمی توانست با آن سرعت هیدرودینامیك یاد بگیره. پس نمی توان گفت كه درس هایی كه ما پاس می كنیم جفنگ هستند."

دوستش جواب می ده:"خوب! آره!اما مقدار زیادی از چیزهایی كه یاد می گیریم به درد نمی خورن. حداكثر ارزش "علم برای علم" دارن. ارزش كاربردی ندارن."

تقی جواب می ده:" درست است كه ارزش كاربردی ندارن اما فكر آدم را باز می كنن."

دوست دیگر می گه:"سالانه فلان عدد آدم لیسانس فیزیك می گیرند. اما فرصت شغلی برای فیزیك پیشه طبق آمار رسمی تنها در سال بهمان مورد است. جناب آقای استاد كه می گویند كه اگر درس هایمان را خوب بخوانیم حتما كار پیدا می كنیم پیدا كنند پرتقال فروش را!!!"

دوست دیگر به تلخی می گه "تازه آن معدود فرصت شغلی هم نصیب عزیز دردانه ها و پارتی دارها می شه. آدم هایی مثل ما باید سرشان را بگذارن و بمیرن."

تقی می گوید: "یعنی می گید هیچ شانسی برای آدم هایی مثل ما نیست؟!"

دوستانشان می گن" برای ما نه! اما برای تو چرا؟!

تقی تعجب می كنه و با دلخوری می گه:" از من بی كس و كار تر خودمم". دوستانش می گویند:" منظورمان اون نبود. اولا كه تو درست از ما بهتر است در ثانی با پشتكاری و اراده ای كه تو داری حتما به همه چیز می رسی." دلخوری تقی برطرف می شه وبا خنده می گه:"پس یه بارگی بگین آن قدر سریش و كنه ام كه بالاخره از دستم خسته می شن و بهم كار می د ن."

دوست دیگر می گه:" مشكل ما در اینجا آموزش نیست. آموزشی كه ما اینجا تا حد لیسانس داریم همسطح ویا بالاتر از آموزش در كشورهای پیشرفته است. بیخود نیست كه حتی وقتی دانشجوهای متوسط ما به خارج می روند آنجا گل می كنند. مشكل در اینه كه دانشگاه و صنعت ما با هم ارتباط نزدیك ندارند. من شنیده ام كه در آلمان و آمریكا صاحبان صنایع سالی چند روز برای جذب نیروی انسانی به دانشگاه ها می رن. به این ترتیب دانشجوها می فهمن چه جور كار هایی در انتظار آنهاست و قبل از آن كه فارغ التحصیل شوند خود را آماده می كنند.دختر عموی تو اگر در آلمان بود قبل از فارغ التحصیلی می فهمید كه باید برود هیدرودینامیك بخونه."

این حرف به مذاق تقی بسیار خوش میاد. فكری به ذهنش می رسه و می گه:" حالا كه ازكارخانه ها كسی به دانشگاه ما نمیا د ما خودمان بریم و با كار و قابلیت هایی كه لازم دارن آشنا شیم و خودمونو آماده كنیم.

درست است كه لیسانسیه بی كار توی این مملكت فراوونه اما از طرف دیگر متخصصی كه حاضر باشه آستین بالا بزنه و كار تخصصی كنه كمتر از موارد مورد نیازه. هنوز كمبود نیروی متخصص كاردان وجود داره. من وشما می تونیم این خلا را پر كنیم."

تقی تصمیم خود را گرفته و می خواد تابستان خود را به این شكل بگذرونه

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]