در صفحه ویکی پدیای داریوش فروهر نوشته: «فروهر، ۲۶ دی ۱۳۵۷ و همزمان با خروج شاه از ایران، برای ملاقات با سید روحالله خمینی راهی پاریس شد و ۱۶ روز بعد همراه او به کشور بازگشت. او بلافاصله پس از انقلاب، در ۲۴ بهمن ۱۳۵۷ در کابینهٔ دولت موقت به ریاست مهدی بازرگان شرکت کرد و ابتدا وزیر کار[۱۳] و سپس وزیر سیار و نمایندهٔ دولت در امور کردستان شد.»
مگه داریوش فروهر چه تخصص و آگاهی خاصی در مورد کردستان داشت که بازرگان او را نماینده دولت در امور کردستان کرد؟ آیا زبان کردی می دانست؟ حتی اگر می دانست باز هم برای این سمت کافی نمی توانست باشد. لابد خیال کردند چون شاهنامه خوان هستند پس کافی است!!
دولت موقت از این کارها زیاد کرد. مثلا حمیدرضا جلایی پور را که آن موقع یک جوانک ۲۱ ساله فارس از جنوب تهران از یک خانواده بسته بود فرماندار نقده (شهر مرزی) کرد که در آن ترک شیعه و کرد سنی کنار هم زندگی می کردند. جلایی پور وقتی به آن سمت گمارده شد نه ترکی می دانست و نه کردی. حتی بعید می دانم از آن خانواده بسته و مادر کنترل گرش اجازه می یافت که در یک عروسی ترکی -کردی که در آن آیین هایی مثل رقص چوپی برگزار می شود شرکت کند. اگر شرکت می کرد با جادوی رقص چوپی در ایجاد اتحاد آشنا می شد و نمی شد آن چه نباید می شد. لابد خیال کرده همان ایدئولوژی «فاطمه فاطمه است» که از علی شریعتی مزینانی آموخته کافی است که به مرز غرب کشور برود و آنجا مشکلات را حل کند. نتیجه هم چنان که می دانید فاجعه بود.
جبهه ملی یک کم از اسلامگراها و چپگراها بهتر بود برای همین به چشم مان می کشیم. اما خدایی اش اگر بیشتر میدان می یافتند حسابی گند می زدند و امروز نام چندان نیکی نداشتند.
خوشم می آید که نسل جدید به آنهاهم دخیل نمی بندند. البته من کماکان به مصدق ارادت دارم. ولی خداییش احترام مصدق به جای خود ولی دکترین و عملکرد جبهه ملی هم چندان چنگی به دل نمی زند. باید فکر نویی در انداخت. فکری که ریشه در حال و رو به آینده دارد نه در گذشته.
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل