مهاجرت از فیزیک به فلسفه

+0 به یه ن

اگر می خواهید فیزیک را به مقصد فلسفه ترک کنید مختارید.  حدود ٢٠ سال هست که این نوع مهاجرت ها را رصد کرده ام. بسیاری از این نوع مهاجرت ها "ادابازی" بوده اند. کار فیزیک هم سخت هست و هم آینده شغلی آنچنانی ندارد. خیلی ها بعد از یک مدت از رشته فیزیک دلسرد می شوند و می خواهند با این رشته وداع کنند. زبر وزرنگ ها و باجربزه ها می روند سراغ مشاغل پردرآمدتر و کاربردی تر. خوش ذوق ها می روند سراغ هنر وادبیات و……
از همه وامانده تر ها ادعای فیلسوف شدن می کنند. برخی الگو ها هم جلوی چشمانشان دارند: با خود می گویند "اگر این الگو ها توانسته اند فیلسوف بشوند لابد من هم می توانم. کاری نداره. راست راست راه می روم. مقاله نمی نویسم. سمینار نمی دهم. سر سمینارها نمی آیم. اگر هم از من سئوال شد پس تو ٣٦٥ روز سال چه می کنی ؟! پاسخ می دهم من چون عمیقم مثل شما بسیط ها "تِپ تِپ" مقاله نمی نویسم.
همه را بسیط می خوانم تا حس خود عمیق پنداری ام تشدید شود.
اگر هم خیلی پاپیچ ام شدند 
بادی به غبغب می اندازم و می گویم تو بیشتر می فهمی یا برنده جایزه نوبل، هیگز؟! هیگز هم همه عمرش بیش از چند مقاله ننوشت اما نوبل گرفت! تعداد مقالات من به هیگز از تعداد مقالات تو به هیگز نزدیک تر هست پس من عمیق ترم!"

من به این افراد کاری ندارم. دورهمی خوشند و همه را بسیط می خوانند و حال می کنند. اما سخنم با فیزیک خوانده هایی است که به سمت فلسفه گرایش می یابند اما اهل ادابازی نیستند. بلکه واقعا دنبال فلسفه هستند. باز مشاهده من می گوید اون دست اول  این دسته دوم را له می کنند. کیش شخصیتی که راه انداخته اند، له کننده هست.


در کشور ما فیلسوف درست و درمان هم پیدا می شود. اگر از پژوهشکده فلسفه پژوهشگاه دانش های بنیادی خط بگیرید ضربه نخواهید خورد و له نخواهید شد. آدرسش را اینجا می ذارم:


-------------------------------------
آیا مقاله ننوشتن نشانه عمق و فهم ودرک بالاست؟!


احتمالا شما هم این نوع شبه-استدلال را از سیگاری ها شنیده اید: "کی گفته که سیگار برای بدن ضرر داره؟! چرچیل هم چاق بود هم اون همه سیگار می کشید. از همه هم سالم تر بود!"

اتفاقا در بحث های ترویج علم وبالا بردن سطح فهم عموم از علم این شبه-استدلال، مثال کلاسیک برای فهم ناقص از روش-مندی علم است. چرا؟!  کسی که چرچیل را شاهد بی ضرر بودن سیگار می آورد درک نمی کند که چندین عامل در سلامت دخیل هستند نه فقط یک عامل. نمی فهمند که دانشمندانی که به این نتیجه رسیده اند که سیگار برای بدن ضرر دارد بر اساس نمونه های آماری متنوع که عوامل گوناگون برای آنها مشترک هست بررسی کرده اند .  حاصل سالیان سال بررسی ها و تحلیل های آماری تحت شرایط گوناگون بوده است. بر اساس یک نفر چرچیل یا بابا بزرگ سیگاری اما معمر فلان کس که نتیجه گیری نکرده اند!

جالبه که فیزیکدانان مدعی عمیق بودن هم دقیقا با همین شبه-استدلال از یک مورد پیتر هیگز (یکی از برندگان جایزه نوبل که استثنائا تعداد مقالات کمی دارند) به این نتیجه می رسند که اگر فیزیکدان "عمیق" تا سه چهار سال هم مقاله ننویسد هیچ اشکالی ندارد وفقط "بسیط ها" به کم کاری او خرده خواهند گرفت.

مدعیان عمیق بودن، با این شبه-استدلال ها آشکار می سازند که اصلا با متدلوژی آشنایی اولیه هم ندارند. درست مثل مثال چرچیل!
در مقابل یک نفر هیگز، می توان ده ها فیزیکدان برجسته را مثال زد که همه ساله دست کم سه چهار مقاله می نویسند.

جریان و داستان هیگز یک مغلطه هست! بله! هیگز چند تا مقاله مهم نوشت اما بعدش چندان پیگیر ماجرا نشد. در مقابل صدها فیزیکدان روی ایده کار کردند و سال ها چندین مقاله روی همان ایده هیگز نوشتند که به اینجا رسیدیم و ذره هیگز هم کشف شد و پیتر هیگز  هم نوبل گرفت و من و شما هم امروز راجع به هیگز حرف می زنیم و از او مثال می زنیم. گمان می کنید اگر بقیه هم مثل هیگز به دو سه مقاله بسنده می کردند اون قدر علم پیشرفت می کرد که ذره هیگز کشف شود؟! نه خیر!  قطعا خیر!


------------------

چرا تعداد متوسط  مقالات منتشر شده توسط پژوهشگران رشته های مختلف، متفاوت هست؟

ما مقاله  می نویسیم که از همتایان خود  که روی مسایل مشابه کار می کنند بازخورد بگیریم. مثلا، من در ایران مقاله ای روی آرشیو می ذارم فردای آن روز یکی از ژاپن یا اروپا ای-میل می زند و نظری می دهد. ایده خودم را در پستوی خانه ام قایم کنم تا چه شود؟!! تا توهم به من دست دهد که کاری چنان عمیق دارم انجام می دهم که پایه فیزیک را تکان خواهد داد؟!!! این ادعا ها نشانه توهم هست! نشانه عمق یا حتی اعتماد به نفس نیست! نشانه نفهمیدن ودرک نکردن روند پیشرفت علم مدرن هست. نشانه آن هست که فکر طرف، آن قدر بچگانه و غیرواقعگرایانه مانده که گمان می کند که به طور مثال نیوتن یا گالیله یا اینشتن یا واینبرگ یا حتی خود جناب هیگز در خلا زندگی می کرده و یک شبه بلند شده و علم را متحول ساخته! مطمئنم اینها که کم کاری خود یا کم کاری های نورچشمی های خود را پشت کم-مقاله نوشتن هیگز قایم می کنند سخنرانی معروف پیتز هیگز را که بلافاصله بعد از اعلام کشف ذره هیگز ارائه داد (سخنرانی اش در دانشگاه Swansea) نشنیده اند.  همانجا هیگز با وسواس عجیب توضیح می دهد که در نگارش  مقالات معروفش از ایده های قبلا منتشر شده چه کسانی سود جسته. فرض کنید اون افراد ایده های خود را صندوقچه خانه نگه می داشتند و منتشر نمی کردند تا به فتوای حضرا ت عمیق ایرانی بسیط انگاشته نشوند. آیا هیگز در خلا و بدون آشنایی با ایده های قبلی می توانست مکانیزم معروف خود را شسته رفته بپردازد؟! خودش که می گفت به هیچ وجه نمی توانست.

در شاخه پژوهشی ما، سالی یکی دو آزمایش مهم نتایجی منتشر می کنند که بر اساس آن نتایج باید ایده ها را بازبینی کرد و مقالات جدید نوشت. اگر این کار را نکنی از قافله عقب می مانی. در نتیجه باید سه چهار مقاله در سال نوشت. کسی که می خواهد در پیشبرد علم سهیم باشد چنین می کند.

در رشته شیمی تعداد آزمایشگاه و تواتر برونداد نتایج آزمایشگاهی  از فیزیک هم بیشتر هست. در نتیجه شیمی دانان  باید تعداد بیشتری بنویسند.

در ریاضیات آهنگ تحولات کندتر هست. در نتیجه تعداد متوسط مقالات ریاضی دانان هم کمتر هست. البته همان طور که قبلا هم گفتم تعداد صفحات مقالات ریاضی معمولا سه چهار برابر مقالات ماست.
حتی در رشته ریاضی هم اگر کسی چند سال مقاله ننویسد باید توضیح دهد که چرا کم کار بوده؟! نمی تواند بادی به غبغب بیاندازد و ادعا کند که "چون من خیلی عمیقم دارم پایه های ریاضی را جا به جا می کنم  . بنابراین مقاله منتشر نمی کنم. "از کجا معلوم این فرد مدعی اشتباه نمی کند. ؟! یک ریاضیدان باید سالی حدود یک مقاله بنویسد تا همکارانش از گوشه کنار دنیا نظر دهند والا ممکن هست راه گم کند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]