آیا حق داریم به بچه بازیگوش مرفه بگیم که باید از بچه های کار خجالت بکشد؟!

+0 به یه ن

عجب فیلمی بود این فیلم "زالو"! ٢٠ دقیقه بیشتر نبود اما هر چه درباره اش صحبت می کنیم باز هم حرف برای گفتن زیاد هست. در فیلم، عباس کیارستمی وقتی پسرش را به خاطر درس نخواندن سرزنش می کنه یادآوری می کنه که بچه های کار و بچه های فقر امکانات او را ندارند و او باید از این بچه های کار شرمنده باشه.

یک نفر که خود را فعال حقوق کودک معرفی می کر د در نوشته اش این سخن کیارستمی را بسیار مسخره کرده بود و  به عنوان ژست پوچ روشنفکری کوبیده بود.
من نمی دانم از نظر روانشناسی کودک و نوجوان آیا درست هست که دایم به یک کودک مرفه یادآوری کنیم که با توجه به این که امکانات او بسی بیشتر از همتایان فقیرش هست باید بیشتر تلاش کند و…..؟!
جواب را نمی دانم. احتمالا 
مکتب های تربیتی مختلف جواب گوناگون خواهند داد. فکر نکنم موضوعی باشد که روی آن توافق و اجماعی میان صاحبنظران علوم تربیتی حاصل شده باشد. 

در سال های فیلمبرداری "زالو"  و سال هایی که ما مدرسه می رفتیم این موضوع بسیار شایع بود. در دبیرستان ما، فرزانگان تبریز، برخی معلم ها درس را شروع نمی کردند تا این که یک دور یاد آوری کنند که در روستاها و حاشیه شهر ، تیزهوش تر از ما فراوانند اما امکانات نداشته اند تا دیده شوند. (خیلی خوب بابا! اغراق کردم. هر جلسه نمی گفتند اما هر کدام از معلم ها به طور متوسط یک بار در طول دوران دبیرستان این را به رخمان کشیدند.)

شاید به همین علت باشد که من به سمت حمایت از بنیاد کودک کشیده شدم.
علی الاصول، زمینه کار خیر زیاد هست . مثلا می  توانستم به جای بنیاد کودک موسسه محک را انتخاب کنم. 
قطعا حمایت از کودکان سرطانی هم خیلی ارزشمند هست. اما چه شد که من به بنیاد کودک علاقه مند شدم؟! اولش در واقع یک کنجکاوی بود. خواستم ببینم اگر از کودکان بی بضاعت اما مستعد حمایت کنیم به کجا می رسند.


الان دیگه بعد ١٢ سال همراهی و همیاری با بنیادکودک آن کنجکاوی از بین رفته. نمی خواهم بگویم حرف معلم هایمان کاملا بی اساس بوده اما واقعیت پیچیده تر از تصویر ساده سازی شده ای هم بود که آنها در قالب سرکوفت  برای ما به تصویر می کشیدند.
الان دلیل آن که من باز به حمایت از بنیادکودک ادامه می دهم نکته دیگری است که در نوشته بعدی خدمت شما عارض خواهم شد.


برای آشنایی با بنیاد کودک به سایت زیر مراجعه فرمایید:
Http://www.childf.com
🍀@minjigh

کفالت مددجویان بنیاد کودک، راهی برای شناخت بهتر جامعه


بذارید  صادقانه یک چیزی به شما بگم. من و همکارانم و افراد همتیپ ما خیلی کم جامعه را می شناسیم. ابدا شناخت ما از جامعه و یا قابلیت های اجتماعی ما، قابل مقایسه با  یک بازاری ( اعم بر بازاری سنتی  یا بازاری مدرن که بیزنس نوین راه انداخته) نیست.

این ضعف ماست که متاسفانه اغلب به جای این که درصدد رفع آن بر آییم می خواهیم آن را انکار کنیم و بپوشانیم!
کفالت مددجویان بنیاد کودک به طور کپسولی بخشی از این ضعف ما را رفع می تواند بکند.
خیلی هامون صبح تا شب داد می زنیم و سر این موضوع به دیگران پرخاش می کنیم که "ای بابا! مردم گشنه اند. می فهمید ؟!  گشنه!" اما دو سه جمله که اضافه می کنیم هر فرد آگاهی در می یابد که آن که این فریاد را می زند در واقع خود نمی فهمد معنای فقر چیست. وقتی کفیل کودکی می شوید دست کم، دورادور برخی از مشکلات و دغدغه های آنها را "می فهمیم."


اون قدر استادان دانشگاه و جامعه از هم دورند که استادان حتی به پولی شدن تدریجی دانشگاه ها اعتراضی نکردند! من هم اگر از این درد آگاه شدم نه از طریق صحبت با همکاران بلکه از طریق مددجویان تحت کفالتم بود که فهمیدم چه بلاهایی سر جامعه دارد می آید. به همکاران هم دغدغه را بازگو کردم اما انگار با زبان چینی با آنها سخن می گفتم!!


برخی دانشگاه ها مثل دانشگاه شاهرود یا صنعتی سهند تبریز به نسبت ارتباط خوبی با جامعه دارند اما ارتباط دانشگاه صنعتی شریف -و به طریق اولی ارتباط پژوهشگاه ما-  با جامعه بی نهایت ضعیف است. تا من چنین چیزی می گویم استادان عزیز دانشگاه شریف عکس خود را در دیزی سرای (شاید هم کله پاچه پزی) طرشت پشت دانشگاه به همراه جناب آشپز با سیبیل از بناگوش دررفته، دستمال یزدی و کلاه شاپو به اشتراک می ذارند تا به رخ من بکشند که چه قدر مردمی هستند! 
اتفاقا همین که فکر می کنند مردمی بودن یعنی تیپ فیلمفارسی داشتن نشان می دهد چه قدر از جامعه دورند! اون تیپ در دهه چهل هم بیشتر در فیلمفارسی ها دیده می شود  تا فیلم های مستند آن دوران!!
این روزها اون تیپ هم بیشتر جنبه نمایشی و توریستی  دارد تا مردمی.

یک عده از استادان دانشگاه هم وقتی با این نقد رو به رو می شوند برای اثبات اجتماعی بودن خود اون قدر حرف می زنند و 
اون قدر باجا یا بیجا اظهار نظر می کنند که سر آدم می ره. غافل از این که سکوت و مکث به موقع و همچنین گوش شنوا داشتن، از یک ریز حرف زدن بیشتر نشانه اجتماعی بودن هست. 

الغرض! یکی از علت های اصلی که دانشگاه شریف در نجات دریاچه اورمیه این قدر ناکام عمل کرد و این قدر ناموفق بود عدم توانایی آن در ارتباط با جامعه بود! نه تنها قادر نبود با کشاورزان محل تعامل کند حتی نتوانست با سمن های محلی، استادان دانشگاه منطقه ، فعالان محیط زیست و …. تعامل کند. (این نوع تعامل ها لازمه نجات دریاچه بود.)



بنیاد کودک در استان های مختلف شعبه دارد. در برخی از استان ها (از جمله در استان آذربایجان شرقی، فارس، اصفهان) حتی بیش از یک شعبه دارد. از خارج ایران هم می توان کفیل شد. اگر استطاعت مالی لازم دارید (یعنی اگر بتوانید ماهی  حدود صد هزار تومان یا بیشتر برای این کار کنار بگذارید) برای این که جامعه خود را اندکی بهتر بشناسید پیشنهاد می کنم به جمع کفیلان بنیاد کودک بپیوندید.
برای اطلاعات بیشتر مراجعه کنید به

Http://www.childf.com
🍀@minjigh


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]