از تسبیح چینی تا دلمه پیچ وطنی

+0 به یه ن

مرتب در فضای مجازی تکرار می شه که "چه تولید داخلی ای؟! حتی سجاده و تسبیح ما هم از چین وارد می شه." از منظر گوینده این حرف تسبیح و سجاده،  کالای  کاملا هویتی -اسلامی هستند بنابراین آخرین کالایی هستند که تولید کننده چینی به فکر تولید آن می افته. بعد هم به این نتیجه می رسند که وقتی تسبیح و سجاده را چینی ها تولید می کنند دیگه تکلیف سایر اجناس که تا این اندازه هویتی-اسلامی نیستند معلوم هست. این طوری دل هر کسی که در دور وبر به فکر کارتولیدی می افتد خالی می کنند! من اگر جای آن تولید کننده چینی باشم اتفاقا  جزو اولین اجناسی که به فکر تولیدشان می افتم همین تسبیح و سجاده خواهند بود. به دو علت: 


١- تولیدشان ساده هست و تنها نیروی کار ارزان می خواهد که چین به وفور دارد. تا همین اواخر، کارگر چینی خیلی کم حقوق می گرفت و تولید این نوع کالاها برای چین به صرفه بود.

 ٢- جمعیت مسلمانان بالای یک میلیارد نفر هست. در نتیجه بازار مصرف سجاده بزرگ هست برای همین برای تولید کننده چینی صرف می کند که خط تولید سجاده بزند. در مورد تسبیح که بازار مصرف از آن هم بزرگتر هست. هم شیعه ها تسبیح می گردانند هم سنی ها، هم کاتولیک ها و هم هندوها! یعنی بازار مصرف دست کم دو میلیارد نفری! 
چی از این بهتر؟! برای چینی که فرق نمی کند با تسبیحش یک مادربزرگ یزدی صلوات بفرستد یا یک مادربزرگ در حومه بوینوس آیروس ثنای مریم مقدس بگوید. او فقط یک کالای ساده قابل فروش تولید کرده که سود آور هست.

 اینجا که هدف  ما، رقابت اقتصادی با غول های اقتصادی دنیا نیست! اگر این بحث را می کنیم بیشتر به این علت هست که یک راه پیدا کنیم تا زنان روستایی محل درآمد آلترناتیو داشته باشند که نیازی به بالا بردن سطح زیر کشت یا مهاجرت به حاشیه شهر نباشد یا حاشیه نشینان کلانشهرها، کارتولیدی مفید بیابند که فقر اندکی کاهش یابد.  در این سطح لازم نیست که خیلی نگران رقابت با چین باشیم ولو این که چین به همه دنیا ی اسلام تسبیح و سجاده صادر کند.

  من در زیر یحثی که در مورد استان آذربایجان شرقی با دوستانی داشتم  تکرار می کنم. همین حرف را در مورد اغلب استان های کشور هم می توان تکرار کرد.
 جمعیت استان آذربایجان شرقی، نزدیک به چهارمیلیون نفر هست. فرهنگ خاص خودشان را هم دارند که نیاز به برخی کالاهای خاص دارد. این بازار مصرف اون قدر بزرگ نیست که چین برای تصاحبش برنامه ریزی خاصی بکند! اصلا به چشم چین نمی آد! اما اون قدر بزرگ هست که برای ایجاد اشتغال برای زنان روستایی حاشیه دریاچه اورمیه یا زنان حاشیه نشین تبریز کافی باشد.
  این کالاهای خاص که به چشم چین نخواهد آمد اما در همین تبریز و مراغه و مرند و.... فروش خواهند رفت چه هستند؟! این را باید از کسانی بپرسیم که این بازار مصرف را خوب می شناسند. «فعالان اقتصادی» اصلا در حال وهوای این که این بازار مصرف در شهر محل سکونت خود را بشناسد نیستند. اون فعالان اقتصادی که هفته ای چهار تا طرح به دولت یا شهرداری  می دهند (با این امید که شاید کارشناس مربوطه آن قدر شوت و یا اهل بخیه باشد که طرح مزخرف ایشان را تصویب کند و پول هنگفت مفتی دستشان بیافتد)  به درد این که بداند در آشپزخانه فلان خانم خانه دار تبریز ی یا مراغه ای الان نیاز به چه کالایی است یا بهمان مادربزرگ چه اسباب بازی ای برای نوه اش می خرد نمی خوردند! به گفته خودشان، خودشان فقط جنس خارجی می خرند. کسی که در ذهنش این هست که خود باید حتما جنس خارجی بخرد لابد صاف می رود به فروشگاهی که تنها جنس خارجی می فروشد. او چه می داند که افراد معمولی جامعه که توان خرید جنس خارجی ندارند، امروز طالب کدام کالا هستند؟! 

 من فکر می کنم اگر هدف این باشد یک کالای ساده توسط زنان روستایی یا زنان ساکن محلات فقیر تبریز یا مراغه یا.... تولید شود و در همین استان هم به فروش برسد،  "فعال اقتصادی" مشاور مناسبی  نیست. مشاور و همفکر و همراه مناسب همان تیپ خانم هایی هستند که هویت خود را با مهربانی های کوچک به دور وبری ها تعریف می کنند. همان ها که در کیفشان شکلاتی می ذارند که اگر در اتوبوس بچه ای دیدند به او تعارف کنند. اگر دور وبر کسی عزادار هست دنبال آنند که خاطرنما بخرند و او را "قره دن چیخاردسینلار". این افراد معمولا خودشان هم دستی در کارهای دستی و... دارند. این افراد که دغدغه خوشحال کردن بقیه را از طریق هدیه دادن دارند هم سلیقه همشهری هایش را خوب می شناسند هم کالاها را. معمولا هم با یک بودجه کوچک این کارها را می کنند. اهل این که مارکدار بپوشند نیستند.در نتیجه می توانند بگویند چه کالای ساخت روستایی بین طبقه متوسط شهرمان مقبولیت خواهد داشت. به همین دلیل،  اینها می توانند بهترین مشاوره را برای این کار بدهند در واقع به طور سنتی هم برای زنان بی بضاعت دور وبر خود از همین روش ها اشتغال ایجاد کرده اند. مثلا به زن همسایه فقیر سفارش بافتنی می دهند و... فرهنگ این کار به طور سنتی توی خونشان هست! این ها چیزی نیستند که فعال اقتصادی ای که دغدغه اش آن هست که چند هکتار زمین مترمربعی بع قیمت  یک میلیون تومان بخرد، ده میلیون تومان بفروشد بتواند به شما بگوید! اصلا سیم پیچی مغز او طور دیگری است!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

فعال اقتصادی

+0 به یه ن

"فعال اقتصادی" اصطلاحی است که از زمان احمدی نژاد مد شد. من قبلش نشنیده بودم. قبل از آن اگر کسی بازاری بود می گفتند بازاری است. اگر کارخانه دار بود می گفتند کارخانه دار. یک عده هم دلالی می کردند و... می گفتند "شغل آزاد" داریم.
فعال اقتصادی اصطلاحی جدید هست.
شغل فعال اقتصادی چیه؟!
زمین به قیمت مفت می خرد دم یکی را می بیند تغییر کاربری می دهد ده برابر قیمت می فروشد.
کارهایی نظیر آن!
در دهه شصت و هفتاد به این کارها می گفتند شغل آزاد. خیلی هم سود داشت و دارد.
قبلا اونها که شغل آزاد داشتند خیلی مدعی کارفرهنگی و .... نبودند. الان یاد گرفته اند که حرف های قشنگ هم بزنند. از اعتبار کسان و گروه هایی که واقعا کار فرهنگی می کند برای نیات خودشان استفاده ویا سو استفاده می کنند.
این فعال اقتصادی به درد این که مشاوره ای بدهد که در راستای اهدافی نظیر حفظ محیط زیست یا ایجاد اشتغال برای زنان بی بضاعت سرپرست خانواده باشد نمی خورد. بیشتر دنبال آن هست که از اعتبار افراد فعال در این زمینه ها، برای خودش استفاده ای ببرد.
"فعال اقتصادی" می داند اگر بخواهد زمینی را به ناروا تغییر کاربری دهد و به قیمت کلان بفروشد با رشوه می تواند مجوز بگیرد اما می ترسد فعالان محیط زیست یا دوستداران میراث فرهنگی تجمع اعتراضی کنند.
فرق "فعال اقتصادی" با سلف خود یعنی صاحب "شغل آزاد" این هست که بلد هست حرف های خوشگل محیط زیستی یا میراث فرهنگی مورد پسند فعالان جامعه مدنی هم بزند.
اگر پای در راه فعالیت مدنی می گذاریم یا حتی اگر فقط سمپات و حامی فعالان عرصه محیط زیست و نظایر آن هستیم، مراقب باشیم که گول اینها را نخوریم و ابزار دستشان نشویم!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تخریب محیط زیست توسط معادن آذربایجان شرقی

+0 به یه ن



این فیلم درمورد اثرات محیط زیستی معادن فعال در آذربایجان شرقی است. خانمی که در آن صحبت می کند خانم مهناز اسلامی، از بنیانگذاران انجمن سبز اندیشان تبریز و یکی از بهترین مربیان آمادگی برای زلزله در ایران هست. اگر در مجتمعی در تبریز زندگی می کنید، از هیئت مدیره مجتمع خود بخواهید تا بعد از رفع شر کرونا، از ایشان جهت آموزش آمادگی برای زلزله دعوت به عمل آورند. این آموزش از جانب ایشان رایگان خواهد بود. چنین آموزشی می تواند جان ساکنان را در هنگام زلزله نجات دهد.
مستند هم خیلی جذاب هست. به خصوص آن قسمت که خانم اسلامی با نوجوان محلی یا به قول خودشان "علی بالام" درددل می کنند. خانم اسلامی کسی که انواع واقسام دوره های مربوط به فعالیت اجتماعی و محیط زیستی را دیده و سالها در این عرصه ها تجربه عملی آموخته. اگر دقت کنید تفاوت رفتار و عملکرد ایشان را با کسانی که آموزش ندیده و از روی تنها احساسات یا سانتی مانتالیزم پا در راه فعالیت (یا نمایش فعالیت) اجتماعی می گذارند می توانید مشاهده کنید. به افراد بیشتری نظیر ایشان نیازمندیم.
دقت کنید خانم اسلامی در همین گفت و گوی کوتاه "علی بالا" را محبت کش نمی کند و با دلسوزی های بی ثمر برایش اشک ما را در نمی آورد! بلکه در او حس مسئولیت می کارد که خود سرزمین اش را از تخریب محافظت کند!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

خاطره ای از پدرم

+0 به یه ن

امروز هم روز پدر است و هم پنجشنبه (شب جمعه). می خواهم به این مناسبت خاطره ای از پدرم (دکتر یعقوب فرزان) نقل کنم و نیز درودی فرستم به نام و یاد همه پدران آسمانی که تا در زمین بودند شایسته نام پدر رفتار کردند.
در اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد شمسی کامپیوتر های شخصی آرام آرام به خانه ها راه یافتند. من و پدرم هم از این که کامپیوتری تهیه کرده بودیم از شادی در پوست خود نمی گنجیدیم. من چندان علاقه ای به بازی های کامپیوتری نداشتم. بیشتر برایم جذاب بود که خودم با برنامه نویسی بازی کامپیوتری بسازم. زمان زیادی صرف برنامه نویسی های کامپیوتری با موضوع علمی می کردم. برای دانش آموز دبیرستانی تمرین فکری خوبی بود. پدرم کامپیوتر را برای فعالیت جدی تری می خواست. نرم افزار های کامپیوتری محاسبات سازه داشتند پیشرفت می کردند و محاسباتی را میسر می ساختند که پیش از آن بسیار صعب بود.

به یاد دارم روزی پدرم با هیجان من و مادرم را صدا کرد و انیمیشنی را نشانمان داد که نتیجه محاسبات کامپیوتری وی بود. در انیمیشن ساختمان بلند مرتبه ای بود که در زلزله سخت می لرزید. برای من هیجان پدر تعجب برانگیز بود. تا آن زمان گمان می کردم که ساختمانی محکم هست که در زلزله نلرزد. پدرم توضیح داد که در بناهای قدیمی تر معیار همان بود که تو می پنداری. ساختن ساختمانی که در زلزله نلرزد هزینه بسیارمی برد. با این روش ساختمان سنگین می شود امکان ساختن ساختمان های بلند مرتبه در سطحی که جوابگوی نیاز جمعیت روزافزون عصر مدرن باشد وجود ندارد.
توضیح داد که روش های محاسباتی جدید امکان طراحی ساختمان های سبک با هزینه کم اما مقاوم دربرابر زلزله را فراهم می کند. این ساختمان ها با طراحی و محاسبات مدرن در زلزله می لرزند اما فرو نمی ریزند.
از آن زمان تا کنون ساختمان های زیادی در شهر های ما با این روش ساخته شده اند. ازجمله برج های مجتمع آسمان در شاه گؤلی تبریز که اغلب بستگان نزدیک من در آن ساکنند.

در فقدان آموزش و اطلاع رسانی مناسب، ساکنان ساختمان های بلند به دلایل دیگری در زلزله -حتی در زلزله هایی با شدت کم که ساختمان های نه چندان مقاوم هم دوام می آورند- آسیب روحی و جسمی می بینند. برای کسی که اطلاع ندارد لرزش شدید در طبقات فوقانی به هنگام زلزله می تواند بسیار اضطراب آور باشد. خطر اضطراب به آن شدت برای سلامت کمتر از آوار نیست!
با این ملاحظه، با همفکری دوست عزیز و قدیمی ام از دبیرستان فرزانگان تبریز، خانم مهندس مریم خرمی آذر، (کارشناس ارشد مهندسی عمران از دانشگاه امیرکبیر) متنی تهیه نمودیم.
آقای مهندس عزیز رنجبری قوزوللو
(دارنده دانشنامه کارشناسی عمران از دانشکده عمران تبریز، دارنده دانشنامه کارشناسی ارشد ژئوتکنیک از دانشگاه علم و صنعت، هیئت علمی بازنشسته دانشکده عمران دانشگاه تبریز) این متن را تکمیل و ویرایش کارشناسی نمودند تا در اختیار شهروندان قرار گیرد. متن مزبور را در وبلاگ منتشر خواهم کرد. خواهشمندم در انتشار توصیه های متن در فضای مجازی و حقیقی ما را یاری دهید تا درهنگام وقوع زلزله آسیب های کمتری متوجه جان و سلامت هموطنان گردد.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

می لرزند اما فرو نمی ریزند

+0 به یه ن

اگر پای صحبت های طبقه متوسط بنشینید زیاد ازشون می شنوید که پشت سر مهندسان صفحه می گذارند: این آپارتمان را به ما به قیمت کلان و به اسم ضد زلزله و ساخته شده با آخرین اصول و فنون مهندسی فروختند اما در زلزله چند سال پیش خیلی بیشتر از خانه صد سال پیش بابابزرگمون لرزید و تابلو و.....هم افتاد زمین. بعدش به همدیگر توصیه می کنند که از ساختمان های فلان شرکت خانه نخرید یا بهمان مهندس را استخدام نکنید که برایتان خانه بسازد چرا که خانه های طراحی آنها در زلزله می لرزند. 


من اگر جای مهندسان عمران بودم یک ویدئو کوتاه آموزشی تهیه می کردم و در فضای مجازی پخش می کردم. در فیلم توضیح می دادم که سازه های جدید اتفاقا طوری طراحی می شوند که بلرزند اما نریزند. بعد هم توضیح می دادم که برای همین در دکوراسیون منزل به خصوص در واحدهای طبقات بالا باید دقت کرد که چیز سنگین شل بالای سر قرار نگیرد. به خصوص بالای تختخواب ها زلمزیمبو نباشد. مکان هایی در خانه برای پناه گرفتن به هنگام وقوع زلزله تعیین شود که در حوالی آن چیزی برای فروریختن (از سقف کاذب و شیشه شکسته و پنجره و تزئینات گچبری گرفته تا وسایل منزل)نباشد. چنین فیلم آموزشی ای برای اعتبار حرفه ای خودشان خوب است. والا مردم از سر ناآگاهی همه اعتبار حرفه ای مهندسان را با بدگویی ها برباد می دهند.

 در فیلم چند تا شبیه سازی وقوع زلزله و اثر آن بر بلند مرتبه و نیز فیلم چند آسمانخراش در ژاپن و کالیفرنیا در هنگام زلزله هم می ذاشتم تا بلکه مردم باورشان بشود که این ساختمان بناست که بلرزند اما فرو نریزند. این قبیل فیلم های آموزشی اگر در فضای مجازی پخش شود، هنگام مشاهده لرزش ساختمان ساکنان آن کمتر پانیک می کنند و کمتر از شدت اضطراب بلا سرخود می آورند. در نتیجه کمتر وقت نیروهای امدادی و پزشکان را می گیرند. پس، نیروهای امدادی و پزشکان فرصت می یابند که به مردم حاشیه شهر برسند که زیر آوار خانه های فرسوده ویران شده در اثر زلزله، مانده اند. 🍀@minjigh

 اگر در شهرهای بزرگ ایران، زلزله ای رخ دهد، خانه های مهندسی ساز محلات طبقه متوسط و اعیان نشین فرو نخواهند پاشید. (مگر این که در حریم گسل یعنی در فاصله کمتر ٣٥٠ متر از آن ساخته شده باشند) احتمالا یک مقدار نمای ساختمان خراب می شه، گچبری هاشون می ریزه ، دکورهای ویترین می ریزه و.....

 ولی خانه های محلات حاشیه ای بر سر ساکنانشان خراب می شود. با این حال همان خانواده هایی که خانه های مهندسی سازشان برپا مونده بیشتر وقت کادر درمانی را خواهند گرفت! فشار خون نصف مردم محلات اعیان نشین و طبفه متوسط خواهد افتاد و به اورژانس خواهند رفت که سرم ببندند. یک عده شان به علت سقوط گلدان و لوستر و... برسرشان جراحت خواهند داشت و کادر درمانی را مشغول خود خواهند ساخت. پول هم دارند هزینه اش را می پردازند. اونهایی که در محلات حاشیه ای از زیر آوار در می آیند بی دکتر خواهند ماند و قربانی خواهند شد. 🍀@minjigh 


 در هنگام زلزله بم، مسعود بهنود یک مقاله به زعم خود شاعرانه نوشته بود که ارگ بم که از خشت این سرزمین هست می ایستد اما ارگ جدید ( همان شهرک که زمان رفسنجانی ساخته شده بود) فرو می ریزد. واقعیت جز این بود. بنای خشتی ارگ بم فرو ریخت اما بناهای مهندسی ساز ارگ جدید ایستادند! 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ما هم مردمانیم

+0 به یه ن

ما روزی دو ساعت در تپه های اطراف شهر قدم می زنیم. تعداد سگ ها به طرز باورنکردنی بالاست. هر دسته از آن ها قلمروی دارند و هر کدام از سگ ها وارد قلمرو سگان دیگر شود مورد حمله سگ های دیگر قرار می گیرد.


بسیار زیاد زاد و ولدمی کنند مردم می آیند به این سگ ها غذا می دهند. فعلا همه شان پروارند.
پس فردا که برف جاده های خاکی را پوشاند این افراد که می آیند به سگ ها غذا می دهند دیگر نخواهند آمد. 
الان همه شان با ماشین می آیند و غذا می دهند. وقتی جاده ها یخ زدند اون ماشین ها توان آمدن نخواهند داشت. این کسان هم من می بینم حال پیاده در برف رفتن و به حیوان غذا دادن ندارند.

بعد فکر می کنید چه اتفاقی برای این سگ ها می افتد؟ اکثر شان با زجر زیاد از گرسنگی و سرما می میرند.

در پارک های حیات وحش دنیا قدغن هست که به حیوانات غذا دهیم. 
هر کسی که غذا دهد نه تنها مهربان ومامانی شناخته نمی شود، بلکه جریمه می گردد. 
این برای آن هست که می دانند حیواناتی که از دست آدم غذا می گیرند از عادت گشتن به دنبال غذا می افتند. مهارت های لازم برای به دست آوردن غذا را از دست می دهند. 
زمان زمستان که بازدیدکننده ها دیگر نمی آیند تلف می شوند.
این سگ های اطراف شهرها که از دست آدم ها غذا گرفته اند نه مهارت غذا یافتن را به دست آورده اند و نه تعدادشان با ظرفیت غذایی تپه های اطراف شهر متناسب هست. 

اگر این همه سگ بخواهند غذای خودشان را خود بیابند نسل حیوانات طبیعی این اکوسیستم ها را بر خواهند انداخت!

🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آتش زیر خاکستر

+0 به یه ن

من و همسرم هر روز می رویم دو ساعت در تپه های اطراف سوهانک (شمال شرق تهران) براى پیاده روى. سه روز پیش دیدیم چند جوان داخل یک کنده کنار نهرآتش روشن کردند. همسرم گفت که موقع رفتن آتش را خاموش کنید. گفتند: حتما!


  بر گشتنی دیدیم آتش را به زعم خودشان خاموش کرده اند. رویش هم آب ریخته اند. دودی هم در ظاهر بر نمی خاست. روز بعدش اومدیم دیدیم، بقیه کنده سوخته، بخشی ازبرگ های درخت بغلی (درخت زنده) هم سوخته آتش زیر خاکستر مانده بود. ما و اونها متوجه نشده بودیم. اگر در جنگل این اتفاق می افتاد قطعا آتش سوزی وحشتناک و پرهزینه ای راه می افتاد.

 اون سه تا جوان هم هیچ قصد بدی نداشتند که آتش سوزی راه بیاندازند. مسئله آموزش هست، ما در این مملکت در چه موضوعی آموزش درست و حسابی داشته ایم که در این مورد داشته باشیم؟!

 برخی متاسفانه آتش سوزی جنگل ها را هم می خواهند به مسایل و درگیری های قومی نسبت دهند. تلویحا می خواهند تقصیر آتش سوزی ها را به گردن اقوام دیگر بیاندازند. البته این درست هست که بومی ها زبان جنگل را بهتر می شناسند و با پدیده هایی نظیر آتش زیر خاکستر آشناترند و در نتیجه به طور سنتی و آبا اجدادی می دانند که چه کنند تا آتش سوزی صورت نگیرد. این هم درست هست که بیشترآتش سوزی ها در جنگل توسط غیربومیان صورت می گیرد، اما مسئله را قومیتی نباید دید. مشکل از نبود آموزش هست.

 مسئله  دیگر هم فقر اقتصادی است که افراد را از مکان های دور (از استان های دیگر) در پی استخراج گنج های جنگل (گیاهان خودرو ی قیمتی و....) به جنگل ها می کشاند و باعث تخریب جنگل ها می شود. برای این مسئله هم باید فکر اساسی کرد. نه آن که از قوم استان همسایه در ذهن دشمن ساخت. 

 می دانم علت این تصورات چیست! برخی کانال های افراد شرور هستند که می گویند بروید جنگل های استان های همسایه را آتش بزنید!!! اینها کانال ها را می شه گزارش داد که ببندند. فوری می بندند چون دارند جرم نفرت پراکنی قومی را مرتکب می شوند. مرض و غرض دو سه نفر را که نمی شود به همه یک قوم نسبت داد! مریض و مغرض در هر قومی یافت می شه! 

 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آتش زیر خاکستر

+0 به یه ن

من و همسرم هر روز می رویم دو ساعت در تپه های اطراف سوهانک (شمال شرق تهران) براى پیاده روى. سه روز پیش دیدیم چند جوان داخل یک کنده کنار نهرآتش روشن کردند. همسرم گفت که موقع رفتن آتش را خاموش کنید. گفتند: حتما!


  بر گشتنی دیدیم آتش را به زعم خودشان خاموش کرده اند. رویش هم آب ریخته اند. دودی هم در ظاهر بر نمی خاست. روز بعدش اومدیم دیدیم، بقیه کنده سوخته، بخشی ازبرگ های درخت بغلی (درخت زنده) هم سوخته آتش زیر خاکستر مانده بود. ما و اونها متوجه نشده بودیم. اگر در جنگل این اتفاق می افتاد قطعا آتش سوزی وحشتناک و پرهزینه ای راه می افتاد.

 اون سه تا جوان هم هیچ قصد بدی نداشتند که آتش سوزی راه بیاندازند. مسئله آموزش هست، ما در این مملکت در چه موضوعی آموزش درست و حسابی داشته ایم که در این مورد داشته باشیم؟!

 برخی متاسفانه آتش سوزی جنگل ها را هم می خواهند به مسایل و درگیری های قومی نسبت دهند. تلویحا می خواهند تقصیر آتش سوزی ها را به گردن اقوام دیگر بیاندازند. البته این درست هست که بومی ها زبان جنگل را بهتر می شناسند و با پدیده هایی نظیر آتش زیر خاکستر آشناترند و در نتیجه به طور سنتی و آبا اجدادی می دانند که چه کنند تا آتش سوزی صورت نگیرد. این هم درست هست که بیشترآتش سوزی ها در جنگل توسط غیربومیان صورت می گیرد، اما مسئله را قومیتی نباید دید. مشکل از نبود آموزش هست.

 مسئله  دیگر هم فقر اقتصادی است که افراد را از مکان های دور (از استان های دیگر) در پی استخراج گنج های جنگل (گیاهان خودرو ی قیمتی و....) به جنگل ها می کشاند و باعث تخریب جنگل ها می شود. برای این مسئله هم باید فکر اساسی کرد. نه آن که از قوم استان همسایه در ذهن دشمن ساخت. 

 می دانم علت این تصورات چیست! برخی کانال های افراد شرور هستند که می گویند بروید جنگل های استان های همسایه را آتش بزنید!!! اینها کانال ها را می شه گزارش داد که ببندند. فوری می بندند چون دارند جرم نفرت پراکنی قومی را مرتکب می شوند. مرض و غرض دو سه نفر را که نمی شود به همه یک قوم نسبت داد! مریض و مغرض در هر قومی یافت می شه! 

 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

جان معدنچیان و سلامت خانواده هایشان در خطر هست!

+0 به یه ن

در خرداد ماه سال ١٣٩٥، خبر دردناک تازیانه خوردن ١٧ نفر از کارگران معدن آق دره در نزدیکی تکاب واقع در آذربایجان غربی منتشر شد و با خشم و انزجار عمومی مواجه شد. فاجعه ای دردناک تر  به طور پیوسته در معادن سراسر کشور به وقوع می پیوندد که مورد توجه واقع نمی شوند. گزارش ها از روستاهای اطراف همین معدن آق دره حاکی از آن هست که بیماری های پوستی و ریوی و نیز ناراحتی های دندان و لثه در منطقه به علت فعالیت های معدن شیوع یافته است. همچنین دام های منطقه تلف شده اند. هر چند نتیجه مطالعات لازم بر روی آب و هوا و خاک منطقه منتشر نشده است، اما به نظر می رسد آلودگی با جیوه و سیانور و نیز انفجارهای معدن عامل این فجایع باشند.  


هر چند چنین تبلیغ می شود که استخراج معادن برای اشتغالزایی در منطقه لازم هست اما واقعیت این هست که فعالیت های معدن مشاغل سنتی منطقه نظیر کشاورزی، دامداری، ماهیگیری و ..... را از بین می برد و عملا بر بیکاری مردم منطقه می افزاید. در نتیجه ، مردم منطقه -که با کشاورزی و دامداری استقلال مالی و شغلی مناسب و کم خطر داشتند- مجبور می شوند تحت هر شرایطی به کار سخت و خطرناک معدن تن دهند. گاهی نیز مانند مورد کارگران آق دره کارفرما ها از انحصار خود در ایجاد شغل در منطقه سو استفاده می کننده و فجایع اجتماعی نظیر واقعه تلخ خرداد ماه سال ١٣٩٥ در آق دره رخ می دهد.
 به جای این فعالیت خانمانسوز ، برای ایجاد اشتغال در منطقه تکاب می توانستند برگردشگری و بازدید از مجموعه تخت سلیمان سرمایه گذاری نمایند.

 متاسفانه این فاجعه مختص معدن آق دره نیست. در دیگر استان های مختلف کشور از جمله آذربایجان شرقی، سمنان، گلستان، خراسان و..... همین روندغیر اصولی استخراج از معادن پی گیری می شود. معادن منطقه ارسباران (قره داغ) در آذربایجان شرقی علاوه بر آلوده ساختن منطقه با جیوه و سیانور و انفجار، اقدام به جنگل زدایی نیز هم کرده اند که تبعات منفی آن بر آلودگی هوا و فرسایش خاک و در نتیجه کشاورزی و معیشت و اشتغال مردم منطقه بر کسی پوشیده نیست. 

 به علاوه، نکات ایمنی در معادن توسط کارفرماها چندان مورد توجه قرار نمی گیرند. در سال ٩٦ ، متاسفانه٤٣ معدنچی در معدن یورت گلستان جان باختند. در واقع چنین فجایعی در ابعاد کوچکتر همه ساله در معادن مختلف کشور رخ می دهد و جان معدنچیان رامی گیرد.

 علی الاصول معادن -و نیز کارخانه ها و آزمایشگاه ها- باید واحدی برای ارزیابی ایمنی، سلامت و محیط زیست داشته باشند که جلوی فعالیت های مخرب را بگیرد. این واحد باید مستقل از کارفرما باش والا کارآیی نخواهند داشت.  🍀@minjigh 

لطفا این متن را تا می توانید بازنشر دهید. هر چه قدر عموم مردم نسبت به این مسئله حساستر و آگاه تر باشند احتمال پیروزی فعالان کارگری و فعالان محیط زیست در راه میارزه برای بهبود وضعیت بیشتر می شود.

پی نوشت: 

https://www.instagram.com/p/CEgPpQnJAq6/?igshid=q5ftvox8ett0

وضعیت وحشتناک مواد شیمیایی حاصل از فعالیتهای معدن سونگون که وارد رود آراز (ارس) میشود ! 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

معدن آق دره و فجایع محیط زیستی

+0 به یه ن

اگر به خاطر داشته باشید،  در خرداد ماه ۱۳۹۵ خبر شلاق خوردن ۱۷ کارگر اخراجی معدن آق دره در نزدیکی تکاب واقع در آذربایجان غربی ملتی را شوکه کرد. 


توجه شما را می خواهم به بخشی از گزارش جلب کنم که از منظر من حتی از شلاق خوردن کارگران هم هولناک تر هست اما متاسفانه به اندازه کافی توجه افکار عمومی را جلب نکرده است. متاسفانه این قبیل آسیب ها که در زیر می خوانید مختص معدن آق دره هم نیست. در بسیاری از استان های کشور دارند به شیوه غیر اصولی از معادن بهره برداری می کنند و فجایعی نظیر آن چه که در زیر می خوانید رقم می زنند (یا به زودی خواهند زد). طرفداران محیط زیست  ایران به خاطر چنین چیزهایی هست که فریاد بر می زنند اما کو گوش شنوا؟!

« در گفت‌وگو با اهالی روستا از فجایع دیگری باخبر می‌شوید که سال‌هاست روی آن سرپوش گذاشته شده. احداث و راه‌اندازی معادن طلا در این منطقه از آذربایجان‌غربی نه‌تنها نتوانست زمینه‌های اشتغالزایی تعداد کثیری از اهالی بومی منطقه را فراهم کند بلکه وضعیتی را ایجاد کرد که نشان می‌دهد، فجایع محیط‌زیستی و حتی انسانی تازه‌ای در انتظار این منطقه دورافتاده است.

مشاهدات میدانی از کودکانِ مبتلا به بیماری‌های پوستی مزمن، نشان داد در این منطقه یک فاجعه انسانی ناشی از مواد پخش‌شده از معدن طلا در حال رخ‌دادن است. مردم و اهالی ده می‌گویند، علاوه بر بیماری‌های پوستی در سال‌های گذشته، تعداد افرادی که به‌دلیل سرطان‌های ریه و حنجره در روستا از بین رفته‌اند در سنین مختلف رشد داشته است. آنها گمان می‌کنند، تشعشعات ناشی از استنشاق گازهای معدن طلا عامل شیوع بیماری‌های پوستی و همچنین انواع سرطان‌ها در منطقه شده است. «چرا تا چند سال پیش، این‌قدر سرطان و بیماری پوستی زیاد نبود. آب‌وهوای خوبی داشتیم؛ این چندسال که انفجارا زیاد شد، هم خاکمون آلوده شد و هم زمینامون.»

اینها را یکی از اهالی آق‌دره علیا می‌گوید که کارگر معدن هم نیست. همسرش قالیبافی می‌کند و خودش برای دامداری به روستاهای اطراف می‌رود. پسر ۱۰،۹ ساله‌اش را همراه خودش آورده تا بیماری پوستی بدنش را نشانمان دهد. «الان چند وقته که اینجوریه. چندین‌بار بردیمش تکاب، پیش دکتر. تا میفهمه از کجا اومدیم، دیگه چیزی بهمون نمیگه. یه مشت قرص و پماد میده، میگه برین خودش خوب میشه. یه‌مدت خوبه، دوباره برمیگرده.» روی پاهای پسرک، عارضه پوستی با نقطه‌های ریز به‌رنگ صورتی کمرنگ قابل‌مشاهده است؛ چیزی شبیه به یک حساسیت پوستی. از خودش که می‌پرسیم به کردی به پدرش می‌گوید «بدنم میخاره.» پدرش می‌گوید، اغلب مواقع بچه‌های ده برای بازی در کوچه‌های روستا روی خاک‌ها باهم بازی می‌کنند. تمام گردوخاک حاصل از انفجارها به گفته او روی خانه‌های اهالی ده می‌نشیند و در نتیجه اغلب مردمی که این گردوخاک را استنشاق می‌کنند، می‌توانند در معرض انواع آلودگی‌های پوستی قرار بگیرند. می‌گوید، اغلب انفجارهای معدن، درست بغل گوششان و در پیت‌های چسبیده به روستا رخ می‌دهد. «چند وقت پیش، بچه‌ها گفتن برای اینکه رد گم کنن و صدای انفجار رو کم کنن، روی خاک، کیسه‌های پر از آب گذاشتن تا صدا پخش نشه و بهشون ‌گیر ندن. اینجوری منابع طبیعی رو هم گول میزنن… .»

بیماری‌های عصبی و مشکلات ناشناخته ناشی از مواد آلاینده که به‌دلیل نزدیک‌بودن مراکز بهره‌برداری معادن طلا به مناطق مسکونی روستایی بوده، یکی از مواردی است که در این منطقه شایع شده. به گفته اهالی، علاوه بر روستاهای آق‌دره، روستای شیرمرد، نزدیکی معدن طلای زره‌شوران، اولین معدن استحصال طلای کشور که نزدیکی معدن طلای آق‌دره قرار دارد نیز از آلودگی‌های زیست‌محیطی‌ای که منجر به فجایع انسانی شده، در امان نیست.

یکی دیگر از افرادی که مبتلا به نوع عجیبی از بیماری پوستی شده، یکی از همین کارگران اخراجی معدن آق‌دره است. روی زانویش، یک عارضه پوستی به‌جا مانده که مربوط به سال‌های گذشته است و هربار که خوب می‌شود، پس از مدتی دوباره بازمی‌گردد. «چندبار رفتم دکتر، میپرسن کارت چیه! وقتی میگم معدن طلا کار می‌کردم، هیچ اطلاعات دیگه‌ای بهم نمیدن فقط داروهامو میدن و میگن برو. چون میدونن ما از کجا میایم. فقط گاهی میشنویم که میگن، پخش‌شدن سیانور و جیوه، عامل این‌جور بیماری‌هاست.»

در همین بین، یکی دیگر از کارگران روی سینه‌اش، یک دایره می‌کشد و می‌گوید: «پارسال به همین اندازه روی سینه‌ام قرمز و پوستم دچار حساسیت شد. رفتم دکتر، دارو داد و کم‌کم بهتر شدم اما بعضی‌ها رو دیدم که مدت‌ها با این مشکل درگیرن و هربار حساسیتشون برمیگرده.»

تقریبا همگی بر این باورند که علت اصلی این مشکلات پوستی و سرطان‌های خاص، پخش‌شدن سیانور ناشی از سیانیوراسیون برای جداسازی طلاهاست. اهالی آق‌دره می‌گویند در اثر انفجارهای گاه و بیگاه معدن، این خاک آلوده در همه‌جای روستا و به‌ویژه پیت‌های هفت تا ۹، که نزدیک روستاست، پخش می‌شود و باعث ازبین‌رفتن دام‌ها و ایجاد بیماری برای انسان‌ها می‌شود.

یکی از اهالی روستا می‌گوید، آلودگی‌هایی که معدن در سال‌های گذشته ایجاد کرد، منحصر به بیماری‌های پوستی و شیوع برخی سرطان‌های خاص نمی‌شود بلکه در آب آشامیدنی منطقه هم مشکلاتی ایجاد کرده است. دندان‌هایش را نشانمان می‌دهد و می‌گوید: «معلوم نیست توی این آب، چی هست. هرکدوم از اهالی رو ببینین، دندوناش مشکل داره.» نکته‌ای که او به آن اشاره می‌کند، در مصاحبه با چند نفر از اهالی روستا به‌وضوح قابل‌مشاهده بود. دندان‌ها و لثه‌های بیمار ناشی از مصرف آب آلوده به مواد ناشناخته‌ای مثل جیوه در منطقه آق‌دره است.

این درحالی است که به گفته اهالی، از شبکه بهداشت تکاب، بارها برای آزمایش آب منطقه مراجعه کرده‌اند اما اهالی روستا می‌گویند هیچ نتیجه‌ای از آزمایش‌های انجام‌شده درباره وضعیت آب روستا به آنها ارائه نشده است. اهالی روستا از مشکلات ناشی از بالا آمدن گاز معدن و مرگ‌و‌میر بالای دام‌ها در اثر انفجارها می‌گویند. «هم زمین‌ها آسیب دید و هم دام‌هایمان از بین رفتن. گوسفند داشتیم؛ می‌رفتن برای چرا سمت معدن اما به اون محدوده که نزدیک میشدن، یه چرخی دور خودشون می‌زدن و بعد می‌افتادن و میمردن. بعضی گوسفندها هم که اونور چرا میکردن، بره‌های مرده به‌دنیا میاوردن.»

اهالی آق‌دره علیا می‌گویند، در یک سال گذشته حدود هزار رأس گوسفند در اثر همین آلودگی‌ها از بین رفته‌اند. آلودگی‌هایی زیست‌محیطی که نشان می‌دهد نه‌تنها کارگران شلاق‌خورده آق‌دره که طبیعت بکر و زیبای آن در معرض فراموشی است .


آنچه در آق‌دره و روستاهایی شبیه به آن می‌گذرد، فراتر از فاجعه است. شیوه فعالیت معادن روباز طلا (آق‌دره و زره‌شوران) در این منطقه، فجایع محیط زیستی‌ای به بار آورده که به صورت خاموش از بین انسان‌ها هم قربانی می‌گیرد. در صحبت‌هایی که با اهالی آق‌دره داشتیم، متوجه شدیم آنچه در اطراف معدن طلای آق‌دره اتفاق می‌افتد، فقط محدود به برخورد غیرمعمول با کارگران فصلی‌ای که نسبت به قراردادهای یکطرفه معترض هستند، نمی‌شود بلکه فجایع زیست‌محیطی‌ای که در این منطقه زرخیز به‌دلیل رعایت‌نکردن استانداردهای استحصال مواد صورت می‌گیرد، باعث شده جان انسان‌های زیادی به خطر بیفتد. با روستاییان که هم‌صحبت می‌شوید، پرده از فجایع زیست‌محیطی‌ای برداشته می‌شود که دامن بسیاری از مردم ساکن این مناطق را هم گرفته است. خانه‌های این روستاییان در مجاورت بخش‌های اصلی معدن است که با هر انفجار، مقادیر زیادی خاک و مواد آلاینده را وارد هوای سالم روستا می‌کند. وجود دو معدن طلای آق‌دره و زره‌شوران در تکاب و شیوه استحصال طلا در فاصله بسیار نزدیکی به مناطق روستایی باعث شده تا بیماری‌های پوستی و ریوی ناشی از استنشاق مواد آلاینده، همچون سیانور و جیوه در بین ساکنان این مناطق شیوع بیشتری داشته باشد. سال ۱۳۸۳ بود که خبرهایی مبنی‌بر نشت مقادیر قابل‌توجهی از مواد سمی، به‌ویژه سیانور از کارخانه طلای آق‌دره که در مجاورت معدن آق‌دره تکاب واقع شده، منتشر شد که نشان می‌داد این ماده سمی به منابع آب‌های جاری و رودخانه ساروق تکاب وارد شده و موجب تلف‌شدن هزاران قطعه از جانداران موجود در این رودخانه شده است. میزان این آلودگی به حدی بود که موجبات نگرانی ساکنان منطقه را فراهم کرد. گزارش‌های رسمی نشان می‌دهند، در اثر نشتی سیانور در آب رودخانه ساروق تکاب، فعالیت کارخانه استحصال طلای آق‌دره تکاب به مدت چهار ماه در همان زمان متوقف شد. نشت شدید سیانور از سد باطله کارخانه‌های استحصال طلای دو معدن زره‌شوران و آق‌دره صورت می‌گیرد و نفوذ آن در رودخانه‌ها و چشمه‌های آب زیرزمینی باعث شده حتی آب آشامیدنی مناسب در دسترس اهالی منطقه قرار نگیرد. به‌همین‌دلیل، بسیاری از اهالی آق‌دره با مشکلات دندانی و بیماری‌های لثه درگیر هستند. همه این گزارش‌ها نشان می‌دهند، علاوه بر سهم ناچیز نیروی کار بومی در معدن طلای آق‌دره، نه آب سالمی برای آشامیدن مانده و نه زمینی برای زیست انسان.»


آلودگی‌ها

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل