مسایل پیش پا افتاده ای که طبقه متوسط را اسیر خود کرده- قسمت اول

+0 به یه ن

در چند نوشته اخیرم در این ادعای جامعه شناسان و تحلیلگران دوم خردادی که طبقه متوسط امروز ایران موتور متحرکه برای مطالبات حقوق بشری است تشکیک کردم. حرفم سر این بود که آن چه که من دور وبر خود می بینم آن هست که  درصد بزرگی از طبقه متوسط چنان درگیر اختلافات خرد سر مسایل مادی (حتی پیش پا افتاده تر از مسایل مادی) با اطرافیان خود هست که مجالی نمی یابد که خود را درگیر مسایلی والاتر نظیر حقوق بشر کند.

در این سری نوشته ها برخی مسایل را که طبقه متوسط را به شدت درگیر خود می نماید می شکافم. این را هم عرض کنم که من  به برشی از طبقه متوسط  خواهم پرداخت  که با آنها حشر و نشر دارم و از نزدیک می شناسم و درک می کنم. علاوه بر این مسایل که من به آنها خواهم پرداخت طبقه متوسط امروز ایران درگیر مسایل بغرنج تر اخلاقی و اجتماعی هم هست. نظیر اعتیاد به مواد مخدر، خیانت، کودک آزاری، زن آزاری وووووووووو
خوشبختانه دور و بر من این مسایل نبوده اند ودرنتیجه من این مسایل را آن قدر نمی شناسم که درباره اش سخنی بگویم.
اون برش  از طبقه متوسط امروز ایران که من از نزدیک می شناسم  چه بسا تر و تمیزترین و اخلاقی ترین  قشر جامعه ایران هستند. اما باز خواهیم  دید که چه قدر درگیر مسایل پیش پا افتاده شده اند.

قبل از این که ایراد ها بر شمارم لازم می دانم برای چندمین بار تاکید کنم که از منظر من، قسمت صورتی رنگ فرهنگ طبقه متوسط نه تنها جای انتقاد ندارد بلکه سزاوار تحسین هست. در سال های اخیر در فضای مجازی از جانب کسانی که خود را روشنفکران جامعه تلقی می کردند (self-proclaimed) حملات بی امانی شد به بخشی از طبقه متوسط که به بهانه های گوناگون جشن می گرفتند و علاقه زیادی به تزیین یخچال و.... داشتند. این روشنفکران -به جای این که به  تخریب محیط زیست توسط بهره برداران از معادن  و فساد مالی و... در طبقه بالادست حمله کنند- حمله آوردند به  مادربزرگی که از این که تست حاملگی دختر یا عروسش مثبت شده ذوق زده شده بود و برای او سفره صبحانه  با تزئیات کامل چیده بود!
این قبیل کارهای صورتی طبقه متوسط به نظر من از چند جهت برای کشور مفید هم هست:

۱) وقتی مثلا کیک با فلان نقش سفارش می دهند اشتغالزایی در داخل مملکت به وجود می آورد. به علاوه مگر چه قدر خرج این قبیل کارها می شود؟! خیلی خیلی کمتر از مقدار ارزی که باید به کانادا برد تا دولت کانادا «بفرما» بزند! یک مقدار به من حرف زور می آید که خانواده هایی که خانه و کاشانه و ارث پدری شان را می فروشند و ارز می خرند و به انگلیس و کانادا و.... مهاجرت می کنند بر می گردند به میز صبحانه ای  که  آن مادربزرگ  به مناسبت انعقاد نطفه نوه اش چیده ایراد می گیرند و ادعا می کنند که این کار  ریخت وپاشی است که درانگلیس و کانادا  نمی یابی! مگر آن میز صبحانه سرجمع چه قدر خرج دارد؟! آیا  خرج آن به اندازه  بلیط ایران به کانادا می شود؟! من خودم مدافع محیط زیست هستم و مخالف ریخت و پاش.  معمولا مادربزرگ ها ریخت پاش نمی کنند و از هر چه از آن میز صبحانه بماند بعدا استفاده بهینه می نمایند. اما گیریم باقی مانده صبحانه را دور ریخته باشند. ریخت  و پاش این میز صبحانه بیشتر هست یا ریخت و پاش یک پرواز از ایران به کانادا یا انگلیس؟! در هر پرواز می دانید چه قدر گاز گلخانه ای آزاد می شود؟!
شما را به خدا- دلخوشی های ساده  طبقه متوسط را که حداکثر با سیصد چهارصد هزار تومان سر و تهش هم می آید تحقیر نکنید. مردم ما به همین دلخوشی ها زنده اند. گیریم در کانادا و انگلیس شما این قبیل کارها را نمی بینید.   لابد اونها از این قبیل ذوق ها ندارند. اونها بیایند از ما یاد بگیرند. 
عوضش من در ایتالیا و فرانسه و اسپانیا مشابه همین دلخوشی ها را - البته به سبک خودشان- زیاد دیده ام. حتی در کالیفرنیا هم خانواده ها  به سبک خودشان از این کارها ی صورتی زیاد می کنند. این را هم زیاد دیده ام که همان انگلیسی ها و.... به این سبک زندگی فرانسوی ها و اسپانیایی ها و ایتالیایی ها غبطه می خورند!



۲) این قبیل کارهای صورتی   در خانواده ها همبستگی ای به وجود می آورد که ارزش آن بی نهایت زیاد هست. ارزش اقتصادی هم دارد. با یکدیگر شریک می شوند و کار اقتصادی می کنند.

۳) این کارهای صورتی دلبستگی ای برای نسل جوان تر به وجود می آورد که مانع از فرار مغزها می شود.

۴) این کارهای صورتی مانع از افسردگی خانم ها می شود.

۵) اگر روزی روزگاری وضعیت روابط خارجی ما درست شد همین کارهای صورتی از بهترین جاذبه های توریستی ایران خواهد شد. دست کم برای نسل دوم سوم ایرانیان مقیم خارج جاذبه ای برای سفر به ایران به وجود خواهد آورد. مخصوصا برای بچه ها.

سخنم به درازا کشید. بقیه صحبتم را در نوشته بعدی می نویسم. خلاصه این قسمت این می شود: طبقه متوسط محترم روشنفکر! وقتتان را با گیر دادن به خانواده های صورتی رنگ طبقه متوسط تلف نکنید. اولا نصایح شما را به هیچ خواهند گرفت (از این گوش می شنوند و از آن گوش در می کنند.) ثانیا اگر خیلی قهرمان و پهلوان و مبارز  هستید به جای گیر دادن به مادربزرگ خوش ذوق بروید  به کسانی که در استان شما  به شیوه های غیر ایمن و مضر برای محیط زیست از معادن بهره برداری می کنند گیر بدهید (اگه راست می گید!)

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مهاجرت به کانادا در میانسالگی

+0 به یه ن

عزیزی گزارشی کوتاه نوشته بود از دستجات عزاداری حسینی در کانادا. ظاهرا  این دستجات  کانادا با همدیگه دعوا و.... هم دارند ومرتب اره می دهند تیشه می گیرند.


من به جوانانی که قصد مهاجرت به کانادا دارند کاری ندارم. اما روی صحبتم با همسالان و همتیپ های خودم هست که در ایران رفاه نسبی دارند و جا افتاده اند اما به بهانه این که می خواهیم فرزندانمان در کشور بهتری زندگی کنند می خواهند رنج مهاجرت  به تن بخرند. 
نظرم را به این عزیزان می گویم. فرزندان شما هر وقت بخواهند مهاجرت کنند خودشان مهاجرت می کنند. برای این که خیلی به سختی نیافتند پول بلیط هواپیما و هزینه پول پیش اجاره آپارتمان و خرج سه چهار ماه زندگی شان در کانادا را پس انداز کنید و به عنوان قرض به آنها بدهید. این بهترین کاری است که می توانید برای آنها بکنید. بهترین جنبه مهاجرت برای فرزندان شما همانا استقلال و روی پای خود ایستادن هست. با دستشان گرفتن و با خود به کانادا بردن این موهبت را هم از آنها می گیرید. بعدش هم منت سرشان خواهید گذاشت که من به خاطر تو زندگی راحتم در ایران  و والدینم را در دوران پیری گذاشتم آمدم در این کشور یخ زده که شش ماه سال آفتاب نداره.

ببینید تیپ های ما در ایران دیگه بعد از این سالها سبک زندگی مناسب خود را یافته. دست کم ما در ایران از فضولی همسایه ها رنج نمی بریم!در بین تیپ های ما دیگه در داخل ایران دیگه این طور نیست که  اگر کسی طلاق بگیره همه فامیل در مورد او چرت و پرت بگویند یا اگر دختری دوست پسر داشته باشد پشت سرش صفحه بذارند.  این مسایل چندی است دست کم در محلاتی که ما ها زندگی می کنیم حل شده. 
شاید باورتان نشود اما  در میان ایرانیان مهاجرت کرده این قبیل فضولی ها  -مثل ۵۰ سال پیش در محلات سنتی  ایران- بسیار رواج داره! در بین همان دانشگاهیانش هم رواج داره. خیلی جالبه که دایم در کار هم سرک می کشند بعدش هم می گویند در ایران مردم فضولند! در صورتی که خیلی از موضوعاتی که برای اونها هنوز مسئله است  برای ما حل شده، رفته پی کارش! دیگه راحتیم!

یکی از دلایلی که تصمیم به بازگشت به ایران گرفتیم مشاهده خانواده های  ایرانی بود که  سالها پیش مهاجرت کرده بودند. نکته قابل توجه در مورد این خانواده ها مردسالاری شدید در بین آنها بود. رفتاری که اغلب  مرد ان خانواده های   ایرانی با همسرشان در خارج داشتند سالها قبل در ایران منسوخ شده بود! اونها اون رفتارمردسالارانه را در خود حفظ کرده بودند و به آن به عنوان «اصالت ایرانی» می بالیدند. برخی شان آتئیست بودند اما باز دست از مردسالاری برنداشته  بودند.

در جمع های ایرانی های مقیم کشورهای غربی، خیلی هم زیاد پشت سر بنگلادشی ها و چینی ها و...صفحه می ذارند و حرف ریسیستی می زنند. خیلی روی «کوکیژن» بودن (نژاد سفید) خودشان تاکید دارند.  تحقیر قومیت های غیر فارس ایران  (از جمله قومیت ترک که من هم جزوشان هستم) بین شان خیلی رواج داره. من در تهران که زندگی می کنم (یا وقتی به کرمان و.... سفر می کنم) از این جور توهین ها نمی شنوم. شاید در عرض ۱۵ سال یک بار اون هم وسط دعوا چنین توهینی شنیدم. اما در استنفورد امکان نداشت در جمع ایرانی ها دو ساعتی بنشینی و از زبان یکی شان توهین علیه ترک ها نشنوی. فکر کنم این قبیل اظهارات سپر آنان هست برای قایم کردن احساس خود کم بینی شان نسبت به غربی ها. این هم جزو چیزهایی بود که من اصلا خوشم نیامد.


 ما ترسیدیم اگر در خارج بمانیم به اسم «فرهنگ اصیل ایرانی» ما هم تبدیل به فسیل بشویم! در نتیجه تصمیم گرفتیم بر گردیم به آغوش فرهنگ  ایرانی. فرهنگ ایرانی که ایستا نیست.  در گذر زمان تغییر می کنه و ما نمی خواستیم از این تغییر عقب بمانیم.
با خواندن آن گزارش که در ابتدا به آن اشاره کردم این حس به من دست داد که چه خوب شد برگشتیم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

عروسک فرنگی

+0 به یه ن

قبل از انقلاب در بین روشنفکران ایرانی اصطلاحی رایج بود به نام «عروسک فرنگی». زنان آلا مد را  به منظور تحقیر عروسک فرنگی می خواندند. حجم قابل توجهی از نوشته ها و سخنانشان حول و حوش کوبیدن عروسک فرنگی  بود. فکر نکنم بیش از یک در صد جمعیت جامعه آن زمان ایران -جامعه ای که بیش از نیمی از آن روستا نشین یا عشایر یا حاشیه نشین شهری بودند- چنین تیپ زنانی بودند و با توجه به سرشت مردسالارانه جامعه به گمانم نفوذ اجتماعی و قدرت این زنان در جامعه حتی از آن یک درصد هم کمتر باید بوده باشد. با این حال «عروسک فرنگی» جزو پرسوناژ های خیلی پرارجاع در ذهنیت روشنفکران ایرانی و جزو آماج اصلی حملات کلامی و نوشتاری آنها بود.

به نظرم روانشناسان بررسی کنند ببینند علت آن که «عروسک فرنگی» این همه در ذهن روشنفکران آن زمان جولان می داد چه بود؟!  روانشناسان بیایند برایمان تحلیل کنیم ببینیم این همه obsession ریشه در کدام کمبود داشت؟ 

انقلاب که شد گروهی از زنان در برابر تندروهای مذهبی شعار سر دادند «ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم.» روشنفکران وقت که  از کوبیده شدن  دشمن دیرینه یعنی «عروسک فرنگی» بدشان نمی آمد نه تنها در کنار این زنان نایستادند بلکه گاهی هم جلوی آنها ایستادند. نتیجه آن شد که زور طرفداران حقوق زنان نچربید. قوانینی تصویب شد مخالف فرهنگ جامعه و واقعیت های روز.  این قوانین -برعکس ظاهرشان-  مردسالارانه  هم نبودند.باعث نشدند که برادرها و شوهرهای ما  به نان و نوایی برسند و زندگی بهتری داشته باشند!  نتیجه این قوانین مردسالاری نشد. نتیجه «بیشعورسالاری» شد.  چون قوانین متناسب با واقعیات زندگی مردم نبود باعث شد دریده ها و بیشعورها از آن نفع ببرند. مرد و زن نجیب هر دو مظلوم واقع شدند.


الان هم باز وقتی از حقوق زنان صحبت می شود عده ای فوری زنان پرخرج و آلامد را پیش می کشند و می گویند دشمن ما مردها نیستند بلکه این قبیل زنان هستند.
اولا فمینیست های  شاخص ایران هم هرگز نگفته اند دشمن شان مرد ها هستند. مثلا خانم شهلا لاهیجی یا خانم تهمینه میلانی یا .... حتی بیش از زنان سنتی هوای شوهرشان را داشته اند.
فمینیست ها گقته اند قوانین ضد زن و عادات و هنجارهای مروج نابرابری دشمن شان هستند نه مردها.

اما درمورد زنان آلامد و پرخرج ، چند نکته می خواهم بگویم.
متاسفانه یک سری بیماری روانی در دنیای مدرن به وجود آمده که در آن برخی کنترلی بر خرج کردن و خرید ندارند.
اصطلاحا گفته می شود shopaholic  هستند. برخی هم وسواس عمل جراحی زیبایی پیدا کرده اند. با این بیماری ها  مانند هر بیماری دیگر به طور تخصصی باید برخورد کرد. مسایلی نیستند که یک ایدئولوگ بیاید برایش نسخه بپیچد.اگر میل به خرید یا میل به جراحی زیبایی یا نظایر آن قدر زیاد شد که باعث اختلال در زندگی خانوادگی و حرفه ای شد یاید به روانشناس مراجعه کرد.
هرچند این بیماری ها مختص زنان نیست اما بین زنان رایج تر هست.
 من و شما هم نمی توانیم با «پیف پیف» کردن به این زنان مسئله را حل کنیم. مثل هر بیماری روانی دیگری نیاز به مراجعه به متخصص دارد. 
لطفا فوری بُل نگیرید و به این نتیجه نرسید که  قدیم ها  که این  قبیل بیماری ها نبود بهتر بود. درسته که این بیماری نبود به جایش صد تا بیماری روحی دیگر و شایع تر بود. مثلا خیلی از زنان قدیم سر وسواس آب کشیدن و پاک و نجس کردن هم روزگار خود را سیاه می کردند هم روزگار شوهر  و بچه هایشان را جهنم می ساختند. (چند وقت پیش یک مقاله ای در روزنامه خراسان چاپ شد که در آن فلان هنرپیشه هالیوود را بر سر زنان به قول خودش پر فیس و افاده ایرانی می کوبید که او پوشک بچه اش را عوض می کند. راستش من ندیدم زنان آلامد امروزی ایران  پوشک بچه شان را عوض نکنند. اما شنیده ام که در نسل های گذشته زنان وسواسی ای بودند که کهنه بچه خودشان را عوض نمی کردند و عوض کردن آن را گردن این و آن می انداختند.) یا مثلا در گذشته زنان زیادی از جن و...... می ترسیدند و  تنها در اتاق نمی ماندند و مشکلاتی برای خانواده به وجود می آوردند. این مصیبت ها کمتر شده.

    
دومین نکته این که کسانی که در کار فرهنگی هستند باید مراقب باشند معیار زیبایی را زیبایی اروپایی نشان ندهند. والا جوان  های ایرانی نسبت به قیافه خود حس بدی پیدا می کنند و دنبال آن می روند که آن را عوض کنند. این کار آسیب های فراوان به دنبال دارد. قبلا بارها گفته ام که تشکیلات به اصطلاح فرهنگی حکومت -علی رغم همه «مرگ بر» گفتن هایش در ذهن مردم زورچپان کرده که زیبایی یعنی مثل اروپایی ها  پوست سفید و چشمان رنگی داشتن. حتی وقتی می خواهد چادر را به عنوان حجاب برتر تبلیغ کند زنی به قیافه اروپایی را بر می گزیند. به جای چادر بیشتر برای قیافه اروپایی تبلیغ می کند.
دیروز داشتم مجموعه نقاشی های استاد کاتوزیان و هنرجویانش را نگاه می کردم. دیدم به چه زیبایی چهره ایرانی از اقوام مختلف را به تصویر کشیده. چرا از این پتانسیل ها استفاده لازم نمی شود!؟


و اما آخرین نکته. مردم  معمولا  وقتی می بینند من اهل مصرفگرایی و مرکز خرید گردی نیستم خیال می کنند می توانند مرا علیه همجنسانم که اهل گردش در مراکز خرید هستند تحریک کنند.
من   نمی خواهم حرفی بزنم که جوابش «به تو چه ؟» باشد. برای همین هیچ وقت به زنان دور وبر که اهل خرید و ست کردن  و .... هستند ایراد و خرده ای نمی گیرم. اصلا حق ندارم که چنین کنم. اگر آنها از این کار لذت می برند چرا این کار ها را نکنند؟! جزو آزادی های مشروع و قانونی آنهاست. من که باشم که بخواهم با نیش و طعنه این دلخوشی را به کامشان تلخ کنم؟! من خودم اهلش نیستم چون طرفدار محیط زیستم و به این علت مصرفگرایی را درست نمی دانم. اما حق ندارم به کسی به علت خرید ایراد بگیرم. به جای این که به زن همسایه به خاطر مرکز خرید رفتم ایراد بگیرم، به سیاست های کلان غلط در مدیریت آب و معادن که منجر به آلودگی محیط زیست می شود ایراد می گیرم. اون قدر کوچک و خرد نیستم که با ایراد گرفتن به نوعروسی که از خوانچه جدیدش ذوق کرده حس خود برتربینی انتلکچوال بیابم. آن قدر جرئت دارم که به جای آن نو عروس به مدیران آبی کشور ایراد بگیرم.

نکته آخر آن که برخی از زن ها از روی دلسوزی به مردها یا خودشیرینی برای آنها، به زنان دیگر که به زعم آنها زیاد خرج می کنند گیر می دهند. اگر این خرج کردن واقعا خارج از کنترل باشد و به اقتصاد یا آرامش خانواده ضربه مهلک زند طبعا باید با مراجعه به روانشناس حل شود. اما در بیشتر موارد چنین نیست. در بیشتر موارد در چارچوب امکانات خانواده  ولخرجی صورت می گیرد. نکته ای که می خواهم عرض کنم شما برای دفاع از حقوق مردان کاسه داغ تر از آش نشوید. اولا که خیلی از خانم ها دستشان توی جیب خودشان هست و هر چه خرج می کنند از محل درآمد و یا ارثیه خودشان هست. ثانیا واقعیت این هست که اکثر آقایان (در واقع همه آنها که شخصیت نرمالی دارند) از این که برای زن و بچه شان خرج کنند لذت هم می برند. این حتی شامل بسیاری از آقایان که در سایر موارد شاید کمی خسیس هم باشند می شود.  خود را در قامت سلطان سلیمانی می بینند که برای خرم سلطانش دارد اعیانیت شاهانه به خرج می دهد و کیسه را شل می کند. شما به بهانه دفاع از حقوق آقایان، این لذت را از ایشان نگیرید. این هم یک زرنگی زنانه هست که  می بینند همسرشان یا پدرشان تا چه حد و تحت چه شرایطی از این که  برایشان خرج کند لذت می برد بعد دقیقا همان اندازه (و نه بیشتر) خرج می کنند. دانستن  این هم یک هنری است که برخی زنان  دارند و این طوری خودشان را عزیز می کنند. ناز شستشان!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بزرگ خاندان و دربارش

+0 به یه ن

یکی بود یکی نبود. تا حدود بیست سال پیش یک بزرگ خاندانی بود که در بین فامیل خیلی برو بیا داشت.مرتب مهمانی می داد و اعضای فامیل را جمع می کرد. در مهمانی ها راجع چی صحبت می کردند؟ ازدواج ها و طلاق های صورت گرفته در فامیل را تجزیه و تحلیل می کردند. اگر یک ازدواج معمولی به دور از هیاهو و رسوایی بود در جمع مهمانی   حتما بایستی  تحلیل می شد که داماد بیشتر در این ازدواج «سود» کرده یا عروس؟ (انگار که معامله است!)اگر ازدواج همراه با جنجال و رسوایی بود ماه ها درباره اش بحث می شد. همه اتفاقات شاخ و برگ داده می شد.

اعضای فامیل که اهل مطالعه بودند و این قبیل بحث ها را دون شان خود می دانستند گاهی در مقابل شرکت در این مهمانی ها مقاومت می کردند. می خواستند روز جمعه در خانه بنشینندو کتابی بخوانند یا کارهنری کنند یا با دوستانی که به لحاظ سطح فکر وسواد همپایه خود هستند معاشرت کنند. اما در یک خانواده گسترده که چنان بزرگ خاندانی دارد اختیار روزهای تعطیل آدم دست خود آدم نیست. مگر این که کاملا اعلان جنگ نماید که بیشتر آدم ها می دیدند نمی ارزد.

اون اعضای فامیل که نسبت به بهداشت حساس بودند هم زیاد از پذیرایی آن خانه مطمئن نبودند. می گفتند در رستوران ها و اغذیه فروشی ها کارکنان تست های پزشکی می دهند و آموزش بهداشتی می بینند. اما ما که نمی دانیم آشپز این خانه آسکاریس دارد یا نه.  از کجا معلوم روزی که با خانم خانه حرفش شده از روی حرصش در غذا مهمان ها تف نکرده باشد؟


اعضای فامیل می دانستند به لحاظ مالی از این بزرگ فامیل  بخاری برایشان بلند نمی شه. می دانستند اگر روزی نیاز به قرض گرفتن پول داشته باشند آخرین کسی که ممکن هست به آنها پول قرض دهد همین بزرگ فامیل خواهد بود و آن هم تحت شرایطی بسیار نامطلوب (و بعد از این که همه شهر موضوع را فهمیدند!).
اعضای فامیل باز هم می دانستند که وقتی بزرگ فامیل یکی همپایه خود به لحاظ اقتصادی می بیند به زحمت جواب سلام اینها را می دهد.

با همه این ایرادهایی که گفتم دربار بزرگ خاندان بسیار محبوب بود، درست همان طوری که مجلات زرد وسریال ها تلویزیونی شبکه جم در همه جای دنیا محبوبند!
البته یک کاربردی هم مهمانی های بزرگ فامیل داشت. دختران دم بخت در این مهمانی ها خواستگار سنتی می یافتند. پذیرایی در مهمانی ها تابع هیرارشی سفت وسختی بود. خدمتکارها چایی می گرفتند و بشقاب های میوه را تمیز می کردند. دختران دم بخت بسته به این که چه قدر مورد تایید و تکریم بزرگ خاندان باشند شیرینی ها را جلوی مهمان ها -به منظور جلب توجه خواستگاران احتمالی- می گرفتند. پرمایه ترین شیرینی توسط عزیزترین دختر دم بخت گرفته می شد و به این ترتیب، شانس جذب ثروتمندترین خواستگار برای او بالا می رفت.

کم کم نسلی بالا آمدند که علاقه ای به این نوع ازدواج نداشتند. بی توجه به تجزیه و تحلیل های متعارف در  این نوع مهمانی ها کسی را برای ازدواج انتخاب کردند که اصلا خارج از این جمع بسته بود و در کلاس بندی های آنها نمی گنجید. اهداف زندگی اش هم متفاوت بود.
در ابتدای کار بزرگ خاندان وا نداد. می خواست نفوذ خود را بر این قبیل جوانان و همسرشان هم اعمال کند. روشی هم که برگزید کوک کردن پدر و مادر این جوان خودسر علیه او  و همسرش بود. امروز با آب زیرکاهی نکته ای عنوان می کرد که پدر و مادر آن تازه عروس یا تازه داماد را علیه فرزندش تحریک می کرد. فردا در خانه آنها دعوا می شد. پس فردا بزرگ خاندان آنها را دعوت می کرد و با ریش سفیدی و گیس سفیدی آشتی شان می داد. روی هم  را می بوسیدند اما هنگام خداحافظی باز بزرگ خاندان یواشکی در گوش پدر  و مادر چیزی می خواند که فتنه ای نو شروع می شد و روز از نو و روزی از نو.
اولین موج این نوع ازدواج ها که شروع شد  برخی از جوان های بعدی تصمیم گرفتند شمشیر را از رو ببندند و راه دخالت  بزرگ خاندان را کامل سد کنند. خیلی آسان نبود. والدین توسط بزرگ خاندان به شدت بسیاری علیه فرزندانشان تحریک شدند و آزار روحی ای به فرزندانشان روا داشتند که فرد باوجدان نسبت به فرزند دشمنش روا نمی دارد.
اما جوانان فهمیدند که از اوقات فراغت خود می توانند استفاده بهینه ای کنند.  حتی از لحاظ همان مسایل مالی که ظاهرا نقطه قوت بزرگ خاندان بود و نبود آن در دستان خودشان اهرم فشار والدین بر آنها!
  به تدریج فهمیدند اگر از سیطره آن بزرگ خاندان که به عمد همه را  از خود پایین تر نگاه می داشت بیرون آیند می توانند  دوستانی بیابند که آنها را در سرمایه گذاری های سودده راهنمایی کنند.
بعد از بیست سال آنها که خود را به موقع از سیطره بیرون کشیدند به لحاظ مالی هم از کسانی که در مهمانی های بزرگ فامیل همسر یافتند جلوتر افتاده اند. (از لحاظ صمیمیت و یکرنگی و رمانس در خانه که ناگفته پیداست کدام یک خوشبخت ترند.)

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

خواهی نشوی رسوا

+0 به یه ن

اگر دانش آموز مدرسه فرزانگان هستید و اگر هدف شما درخشیدن در مرزهای دانش و فن آوری است خارج از آموزه های مدرسه فرزانگان دنبال منابع الهام بخش و انگیزه بخش باشید. گمان نمی کنم آموزه ها و شعارهای فرزانگان در این جهت کمک زیادی به شما بکنند. مبادا توی این خط بیافتید که برای این که فضای مدرسه فرزانگان را از خود راضی سازید و زنی مطابق آموزه های آنان شوید، تیپی به هم بزنید وشعارهایی دهید که جامعه از شما بیزار شود. خیلی روی این که EQ بالا داشته باشید و به این وسیله، نورچشمی مسئولان سمپاد شوید تلاش نکنید. ای-کیو ای که آنها به شما می آموزند شما را در بین فامیل و همسایه ها منفور خواهد ساخت. چه بسا باعث خواهد شد بین شما و والدین یا خواهربرادرتان تنش به وجود آید. 


 شما همان به ریاضی و فیزیک و شیمی و .... بچسبید. در این صورت به لحاظ علمی می درخشید. در جامعه هم منفور هم نخواهید شد. اگر نه همه،  دست کم قشری از جامعه هستند که به کسی که در این رشته ها می درخشد با دیده تحسین می نگرند. وقتی دانشگاه رفتید، از بین همین قشر، عاشق هم براتون پیدا می شه. یک زندگی نرمال خانوادگی هم می توانید داشته باشید. 

 اما اگر بخواهید خیلی دنبال آن باشید که مطابق آموزه های مسئولان سمپاد ای-کیو بالا داشته باشید، جامعه به شما به چشم جوجه تئوریسین های گشت ارشاد و نظایر آن خواهد نگریست و از شما کینه به دل خواهد گرفت. روز به روز هم این بیزاری دارد بیشترو عمیق ترمی شود. برای جذب شما به آن سو،   از طرف مدرسه مرتب در گوشتان خواهند خواند که "آدم نباید "تک بعدی باشد. Eq برتر از iq آمد پدید. تنها با فرمول های ریاضی نمی شود به جامعه خدمت کرد. و....." اگر خیلی نگران خدمت به جامعه و تک بعدی نشدن هستید در کارهای خانه یک مقدار کمک والدین تان کنید! یک کار نیمه وقت برای خودتان راه بیاندازید تا به این وسیله وارد جامعه شوید. این طوری به طور دست اول جامعه را خواهید شناخت. آن چه که مسئولان سمپاد به عنوان شناساندن جامعه به خوردشما می دهند لزوما خیلی واقعگرایانه نیست. اگر خییییلییییی دیگه می خواهید جامعه را بشناسید  و واقعا به جامعه خدمت کنید، به یکی از این سمن ها یا بنیادهای خیریه ای  که جدی کار می کنند همیاری دهید. با شعار نویسی و چسپاندن چند تا مقوا به دستور مسئولان مدرسه تان شما از تک بعدی بودن در نخواهید آمد. اون طوری اون یک بعدتان را هم ازدست می دهید تبدیل به نقطه می شوید! 🍀@minjigh 


 بر خلاف نظر عمومی، افرادی  که اولویت شان کارپژوهشی در علوم پایه هست بیشتر از رازهای معمولی مردم باخبر می شوند تا اونهایی که دغدغه اصلی شان سرک کشیدن در زندگی مردم هست. می دانید چرا؟! چون مردم با تمام قوا، رازهای خودشان را از فضولی باشی محله واداره و فامیل و مدرسه پنهان می کنند اما وقتی به این قبیل افراد می رسند رازهای دلشان را می گویند چون به درستی می دانند اونها همونجا می شنوند و بعد که آنها رفتند می روند سراغ ضرب وتقسیم خودشان و از راز ایشان سو استفاده خاصی نمی کنند. یعنی اصلا وقت و حوصله این که نقشه بکشند تا از راز یک نفر سو استفاده کنند یا به کس دیگر بازگو نمایند ندارند. البته این همه درددل که می شنوند کم کم تصویری از جهان بیرون و دنیای آدم های اطراف برایشان  می سازد که حتی فضولترین ها هم شانس آن را ندارند که به چنین تصویری دست یابند.  

توی خط ای-کیو افتادن به سبک آن چه که مسئولان مدرسه در یک کشور ایدئولوژیک بچه ها را به آن تشویق می کنند اثری کاملا عکس دارد. مردم خود واقعی شان را جلوی این قبیل دانش آموزان که توی خط ای-کیو افتاده اند نشان نمی دهند. یارو داشته آهنگ داریوش گوش می کرده اون جوانکی را که توی خط ای-کیو افتاده را دیده و به او گفته داشتم نوحه گوش می دادم. به این ترتیب اون دانش آموز همان جامعه دوروبر خودش را هم به اندازه همکلاسی که دغدغه ای جز حل مسایل ریاضی و فیزیک نداره نمی شناسه. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

چرا فمینیزم به نفع مردان هست؟

+0 به یه ن

من زیاد دیده ام که مردم تعجب می کنند از این که می بینند فلان خانم که عقاید فمینیستی راسخ داره در زندگی زناشویی بسیار سازگارتر از دیگران زنان هست که اتفاقا ضدفمینیست هستند! به نظر عموم متناقض می آد. تناقضی در کار نیست! طبیعی هست که فمینیست ها در زندگی زناشویی موفق تر و سازگارتر باشند. چرا؟! چون که در ذهن یک فمینیست این طور نیست که مرد علی الاصول یک موجود خارق العاده هست. در نتیجه وقتی ضعف های همسرشان را می بینند خیلی به هم نمی ریزند. او را هم یک آدم می دانند مثل خودشان که از جهاتی ممکنه از خودشان قوی تر باشه و از جهاتی ضعیف تر. در صورتی که زنانی که به برتری اعتقاد قلبی دارند وقتی با انواع و اقسام ضعف ها ی همسرشان مواجه می شوند به هم می ریزند و او را با گفتن "مرد نیستی" تحقیر می کنند و قشقرق به پا می کنند.


 فمینیست این توهم را نداره که مرد موجود کامل تری است درنتیجه با ضعف های همسرش هم منطقی تر برخورد می کنه. در جوامع فمینیست تر مردها راحت ترند. لازم نیست از خودشان یک تصویر ابرانسان بسازند تا تحقیر نشوند.لازم نیست ضعف هایشان را با هارت و پورت بپوشانند.

 من اگر پسری داشتم قطعا ترجیح می دادم با یک زن فمینیست ازدواج کنه تا زنی که از روی آموزه های صدا وسیما می خواهد شوهردارى کنه! تاکید می کنم زن فمینیست آزاداندیش! نه خدای ناکرده از اون تیپ زنها که گوش به فرمان یک ایدئولوگ دارند که شیرشان می کنه شما باید ثابت کنید از مردها کمتر نیستید. اون قبیل زنها را که به فرمان ایدئولوگ میخواهد ثابت کنه از مرد ها کمتر نیست خدا نصیب گرگ بیابان هم نکنه! همان زن سنتی صدها بار از اونها بهتره. دست کم نرمخوتر و انعطاف پذیرتره 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

به قول دوستان ترکیه ای: «عشق درد ندارد.»

+0 به یه ن

در بخش نظرات پست قبلی یکی از خوانندگان عزیز وبلاگ با نام مستعار «یه نفر» لینک صحبت های نایب رئیس شورای  حوزه علمیه یزد را فرستاد که در آن می گفت ازدواج جوانان به تعویق افتاده و جوانات مجبورند روزه ۱۵ ساله جنسی بگیرند و از دید خودش مسئله را آسیب شناسی و علت یابی کرده.  


در مورد این لینک بحث مفصل و پردامنه ای کردیم که با کلیک روی آردینی اوخو  در زیر می توانید بخوانید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل
آردینی اوخو

همبستگی زنانه-قسمت دوم

+0 به یه ن

در ادامه صحبت قبلی مان به عنوان همبستگی زنانه می خواستم نکته ای را بیافزایم. یکی از دلایلی که معمولا خانم ها نسبت به عروس تازه وارد خانواده بدبین می شوند آن هست که می بینند برادر و یا پسرشان بعد از ازدواج با آنها سرد می شود.

یک مقدارش که طبیعی است. اما گاهی از حالت طبیعی خارج هست. مثلا این داستان  عهد بوق و تعبیر ضد زن ادامه آن  را در نظر بگیرید که با گوش های خودم شنیدم.  (باور کنید  داستان واقعیت دارد!):

«یک هفته قبل از عروسی دایی ام ، من  مریض شدم. دایی ام (همان آقا داماد خوشبخت!) اون قدر مرا دوست داشت که پا شو توی یک کفش کرد که اگر این خواهر زاده ام در عروسی شرکت نکند من هم شرکت نمی کنم!  دو ماه بعد از عروسی دایی ام را دیدم که شکلات می خورد. به عادت دیرین خودم را برای او لوس کردم و گفتم به من شکلات نمی دی! جواب داد نه! می بینی چه  نفوذی این زن   (لابد منظور زن دایی است) روی جوان مظلوم (لابد منظور خان دایی است) اعمال کرده بود،  فقط در دوماه!»

جالبه که من این ماجرا را می شنوم تنها یک تعبیر دارم. دایی مربوطه،  شخصیت  سست، وابسته و رشد نیافته داشته. تا جایی که می گفت اگر خواهر زاده ام در عروسی نیاید من هم که دامادم نمی روم! بعدش هم مرد گنده جلوی بچه شکلات خورده به او نداده. چه ربطی به نفوذ زنش داشته!؟آیا  زنش گفته بوده جلوی بچه شکلات بخور، به او نده؟! بعدش هم من اتفاقا دلم به حال خانم اون دایی می سوزه که باید یک مرد با این شخصیت متزلزل و بچگانه را به عنوان مرد زندگی تحمل کند.

وقتی از این گونه تغییر رفتارها در برادر و یا پسر خود می بینید عروس خانواده را سرزنش نکنید. اون آقا داماد  هست که شخصیت وابسته دارد. او را طوری بار آورده بودید که می بایست همیشه پشت سر یک زن قایم شود. قبل از ازدواج پشت مادر و خواهرش قایم می شد و آن ها این وابستگی بیمارگونه را به حساب مهربانی و عاطفه او می گذاشتند. بعد از ازدواج که زنی جدید در زندگی او ظاهر شده، پشت همسرش قایم می شود. به قول معروف «نو که  اومد به بازار کهنه شده دل آزار»!
روش تربیتی خودتان غلط بوده که او را این همه وابسته بار آورده. بعدش هم این قدر محتاج توجه اون شازده داماد نباشید.  خود نو عروس شاید دوستی بهتر و یکرنگ تر  و با معرفت تر و فهمیده تر  و با انصاف تر از برادر یا پسرشما برای شما از آب در بیاید (که معمولا این چنین می شود!). با نو عروس رابطه تان را بهتر کنید تا روز به روز  فاصله هایتان از هم بیشتر نشود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

همبستگی زنانه

+0 به یه ن

بی ربط نوشت:

سلام، تازگیا حس میکنم زن ستیزى در جامعه رواج بسیار زیادى پیدا کرده انگار دیوارى کوتاه تر از زنها پیدا نمیکنند که تمام مشکلات مربوط به ازدواج و بچه دارى رو به گردن اونها میندازند! به دخترها به چشم یه مشت موجود مفت خور نگاه میکنند که فقط دنبال ازدواجند ازدواج براشون صد در صد برد هست و هیچ چیزى از دست نمیدهند که هیچ، بلکه مهریه و یه حمال مفت هم به تور میزنند این نوع نگاه خیلى بى انصافى ه و خطرناک! به نظر شما چه باید کرد؟اصلا فایده اى داره با این دیدگاه به مبارزه برخیزیم یا فقط اعصاب خودمون خراب میشه؟ باتشکر
پ ن: معذرت میخوام که بیربط با موضوع پسته ولى حس میکنم این مشکل فرهنگى میتونه خیلى ویرانگر باشهو تبعات بدى براى جامعه به بار بیاره! وقتى زن و مرد اینقدر بهم بدبین باشند و کارشون فقط جنگ و دعوا باهم باشه اتخادى رخ نمیده که بتونن بر سر مسایل کلان تر مثل محیط زیست با همکارى و همدلى کنند کسى که نیازهاى غریزى ش برآورده نشه زیاد نمیتونه روى مسایل دیگه تمرکز کنه.

مینجیق:
سلام
متاسفانه همین طوری هست که می گید. سیاست صدا و سیما در همه چیز همینه.
سیاست آموزش و پرورش هم همین طور.

تا فصل خشکسالی می رسه به بچه ها در مدرسه می گویند بروید در خانه به مامان هاتون بگید آب کم مصرف کنند.
انگار کل هدردادن آب در این کشور تقصیر مامان هاست!
نمی گویند چه جور شهرداری ها سیستم قنات های شهرها را ویران کرده اند. چه طور شهرداری با روش غیر اصولی آبیاری فضای سبز آب به هدر می ده.چه طور در لوله های شهر آب به هدر می ره،.
کاری که ما باید بکنیم این هست که مراقب باشیم تبلیغات ضد زن را اکو نکنیم. ما خانم ها هوای همدیگه را داشته باشیم.
دست کم در خانواده کوچک یا گسترده خودمان هوای هم را داشته باشیم. مادر و دختر به هم پیله نکنند. خواهرها به هم پیله نکنند. جاری ها به هم پیله نکنند. خواهر شوهر عروس ، مادر شوهر عروس به هم پیله نکنند. .....

در محیط کار هم اگر بشه همین را اجرا کرد خوبه. اما اگر رئیسی بالا دست همه باشه که اون قدر کوته نظر باشه که منافع خود را در به جان هم انداختن زیردستانش ببینه کوشش ها ی چند تن از خانم های عاقل برای اتحاد و همبستگی بین خانم ها معمولا شکست می خوره. چون معمولا هستند زنانی که می بینند اگر علیه همجنسان خودشان کاری بکنند پیش رئیس شیرین می شوند و امتیاز می گیرند. پس همین کار را میکنند.

به هر حال بین جمع های دوستانه خانم ها و یا همکلاسی های دختر و یا در جمع خانواده و فامیل که چنین رئیس دو به هم زنی حضور ندارد. در این جمع ها خانم ها می توانند پشتیبان هم باشند.
و هستند!
دوره های زنانه و پشتیبانی روحی که زنان در این دوره ها از هم می کنند فشار روحی روانی بسیار ی از دوش زنان ما بر می دارد. خود من وقتی پدرم فوت کرد اگر همکلاسی های دوران دبستان و دوران دانشکده را در کنارم نداشتم دیوانه می شدم.
بین خانم های بیوه هم حمایت روحی که از هم می کنند خیلی در روحیه شان تاثیر مثبت دارد. این دوره های زنانه را اگر نداشتیم در شاخص شادی و خوشبختی ده ها پله عقب تر می رفتیم. خودکشی و افسردگی بسیار بیشتر می شد.

زیادند دخترانی که با دانشجوی یک لاقبا ازدواج می کنند با سختی ها می سازند و با هم موقعیتمالی و موقعیت اجتماعی را به جایی می رسانند. بعدش که شلوار آقا دو تا شد دیگه خانم را نمی پسنده! حالا بعضی از این آقایان به جایی نرسیده خانم را نمی پسندند. (گویا از عوارض تماشای فیلم های پ----- و---- ر- ---ن هست).
خودش قیافه و هیکل مشدی عباد را داره انتظار داره خانمش جنیفر لوپز یا نیکل کیدمن باشه.
در این موارد هم معمولا دوستان خانم با تعریف از جذابیت او مانع از آن می شوند که غمباد بگیرد.

یک چیز دیگه هم هست که با این که دستگاه تبلیغاتی حکومتی در ۴۰ سال اخیر در ظاهر خیلی علیه غرب هارت وپورت می کند اما در واقع عجیب احساس خود کم بینی در مقابل غرب دارد و عجیب در ذهن نسبت به زن غربی-آن هم از نوع هالیوودی اش- فانتزی بافی می کند. در همین لینک هم  که شما فرستادید هویداست. حتی وقتی که می خواهند برای حجاب تبلیغ کنند زن محجبه ای را که می خواهند متعالی و فرشته آسا نشان دهند چهره ایرانی ندارد. بیشتر آدم را یاد هنرپیشه های غربی که نقش راهبه و نظایر آن را بازی می کنند می اندازد. بیشترشبیه راهبه های  فیلم اشک و لبخند ها هستند تا یک زن چادری ایرانی.

کاش اجازه می دادند هنرمندانی مثل زنده یاد نصرت کریمی فیلم می ساختند.  در عین این که در فیلم هایش دارد به صریح ترین شکل انتقاد اجتماعی می کند و تحجر و مردسالاری و خرافات را  درزندگی خانوادگی به چالش می کشد همزمان انسان را عاشق زیبایی ها و طرب فرهنگ ایرانی می کند. وقتی فیلم هایش را می بینیم چشم مان دنبال هنرپیشه هالیوودی نمی رود. حسی که به آدم دست می ده اینه که مگه ما خودمان چه مونه؟! یک سری ایرادات فرهنگی داریم که رفع می کنیم اما ذاتا که عیبی نداریم. حسی که به دست می دهد این هست که این عیب ها مون را که رفع کنیم زندگی خیلی شیرین می شه. در همین چهار دیواری خودمان با همین یک لقمه نان خودمان با همین همسر خودمان کیف دنیا را می کنیم.

بی ربط نوشت: 
والا نیکول و جنیفر هم اگر سختیهاى زندگى یک زن ایرانى رو داشتند عمرا همچین هیکلى بهم میزدند تازه وقتى طرف به قول خودتون هیکل مشدى عباد داره واقعا خیلى اعتماد به سقف داره که از هیکل همسرش ایراد میگیره))
به قول دکتر قمشه اى طرف معتاد ، قاچاقچى، بدهیبت و زشت بود رفته بود خواستگارى یه خانمى و ناز میکرد که اومدم اطلاع بدم روى من حساب نکنین من قضد ازدواج با دخترتون رو ندارم! حالا حکایت بعضى از پسراى ماست(منظورم جووناى کارى که اتفاقا دید مثبتى نسبت به ازدواج و زن دارند نیست ) که اهل مواد، مشروب و هزار فساد هستند خرج خودشونم نمیتونن دربیارن بعد هى پشت دخترا صفحه میذارن و سایر پسرا رو هم از ازدواج منع میکنن

مینجیق:
البته بعضا هم ما خانم ها پشت سر آقایان صفحه می ذاریم!
من در مورد کل جامعه نمی توانم نظر بدهم چون شناخت ندارم. اما در همین جمع های بر و بچه های فیزیک خوانده کشور نگاه کنید می بینید بین آنها هم زن زندگی زیاد پیدا می شه هم مرد زندگی.
برای همدیگه هم مناسب هستند. به هم می آیند.

همین همدانشکده ای ها که گفتم در روز های سختی که پدرم بیمار بود و بعد فوت کرد در کنارم بودند (در فضای مجازی در کنارم بودند) اون قدر همسران خوبی برای شوهرانشان هستند!منظورم این نیست که کلیشه زن فداکار و زحمتکش صدا و سیما هست (که شباهتی چندانی به آن کلیشه ها ندارند.) اما واقعا شرایط همسرشان را درک می کنند و با ابتکار عمل این هنر را داشته اند که ویژگی ها و نقاط قوت همسرشان را برجسته تر سازند و نقاط ضعف را هم به نوعی جبران کنند.
خیلی در زندگی انعطاف نشان داده اند که به اینجا رسیده اند. خوب! اینها بچه های دهه پنجاه بودند. اما در نسل جدیدتر هم بگردی افرادی با همین ویژگی ها هست. ظاهرشان شاید فرق بکند اما باطن همان هست.
منتهی خیلی ها دختران باوفا را در جمع اصلا نمی بینند یا به حساب نمی آورند. چشمشان از اول می رود دنبال دختران شهرآشوب با ظاهری آن چنانی. از اونها هم زن زندگی در نمی آد.
متاسفانه شعرای کلاسیک ما هم همین کار را کرده اند. از یک طرف از عشق به ساقی میخانه گفته اند و از سوی دیگر از بی وفایی او.
پس تو این شیراز دختر بقال و دختر بزاز نبود؟ چرا در مورد اونها شعر نگفته اند!؟ ! همه اش ساقی سیم ساق! از ساقی سیم ساق انتظار وفا داشته اند!!
حالا خوبه طرف های ما باز «سودان گلن سورمه لی قیز» را دیده اند.

:)

فیلم «به خاطر همه چیز» به زیبایی نتیجه همبستگی زنانه را در محیط های کارگری نشان می ده.

مشاهده من می گه کادر مدارس دخترانه حاشیه شهر هم خیلی با هم اتحاد دارند. مدیریت مدرسه حاشیه شهر چیزی نیست که مدیران زیادی برایش سر و دست بشکنند و با زیر آب زنی صاحبش بشوند ! در نتیجه از جانب مدیریت اختلاف افکنی بین خانم معلم ها صورت نمی گیره. معلم ها با مشکلات عدیده ای در مدارس حاشیه شهر رو به رو هستند. مشکلاتی که شاید معلم های محلات دیگر اصلا به ذهنشان خطور نکند. نظیر آن که گاز خانه دانش آموز را قطع کرده اند و دانش آموز به خاطر سرما نتوانسته تکالیفش را اتجام دهد. یا چون کفش نداشته مدرسه نیامده. خانم معلم های این مدارس با همبستگی عجیبی برای این مشکلات راه حل پیدا می کنند. هرچند حقوقی که می گیرند به زحمت کفاف ایاب و ذهابش می دهد اما می ایستند! همین جمع دوستانه معلم ها مانع از این می شود که وا دهند. مثل سربازها می ایستند و سنگر را خالی نمی کنند.

از طرف دیگه در کشور ما، هر چه اداره ای یا تشکیلات دولتی ای پر زرق و برق تر و چرب تر و به ظاهر پر پرستیژتر باشد احتمالا رئیسی دارد که برای رسیدن به ریاست در آنجا زیر آب خیلی ها را زده و دایم در نگرانی است که یکی از زیردستان هم بیاید و زیر آب او را بزند. برای همین دوست دارد زیردستان دایم با هم در تفرقه باشند تا حکومت کند. این ور و اون ور استخوان لای زخم می ذارد که منشا دعوا شود. اگر هم ببیند یکی از زیردستان اهل توطئه علیه دیگر همکارانش هست عزیزش می دارد.
در محیطی که چنین رئیسی دارد تلاش برای اتحاد و همبستگی آب در هاون کوفتن هست. اگر در چنین محیطی هستید فقط سعی کنید خودتان آلوده نشوید. این اشتباه را نکنید که اگر به همکاران خوبی بکنید و در هنگام سختی دستشان را بگیرید و..... آنها هم لزوما با شما خوب خواهند بود و اتحاد و همبستگی برقرار خواهد شد.
در چنین محیط هایی سعی کنید خودتان آلوده نشوید. زود وظایف کاری تان را انجام دهید ولی درگیر ماجراها نشوید. حتی وقتی دیدید یکی برای درددل یا برای تظلم خواهی پیش شما آمده خیلی سینه سپر نکنید. والا همین فرد شما را به تدریج آلوده خواهد کرد. همینی که دارد مظلوم نمایی می کند در این محیط فردا خودش 
صد تا گند بالا می آورد و به خاطر گند بالا آوردن محبوب درگاه رئیس بزرگ می شود.
در چنین محیطی پا به درددل هم ندهید چه برسد بخواهید فردین بازی در آورید و داد مظلومی از ستمگر بستانید! چه بسا پس فردا خواهید دید این مظلوم خودش از صد تا ظالم بدتره!
«فردین بازی» هایتان را بذارید برای بنیاد کودک:
http:/www.childf.com
از حمایت از بچه های بنیاد کودک ضرری به شما نخواهد رسید. (به من که در این ۱۱ سال که حامی بوده ام ضرری نرسیده!)
اما در محیطی که رئیسی بالا دست نشسته که توطئه گران و پاپوش دوزان را پاداش می دهد از فردین بازی پشیمان خواهید شد! شاید هم در مقطعی یکی از کارمندان واقعا مظلوم شده باشد که دادخواهی می کند. اما این نقطه ضعف «فردین بازی» شما را که مشاهده کرد زیر زبانش مزه می کند و پس فردا سعی می کند شما را علیه یکی دیگه تحریک کند  تا خر مراد براند.
فردین بازی تان را بذارید برای جایی که فساد در آن راه پیشرفت نیست!
فردین بازی در محیطی تا این حد فاسد- که مثل سریال های فارسی وان ۹۰ درصد افراد علیه دیگران صبح تا شب در حال توطئه هستند- عملا شمایی را که سرتان توی کار خودتان هست تبدیل به یک چماق در این توطئه ها می نماید.

پی نوشت: در بالا گفتیم ما خانم ها به همدیگر پیله نباید بکنیم. الان می خواهم صریح تر و رک تر بشکافم منظورم چیست. زیاد شنیده ام برخی از زنان جوش می آورند که فلان خانم، به خصوص خانم های جوان تر از خودشان وبالاخص خانم هایی که رابطه سببی با آنها دارند (مثل عروسشان، جاری شان و.....) دست به سیاه و سفید نمی زنند. از این موضوع حرص می خورند و به آن پیله می کنند. بین زنان نسل های گذشته این حرص خوردن را زیاد دیده ام.  تحصیلکرده ها و شاغلهاشون هم دست کمی از عامی و کم سوادشان در این زمینه ندارند. بین همنسلان خودم  و جوان تر ها کمتر این قبیل جلز و ولز ها هست.
اما  سیستم عریض و طویل مهندسی فرهنگی حکومت ما این قبیل پیله کردن زنان به هم را ترویج می کند. به نفع اونهاست دیگه. این چیزها مانع می شه زنان معمولی جامعه ما پشتیبان زنان پیشرو  شوند که در راه از بین بردن تبعیض های جنسی علیه خانم ها مبارزه می کنند.
نمونه اش هم  این مقاله روزنامه خراسان.
توجه داشته باشیدکه اولا که ما همه جزییات زندگی بقیه ، حتی در مورد نزدیکانمان را نمی دانیم،قرار هم نیست که بدانیم، نباید هم سعی کنیم که بدانیم. بنابراین در موضع قضاوت نیستیم. در ثانی شاید هم واقعا این برداشت که خانم مذکور مفت می خورد ومی خوابد درست باشد. خوب که چی؟! به ما چه؟! تا جایی که قرار نیست ما جور تنبلی او را بکشیم به ما چه که یکی دیگه داره نازش را می کشه؟! مگه ما وکیل و وصی اون کسانی هستیم که دارند ناز می کشند؟! اگر یارو شوهرش هست خودتان بهتر می دانید که هم طبیعت قدرت بدنی برتر را به مرد داده هم قوانین ایران همه گونه دست بالا را به مردان داده؟! حالا چه معنی داره ما بیابیم خودمان را پاره کنیم که سنگ این مرد را که همه جوره هم بر ما و هم بر اون دختر دست بالا داره به سینه بزنیم. اگر دارید جلز و ولز می خورید که زن داداشتان در خانه داداش دست به سیاه و سفید نمی زند خیلی نگران داداش جان نباشید. خیالتان تخت! همین داداش مظلوم شما دوبرابر شما ارث خواهد برد و یک آب هم روش!
خودتان را به خاطر او به در و دیوار نزنید. دست کم با زنش رابطه را خوب کنید که دست کم با هم از  داشتن امکانات مشترک صفا کنید! 
خیلی دلتان می خواهد از مظلوم دفاع کنید فکری برای بچه های بی بضاعت کنید که کفش ندارند بپوشند. هیچ کدام از مردان دور و بر شما  به این «فردین بازی» شما نیازی ندارند. 
تا وقتی که  خانمی از دور وبر با ما مودب و دوستانه و مهربانانه رفتار می کند و در معاشرت با او به ما خوش می گذرد به ما چه که چه کسی درخانه آنها بیشتر زحمت می کشد؟!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

عشق و نوجوانی

+0 به یه ن



در سبک زندگی خانوادگی ایرانی معمولا یک "بزرگ خاندان" هم هست که در مورد زندگی بقیه اظهار فضل می کنه و بقیه هم از او خط مشی می گیرند. این بزرگان فامیل معمولا در ازدواج بقیه نظر می دهند و در هنگام طلاق میانجی گری می کنند و اغلب هم گند می زنند.

از جملات قصاری که از این بزرگان فامیل می شنویم که عشق مال رمان ها هست. اظهار فضل می فرمایند که عشق فقط عشق مادر به فرزند هست. عشق بین مرد و زن وجود نمی تواند داشته باشد.

کوچکترهای فامیل هم وقتی می خواهند بگویند چه قدر این بزرگ فامیل شخصیت محکم و واقع بینی هست این جمله قصار ایشان را نقل می کنند.



نمی دانم این بزرگان کم سواد و ناآگاه به دانش مدرن بر چه اساسی به این نتیجه رسیده اند که عشق زن ومرد فقط مال اشعار و رمان ها و فیلم های سینمایی هست! 
اتفاقا عشق امروزه یک کمیت قابل اندازه گیری است. با هورمون های مغز و .... می شه فهمید فلانی عاشق هست یا خیر.

بی جهت نیست ازدواج هایی با صلاحدید این بزرگان فامیل انجام می گیرند عموما به طلاق رسمی یا عاطفی منجر می شوند. از بس که خط دهنده فردی نا آگاه بوده است.

هورمون شناسی عشق را بخوانید. در اینترنت هم مطالب زیادی هست. آن وقت خواهید دید آن قبیل بزرگان فامیل چه قدر در شناخت انسان بیغ تشریف دارند!


(قبلا هم در زمینه سرمایه گذاری گفته بودم که برنامه های اقتصادی خود را از بزرگان فامیل پوشیده نگاه دارید والا گند خواهند زد. این را هم اضافه کنم اگر با کسی اختلاف دارید آنها را حکم خود نکنید. استخوان لای زخم می گذارند تا مرتب دعوایتان شود و باز هم به سراغ آنها بروید. مشکلات شما موجب تفریح و سرگرمی ایشان می شود!)

🍀@minjigh

در جامعه ای که فهم و درک نسبت به خواست های انسانی در دوره های مختلف زندگی از جمله دوره نوجوانی دارند دوران نوجوانی جزو شیرین ترین دوران زندگی خواهد بود.
در ایتالیا نوجوان ها خیلی از زندگی لذت می برند. 

اما در جوامعی که این درک وجود ندارد نوجوانی دوره تلخی است. فکر نکنید که فقط منظورم کشورهایی مثل ایران هست. در آمریکا هم بسیاری از نوجوانان در جهنم زندگی می کنند. رویکرد سرمایه داری به انسان وظاهربینی زندگی نوجوانان آنها را خراب می کند.


حالا فرض کنید در جامعه این روز ایران که از یک طرف در مادیگری و توجه به ظاهر گوی سبقت از آمریکا ربوده و از سمت دیگر تعصبات قرون وسطایی بیداد می کند دختر نوجوانی از خانواده فقیر و حاشیه نشین باشی که در محله ات اغلب پسرها معتادند واجازه بیرون رفتن از خانه ٢٠ مترمربعی ات را هم نداشته باشی! پدرت هم زمینگیر شده و دایم در خانه هست و شبانه روز گیر می دهد و بداخلاقی می کند.

حال این دختر نوجوان می خواهد از طریق تحصیل خود را از این وضعیت برهاند اما احتیاج به کمک دارد.

اگر می خواهید به چنین دختران نوجوانی کمک کنید کفیل بنیاد کودک شوید:



حضور مددکاراجتماعی بنیاد که درک و فهم بسیار بهتری نسبت به نیازهای نوجوانان دارد  زندگی این عزیزان را از این رو به آن رو می کند.
🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل