+0 به یه ن
دوران اصلاحات آقای خاتمی، باسمه ای نبود. اصلاحاتی در آن دوره شد که واقعی بودند و تنها نمایشی نبودند. برخی از آنها از این قرار بودند:
۱) کاهش فساد در بخش دولت و افزایش شفافیت. یک نمونه آشکارش این بود که باعث شد در آخر دوره خاتمی، اختلاف استانداردهای ماشین های زیر پای مردم با استانداردهای آن موقع در کشورهای اروپا کاهش پیدا کنه. هم قبلش ماشین های مردمی اسقاطی بودند و هم مدتی بعد از خاتمی باز رفته رفته چنین شدند. (تاثیرات ماشین های اسقاطی بر آلودگی هوا و جان و سلامت آدم ها را می دانید و نیازی به بازگویی نیست .)
۲) کاهش تنش با کشورهای دنیا و شاخ و شونه کشیدن برای آنها و تبعات مثبت اقتصادی و نیز کنسولی برای ایرانیان. آن زمان خدمات کنسولی که به ایرانیان مقیم خارج داده می شد حتی رشک آمریکایی ها را هم بر می انگیخت. وقتی به کنسولگری ایران سر می زدیم انگار مهمان ویژه یک ضیافت هستیم. چنان حرمتی-به عنوان یک شهروند ایرانی- برایمان قایل می شدند که نگو! حال آن که بعد و قبل از آن دوره، ایرانیان مقیم خارج ترسان و لرزان به کنسولگری ها مراجعه می کردند و می کنند. ویزا گرفتن برای ایرانی ها در آن دوره خیلی آسان تر از بقیه دوران های پس از انقلاب بود. انگشت نگاری هم نمی شدیم!
۳) درمورد کتابخوانی آقای مرادی مراغه ای قبلا نوشته و من تکرار نمی کنم.
۴) می شد از ٰرییس جمهور و بقیه ارکان دولت صراحتا انتقاد کرد. قبل از آن یک عده گروه فشار شعار می دادند که «مخالف هاشمی مخالف رهبر هست. مخالف رهبری دشمن پیغمبر است». دشمنی با پیغمبر هم که مطابق شریعت، تکلیفش روشن هست. توجه کنید یک انتقاد ساده از مثلا سدسازی دوره هاشمی می توانست چه تبعاتی داشته باشد! بعد از آن دوره خفقان یکهو کسی را با رای سر کار آوردیم که اجازه می داد به او هر انتقادی بکنیم. اجازه می داد دانشجویان سرش داد بزنند! اجازه می داد که همسران زندانیان سیاسی سر او داد بزنند. به معجزه شبیه بود!
۵) بالا بردن حقوق استادان و تکریم استادان. استادانی که در دهه شصت به اتهامات عجیب غریب نظیر «طاغوتی» بودن و با دلایل واهی «پاکسازی» شده بودند و حتی پس از بازگشت به دانشگاه، تحقیرها شده بودند به یک باره منزلتی بالا یافتند. استادان دانشگاه در دهه شصت به دلایلی کنار گذاشته می شدند که علی الاصول می بایست به همان دلیل تشویق می شدند: نظیر سعی در حفظ مدارک و گزارش های علمی دانشگاهی، تاکید بر فاز مطالعه قبل از اقدام عملی و.... همه این اقدامات سنجیده «طاغوتی» حساب می شد و مستحق تنبیه!
۶) انواع و اقسام انجمن های مردم نهاد با دست های نسبتا باز تاسیس شدند و انجمن های مردم نهاد قبلی در فضای اندکی آزادتر از قبل فرصت بالیدن یافتند.
۷) فضا برای زنان و جوانان اندکی باز تر شد و اجازه نفس کشیدن داده شد.
۸) رنگ و موسیقی به جامعه باز گشت. آن چه قبلا زیرزمینی بود روی صحنه آمد!
۹) گزارش ها ی اجتماعی کمتر انگ امنیتی می خورد. در نتیجه اهل فن می توانستند بیشتر و بهتر مشکلات را بشکافند.
۱۰) مسایلی مانند قتل های زنجیره ای تحت پیگرد قرار می گرفت. انکار نمی شد و زیر فرش قایم نمی شد.
این تغییرات واقعا انجام گرفتند! تغییرات بزرگ و با اهمیتی بودند. بیش از آن چه که در دوران خاتمی انجام می شد نه ساختار حکومت ایران ظرفیت داشت و نه جامعه آن روز ایران توانمندی پذیرش داشت. ظرفیت جامعه در آن زمان خیلی محدود بود. حتی همین قدر تحولات هم به دلیل کمبود ظرفیت جامعه به آسیب هایی منجر شد. مثلا همان تکریم استادان در آن برهه منجر به بحران «پیشکسوت سالاری» و «کیش شخصیت» در محیط های دانشگاهی انجامید که من بارها بارها از آسیب های آن به فغان آمده ام. در پستی جداگانه می نویسم که چرا غده سرطانی «پیشکسوت سالاری» نتیجه طبیعی پاکسازی ها و ظلم ها به استادان در دهه شصت و سپس روی کله نشاندن همان نسل از استادان در نیمه دوم دهه هفتاد ودهه هشتاد بود.
به هر حال، تحولات مثبت عظیمی در دوره خاتمی اتفاق افتاد که بی انصافی است نادیده بگیریم. بخشی از رشد فکری جامعه مدیون آزادی نسبی آن دوران هست. البته خیلی کوتاه مدت بود. اگر ما خواستیم روحانی رای بیاورد به رویای استمرار در همان روند بود که البته زمان نشان داد که رویایی باطل بود. حالا دیگه از این مرحله کلا گذر کرده ایم و اصلاحات از نوع خاتمی هم به کارمان نمی آید. در هر حال، دوره اصلاحات خاتمی مرحله ای بود که می بایست اتفاق می افتاد تا جامعه اندکی باز تر شود و فرصت نفس کشیدن یابد. شاید اگر استمرار می یافت اکنون نیاز به تحولات پرهزینه نداشتیم. ما برای به وجود اوردن دوران خاتمی هزینه چندانی ندادیم. فقط حدود نیم ساعت در صف ایستادیم و رایی بر صندوق انداختیم. زحمت خاصی نداشت. هزینه ای ندادیم ولی آن همه دستاورد داشتیم. در سال ۹۲ و ۹۶ هم امید داشتیم با یک رای بتوانیم همین کار را بکنیم که نشد. اصلاحات دوره روحانی، باسمه ای بودند.
از آن سو، شاید اگر اصلاحات خاتمی ادامه می یافت معضلات دیگری به وجود می آمد. اگر دقت کرده باشید هر ده مورد بالا، «طبقه متوسطی» است. احتمالا اگر ادامه می یافت شکاف های فرهنگی -اجتماعی طبقاتی، تبدیل به دره های عمیق می شد که بعدها کار دستمان می داد. الان چنین شکافی بین طبقه متوسط و طبقه کم در امد تر نیست. در واقع دیگر جامعه طبقه طبقه نیست. اکنون اقلیتی با جمعیت کمتر از یک درصد رانت خوار داریم که دیگر نمی توان گفت که جزو جامعه هستند چون که فقط در دنیای خودشان زندگی می کنند و به جز زورگویی کاری به کار ما ندارند. مثلا، یا با هلی کوپتر این ور و آن ور می روند یا خیابان ها را برایشان قرق می کنند و راه بندان برای ما می آفرینند. اصلا ما را نمی بینند! ما هم اونها را نمی بینیم! حتی نمی خواهیم هم که ببینیم! (من که دوست ندارم ببینمشان!) بقیه مردم که جامعه را تشکیل می دهند با شیبی ملایم (نه طبقه طبقه) به هم وصلند. در سال ۸۴ و۸۸ شکاف این دو طبقه مشهود بود ولی الان من نمی بینیم. دو هفته پیش در بیمارستان دولتی ساعت ها گذراندم و شکافی ندیدم. فقط یک شیب دیدم. حتی شکاف بین پزشک ارشد و پرستار و بهیار هم نبود و فقط شیب بود! افغانستانی هایی هم که در محله مان هستند بخشی از همین شیبند. در سال ۸۸، نمی شد شکاف طبقاتی را ندید. از بین رفتن شکاف و تبدیل آن به شیب، تحلیل خود را می طلبد که در حوصله این نوشتار نیست.
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک
تویتر
گوگل
آردینی اوخو